eitaa logo
شعر شیعه
7.3هزار دنبال‌کننده
529 عکس
200 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
زیک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا که رَخت نور پوشاندند بر تن آسمان ها را دو مرآت جمال حق،دو دریای کمال حق دو نور لایزالِ حق،دو شمعِ جمعِ محفل ها دو وجهُ الله ربانی،دو سر الله سبحانی دو رخسارِ سماواتی،دو انسانی خدا سیما دو عیسی دَم،دو موسی یَد،دو حُسنِ خالق سرمد یکی صادق یکی احمد،یکی عالی یکی اعلا یکی بنیانگر مکتب،یکی آرنده ی مذهبی یکی انوار را مشعل،یکی اسرار را گویا یکی از مکه انوار رُخش تابید در عالم یکی شد در مدینه آفتابِ طلعتش پیدا یکی نور نبوت را به دل ها تافت تا محشر یکی نور ولایت را ز نو کرد از دَمش احیا رسد آوای قالَ الصادق و قالَ رسول الله به گوش اهل عالم،تا که این عالم بود بر پا یکی جانِ گرامی در دو جسمِ پاک و پاکیزه دو تن اما چو ذات یک تا هر دو بی همتا محمد کیست جانِ جانِ جانِ عالم خلقت که گر نازی کند در هم فرو ریزد همه دنیا محمد کیست روح پاک کُلِ انبیا در تن که حتی در عدم بودند بی او انبیا یک جا محمد کیست مولایی که مولانا علی گوید منم عبد و رسول الله بر من رهبر و مولا محمد از زمان ها پیشتر می زیست با خالق محمد از مکان پیموده ره تا اوج اَو اَدنی محمد محورِ عالم،محمد رهبر آدم محمد منجی هستی،محمد سیدِ بطحا محمدکیست آنکو بوده قرآن،دفتر مدحش که وصفش را نداند کس، به غیر از قادر دانا محمد را کسی نشناخت جز حق و علی هرگز چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حیدر را وضو گیرم ز آب کوثر و شویم لب از زمزم کنم آنگه به مدح حضرت صادق سخن اِنشا ششم مولا،ششم هادی،ششم رهبر،ششم سرور که هم دریای شش گوهر،بود هم در شش دریا صداقت از لبش خیزد،فصاحت از دَمش خیزد فلک قدر و ملک عبد و قضا مهر و قدر امضا بسی زُهاد و عُبادند بی مهرش همه کافر بسی عالم،بسی عارف،همه بی نور او اعمی دو خورشید منیر او هشام و بو بصیر او دو کوه حکمت و ایمان دو بحر دانش و تقوی مرا دین نبی مهر علی و مذهب جعفر سه مشعل بوده و باشد چه در دنیا چه در عُقبی در دیگر زنم غیر از در آل علی هرگز ره دیگر روم غیر از ره این خاندان حاشا بهشت من بود مِهر علی و مِهر اولادش نه از محشر بُود بیمم، نه از نارم بود پروا سراپا عضو عضوم را جدا سازند از پیکر اگر گردم جدا یک لحظه از ذریه ی زهرا از آن بر خویش کردم انتخاب نام میثم را که باشم همچو او در عشق ثارالله پا بر جا @shia_poem
با صد هزاران جلوه شد از پرده بیرون ماه من تا ماه گردون را کند محو جمال خویشتن دل روشن از سیماى او جان سر خوش از صهباى او شاهى که خاک پاى او شد سرمه چشمان من کوکب بدان تابندگى گوهر بدان رخشندگى سلطان بدان بخشندگى نشنیده کس اندر، زمن‏ آمد امیر کاروان محبوب دل آرام جان دیدار یار مهربان از دل برد رنج و محن‏ ساقى کرم کن جام را تا پخته سازد خام را در هم شکن اصنام را کامد نگار بت شکن شاها ز مسکین یاد کن دلخستگان را شاد کن جان را ز غم آزاد کن تا خرمى بخشد به تن‏ مشعل ز علم افروخته اوراق ظلمت سوخته خیاط رحمت دوخته بر قامت او پیرهن‏ روشن تر از مه روى او خوشبوتر از گل موى او چون قامت دلجوى او سروى نروید در چمن‏ شب رفت و صبح آمد ز پى دوران ظلمت گشت طى‏ پروانگان شمع وى جمع‏اند در هر انجمن از مکه پیدا شد گلى در شوره زارى سنبلى‏ آمد خوش الحان بلبلى، کندآشیان زاغ و زغن‏ در یتیمى در عرب از «آمنه بنت وهب» تابد از آن در روز و شب نور خداى ذوالمنن‏ ناخوانده درس استاد شد ویرانه‏ها آباد شد کاخ کرم بنیاد شد، خار مظالم ریشه کن یکتاپرستى دین او، صلح و صفا آیین او از خامه شیرین او شد زنده آداب و سنن حق بر ضلالت چیره شد روشن فضاى تیره شد چشم کواکب خیره شد بر آن مه پرتو فکن‏ آوازه شاه عرب، پیغمبر عالى نسب‏ از روم و شامات و حلب بگذشت تا چین و ختن احمد ابوالقاسم کزو، شد دین حق با آبرو از پیشوایان برده او، گوى فصاحت در سخن خرگه به عرش افراخته، سایه به فرش انداخته کاخى ز دین پرداخته، ایمن ز آفات و فتن جبریل خواند در سما بعد از ثناى کبریا مدح رسول مصطفى، وصف نبى موتمن شاهى که جبریل امین ساید به درگاهش جبین حوران فردوس برین بگزیده در کویش وطن بردیمانى در برش، تاج رسالت بر سرش‏ برد از صفا خاک درش رونق ز فردوس عدن‏ صف بسته یکسر انبیا در پیشگاه مصطفى احمد که آمد مقتدا بر پیشوایان کهن لولاک نقش پرچمش، هستى طفیل مقدمش‏ ختم رسل کز خاتمش شد خیره چشم اهرمن صبح سعادت روى او، فردوس رضوان کوى او چون تربت خوشبوى او هرگز نبوید یاسمن ایوان کسرى، کاخ کى، لرزید ارکانش ز پى شد در شب میلاد وى دریاى رحمت موج زن فرمود حق در شأن او (ماکان) در قرآن او جان ها فداى جان او، مهرش چو روح اندر بدن نورى که از الهام وى، شد قوم وحشى رام وى آمد محمد نام وى، صورت نکو، سیرت حسن بیرون چو مغز از پوست شد، آنچه که حدّ اوست شد تا با خبر از دوست شد، شد بى خبر از خویشتن با طبع خوش خواند «رسا» میلاد شاه انبیا وصف رسول مصطفى در آستان بوالحسن @shia_poem
از هر چه آفریده فرا آفریده اند خُلقی ز خُلق خَلق، جدا آفریده اند صبح و تبسم و سحر و سبحه و سلام سنگ صبور ، صلح و صفا آفریده اند چون چشم غرق شور که شب چشمه می شود چون شط با نشاط رها آفریده اند نام معطر تو وزیدن گرفت و بعد ریحان و روح و رایحه را آفریده اند سرریز روشنی است تن تو گمان کنم خورشید در میان عبا آفریده اند پشت سر تو قریه به قریه بهار رفت از بس تو را خوش آب و هوا آفریده اند فصل ربیع بود که از فضل چشم تو باران ربنا و دعا آفریده اند گل را ،بهار را ،غزل و عشق را، شبی تلفیق کرده اند و تو را آفریده اند تا که خدا به خویش تماشا کند تو را آیینه ای برای خدا آفریده اند   تا با تو گل بگوید و گل بشنود خدا تا گل نفس شوید ،حرا آفریده اند ای ناز از شکوفه گیلاس جان تو دل نازک از دل تو کجا آفریده اند.؟ @shia_poem
رسول داور آمد ، به غرب و خاور آمد           نخست و آخر آمد ، به انبیا سر آمد به رخ فتاد بتها ، بی پیش ماه بطحی شکست طاق کسری ، شه مظفر آمد ز جلوه گاه قرآن ، دمید نور یزدان که نور طور و فاران ، بکوی دیگر آمد نگار ماه منظر ، جهان ازو منور به فرق عشق افسر ، به عرش زیور آمد بپوش چهره ماها ، زشرم روی طاها که بین دلرباها ، ز جمله بهرتر آمد به انبیاست استاد ، کند به عشق ارشاد جهان ز مهر او شاد، حبیب داور آمد شد از افق هویدا ، جمال ماه بطحی به شام تار یلدا ، عجب مهی درآمد به گمرهان بگوئید ، که دل ز غم بشوئید ز شاهراه توحید ، شفیع محشر آمد ز روی اوست پیدا ، تجلیات زهرا (ع) به شوره زار دنیا ، گلی معطر آمد گذشت شام حسرت ، رسید صبح عشرت به عاشقان بشارت ، که می به ساغر آمد شنو کلام او را ، صلای عام او را نگر مقام او را ، که فوق حیدر آمد دمی چو هست باقی ، کرم نمای ساقی که شاه ملک باقی ، صفای کوثر آمد گلی به این وجاهت ، رخی به این ملاحت به کارگاه خلقت نه بار دیگر آمد ( حسان ) به لطف ایزد ، رضایت محمد (ص) ز مدح آل احمد (ص) ، ترا میسر آمد مرحوم @shia_poem
ای عرش زمین بوست ای چرخ زمین گیرت ای دست قضا دائم در پنجهء تقدیرت هم پای رسل بسته در حلقهء زنجیرت هم قلب ملک روشن در مکتب تنویرت پاکان دو عالم پاک از آیهء تطهیرت حسن ازلی پیدا بر خلق ز تصویرت در روی تو می بینم مهر رخ سرمد را در وصف تو می خوانم "ماکان محمد" (ص) را خورشید اگر وام از رخسار تو نستاند تا حشر ز بی نوری بر کام افق ماند جبرئیل امین خود را محتاج تو می داند   بر خیل ملک دائم اوصاف تو را خواند حق عالم خلقت را برگرد تو گرداند حیدر در مدح از لب بر پای تو افشاند با آن که بود مولا مخلوق دو عالم را فرمود که من عبدم پیغمبر اکرم را ای روح قدس را بال از طایر اقبالت آیات کتاب الله در حسن و خط و خالت این هفت فلک خشتی از پایه اجلالت خادم شده جبریلت سائل شده میکالت حوران جهان یک یک مرغان سبک بالت شیطان طمع رحمت دارد ز تو و آلت احسان ز کفت بارد، رحمت ز دمت خیزد روح از نفست جوشد فیض از سخنت ریزد طوفان شده رام نوح از یمن ولای تو بشکافته دریا را موسی به عصای تو بر چرخ چهارم شد عیسی به هوای تو   از چاه برون آمد یوسف به دعای تو داوود زبورش را خوانده به نوای تو یونس به دل ماهی مشغول ثنای تو قرآن به تو می بالد داور به تو می نازد زهرا به تو دل داده حیدر به تو می نازد ای گرگ ز صحراها آورده سلامت را ای شیر ژیان برده بر دوش غلامت را دشمنت همه جا دیده احسان مدامت را  جبریل ثنا گوید مرغ لب بامت را قرآن به جبین بسته زیبائی نامت را لبخند زنان کوثر بوسد لب جامت را تو آینهء حقی تو صاحب آئینی مدثر و مزمل طاهائی و یاسینی ای فهم رسل کوتاه از اوج جلال تو ای خیل رسل را دست بر دامن آل تو ای چار کتاب الله اوصاف کمال تو سیل همه رحمت ها جاری ز جبال تو با وحی کند پرواز معراج خیال تو ره بسته شود بر صبح بی صوت بلال تو فرماندهء افلاکی ماه کره خاکی چون ذات خدا پاکی ممدوح به لولاکی بر سینهء اسلامت صد درد نهانی بین پیوسته به تن زخمش از کفر جهانی بین آن باغ که پروردی باز آی و خزانی بین هم درد نهان بنگر هم ظلم عیانی بین فریاد درون بر چرخ از عالی و دانی بین گرگان جهان خواری در سلک شبانی بین جنگند ز هر جانب تازند به هر عنوان یک سلسله با عترت یک طایفه با قرآن تا چند ستمکاری از دشمن دون آید؟ ظلم و ستم و بیداد از خصم زبون آید؟ وز دیدهء این امت صد چشمه خون آید از سینهء اهل درد فریاد درون آید آن زمزمهء شیرین بر گوش کنون آید ای کاش دگر مهدی (عج) از پرده برون آید پیوسته چو مظلومان «میثم» به دعا کوشد تا رخت فرج را حق بر قامت او پوشد @shia_poem
در گرگ و میش صبح پر از ظلمتی که باز افکند پرده روی سر مردم حجاز نور حقیقت از طرف عرش سر زد و لرزید روی فرش تن هر چه که مجاز شیطان دوباره رانده تر از قبل خویش شد بت ها به سجده آمده با نیت نماز آری محمد؛ آنکه رسولان قبل از او محض نیاز آمده تا او رسد به ناز او می رسد که بیرق عشقی عمیق را بر بام روزگار درآرد به اهتزاز او می رسد که باز خدا منجلی شود او آمده منادی عشق علی شود ای آخرین طلوع نبی ها پیام ها وی اولین شروع وصی ها امام ها دریا رسیده ای به مصاف سراب ها دریا رسیده ای به لب تشنه کام ها افتاده پای معجزه ی آسمانیت تیغ بیان صاحب علم و کلام ها باید فقط ز وصف تو و اهل بیت گفت تا آن زمان که هست زبانی به کام ها سلمان محمدی شده چون عاشق علی ست مولاست کیل سنجش تو در مقام ها نابرده رنج، گنج، میسر نمی شود هر ثروتی محبت حیدر نمی شود آوردی از بهشت، به دنیا نسیم را با خود نسیم مهر خدای رحیم را آورده ای برای همه سائلان دهر پشت سر خود ایل و تباری کریم را آه ای یتیم مکه! تو بابای امتی زیر پرت امان بده مشتی یتیم را پر می کشد به گنبد سبزت دلی سیاه در حائرت مکان بده این یاکریم را برگرد در غدیر و بگو که صراط کیست گم می کنیم گاه ره مستقیم را زخم مرا رهین مداوای خویش کن من را گدای خانه ی زهرای خویش کن آرام از کنار پیمبر قدم بزن شاعر! برو بقیع و در آنجا قلم بزن حالا برای حضرت صادق غزل بگو اما کمی به شادی خود رنگ غم بزن آن قبرهای خاکی غمبار را ببین این وضع را درون خیالت به هم بزن بر روی هر مزار، ضریحی درست کن بر آن ضریح های خیالی حرم بزن خود را کنار پنجره فولاد فرض کن و سرنوشت عاشقی ات را رقم بزن قدری ببار و گریه کن و سلسبیل شو بر آن مزارهای خیالی دخیل شو شاعر! دوباره مست شو از فیض ساغری به به چه ساغری چه شرابی چه کوثری مردی که شیعیان ز عنایات مکتبش معروف می شوند پس از این به جعفری جان ای امام عشق! که می روید از لبت گل های تازه با نفحات پیمبری صدها چون ابن حیان یا چون زراره را باید که پای مکتب علمت بپروری یا قال باقر است و یا قال صادق است هر عالمی که خوانده حدیثی به منبری سرسختی مرا به نگاهی ملیح کن من را در عشق ایل و تبارت فقیه کن حالا منم که با دل بی تاب و عاشقم سرمست بزم عشق تو و این دقایقم مشتاق حرف های توام آیه ای بخوان محتاج حرف های تو و قال صادقم بین حدیث های تو تا حرف کربلاست من جزو بیقرارترین خلایقم حرف از حسین می زنی و گریه می کنم کافی ست که نگاه کنی به سوابقم این بنده را روانه کن امشب به کربلا در حائری که زائر آنجاست خالقم ما را بیا و مثل خودت روضه دار کن در کشتی سعادت جدت سوار کن @shia_poem
صبحِ روزِ الست تا... عرصات شده حک روی آسمان و کرات نور  قبرش  زیاد  می گردد هر که گوید زیادتر "صلوات" بهترین ذکر در همه اوقات منشأ خیر و خوبی و برکات دید پیغمبرِ خدا در عرش... هست کار ملائکه "صلوات" در میانِ  تمامیِ  کلمات خوشترین ذکر در زمان حیات می شود بر طرف بلا از او بفرستد اگر کسی "صلوات" @shia_poem
مهر جهان شمول خبر داد از بهار. سر زد، حق از دریچه ی چشمان بی قرار. خورشید صبح هفدهمین روز ماه دید. آغوش گرم آمنه را مست عطر یار. می داد اوج حادثه ها یک به یک خبر. بر عرشیان سرآمده ایام انتظار. دریای ساوه گشت کویری از آنچه بود. اصحاب فیل شد همه یکباره تار و مار. ایوان کبر کنگره هایش شکسته شد. آتش کده به سردی ده قرن شد دچار. بتهای کعبه سجده نمودند بر خدا. تا خنده ای نشست به لبهای مصطفی. خورشید حق ز مشرق چشمت دمیده است. دوران جهل با تو به پایان رسیده است. در صدق و راستی همه جا صحبت از تو بود. چشمان مکه از تو امین تر ندیده است. چشمی ندید سایه ی تو چونکه سایه ات. دست خدا، پناه دو عالم کشیده است. حق خواست شاهکار خودش را نشان دهد. پس محض خاطرت دو جهان آفریده است. انسان به حکم عقل گرایی مکتبت. از پنجه های وهم و خرافه رمیده است. عشقت به فاطمه شد والا ترین سبب. دختر اگر شده برکت نزد هر عرب. هستی بزرگ ایل و تبار کریم ها. از قبل آفرینش ما از قدیم ها. دلهای ما قلمرو فرمان روائیت. فرمانبر نفوذ نگاهت زعیم ها. ناخوانده درس بودی و در پای درس تو. زانو زده تمام بزرگان، حکیم ها. بودی یتیم مکه و دست نوازشت. همواره بوده بر سر کل یتیم ها. دردانه ی خدایی و گشتی نگین عشق. بر نوح بر خلیل و مسیح و کلیم ها. بر دسترنج کل رسولان ثمر شدی. همراه با علی تو به عالم پدر شدی. گشتی رسول اعظم دینی که کامل است. بر کشتی نجات مرام تو ساحل است. کعبه پیمبرش تو نباشی که کعبه نیست. در جهل مکه خود بتی از سنگ و از گل است. روحم اگر به قبله گره خورده عاشق است. ای روح قبله قبله به سوی تو مایل است. هر روز پنج مرتبه نامت به هر اذان. میثاق عاشقانه ی ما با تو از دل است. چوپان عاشقی به من اینگونه گفته است. جانم فدای عشق تو دندان چه قابل است. عشق شما برای هدایت ملاک شد. هر کس گرفت فاصله از تو هلاک شد. ما از ازل شدیم مسلمان چشم تو. توحید ماست یک نم ایمان چشم تو. با چشم دل برای رسیدن به کنه عشق. خط می بریم صفحه ی قرآن چشم تو. دنیا اسیر قحطی عشق و محبت است. حس می شود نیاز به باران چشم تو. با یک نگاه می شود عالم خدا پرست. کافی است جلوه کردن برهان چشم تو. نیست عجیب این همه شأن مقام تو. وقتی خداست شاعر دیوان چشم تو. باید که دست وحی رود بر ثنای تو. باید خدا غزل بسراید برای تو. هرکس به جام عشق تو محتاج می شود. روح و دلش به دست تو تاراج می شود. هرکس که شد اسیر غرورش به بندگی. از درگه خدای خود اخراج می شود. هرکس نداشت جنبه ی یک ذره معرفت. شد داعی خدایی و حلاج می شود. هر کس که بهتر از همه نزدت خضوع کرد. محبوب خلق و بر همگان تاج می شود. تنها محمد است که در اوج معرفت. با بندگیش لاله ی معراج می شود. هر خنده ات دری روی رحمت گشوده است. قرآن تو را به خلق عظیمت ستوده است. بودی شما کنار خدیجه بهار هم. در راه نشر دین الهی دو یار هم. بودی به حکم لحمک و لحمی تو با علی. یک روح پاک در دو بدن در کنار هم. آرام روح و جان و دلت عشق فاطمه است. بودید دختر و پدری بی قرار هم. عرشی نشین شانه ی مهرت حسن شده. یعنی شدی تو با حسنت شهریار هم. گفتی من از حسین و حسین از محمد است. یعنی وجودتان شده دار و ندار هم. هر کس نشد محب شما مخلص کلام. بوداست نطفه اش نسب اندر نسب حرام. @shia_poem
چشم تا وا می‌کنی چشم و چراغش می‌‌شوی مثل گل می‌خندی و شب‌بوی باغش می‌‌شوی شکل عبداللهی و تسکین داغش می‌‌شوی می‌رسی از راه و پایان فراقش می‌‌شوی غصه‌‌اش را محو در چشم سیاهت می‌کند خوش به حال آمنه وقتی نگاهت می‌کند با حلیمه می‌‌روی، تا کوه تعظیمت کند وسعتش را ـ با سلامی ـ دشت تسلیمت کند هر چه گل دارد زمین یک‌باره تقدیمت کند ضرب در نورت کند بر عشق تقسیمت کند خانه را با عطر زلفت تا معطر می‌کنی دایه‌ها را هم ز مادر مهربان‌تر می‌کنی دید نورت را که در مهتاب بی‌حد می‌‌شود آسمانِ خانه‌‌اش پر رفت و آمد می‌‌شود مست از آیین ابراهیم هم رد می‌شود با تو عبدالمطلب، عبدالمحمد می‌شود گشت ساغر تا به دستان بنی‌‌هاشم رسید وقت تقسیم محبت شد، ابوالقاسم رسید یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت نازِ لبخندت قرار از سینهٔ یثرب گرفت خواب را خال تو از چشم ابوطالب گرفت بی‌‌قرارت شد خدیجه قلب او بی‌‌طاقت است تاجر خوش‌ذوق فهمیده‌ست: عشقت ثروت است نیم سیب از آن او و نیم دیگر مال تو داغ حسرت سهم ابتر، ناز کوثر مال تو از گلستان خدا یاس معطر مال تو ای یتیم مکه! از امروز مادر مال تو بوسه تا بر گونه‌‌ات اُمّ أبیها می‌‌زند روح تو در چشم‌هایش دل به دریا می‌زند دل به دریا می‌‌زنی ای نوح کشتیبان ما تا هوای این دو دریا می‌بری توفان ما ای در آغوشت گرفته لؤلؤ و مرجان ما ای نهاده روی دوشت روح ما ریحان ما روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن «قاب قوسینی» چنین می‌‌خواست «أو أدنی» شدن خوش‌تر از داوود می‌‌خوانی، زبور آورده‌‌ای؟ یا کتاب عشق را از کوه نور آورده‌ای؟ جای آتش، باده از وادی طور آورده‌ای کعبه و بَطحا و بت‌ها را به شور آورده‌‌ای گوشه‌چشمی تا منات و لات و عُزا بشکنند اخم کن تا برج‌‌های کاخ کسرا بشکنند ای فدای قد و بالای تو اسماعیل‌ها بال تو بالاتر از پرهای جبرائیل‌ها ما عرفناکت زده آتش در این تمثیل‌‌ها بُرده‌‌ای یاسین! دل از تورات‌‌ها، انجیل‌‌ها بی عصا مانده‌ست، طاها! دست موسی را بگیر از کلیسای صلیبی حق عیسی را بگیر باز عطر تازه‌ات تا این حوالی می‌رسد منجی دل‌های پر، دستان خالی می‌‌رسد گفته بودی میم و حاء و میم و دالی می‌‌رسد نیستی اینجا ببینی با چه حالی می‌‌رسد خال تو، سیمای حیدر، نور زهرا دارد او جای تو خالی! حسین است و تماشا دارد او @shia_poem
رسانده‌ام به حضور تو قلب عاشق را دل رها شده از محنت خلایق را دلی که پر زده تا آستان احسانت که غرق نور اجابت کنی دقایق را نگاه کن به دلی خسته از تحیر و جهل ببار جرعه‌ای از کوثر حقایق را نگاه و مرحمت تو به دل بها داده و با رضای تو دارم رضای خالق را مرید صبح نگاه تو می‌برد از یاد مگر ترنم «قال الامامُ صادق» را؟ تویی تو ضامن صبح سعادت شیعه تویی تو روشنی هر عبادت شیعه تو آمدی و جهان غرق در خِرَد می‌شد دلیل‌ها همه با عشق مستند می‌شد تو آمدی پر و بالی دهی به این دل‌ها به پای درس تو هفت آسمان رصد می‌شد خوشا به حال دلی که عروج را فهمید مسیر روشن تو از بهشت رد می‌شد میان آن همه شاگرد شد سعادتمند کسی که مذهب عشق تو را بَلَد می‌شد نفس زدی و جهان را حیات بخشیدی تجلیات الهی، الی الابد می‌شد شده‌ست جلوه‌گر از هر کرانه آیاتت جهان نشسته سر سفرۀ روایاتت سر ارادت ما و غبار صحن بقیع همان حریم بهشتی، همان بهشت بدیع همان دیار الهی که از نسیم خوشش شده‌ست شهر مدینه پر از شمیم ربیع «و یطعمون علی حبّه...» نمایان است کرانه‌های کرامت چه بی‌کران و وسیع گدایی حرمش اعتبار هر عاشق امید ماست توسل در این سرای رفیع کلید معرفت اینجا ارادت و عشق است سر ارادت ما و غبار صحن بقیع مگیر از دل من یا رب این سعادت را گدایی حرم اهل‌بیت عصمت را غبار مقدم تو عطر آشنا دارد برای دیده‌ام اعجاز کیمیا دارد گدای خانه به دوش توام، قبولم کن گدای تو به جز این آستان کجا دارد؟ دگر چه جای گلایه ز فقر می‌ماند کسی که در دو جهان، مهربان! تو را دارد دل شکستۀ من حرف‌های ناگفته دل شکستۀ من شوق التجا دارد کسی که بوده تمام وجودش از جودت در آستانه‌ات امشب دو خط دعا دارد همیشه آرزوی پر زدن به سوی بقیع همیشه حسرت دیدار کربلا دارد چه می شود همۀ عمر با شما باشم غبار صحن تو و صحن کربلا باشم @shia_poem
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد زنده در گور غزل‌های فراوان باشد نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد سایۀ ابر پی توست دلش را مشکن مگذار این همه خورشید هراسان باشد مگر اعجاز جز این است که باران بهشت زادگاهش برهوت عربستان باشد چه نیازی‌ست به اعجاز، نگاهت کافی‌ست تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد فکر کن فلسفۀ خلقت عالم تنها راز خندیدن یک کودک چوپان باشد چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده از تحیّر دهن غار حرا وا مانده عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد شأن نام تو دراین شعر و در این دفتر نیست ظرف و مظروف هم اندازۀ یکدیگر نیست از قضا رد شدی و راه قدر را بستی رفتی آن‌سوتر از اندیشه و در را بستی رفتی آن‌جا که به آن دست فلک هم نرسید و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد چشم تو فاتح اقلیم نمی‌دانم شد آن چه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز شاعر این سیب حکایات فراوان دارد چتر بردار که این رایحه باران دارد @shia_poem
ما در این دنیا پی جاه و جلالی نیستیم اهل شکوه کردن از رنج و ملالی نیستیم پخته ی عشقیم، در دوران کالی نیستیم با محمد جاودانیم و زوالی نیستیم خورده بخت ما گره با رحمة للعالمین ذکر طوفانی ما یا رحمة للعالمین از همه سیریم الا رحمة للعالمین ظرف مان خالی شود هم دستْ خالی نیستیم ما اگر در راه پر نور ولایت مانده ایم با دعاهای محمد  پر صلابت مانده ایم با عنایت زیر باران محبت مانده ایم تشنه و بی کس زمان خشک سالی نیستیم گشته ایم از لطف احمد آشنای اهل بیت مبتلای احمدیم و مبتلای اهل بیت بچه های ما همه یک جا فدای اهل بیت قوم سلمانیم، قوم بی کمالی نیستیم جان احمد در حقیقت هست جان فاطمه در دو عالم هست شیعه در امان فاطمه ما نمک گیریم... محشر در جنان فاطمه... ... غیر کوثر در پی جام حلالی نیستیم شیخ آورده حدیثی را که از پیغمبر است: از صراطِ روز محشر رد شدن دردسر است برگ تضمین عبور از آن ولای حیدر است غافل از این نقل زیبای امالی نیستیم ¹ باطن سیر به سوی حق همان سیر علی است بیشتر از ما خدا گوینده ی خیر علی است هر کجا باشیم راه حق مگر غیر علی است؟! حق مداریم و پی هر قیل و قالی نیستیم ذاکر عشقیم با قرآن، اسیر احمدیم آیه آیه راوی خط غدیر احمدیم با برائت از سقیفه در مسیر احمدیم پیرو آن دو خبیثِ لاابالی نیستیم پیر عشقیم امتحان عاشقی پس داده ایم نام حیدر که وسط باشد همه آماده ایم عبد دربار نجف هستیم، رعیت زاده ایم ما علی داریم بی مولی الموالی نیستیم شمس تابان امامت منجلی باشد بس است یک ولی الله در عالم ولی باشد بس است نائب صاحب زمان سید علی باشد بس است با ولی باشیم در راه ضلالی نیستیم هم چنان پای همان قول و قرار سابقیم در نگهداری از این مکتب سراپا عاشقیم راوی دین با روایات امام صادقیم غیر از این شیوه پی کسب تعالی نیستیم می رسد بوی غریبی از مدینه با نسیم در کنار گنبد و ایوان طلای یک حریم طرح صحن جامع شیخ الائمه می کشیم بی خیال آن حریم و آن اهالی نیستیم آخرش این فتنه را از ریشه در می آوریم حرف آل الله باشد بال و پر می آوریم سر بخواهند این قبیله کوه سر می آوریم بنده ایم و اهل ترک امتثالی نیستیم عاقبت همدرد یار بی قرینه می شویم دسته جمعی کارگرهای مدینه می شویم مرهمی کوچک برای زخم سینه می شویم منتظر هستیم، اهل بی خیالی نیستیم _____ ۱. شیخ طوسی در کتاب امالی از پیامبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) نقل می کند: هنگامی که روز قیامت می شود و صراط بر روی جهنم نصب می گردد. هیچ کس نمی تواند از روی آن عبور کند مگر اینکه جوازی در دست داشته باشد که در آن ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد و این همان است که خداوند می گوید: «و قفوهم انهم مسئولون» @shia_poem
مست از احادیثت، کرده ای خلایق را. کردی از خدا لبریز، تک تک دقایق را. هر کلام پر نورت، لحظه های روحانی. داده صیقل از عشقت، روح و جان عاشق را. تا کسی نیفتد در، منجلاب گمراهی. جرعه ای به ما دادی، کوثر حقایق را. پای حکم هر امری، با بیان شیوایت. کرده ای پراکنده، عطر قال صادق را. با حرام و مکروه و مستحب و واجب ها. گفته ای به ما راهه، بندگی خالق را. بر شما هر آنکس که، می شود ارادت مند. در دو عالم آقا او، می شود سعادت مند. گوشه چشم غمازت، کرده باطل افسون ها. گشته قاصر از مدحت، دست باز مضمون ها. جلوه کردی از شوقت، در تمامی تاریخ. دست شسته از لیلی، دسته دسته مجنون ها. در تنور مشتاقی، گرم سوختن کم نیست. دل سپرده بر عشقت، از تبار هارون ها. راه حل هر مشکل، ره گشای هر بن بست. فقه جعفری گشته، در سکوت قانون ها. حوزه های علمیه، در طریق آموزش. بر مدارتان گشته، نقطه عطف کانون ها. هشتمین هدایت گر، در مسیر ایمانی. کاشف الحقایق از، راز و رمز قرآنی. استوار گردیده، از قیامت ایمان ها. از شمیم افکارت، جان گرفته عرفان ها. فهم و درک شیعی را، با نگاه تفسیری. داده ای شما رونق، در تمام دوران ها. بوحنیفه می گوید، که هلاک می گردید. بی تلمذ درست، آن دو ساله نعمان ها. درس و بحثتان دیده، چون زراره شاگردان. چون ابان، مفضل ها، چون هشام و حمران ها. مانده تا که بشناسد، چشم و گوش این دنیا. نه خودت که شاگردی، چون ابو بصیرت را. روی دوش خود داری، پرچم پیمبر را. گشته ای ششم آیه، آیه های کوثر را. در مصاف با شبهه، از خودت نشان دادی، در جهاد اندیشه، اقتدار حیدر را. با تلاش بی وقفه، کرده ای نهادینه. در وجود هر شیعه، اعتقاد و باور را. عالمی که باشی تو، به خدا که جا دارد. بوسه زد، تبرک کرد، پله های منبر را. در قیاس عالم ها، با شهید و با خونش، نامتان شرف داده، جایگاه جوهر را. ششمین در از حکمت، بر مدینة العلمی. جانشین پیغمبر، در علوم و در حلمی. ارث، از علی بردی، شوکت جلالت را. لحن هر کلامت را، نطق بی مثالت را. جنگ فتنه رفتی با، ذوالفقار استدلال. بارها گرفتی تو، خیبر جهالت را. وقف تربیت کردی، بر چهار هزار عالم. کل عمر پر بار از، روز و ماه و سالت را. گر چه کلهم نورا، واحد از خداوندید. مذهبت بقا داده، مکتب رسالت را. کربلایت ای آقا، رنگ و بوی علمی داشت. گر چه این جهان نشناخت، وسعت کمالت را. من همیشه می جویم، از شما بهشتم را. با شما رقم زد حق، کل سرنوشتم را. شرک مخفی ام را با، نور خود هدایت کن. از خدا و توحید و دینمان روایت کن. اهل معرفت سازم، غرق در یقینم کن. دامن دلم را پر، از دلیل و آیت کن. تا ببیند این خسته، غربت بقیعت را. خرجی سفر با تو، قسمتم زیارت کن. با تو می کنم معنا، عاقبت به خیری را. امر دین و دنیایم، را بیا کفایت کن. گوشه چشمی از لطفت، تا ابد مرا کافی است. کاسه ام تهی گشته، لطف بی نهایت کن. سر خوشم از این نعمت، سر به راهه این راهم. من که از شما چیزی، جز شما نمی خواهم. @shia_poem
پیچید تا که نسخه‌ی ما را به جامِ عشق ما را که برد جاذبه‌ی مستدام عشق گفتیم یاعلی و علی شد قوامِ عشق یعنی علی است حضرت قائم مقام عشق باور کنیم عشق سلامِ محمد است "باور کنیم سکه به نامِ محمد است" با اولین ظهور ،ظهورِ خدایی‌اش ای دل رسید نوبتِ کشور گشایی‌اش جایی که هست چشمِ خدا هم هوایی‌اش با آمنه چه می‌کند این دلربایی‌اش سوگند بر علی که قرینِ محمد است عالم تمام  مستّ طنینِ محمد است لبخند زد که هستیِ دنیا طلوع کند لبخند زد ستاره شعرا طلوع کند لبخند زد بهشت همینجا طلوع کند لبخند زد که حضرتِ زهرا طلوع کند از بس که گفت اُمِ‌ابیهاست فاطمه است گفتیم آمنه خودِ زهراست- فاطمه است ای کوثرِ کثیر که تکثیر تو علی است ای معنیِ غدیر که تقدیر تو علی است ای وحیِ دلپذیر که تفسیر تو علی است معراج بی نظیر که تعبیر تو علی است نیمی زِ توست فاطمه نیمِ دگر علیست احمد نگو بگو که علی ضربدر علیست تو آمدی و هیبتِ کسری شکسته شد تو آمدی طلسمِ یهودا شکسته شد تا رونق رواق کلیسا شکسته شد تو آمدی و لات و هُبل تا شکسته شد تو آمدی که رحمت یکسر بیاوری در امتدادّ خویش دو حیدر بیاوری تکثیر شد جمال یکی تا چهارده حیران این یکیم ، که یک یا چهارده؟ یعنی که جلوه کرد خدا تا چهاره باید شمرد جمع شما را چهارده فرمود این چهارده از نور احمد است اول محمد است و سر آخر محمد است دلداده‌ایم گرچه به ختم نبوتش ما شیعه‌ایم شیعه‌ی ختم ولایتش تا زنده‌ایم زنده‌ی انفاس عترتش شُکرِ خدا شبیه خودش از عنایتش ما را همیشه یک دل عاشق نوشته است ما را اسیرِ حضرت صادق نوشته است آنکه قعود آنکه قیامش حسین بود از ابتدای بحث ، کلامش حسین بود در انتهای درس ، سلامش حسین بود حُسنِ شروع و حُسنِ ختامش حسین بود با چشم‌های خون شده  بارش چقدر کرد تا کربلا رویم   سفارش چقدر کرد @shia_poem
امروز گشودند ز رحمت در دیگر گردید عیان حُسنِ خدا منظـر دیگر از جوفِ حرم گشت برون حیدر دیگر یا آمده میلاد پیام‌آور دیگر؟ این عید جهان گستر شیعه است ببینید میـلاد ششم رهبر شیعه است ببینید انوار خدا تافته بر بام مدینه پیراهن نور است بر اندام مدینه دل می‌برد از اهل ولا نام مدینه پیچیده به گوش همه پیغام مدینه کامروز دمیده است به تن روح امامت تبــریک کــه آمـد به جهان نوح امامت این آینۀ روی خداوند جلیل است این گمشدگان رابه خط نور،دلیل است این بر علی و فاطمه پاکیزه سلیل است این راهبر آدم و موسی و خلیل است ایـن تا ابد استاد اساتید جهان است با آنکه عیان است، نهان است، نهان است دانش ببرَدسجده به خاک قدم او تکمیل شده فیض مسیحا زدم او دریای کرم بوده نمی از کرم او پیوسته بوَد علم به ظل علم او بر بام سپهرِ شرفِ اوست ستاره تا عمر جهان جابر حیان و زُراره انفاس مسیحاست مسیحای نسیمش موسی"ارنی"گو شده در طور حریمش دل مخزن اسرار خداوند حکیمش تا حشر رسد بر همگان فیض عظیمش دیوار تجلیِ الهی است رواقش طاق است میان همگان مؤمن طاقش بی‌منطق او علم بریده است زبانش روییده گل "علّم الانسان" ز بیانش دائم گهر علم بوَد ریگ روانش علم است و ابوحمزه و حمران و ابانش تا حشر امیران سخن بندۀ اویند تنها نه همین است بنده او زنده اویند این است که قرآن شده روشن ز کلامش این است که برتر ز مقام است مقامش این است که دانش شده مرهون قیامش این است که داده‌است خداوند سلامش سر تا قدم آیینۀ خیرالبشر است این۸ دردانه شش بحر و یمِ شش‌گهر است این ای ملک خداوند گلستان بقیعت دل‌ها همه زوّار بیابان بقیعت ارواح رسل، ساکن ایوان بقیعت جنت همه یک گوشه ز دامان بقیعت هر زائر دلداده که بشناخت شما را از پنجره‌های حرمت دید خدا را مهر تو ، چو روح آمده در پیکر جبریل فرش ره زوار حریمت ، پر جبریل هر شب حرم خلوت تو مشعر جبریل از روز ازل سایۀ تو بر سر جبریل اوصاف تو را غیر خداوند نداند میثم چه سراید؟ چه بگوید؟ چه بخواند؟ @shia_poem
لب نگار که باشد رطب حرام بود زمان واجبمان مستحب حرام بود فقیه نیستم اما به تجربه دیدم بدون عشق مناجات شب حرام بود اگر که هست طبیبم طبیب دوّاری به من معالجه ی در مطب حرام بود بر آنکه دشمن اولاد توست نیست عجب که نطفه اش نسب اندر نسب حرام بود تو مرد ظرفشناسی و مهِر اولادت عجم که هست برای عرب حرام بود تو را کمال نوشتند یا رسول الله بزرگ آل نوشتند یا رسول الله تو آفریده شدی و سرآمدت گفتند هزار مرتبه اَحسن به ایزدت گفتند تو را به سمت زمین با نسیم آوردند تو آمدی و ملائک خوش آمدت گفتند نشان دهنده ی معصومیِ قبیله توست اگر که "قّبه خضرا" به گنبدت گفتند تمام آل عبا "کُلنا محمّد" بود تو عین نوری و در رفت و آمدت گفتند اگر چه یک نفری، جمع چهارده نفری تو را محمّد و آل محمّدت گفتند شب ولادتت ای یار می کنم خیرات نثار مقدم خیر تو چهارده صلوات برای خُلق تو باید کنند تحسینت نشد مشاهده شصت و سه سال نفرینت از آن طرف تو اگر نور آخرین هستی نوشته اند از این سو تو را نخستینت هزار و سیصد و هشتاد و چندمین سال است شدیم کوچه نشینت، شدیم مسکینت شدیم ریزه خور سفره های سیّدی ات گدای سفره ی هر سال چهارده سینت تو آمدی که علی را فقط ببینی و بس نداده اند به جز دیده ی خدا بینت یتیم مکه ای اما بزرگ دنیایی اگر چه خاک نشینی، همیشه بالایی مرا اویس شدن در هوای تو کافی است اگر چه باز ندیدم، دعای تو کافی است همینکه بوی تو را در مدینه حس کردم لبم رسید به خاک سرای تو کافی است چه حاجتی به پسر داری ای بزرگ قریش همینکه فاطمه داری برای تو کافی است همینکه اوّل هر صبح پیش زهرایی برای روشنی لحظه های تو کافی است تو آن پیمبر دنباله داری و بعدت اگر علی تو باشد به جای تو کافی است قسم به اشهد ان لااله الا الله تو آمدی که بگویی علی ولی الله تو آمدی و ترحّم شدند دخترها چقدر صاحب دختر شدند مادرها تو آمدی و رعیّت شکوه عبد گرفت بدین طریق چه آقا شدند نوکرها خدای خوب به جای خدای چوب نشست و با اذان تو بالا گرفت باورها بگو: مدینه ی علمی، علی در آن است بگو: که واجب عینی است حرمت درها بریز شیره ی پیغمبری به کام حسین که از حسین بیاید علی اکبرها زمان گذشت زمان ظهور دیگر شد حسین منی انا من حسین، اکبر شد هزار حضرت مریم کنیز مادر توست تو را بس است همینکه بتول، دختر توست به دختران فلان و فلان نیازی نیست اگر خدیجه ی والامقام همسر توست علی و فاطمه دو رحمت خداوندی برای عالم دنیا و صبح محشر توست به یک عروج تو جبرئیل از نفس افتاد خبر نداشت که این تازه اوج یک پَر توست به عرش رفتی و ماندی در آن تقّرب محض خدا برابر تو یا علی برابر توست تو با علی جریان ساز شیعه اید، اما شناسنامه ی شیعه به نام جعفر توست همیشه شکر چنین نعمتی روی لب ماست که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست... @shia_poem
کعبه از یمن قدمهای تو حیران شده است همه ی دهر برای تو غزلخوان شده است چه بگویم که در این صبح دل انگیز حضور آسمان در تب چشم تو پریشان شده است عرش تا فرش فلک تا به زمین در بند_ خم ابروی تو سرگشته ی طوفان شده است حضرت عشق بفرما که دلم از شوقت کنج خال لب تو بی سر و سامان شده است این چه شوری است که در قلب زمین افتاده آسمان تا به زمین آینه بندان شده است جبرییل از دل آفاق خبر می آورد از در باغ کمالات ثمر می آورد آسمان زیر قدمهاش غزل می بارید به لب غنچه ی توحید عسل می بارید دهن خلق بر این غنچه ی جان وا مانده کمر ماه ز رخساره ی او تا مانده نام او مایه ی شوریدگی افلاک است زینت جنت حق, زمزمه ی (لولاک)است لطف حق کنج لبش آیه ی تر می ریزد به کف پای نبی قرص قمر می ریزد رشته ی موی تو آیینه ی حبل الله است خنده بر کنج لب حضرت عبدالله است لات و عزی ز تماشای رخت حیران است هبل انگار در این قافیه سرگردان است طاق کسری به طواف تو بهم می ریزد ذکرزیبای تو بر لوح وقلم می ریزد رحمت عالمیان حضرت خورشید سلام چشمه ی بی بدل سوره ی توحید سلام آمدی تا غزلی تازه مهیا بشود دشت با هرنفس ناب تو دریا بشود آسمان غرق تماشای نگاهت گردد جهل در زیر قدمهای تو رسوا بشود وخدا گفت که این طفل کرامت باید منشا خیر و کرامات دو دنیا بشود آدم و انس و ملک ریزه خور احسان سفره ی خلق دل آرای مسیحا بشود وخدا خواست که گلواژه ی اوصاف خودش چهره ی بی مثل حضرت طاها بشود @shia_poem
می وزد در سینه ها عطر گلستان شما می دمد نور خدا از عمق چشمان شما نوبهاری در دل ماه ربیع الاوّل است خنده زد گل در حضور روی خندان شما یا رسول الله گفتم پر گرفتم تا خدا شد مدینه مقصد این عبد حیران شما اوج معراج دل ما گنبد خضرای توست می درخشد آفتاب از صبح تابان شما هر دلی که دور شد از تو کویری می شود تشنه ام تا که ببارد باز باران شما هر کسی مهجور ماند از آیه های بندگی زود آدم می شود با صوت قرآن شما حلم و تقوا و جهاد نفس و ایمان با عمل قطره ای از شرح اقیانوس برهان شما بارها گفتی که جان من فدای فاطمه جان عالم گردد آقاجان به قربان شما عاشقی ایرانی ام از شیعیان حیدرم پیرو سلمانم و عمری مسلمان شما امتداد نور تو در صادق آل عباست در مسیر جعفریم از لطف و احسان شما حاجت ما را به دست شاه مشهد داده ای خاکبوس بچه های توست ایران شما حال و روزم نیست خوب اما مداوا می شوم تا که زانو می زنم در نزد خوبان شما این شب عیدی تفضّل کن برات کربلا کاش می شد در حرم باشم به فرمان شما منتظر هستیم تا مهدی بیاید از حجاز غرق آرامش شود قلب پریشان شما یاابالقاسم ضیاء هر دوعینی خوب من مُنتهای حُسنی و جدّ حسینی خوب من @shia_poem
پیربزرگ طایفه بود و کریم بود در اعتلای نهضت جدش سهیم بود مسندنشین کرسی تدریس علم ها شایسته صفات حکیم و علیم بود نوح و خلیل جمله مریدان مکتبش استاد درس حکمت و پند کلیم بود برمردمان تب زده ی شهرشرجی اش عطر مبارک نفسش چون نسیم بود زحمت کشید وباغ تشیع شکوفه داد مسئول باغبانی باغی عظیم بود قلبش شبیه شیشه ی تنگ بلور بود عمری به فکر نان شب هر یتیم بود از ابتدای کودکی اش تا دم وفات نزدیکی محله ی زهرا مقیم بود منت نهاد و آمد و ما پیروش شدیم امروز اگر نبود شرایط وخیم بود!!! تازه سروده ام غزل مدحتش ولی یادش میان قافیه ها از قدیم بود @shia_poem
ای روح صداقت از دم تو  ای گوهر علم از یم تو  زیبنده ی تو است نام صادق  الحق که تویی امام صادق  بر هر سخنت ارادت علم  در هر نفست ولادت علم  میلاد تو ای ولی سرمد  شد روز ولادت محمد  در هفدهم ربیع الاول  شد نور تو بر زمین محول  از صبح ازل امام علمی  تا شام ابد تمام علمی  دانش زدم تو راست قامت  استاد علوم تا قیامت  قرآن به دم تو خو گرفته  ایمان ز تو آبرو گرفته  با نطق تو زنده تا قیامت  توحید و نبوت و امامت  ای در دهنت زبان قرآن  قرآن همه جان تو جان قرآن  روید چو به بوستان شقایق  از لعل لبت در حقایق  وصف تو هماره بر لب ماست  راه و روش تو مکتب ماست  با تو همه جا مدینه ی ماست  این گفت تو نقش سینه ی ماست  هرکه شمرد سبک صلاتش  فردا نبود ره نجاتش  دور است ز خط طاعت ما  بر او نرسد شفاعت ما  تو مخزن علم کبریایی  تو وارث ختم الا نبیایی  حق را نفس تو نوشخند است  قرآن به دمت نیازمند است  قرآن که در کلام سفته  با نطق تو حرف خویش گفته  هر آیه که جبرئیل آرد  بی نطق شما زبان ندارد  او راه و شما چراغ راهید  ناگفته و گفته را گواهید  تو بر تن پاک علم جانی  استاد مفضل و ابانی  دانشگه نور حق پیامت  صدها چو زراره و هشامت  دارند جهانیان بصیرت  از مؤمن طاق و بو بصیرت  ای زندگیم هدایت تو  دین و دل من ولایت تو  مهر تو همه عقیده ی من  مشی تو مرام و ایده ی من  روزی که گل مرا سرشتند  بر لوح دلم خطی نوشتند  این خط نوشته را بخوانید  من جعفریم همه بدانید  دلباخته ای ز اهل بیتم  خاک ره عبدی و کمیتم  فریاد دوازده امامم  نور است به هر دلی کلامم  باشد که به خاک پای میثم  میثم بشود فدای میثم @shia_poem
عرش را در زیر پا داری و بالا می روی صبح وظهر وشب که تا آغوش"زهرا" می روی  گفتی از مسجد دری را رو به زهرا وا کنند این چنین از منبر ساحل به دریا می روی ابروان مرتضی را کرده ای محراب و بعد با همین نقش کج آخر تا ثریا می روی غزوه یا شعب ابی طالب چه فرقی می کند ؟ خاطرت آسوده با حیدر به هر جا می روی اول از آتش پرستان بنده می سازی و بعد پای این دل بردن از سلمان به منّا می روی درد ما را گوشه ی چشم تو درمان می کند قلب سلمان را نگاه تو مسلمان می کند @shia_poem
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است بی‌عشق، حال و روز زمین و زمان بد است فرقی ندارد از چه نژاد و چه فرقه‌ایم با عشق تو همیشه دل ما مؤید است جاری‌ست سُکر واعتَصِمُوا... لا تَفَرَّقُوا... بعد از تو این جنون دمادم که ممتد است... ای زندگی ما همه حال و هوای تو! حال تو مبدأ است و هوای تو مقصد است... مانده‌ست رد پای تو بین زمین و عرش باران بوسه‌هاست که در رفت و آمد است دل را سپرده‌ایم به عشقش که قرن‌هاست بنیان‌گذار وحدت دل‌ها محمد است @Shia_poem
تو آمدی و در رحمت خدا وا بود و غرق نور، زمین، بلکه آسمان‌ها بود بهار بود و ربیعش از آن جهت خواندند که این سلاله‌ای از شاخسار طوبی بود در آسمانِ شب مکّه، قدسیان گفتند خدا، ستارۀ احمد چقدر زیبا بود گرفت نور تو جغرافیای عالم را شب ولادت خورشیدِ عالم‌آرا بود زمین زمین همه می‌سوخت در لهیب گناه و ذات پاک تو از هر بدی مبرّا بود... از آسمان‌ها بوی فرشته می‌بارید شگفت واقعه‌ای در تمام دنیا بود ألَم یَجِدکَ فقیراً خدات روزی داد ألَم یَجِدکَ یَتیماً خدات مأوا بود... نیافرید جهان را مگر به خاطر تو اگر که خلقت، منظور حق‌تعالی بود عبور کردی از آفاق و انفسِ عالم از آن مسیر که مسدود بر مسیحا بود همای سدره‌نشینِ مقام أو أدنی! به کُنهِ جاه تو اندیشه را کجا جا بود؟ برای نافله وقتی قیام می‌بستی بهشت، گوشۀ سجادۀ تو پیدا بود چه آیه می‌خواندی که حجاب‌ها می‌رفت و قفل‌های جهان پیش روی تو وا بود بنازم این همه شوکت که عبد درگاهت ولیّ ایزد منّان، علیّ أعلا بود... ز مکّه رفتی و تاریخ هم دگرگون شد اگر که هجرت آن روز یک معمّا بود فدای این همه مهر و عطوفت و رحمت که در دقایق آخر تو را غم ما بود زبان الکن ما بسته است در مدحش «خروش»! این همه یک قطره پیش دریا بود @Shia_poem
شب تجلی عشق و عقیده است امشب شب ظهور هزاران سپیده است امشب گلی به گلشن یاسین شکفته شد که فلک نظیر چهرۀ او را ندیده است امشب دمید صادق آل رسول همچون ماه مهی که آینه دار سپیده است امشب سپهر علم و فضیلت دوباره نورانی است ستارۀ سحر ما دمیده است امشب حضور حضرت باقر فرشتۀ رحمت برای عرض تهیت رسیده است امشب به "ام فروه" بیا تهنیت بگو که گلش به مهد مهر و وفا آرمیده است امشب به پاس مقدم این گل نثار کن صلوات که درخور صلواتی حمیده است امشب همان گلی که خدا را ستود و مرغ سحر صدای زمزمه اش را شنیده است امشب خوشا کسی که خداوند عاشقانش را برای خدمت او برگزیده است امشب ز باغ دانش او سوی تشنگان علوم نسیم رحمت و دانش وزیده است امشب همیشه پیرو  این مکتب پر از نور است کسی که جام ولایت چشیده است امشب چو یاد اوست عبادت به یاد حضرت او دلم به سوی خدا پر کشیده است امشب بیا و سر به حریم مقدسش بگذار که مرغ دل به مدینه پریده است امشب بگو به خلق «وفائی» چراغ دانش را خدا ز جلوۀ او آفریده است امشب @shia_poem
  من همان باده نوش جام توام بلبل مست روی بام توام بی نگاهت غزل نمی خوانم شاعر فیض مستدام توام ششمین آینه سلام آقا آرزومند یک سلام توام به پر زخمی ام نگاه کنید آه؛ محتاج التیام توام باز همسفره باش با سائل دوستدار همین مرام توام مست قال الامام صادق من من مسلمان شده به نام توام روی قبرم سپرده ام آقا بنویسند من غلام توام   من غلام محبت یارم به خم گیسویت گرفتارم می نویسم فقط حقایق را ماجرای عروج عاشق را با تو فهمیده ام مفهوم و معنی آیه های ناطق را می شود دید در نگاه شما عکس زیبای وجه خالق را معنی یا بصیر در بَصَرت با بصیرت کنی هر عاشق را با بیانات روشن و نابت تو شکستی صف منافق را ما به عالم نمی دهیم هرگز تار موی امام صادق را السلام ای رئیس مذهب ما ای دمادم ترانه ی لب ما دلمان را تو حیدری کردی مست انوار کوثری کردی در لباس امامت ای آقا به خدا که پیمبری کردی با احادیث و گفته های خودت تو عجب فتح خیبری کردی زنده کردی تو علم را تا حشر بسکه شاگرد پروری کردی ما کجا؟! مهر مادرت زهرا دل ما را تو مادری کردی مهرتان را به سینه دارم من آرزوی مدینه دارم من کاش ما را دعا کنی آقا خرج این روضه ها کنی آقا چشم های مرا به پای حسین نذر خیرالنّسا کنی آقا بانی روضه های عاشورا کاش روضه به پا کنی آقا کاش ما را شبی به خرج خودت راهیِ کربلا کنی آقا یاد جدّ غریب خویش کنی یاد آن سرجدا کنی آقا روضه ی زینبیه می خواهیم روزیِ فاطمیه می خواهیم @shia_poem