#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#محرم
#غزل
دلارام و دلیر و دلکش و دلبر علی اکبر
قیامت رو و جنت جلوه و محشر علی اکبر
همین که میگذشت از کوچههای شهر، ساعتها
به جا میماند از او عطر پیغمبر، علی اکبر
محمد را زدم فریاد و پژواک اینچنین برگشت
علی اکبر، علی اکبر، علی اکبر، علی اکبر
علی، در کودکی استاد او بودهست این یعنی
به تنهایی برابر بوده با لشگر علی اکبر
رجز میخواند و میپاشید از هم لشگر دشمن
که بر رخ داشت از ابرو دوتا خنجر علی اکبر
به خلق و خلق پیغمبر، به وقت رزم چون حیدر
تمام حسن ها جمعند یکجا در علی اکبر
بسوز ای دل که زینب داشت با چشمان خود میدید
که میزد زیر تیغ و تیر، بال و پر علی اکبر
حسین افتاد از پا آن زمان که پیش چشمانش
زمین افتاد از بالای زین با سر، علی اکبر
#میثم_کاوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#محرم
#قصیده
خبر در علقمه در بین لشکر تواَمان پیچید
خبر هولی به راه انداخت بینِ این و آن پیچید
خبر آمد دوباره علقمه رفت آرزوی آب
همین که آب دورِ دستهای پهلوان پیچید
فرات اُفتاد پیشش التماسش کرد قدری نوش
صدای التماسِ آب در گوش زمان پیچید
جمالش روی آب اُفتاد حیران کرد عالم را
برای تشنگیاش نالهی آبِ روان پیچید
نهیبی زد به آب و مَشک از دستان او نوشید
تمام انبیا مبهوت، حرفش در جهان پیچید
خبر بینِ سپاه آمد اگر این مَشک برگردد...
دگر باید بساط جنگِمان را بیگمان پیچید
خبر آمد فقط دارد علَم... شمشیر اما نه
خبر در بین نخلستان میانِ شامیان پیچید
هزاران تیر آماده است اما هیبتش از دور
چه کرده که زبان از دیدنش بین دهان پیچید
خبر آمد که دارد میرسد... از دور باید زد
که ناگه از شریعه نعرهی صدها کمان پیچید
هزاران تیر صدها تیغ دهها نیزه باریدند
تنش وقتی که شد نِیزار تیغی آن میان پیچید
علَم محکم به مُشتش بود اما بازویش اُفتاد
جماعت شیر شد فریادهاشان بعد از آن پیچید
به دندان مَشک را دارد ، تمام آبرویش بود
عموی خیمه دورِ مَشک با کلِ توان پیچید
بمیرد حرمله وقتی که اسمش هست ، یعنی وای
بمیرم که سهشعبه بین مژگان آنچنان پیچید
عمودِ نانجیبی این وسط آمد ، زبانم لال
چنان زد بیمروت که ترَک خورد اَبروان پیچید
تنش روی زمین اما به سمت او نمیرفتند
خبر اما به شمر آمد خبر سوی سنان پیچید
حرامیها پس از آن آمدند و تا حسین آید
میان حلقههاشان ضربههای بیامان پیچید
سنان زد نیزهاش را، ساقهاش را هم شکست و رفت
گمانم درد آن با زور بین استخوان پیچید
علی آنجا نشسته بود وقتی که کَمش کردند
صدای نالهی زهرا میان آسمان پیچید
خبر آمد دوید از خیمه سمتِ علقمه زینب
دوید و دورِ پایش چادرِ او ناگهان پیچید
رُباب از هولِ دشمن بچه را برداشت در خیمه
سریعاً چادرش راه دورِ طفل بیزبان پیچید
حسین آمد همه رفتند زد صیحه به طوری که
مدینه گریهی امالبنین ناله کنان پیچید
عمو جانِ رشیدی داشت این خیمه خدایا رفت
صدای طفل ساکت شد صدای خیزران پیچید
خبر آمد که زینب دستِ خود را بر سرش بگذاشت
صدای نالهی عمه که میگفت الامان پیچید
«خبر داری که بعد از تو به کوچه گردی اُفتادم »
خبر داری که گیسویی به دست ساربان پیچید
فقط یک دفعه پیشِ زجر طفلی از عمویش گفت
چنان سیلی به دختر زد صدا در کاروان پیچید
عمو شرمنده بود و جای او بابا به پیشش رفت
همینکه دید سر را، در خرابه بوی نان پیچید
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#غزل
روزِ زینب(س) شب شد از دلشوره؛ بر لب آه رفت
از میانِ آسمانِ خیمه وقتی ماه رفت
با حسين(ع) از "ضاق صَدري"گفت و دیگر إذن خواست
آه از قلبِ حسین بن علی(ع) ناگاه رفت
بی سپاهیِ برادر طاقتش را طاق کرد
غربتش را بینهایت دید، پس آنگاه رفت
مشکِ خالی را نگاهی کرده و شرمنده شد
هرچه که این روزها پیش رقیه(س) راه رفت
میرسید از کودکان هرآن صدایِ "العطش"
پس علَم برداشت و با ذکر بسم الله رفت
مشک را برداشت و شد مقصدش آبِ فرات
حضرتِ سقایِ-مان با هیبتی دلخواه رفت
موج زد در مشکِ تشنه سِیلی از آب فرات
خود نخورد آب و دوباره با عطش همراه رفت
عاقبت چشمش نظر خورد و به خون آغشته شد
تیرِ نحسی از کمانِ عده ای بدخواه رفت
بیهوا تیری اصابت کرد بر پهلویِ مشک
ریخت آب و خنده بر لبهایِ صد گمراه رفت
نالهٔ "أدرِک أخا"پیچید در گوش حسین(ع)
مُنکسِر شد! داغ دید و با غمی جانکاه رفت
اشک را با آستینِ گرد و خاکی پاک کرد
از نهانِ علقمه تا عرش اعلی آه رفت!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#دوبیتی
امید خیمههای ناامید است
بریده دستوپای اینشهید است
بگو با زائران؛ این قبر کوچک
مزار یک علمدار رشید است
#میثم_مومنی_نژاد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#محرم
#غزل
سلام کردم و گفتم سلامِ ما عباس
قنوت بستم و خواندم که آتنا عباس
سلام حضرتِ سجده سلام حضرتِ فضل
سلام سیدنا سیدالبُکاء عباس
چراغ خانهی امالبنین کفیل حرم
خیال فاطمه راحت شده است با عباس
دخیلِ دست من ای دستگیرِ بی دستم
بگیر دست مرا بین دستها عباس
رسیدهام به حرم تا که جبرئیل شوم
که بالِ من ببری بام کبریا عباس
زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی
مدد زِ غیر تو ننگ است نزد ما عباس
چه جلوهای است که بابالحوائجِ همهای
که ارمنی ندهد دل به جز شما عباس
در امتداد علی آمدی ، زمانه شنید
صدای حیرت مرحب که مرحبا عباس
میان جمع سلحشورها رساندی تو
کلاس رزم علی را به انتها عباس
بزن به صحنه صفین با نقاب ولی
مباد چشم زنندت تورا تورا عباس
به رزم مالکاشتر چه دیده میگوید
اگر غلط نکنم این علی است یا عباس
به بام کعبه قدم زن که منبرت بشود
که خطبهی تو شود شرح مرتضی عباس
چقدر نام علی میبریم با نامت
که دیدهایم علی را در این نما عباس
قسم به وعده شیرین من یمت یرنی
چه میشود که علی با حسین با عباس...
به جز حسین نگفتی به جز علی حاشا
به جز حسین ندیدی به جز خدا عباس
نفَس بده که نفس پای این علم بزنیم
که آخرین نفس ماست سیدا عباس
چه غم برای گرههای کور ما ، وقتی
گره زدیم به شالی گرهگشا عباس
غریب نیست که در کشتی نجات حسین
بگویم اینکه فقط بوده ناخدا عباس
ضریح تو زرهات شد که ما دخیل شویم
که روی ما بشود رو به کربلا عباس
هنوز علقمه سوزان فرات سرگردان
هنوز پرسش آبی چراچرا عباس
هنوز مَشک و سکینه هنوز اشک و رُباب
هنوز نالهی برگرد خیمهها عباس
همینکه دید که اصرار میکنی بروی
حسین زیر لبی گفت که: کجا عباس؟
تویی بهانهی این معرکه بنفسی انت
فقط حسین به تو گفت که بنفسی انت
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
یا ساقی العطاشا
در غزه، هزار طفل غمگین، تشنهست
صد لاله و صدهزار نسرین، تشنهست
برگرد و برای کودکان آب بیار!
یا حضرتِ عباس! فلسطین تشنهست
✍🏻 #محمد_مرادی
🏷 #فلسطین | #غزه
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#قطعه
کشیدهام زِ تنت نیزهای حلالم کن
که تکیهگاه کنم تا حرم مرا ببرد
بیا خدای ادب، پیش جمع بیادبان
بلند شو که کسی محترم مرا ببرد
قرار بود به دستت کنیم تکیه همه
قرار نیست که دست قلم مرا ببرد
پس از تو صبرِ حُسینت به لب رسیده بگو
سپاه نیزه بریزد سرم مرا ببرد
به روی دامن پهلو شکسته اُفتادی
منم شکسته مگر مادرم مرا ببرد
صدای خواهرمان پیش ناقه بعد از توست
که شمر آمده دور و برم مرا ببرد
سکینه داد زند آمده مرا بخرد...
عمو کجاست که با خواهرم مرا ببرد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال
#عاشورا
#شام_غریبان
#مثنوی
**روضه از زبان بقیت الله الاعظم
من روضه خوان ِ غربت ِ آقای عالمم
بی تابِ سربریدة ماهِ محرمم
با گریه هر غروب من از حال می روم
با هر فرازِ ناحیه گودال می روم
صبح وغروب ،ندبه کنان گریه می کنم
این روضه را به مادرمان هدیه می کنم
برنیزه تکیه داد وز جایش بلند شد
دردش گرفته بود صدایش بلند شد
فرمود: زنده ام به کجا حمله می کنید
نامردها به خیمه چرا حمله می کنید
کارِ مرا تمام نکرده کجا ؟سنان!!!!
اینجا کنارِ لشگری از گرگ ها بمان
با یالِ غرق خون شده برگشت ذوالجناح
با زین واژگون شده برگشت ذوالجناح
اینجا به بعد ضربه زدن ها شروع شد
اینجا به بعد شیون زنها شروع شد
دیدم خودم به چشم ترم وای وای وای
بیرون زدند اهلِ حرم وای وای وای
دنبالِ ذوالجناح هراسان وبی پناه
با عمه آمدند به بالای قتلگاه
جدِ مرا محاصره کردند یک سپاه
دیدم چگونه عمه ما می کند نگاه
هرکس رسید نیزة خود را شکست ورفت
یک استخوان ز سینة آقا شکست و رفت
یک عده بر تمام تنش سنگ می زدند
یک عده بر لباسِ تنش چنگ می زدند
در آن میانه حرمتِ آئینه ها شکست
وقتی که شمر آمد وبر سینه اش نشست
از دستِ او محاسنِ جدم رها نشد
هرچه کشید خنجرِ خود، سر جدا نشد
تا که زرویِ پیکرِ بی سر بلند شد
فریاد یا بُنَیَ ز مادر بلند شد
اینجا به بعد گریة من رنگِ خون شود
گیسو به دست شمر ز مقتل برون رود
اینجا به بعد زخمِ دلِ ما نمک زدند
باور کنید عمة مارا کتک زدند
راه فرار از حرم آنروز بسته شد
با چوبّ نیزه پهلوی زنها شکسته شد
آن شب زنانِ سوخته یاور نداشتند
آن شب بنات فاطمه معجر نداشتند
#قاسم_نعمتى
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#شام_غریبان
#غزل
ای تشنه ای که شرح غمت در بیان نبود
مارا به سخت جانی خود این گمان نبود
ناراحتم زیاد نماندم کنار تو
شمر آمد و برای نشستن زمان نبود
هر ناقه ای به غربت من گریه کرده است
مانند من غریب دراین کاروان نبود
ای کاش در رکوع عقیق از تو میگرفت
ای کاش بین قافله ای ساربان نبود
ماندم چرا به زور کشیدند از تنت
آخر لباس کهنه ی تو که گران نبود
گفتم به آفتاب نتابد روی تنت
شرمنده ام که روی تنت سایبان نبود
با لشگری برای سرت جنگ کرده ام
پس حق بده اگر که به جسمم توان نبود
دیروز شش برادر کرار داشتم
امروز دور خواهر تو جز سنان نبود
آغوش من که هست چرا مانده ای به خاک
جای تن تو برروی ریگ روان نبود
لعنت به این سفر که بدون تو میروم
تنها شدن که حق من نیمه جان نبود
باد صبا ببر به نجف روضه مرا
روضه بخوان که دخت علی در امان نبود
ما رسممان شهادت و از جان گذشتن است
اما دگر اسیر شدن رسممان نبود
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#گودال
#غزل
هیچ کس ازروی جسمش نیزه ها رابر نداشت
دور تا دورش نگاه انداخت ، یک یاور نداشت
خواهرش در آن شلوغی ها چطور آمد ندید
خواست برخیزد ز جا ، اما رَمَق دیگر نداشت
گرچه او را قبل گودال از نفس انداختند
شاه جانی در تنش بعد از علی اکبر نداشت
مادرش با چادرش او را در آغوشش گرفت
تا تنش عریان نماند چاره ای دیگر نداشت
روی نیزه هم نگاهش از حرم غافل نشد
آنچه را می دید با چشمان خود باور نداشت
خواهرش تا دید سر تا پا به غارت رفته گفت:
کاش دست کم عزیزم دستت انگشتر نداشت
پادشاهان تاجدارند، ای بمیرم شاه ما
تاج بر سر داشت؟ نه، حتی به پیکر سر نداشت
بر زمین خدالتریب افتاد جانِ بوتراب
لااقل ای کاش قاتل کینه ازخیبرنداشت
تا شنیدم از اسارت آرزو کردم به دل
کاش ،شاه کربلا در کربلا دختر نداشت...
#کار_گروه_العتبه
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#گودال
#غزل
تنها شدی و لشکر خونخوار می رسد
بوی سقیفه و در و دیوار می رسد
از زخم های سوخته ی بی شماره ات
حسی شبیه لحظه ی مسمار می رسد
با مادرم بگو که دختر پرده نشین تو
از کربلا به کوچه و بازار می رسد
***
ای یادگار مادر پهلو شکسته ام
من بی دفاع، خسته کنارت نشسته ام
هستند قاتلان تو همخون دوّمی
ای کشته ی جنایت ملعون دوّمی
گودال سرخ پر شده از عطر سیب تو
رفته به نیزه صورت شیب الخضیب تو
از موی تو نشانه در انگشت شمر بود
دیدم محاسن تو که در مشت شمر بود
این زلف را که خاک بر آن لانه کرده است
یادش به خیر مادرمان شانه کرده است
از تو لب و سر و دهن از داغ سرخ شد
از من تنم به ضربه ی شلاق سرخ شد
از من زمان غارتمان سر شکسته اند
از تو به نعل تازه چه پیکر شکسته اند
بس تیر و نیزه ای که به جسمت شکسته اند
ذبح تو را همه به تماشا نشسته اند
ناچار می شوم که رهایت کنم حسین
فکری برای خیمه و غارت کنم حسین
از من سر تو فاصله دارد چه ها کنم
با کینه ای که حرمله دارد چه ها کنم
آیا به خواهر تو اسیری روا بود؟
با لشکری که بد دهن و بی حیا بود
ای وای من زمان خداحافظی شده
ای پاره تن زمان خداحافظی شده
#حسن_کردی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#عاشورا
#گودال
#اسارت
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
پس از بی مهری دریا، قسی القلب شد آتش
به جان دودمان رحمه للعالمین افتاد
خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسیها نیست
که چشمش سوی خیمه لحظههای واپسین افتاد
شکستن با غلاف تیغ را سر بسته میگویم
زبانم لال النگوی زنان از آستین افتاد
برای من نگه دار و بیاور زخمهایت را
اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد
نفهمیدند طاها را، نفهمیدند یاسین را
به چوب خیزران دندانهای از حرف سین افتاد
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem