#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#قصیده
مادربزرگم خانهای از جنس باور داشت
آجر به آجر در دلش سوغات قمصر داشت
کنج حیاط کوچکش باغ بزرگی بود
گلدان به گلدان شعرهای روح پرور داشت
از بیت های بوستانش معرفت میریخت
بر شاخهی سبز گلستانش کبوتر داشت
بوی خوش گلهای قالی بس که میپیچید
چون بارگاهی بود که صحنی معطر داشت
حتی به جای پرده، پرچم دلبری میکرد
حتی به جای صندلی، آن خانه منبر داشت
آن خانهای که ابرها همسایهاش بودند
از هر طرف رفتم به سمت آسمان در داشت
از پنجره همدست باران میشدم هر بار
بال خیالم تا بلندای فلک پر داشت
قطعا ملائک استجابت را میآوردند
وقتی قنوت ناودان ها عطر کوثر داشت
مادربزرگ دائم الذکرم سحر تا شام
هر روز ختم چارقل را با سماور داشت
همسایه ها حاجت روای خانه اش بودند
روزی که نذر سفرهی موسی بن جعفر(ع) داشت
صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس میزد
قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت
میگفت آن مردی که دنیایی اسیرش بود
سجادهای در کنج زندانی محقر داشت
با اشکهایش پایه های عرش میلرزید
در سجدهی نیمه شب خود صبح محشر داشت
با یک اشاره خیر و شر را جابجا میکرد
آنقدر که بدکاره دست از کار خود برداشت
هرگز نباید سر به خاک حجره بگذارد
مردی که خاک مقدم او قیمت زر داشت
زنجیرها حتی دخیل دست او بودند
باب الحوائج با همه، لطفی برابر داشت
مادربزرگم گریه کرد و شانه اش لرزید
ّبغضی شکست و استکان از غم ترک برداشت
مولای مظلوم و غریب شیعیان در بند
ای کاش سلمان داشت و ای کاش قنبر داشت
او روزهداری که طعام سفره اش غم بود
او روضهداری که همیشه ذکر مادر داشت
بر شانهی شب پیکر خورشید را بردند
تقدیر روی شانههایش در و گوهر داشت
پای گریز روضه خوان تا کربلا میرفت
میگفت صد رحمت که مولا پیکرش سر داشت
از بوریا و نعل تازه زود رد میشد
از بس که در دل غیرت آل پیمبر داشت
صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس میزد
قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت
گفتم که آن خانه چنان صحنی معطر بود
باید بگویم چون حرم صحنی مطهر داشت
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#غزل
پُر شده در سفرههای پاک، نان شبهه دار
از عبادت، از خدا خالی ست جان شبهه دار
بی گمان دست دعا هم از اجابت خالی است
با نگاه شبهه دار و با زبان شبهه دار
جانمازی از پر جبریل هم بی فایده ست
تا نمازت را بخوانی در مکان شبهه دار
دانهی تسبیح حتی، دور باطل می زند
ذکر، میگرید به حال ذاکران شبهه دار
نَفْس چون گرگیست، گرگی در لباس میش ها
زخمها خوردیم از آن مهربان شبهه دار
"يَا رَجَاءَ الْمُذْنِبِين" گفتیم و او مارا گرفت
بین آغوش خودش دور از جهان شبهه دار
مِی فروش شهر هرشب نان مستی میخورد
رزق او را میدهد بین دکان شبهه دار
تلخ بود و تلخ بود و تلخ، ای ساقی نریز
چای شیرین را درون استکان شبهه دار
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
امشب دوباره قصد استغفـار کـردم
یعنی به کوچک بودنم اقـرار کردم
می خواهم از حالا فقط مـال تـو باشم
شرمنده ام آقا که بـد رفتـار کردم
می دیدم اینکه خار چشمت هستم اما
بیهوده بر این کـارها اصـرار کردم
امشب به جـای گفتـن "العفو العفو"
هفتاد دفعـه "یاحسـن" تکرار کردم
هرشب کنار سفره در فکـر حسینـم
امشب به یاد مجتبی افطـار کردم
من نذر کردم که غلامت باشم آقا
تا آخـر عمـرم بنـامت باشم آقا
ای اولین فرزند زهرا یا حسن جـان
ای دلبر و دلبنـد زهرا یا حسن جان
تو آمدی زهرا و حیدر شـاد هستند
ای معنی لبخنـد زهرا یا حسن جان
مادر تو را هر لحظه در آغوش دارد
یعنی شدی در بند زهرا یا حسن جان
یارب به حق مجتبی همسایه ها را...
نامت شده سوگند زهرا یا حسن جان
تو آمدی تـا آبروی شهــر باشی
دروازه ی رحمت به سوی شهر باشی
مهر شمـا در سینـه از روز ازل بود
با صلح جنگیـدن نبردی بی بدل بود
ای مـرجع تقلیـد عظمـای مدینه
رفتارتـان "حی علی خیر العمل" بود
ای بهترین شاگرد دست آموز حیدر
دشمن اسیر ضرب شصتت در جمل بود
با بانگ تکبیرت زمین می لرزد آقا
انگـار پـای دشمنت روی گسـل بـود
خون تو در رگهای قاسم موج می زد
چون مرگ شیرینتر برایش از عسل بود
تـو روی نـام مـادرت حساس هستی
استاد رزم حضرت حضرت عباس هستی
من خوب می دانم که این آقا کریم است
جای کبوتر بین صحنش یاکریم است
اینجا کسـی با دست خالـی برنگشتـه
آقا شبیـه مـادرش زهـرا کریم است
هر کس به دریا رفت مروارید برداشت
اینها به این معناست که دریا کریم است
باران ببـارد خـوب و بـد فرقـی ندارد
باران بـرای کـل آدمهـا کریـم است
آقا بیا کــه پشت در سائل رسیده
طوفان زده انگار بر ساحـل رسیده
آقا برایت یک حـرم بایـد بسازیـم
یک پنجره فولاد هم بایـد بسازیـم
پایین پایت می شود یک باب قاسم
بالا سرت باب الکـرم باید بسازیـم
یک باب صادق، باب باقر، باب سجاد
یعنی سه صحن دیگرم باید بسازیـم
بایـد فراخـوان داد بیـن شاعـرانت
ترکیب بنـد محتشـم بایـد بسازیـم
در بین اشعارم شبی آقا به من گفت
صحنی بـرای مـادرم بایـد بسازیـم
ای ناخـدای کشتـی اولاد زهرا
کی می رود از خاطر تو یـاد زهرا
هرگز نشد روزی به فکـر در نیفتی
هر شب به یاد چـادر مادر نیفتـی
اینجا ملائک بال خود را پهن کردند
از روی سجاده شبی با سر نیفتـی
هر روز میفتـی زمین در راه خانـه
مـا آرزو داریـم تـا دیگـر نیفتـی
مـا آرزو داریـم مثـل مـادر خـود
آتش نگیری بیـن خاکستـر نیفتی
این اشک ها یعنی که ما طاقت نداریم
مـا هیچ جایی جز همین هیئت نداریم...
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#سالروز_تخریب_بقیع
#غزل
بغض ها در سینه اما فرصت فریاد نیست
روضه خواندن در کنار این حرم آزاد نیست
باد مویم را پریشان میکند مانند آن_
_پرچمی که روی گنبد در مسیر باد نیست
اشکهایم راه سقاخانه را گم کرده اند
حاجتی دارم ولیکن پنجره فولاد نیست
چند گنبد در کنار چند تا ایوان طلا
مطمئناً تا نباشد قلب زهرا شاد نیست
مادری در لابه لای خاک گندم ریخته
پس کبوتر هست گرچه صحن گوهرشاد نیست
غیر پرواز کبوترهای غمگین در حرم
سایه بانی بر مزار حضرت سجاد نیست
حک شده بر سینه ی ما "نَحْنُ اَبْناء الْحَسَن"
بین ما جز عاشق و مجنون مادرزاد نیست
می نویسم آرزویم را به روی خاکها
خانه ات آباد، ای که خانه ات آباد نیست...
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
نیمه شب شعله به مهمانی در می آید
اشک آتش به سر هیزم تر می آید
کوچه را دود گرفت و وسط آتش ها
پشت در حضرت زهرا به نظر می آید
روضه خوان کیست؟امامیست که چون ابراهیم
مثل خیری ست که در دامن شر می آید
روضه خوان باش که درک صفحات مقتل
فقط از عهده ی لبهای تو بر می آید
بی وفا شهر مدینه ، بی حیا ای بغداد
سوز این روضه به پابوس جگر می آید
گرچه عمامه نداری و عبایی هم نیست
به تنت نور ولایت چقدر می آید
ماه ، روبند بیانداز ببین در دل شب
مو پریشان وسط کوچه قمر می آید
مو پریشان شدی و زجر کشیدی ، آری
مو پریشان بشود حوصله سر می آید
روضه بر حاشیه ی برگ شقایق بنویس
مثل زهراست غمت ، حضرت صادق بنویس
.
چه رسیده ست به حال بدن محترمت
و چه سنگین شده بر شانه ی تو کوه غمت
ریسمان بر تن مهتاب تو بی تاب شده
کوچه پر نور شده نیمه ی شب از قدمت
تو اگر تندتر از این بروی میفتی
آه ای پیر قبیله ، آه از قد خمت
مو سفیدی و ولیکن پسر فاطمه ای
مادرت گفت بُنَیَّ به فدای قدمت
مثل آن سینه ی سنگین شده در ظهر عطش
چه قدر سخت شده هم دم و هم بازدمت
تو چه گفتی که سزاوار مصیبت شده ای؟
تو چه کردی که کند قاتل تو متهمت؟
بنویس آنچه که اسلام به آن وابسته
رستگاری مرا داده خدا در قلمت
روضه بر حاشیه ی برگ شقایق بنویس
مثل زهراست غمت ، حضرت صادق بنویس
.
چشم هایت نگران و به لبت جان آمد
آسمان بغض نکن ، نم نم باران آمد
فطرسی هست کنار تو که پرواز کند
جان من ، روی لبت ذکر حسین جان آمد
ولی آقا چه بگویم؟ نه سرت بر نی شد
نه به تشتی ز لبت نغمه ی قرآن آمد
نه سرت ماه تنور است که خاکی بشود
نه کسی پیش تنت موی پریشان آمد
دخترت کنج خرابه نشده منتظرت
آه از آن لحظه که بابا سر دامان آمد
شُکر ، ناموس تو اصلا سر بازار نرفت
نه اسیری ز تو بر ناقه ی عریان آمد
شُکر ، ناموس تو در مجلس اغیار نبود
نه اسیری ز تو در مجلس مستان آمد
پا به پای تو و این روضه که من میرم
پا به پای تو و این روضه که نَتْوان آمد
روضه بر حاشیه ی برگ شقایق بنویس
مثل زهراست غمت ، حضرت صادق بنویس
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_خمینی_رحمت_الله_علیه
#غزل
در جسم وطن ، روحِ خدا مانده هنوز
عطر نفس فرشته ها مانده هنوز
یک چهره ی مهربان و پر نور ، از او
در خاطره های ما به جا مانده هنوز
ایثار شهیدان حرم ثابت کرد
آیین امامِ شهدا مانده هنوز
چون بت شکنی بود که با سیلی او
بر صورت دشمنان صدا مانده هنوز
آری همگی عبرت تاریخ شدند
جمهوری اسلامی ما مانده هنوز
هر چند امام عارفان دیگر نیست
یک رهبر درد آشنا مانده هنوز
سید علیِ حسینیِ خامنه ای
این آینه ی عشق نما مانده هنوز
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شب_اول_محرم
#غزل
زهرا کنار درب حسینیه دم گرفت
هَل مِن مُعین... دوباره جهان رنگ غم گرفت
صدها گره ز مشکل او باز می شود
هر کس برای روضه ی تو یک قدم گرفت
رحمت بر آن کسی که به تو اعتماد کرد
لعنت بر آن کسی که تورا دست کم گرفت
باید دخیل پرچم مشکی روضه شد
باید شفا ز مرثیه ی محتشم گرفت
دم کرده است مادر تو چای روضه را
با اشک های سینه زنان ، چای دم گرفت
ما را رها کنی همه از دست می رویم
آدم شده ست هرکه در این روضه دم گرفت
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#غزل
از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه
از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه
حالا که بین زائرانت نیستم ، آیا
بیرون شدم از سایه ی مهر و پناهت؟ نه
نوکر در این خانه باشد آبرو دارد
فرق است بین رو سفید و رو سیاهت؟ نه
نام مرا بنویس بین اربعینی ها
من دل به راهت دادم آقا پا به راهت نه
امسال نذر دخترت بودم که جاماندم
من با رقیه جان تو دارم شباهت! نه
.
.
.
ام ابیهای حسین ، ای وارث زهرا
اشک است سهم چشم های بی گناهت؟ نه
دندان شکسته ، گوش پاره ، چشم های تار
یک جای سالم مانده روی ، روی ماهت؟ نه
اشک تمام زائران کربلا هرگز
آیا برابر میشود با سوز آهت؟ نه
من مثل تو جا ماندم اما خوب میدانم
از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#اربعین
#غزل
سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند
لطف تو هر طِیبی را عاقبت حُر می کند
زمزم و کوثر میان چشم من جوشیده است
پس گلابِ این گُلِ پژمرده را کُر می کند
رزق چشمم کربلا را دیدن است ، اما فراق
نان چشمان مرا هربار آجر می کند
یک سلام از پشت بام خانه دادم ، فطرست
جای خالی مرا در کربلا پُر می کند
در زیارت بُعد منزل نیست، پس هر عاشقی
پشت بام خانه را مرقد تصور می کند
آسمان روضه گرفت و ابر گریه میکند
رعد سینه می زند ، زهرا تشکر می کند
مهر تربت را که بوسیدم دلم آرام شد
سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#غزل
ما سر نهاده ایم روی زانوی فراق
با روح زخم خورده و قلبی پر اشتیاق
بغضی که مانده بین گلو اشک کال ماست
ابر شکست خوردهی در حسرت عراق
این طفل ناخلف که دم در نشسته را
من مطمئن شدم پدرش کرده بود عاق
اما همینکه ما در این خانه آمدیم
از لطف فاطمه ست، نه از روی اتفاق
هرگز نمانده تابش خورشید پشت ابر
هرگز نمانده روشنیِ ماه در مُحاق
پرواز میکنیم که مارا بغل کنی
تکثیر می شویم در آیینهی رواق
با فطرسیم در همه ی شهر هم مسیر
در موکبیم با خودِ جبریل هم اتاق
هرکس رفیق توست ، یقیناً رفیق ماست
با هرکه غیر توست نداریم انطباق
فتوای عالمان دروغین به قتل توست
علامه های صاحب عمامهی نفاق
آه از هزار و نهصد و پنجاه رد خون
نازل شده به جسم تو آیات انشقاق
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#ولادت
#ترکیب_بند
هوای شهر نسیم پیمبری دارد
چقدر عطر گلاب معطری دارد
چه عاشقانه ملائک به هم خبر دادند
که این پسر قدم عشق پروری دارد
امیدوار به فردای بهتری شده ایم
زمانه در سر خود فکر بهتری دارد
نشسته اند به راهش همه پیمبرها
نوشته اند که او قصد دلبری دارد
خدا هم عاشق او شد شبیه حسی که
پدر همیشه به فرزند آخری دارد
خدا سند زده قلب مرا به نام رسول
به نام عشق ، به نام خدا ، به نام رسول
بزرگواری و عالیجناب یعنی تو
و اوج خلقت انسان ناب یعنی تو
نگین خلقت عالم که حضرت زهراست
بر این عقیقِ بهشتی رکاب یعنی تو
خدا نخواست خودش را نشانمان بدهد
وگرنه نور خدا بین قاب یعنی تو
خدا رسانده تورا تا به داد ما برسی
دمِ خدا ، نفس مستجاب یعنی تو
همینکه دور و برت سایه نیست پس قطعا
تو نور باطنی و آفتاب یعنی تو
تو نور باطنی و سایه هم نمیخواهی
پیمبری، قسم و آیه هم نمیخواهی
اویس وار نشستم به شوق آمدنت
میان سینه قَرَن را نموده ام وطنت
برای دست گرفتن ز امتت کافیست
نخی ز تار عبایت ، نخی ز پیرهنت
بیا برای همه دلبرانه حرف بزن
که شهد عشق چکیده ست از دل سخنت
تو آیه آیه عسل را به کام ما دادی
به غیر عشق نمیریزد از لب و دهنت
شبیه شیشه ی عطری که زیر باران است
گلاب ناب چکیده ست از بهار تنت
میان عرش عجب رفت و آمدی داری
چقدر عطر گلاب محمدی داری
نگاه مهر تو انسان نمود انسان را
چه عاشقانه مسلمان نمود سلمان را
اسیر ظلمت شب بوده ایم تا اینکه
میان چشم تو دیدیم نور قرآن را
چقدر رحمت محض است ربناهایت
میان دست تو دیدیم راه باران را
نگیر از همه ی عاشقان خود دل را
بخواه از همه ی عاشقان خود جان را
میان اشک و تحیّر چگونه شکر کنیم
طلوع نور تو این نعمت فراوان را
جهانِ قبل رسول خدا امیر نداشت
نگاه سبز کسی اینهمه اسیر نداشت
به عرش میروی از جبرئیل بالاتر
به آسمان بروی تا شوی شکوفاتر
کلاه از سر هر چه ملائکه افتاد
و چشم ها همه در لحظه ی تماشا تر
هر آنکه رنگ محبت گرفت دریا شد
هر آنکه رنگ محمد (ص) گرفت دریاتر
زمان آن شده دست از ترنج بردارند
برای آنکه ندیدند از تو زیباتر
بیا برای همه جان تازه ای بفرست
نشان بده که تویی از همه مسیحا تر
تو آمدی برسانی به تشنه آب حیات
نثار مقدم خیرت چهارده صلوات
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
"کَرَم" ، فقیرِ سرِ سفرههای احسانت
و "ابر" ، تشنهی در جستجوی بارانت
"قیام" حاصل "قَد قامَتِ الصَلوة" تو بود
نشسته "دین خدا" در مسیر ایمانت
اطاعت از تو همان طاعت خداوند است
"بهشت" شاخه گلِ کوچکی ز گلدانت
قنوت نیمه شبت کهکشان حاجت هاست
به آسمان برود نوری از شبستانت
به چادر تو ملائک دخیل میبندند
عجیب نیست یهودی شود مسلمانت
همیشه "چرخِ فلک" در طواف دستاس ات
همیشه "حور و ملک" در طواف دستانت
همه فقیر و یتیم و اسیر آمدهایم
نشستهایم به امید لقمهی نانت
اگر حسین و حسن میوهی دلت هستند
نبی چو روح تو میگردد و علی، جانت
اگرچه چادر گلدار تو در آتش سوخت
دوباره لاله دمیده به دشت دامانت
همین شکوفهی پیراهن تو شاهد ماست
چنان خلیلی و آتش، شده گلستانت
بهار خانهی حیدر خزان نمی گردی
قسم به برف سر گیسوی زمستانت
به شانههای تو قوّت نبود و شانه زدی
که زینبت نشود بیش از این پریشانت
به پهلوی تو و بازو و سینهات سوگند
خودت شکستی و نشکستهاست پیمانت
ز بیهوا زدنت، طعنه میزند به علی
که باخبر شود از روضههای پنهانت...
علی برای تو نهج البلاغه میخواند
مگر بلند شود از تو صوت قرآنت
علیست آینهی روی تو، "بَکَتْ وَ بَکَی"
تو گریه کردی و حیدر شدهست گریانت
دوباره پیرهنی را به دجله اندازش
مگر خدای دهد باز در بیابانت
.
.
.
حسین پیرهنی داشت، پس چرا گفتی؟
فدای پیکر غرق به خون و عریانت...
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#قصیده
مادربزرگم خانهای از جنس باور داشت
آجر به آجر در دلش سوغات قمصر داشت
کنج حیاط کوچکش باغ بزرگی بود
گلدان به گلدان شعرهای روح پرور داشت
از بیت های بوستانش معرفت میریخت
بر شاخهی سبز گلستانش کبوتر داشت
بوی خوش گلهای قالی بس که میپیچید
چون بارگاهی بود که صحنی معطر داشت
حتی به جای پرده، پرچم دلبری میکرد
حتی به جای صندلی، آن خانه منبر داشت
آن خانهای که ابرها همسایهاش بودند
از هر طرف رفتم به سمت آسمان در داشت
از پنجره همدست باران میشدم هر بار
بال خیالم تا بلندای فلک پر داشت
قطعا ملائک استجابت را میآوردند
وقتی قنوت ناودان ها عطر کوثر داشت
مادربزرگ دائم الذکرم سحر تا شام
هر روز ختم چارقل را با سماور داشت
همسایه ها حاجت روای خانه اش بودند
روزی که نذر سفرهی موسی بن جعفر(ع) داشت
صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس میزد
قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت
میگفت آن مردی که دنیایی اسیرش بود
سجادهای در کنج زندانی محقر داشت
با اشکهایش پایه های عرش میلرزید
در سجدهی نیمه شب خود صبح محشر داشت
با یک اشاره خیر و شر را جابجا میکرد
آنقدر که بدکاره دست از کار خود برداشت
هرگز نباید سر به خاک حجره بگذارد
مردی که خاک مقدم او قیمت زر داشت
زنجیرها حتی دخیل دست او بودند
باب الحوائج با همه، لطفی برابر داشت
مادربزرگم گریه کرد و شانه اش لرزید
ّبغضی شکست و استکان از غم ترک برداشت
مولای مظلوم و غریب شیعیان در بند
ای کاش سلمان داشت و ای کاش قنبر داشت
او روزهداری که طعام سفره اش غم بود
او روضهداری که همیشه ذکر مادر داشت
بر شانهی شب پیکر خورشید را بردند
تقدیر روی شانههایش در و گوهر داشت
پای گریز روضه خوان تا کربلا میرفت
میگفت صد رحمت که مولا پیکرش سر داشت
از بوریا و نعل تازه زود رد میشد
از بس که در دل غیرت آل پیمبر داشت
صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس میزد
قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت
گفتم که آن خانه چنان صحنی معطر بود
باید بگویم چون حرم صحنی مطهر داشت
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
امشب دوباره قصد استغفـار کـردم
یعنی به کوچک بودنم اقـرار کردم
می خواهم از حالا فقط مـال تـو باشم
شرمنده ام آقا که بـد رفتـار کردم
می دیدم اینکه خار چشمت هستم اما
بیهوده بر این کـارها اصـرار کردم
امشب به جـای گفتـن "العفو العفو"
هفتاد دفعـه "یاحسـن" تکرار کردم
هرشب کنار سفره در فکـر حسینـم
امشب به یاد مجتبی افطـار کردم
من نذر کردم که غلامت باشم آقا
تا آخـر عمـرم بنـامت باشم آقا
ای اولین فرزند زهرا یا حسن جـان
ای دلبر و دلبنـد زهرا یا حسن جان
تو آمدی زهرا و حیدر شـاد هستند
ای معنی لبخنـد زهرا یا حسن جان
مادر تو را هر لحظه در آغوش دارد
یعنی شدی در بند زهرا یا حسن جان
یارب به حق مجتبی همسایه ها را...
نامت شده سوگند زهرا یا حسن جان
تو آمدی تـا آبروی شهــر باشی
دروازه ی رحمت به سوی شهر باشی
مهر شمـا در سینـه از روز ازل بود
با صلح جنگیـدن نبردی بی بدل بود
ای مـرجع تقلیـد عظمـای مدینه
رفتارتـان "حی علی خیر العمل" بود
ای بهترین شاگرد دست آموز حیدر
دشمن اسیر ضرب شصتت در جمل بود
با بانگ تکبیرت زمین می لرزد آقا
انگـار پـای دشمنت روی گسـل بـود
خون تو در رگهای قاسم موج می زد
چون مرگ شیرینتر برایش از عسل بود
تـو روی نـام مـادرت حساس هستی
استاد رزم حضرت حضرت عباس هستی
من خوب می دانم که این آقا کریم است
جای کبوتر بین صحنش یاکریم است
اینجا کسـی با دست خالـی برنگشتـه
آقا شبیـه مـادرش زهـرا کریم است
هر کس به دریا رفت مروارید برداشت
اینها به این معناست که دریا کریم است
باران ببـارد خـوب و بـد فرقـی ندارد
باران بـرای کـل آدمهـا کریـم است
آقا بیا کــه پشت در سائل رسیده
طوفان زده انگار بر ساحـل رسیده
آقا برایت یک حـرم بایـد بسازیـم
یک پنجره فولاد هم بایـد بسازیـم
پایین پایت می شود یک باب قاسم
بالا سرت باب الکـرم باید بسازیـم
یک باب صادق، باب باقر، باب سجاد
یعنی سه صحن دیگرم باید بسازیـم
بایـد فراخـوان داد بیـن شاعـرانت
ترکیب بنـد محتشـم بایـد بسازیـم
در بین اشعارم شبی آقا به من گفت
صحنی بـرای مـادرم بایـد بسازیـم
ای ناخـدای کشتـی اولاد زهرا
کی می رود از خاطر تو یـاد زهرا
هرگز نشد روزی به فکـر در نیفتی
هر شب به یاد چـادر مادر نیفتـی
اینجا ملائک بال خود را پهن کردند
از روی سجاده شبی با سر نیفتـی
هر روز میفتـی زمین در راه خانـه
مـا آرزو داریـم تـا دیگـر نیفتـی
مـا آرزو داریـم مثـل مـادر خـود
آتش نگیری بیـن خاکستـر نیفتی
این اشک ها یعنی که ما طاقت نداریم
مـا هیچ جایی جز همین هیئت نداریم...
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
بیرق عزت ما عطر خمینی دارد
ملت ما به دلش شور حسینی دارد
نه محرم نه صفر، بلکه همه سال، حسین
اَحسَنُالحال حسين، اَفضلُالاعمال حسین
اشک چشم از دل بیتاب حکایت دارد
روز عید است و دلم شوق زیارت دارد
در شب قدر خدایا به دلم افتاده...
اربعین، شوق حرم، پای پیاده، جاده...
کی شود تشنهلبی باز به دریا برسد
رود بیتاب به پابوسی سقا برسد
دم مغرب به لبم بود دمادم... یک ماه:
به فدای لب عطشان اباعبدالله
#یوسف_رحیمی
#احمد_ایرانی_نسب
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#سالروز_تخریب_بقیع
#غزل
بغض ها در سینه اما فرصت فریاد نیست
روضه خواندن در کنار این حرم آزاد نیست
باد مویم را پریشان میکند مانند آن_
_پرچمی که روی گنبد در مسیر باد نیست
اشکهایم راه سقاخانه را گم کرده اند
حاجتی دارم ولیکن پنجره فولاد نیست
چند گنبد در کنار چند تا ایوان طلا
مطمئناً تا نباشد قلب زهرا شاد نیست
مادری در لابه لای خاک گندم ریخته
پس کبوتر هست گرچه صحن گوهرشاد نیست
غیر پرواز کبوترهای غمگین در حرم
سایه بانی بر مزار حضرت سجاد نیست
حک شده بر سینه ی ما "نَحْنُ اَبْناء الْحَسَن"
بین ما جز عاشق و مجنون مادرزاد نیست
می نویسم آرزویم را به روی خاکها
خانه ات آباد، ای که خانه ات آباد نیست...
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#روز_بقیع
#هشتم_شوال
#غزل
ما نمیبینیم اما چارتا گنبد که هست
تا بلندای فلک، نوری از این مرقد که هست
ما نمیبینیم اما قامت گلدسته ها
مطمئناً با ستون آسمان هم قد که هست
ما ضریحی را نمیبینیم اما شک نکن
دردمندی که شفا از دوست میخواهد که هست
یا کریم از مهر تو گردد کبوتر، "یاکریم"
پس میان بالها قطعاً وبالی بد که هست
مهربانی تو هرگز نیست کتمان کردنی
ردِ دستِ تو به سینه جای دستِرد که هست
جای ما خالیست اما بر نسیمی از خیال
یک دل بیتاب که سوی تو می آید که هست
صحن ها خاکیست اما آسمانها شاهدند
چشمهایی که برایت خوب میبارد که هست
بوی باران بهشت آمد، دلم را باد برد
هرچه باداباد، سهمم گریهی بی حد که هست
از خرابآباد میآیم به سوی این حرم
این حرم قطعاً برایم بهترین مقصد که هست
کربلا شبهای جمعه میزبان فاطمهست
هر دوشنبه، او به یاد بچهی ارشد که هست
پس به جای زائرانی که کنارت نیستند
مادری که عاشقانه دوستت دارد که هست
فاطمه ثابت کند در این حرم از غربتت
هیچکس حتی نباشد، عشق، صددرصد که هست
نیست بُعد منزل اما جای ایوان حسن
پنجره فولاد و سقاخانهی مشهد که هست
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
📱سرودهی احمد ایرانی نسب در استقبال از غزل رهبر انقلاب که بیتی از آن را در آستانه عملیات تنبیهی علیه رژیم صهیونیستی خواندند
👈در آستانه عملیات تنبیهی «وعده صادق» علیه رژیم صهیونیستی، رهبر انقلاب در یکی از جلسات مرتبط، یک بیت شعر از غزلی که چندسال پیش با تلمیح از آیات قرآن مجید درباره رویارویی حضرت موسی علیهالسلام با فرعون و ساحرانِ فرعونی سروده بودند، برای این عملیات خواند:
📝تو را است معجزه در کف زِ ساحران مهراس
📝عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز
👆در پی انتشار این سروده، آقای احمد ایرانی نسب از شاعران جوان مازندران با سرودن غزلی به استقبال شعر رهبر انقلاب رفته است.
متن این شعر را به شرح زیر است:
🔹دلا! ز معرکهی محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز
رهبر معظم انقلاب
گمان مبر که ز تیغ بلا گریزم!! نه
به گردباد بگو چون صبا گریزم!؟ نه
عصا وُ دست یداللهیات امید من است
به روز واقعه از اژدها گریزم!؟ نه
همینکه پای نهادم درون کشتی نوح
میان غرش طوفان ز جا گریزم!؟ نه
سرم شکسته ولی سرشکسته ام؟ هرگز
به روی دار هم از بادها گریزم!؟ نه
قسم به "اشهد ان لااله الا الله"
مباد اینکه شبی از دعا گریزم!! نه
منی که معنی"إِنَّـا إِلَـیْـهِ..." را بلدم
نمیشود که دمی از خدا گریزم!! نه
اگر تمام جهان هم مقابلم باشند
به کنج غربتی از انزوا گریزم!؟ نه
بگو به حرمت "فَرّوا إلی الحُسین" قسم
ز کوی دوست، سوی ناکجا گریزم!؟ نه
من از زیارت کرببلا به قدس روم
بگو به قدس من از کربلا گریزم؟ نه
#احمد_ایرانی_نسب
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
نیمه شب شعله به مهمانی در می آید
اشک آتش به سر هیزم تر می آید
کوچه را دود گرفت و وسط آتش ها
پشت در حضرت زهرا به نظر می آید
روضه خوان کیست؟امامیست که چون ابراهیم
مثل خیری ست که در دامن شر می آید
روضه خوان باش که درک صفحات مقتل
فقط از عهده ی لبهای تو بر می آید
بی وفا شهر مدینه ، بی حیا ای بغداد
سوز این روضه به پابوس جگر می آید
گرچه عمامه نداری و عبایی هم نیست
به تنت نور ولایت چقدر می آید
ماه ، روبند بیانداز ببین در دل شب
مو پریشان وسط کوچه قمر می آید
مو پریشان شدی و زجر کشیدی ، آری
مو پریشان بشود حوصله سر می آید
روضه بر حاشیه ی برگ شقایق بنویس
مثل زهراست غمت ، حضرت صادق بنویس
.
چه رسیده ست به حال بدن محترمت
و چه سنگین شده بر شانه ی تو کوه غمت
ریسمان بر تن مهتاب تو بی تاب شده
کوچه پر نور شده نیمه ی شب از قدمت
تو اگر تندتر از این بروی میفتی
آه ای پیر قبیله ، آه از قد خمت
مو سفیدی و ولیکن پسر فاطمه ای
مادرت گفت بُنَیَّ به فدای قدمت
مثل آن سینه ی سنگین شده در ظهر عطش
چه قدر سخت شده هم دم و هم بازدمت
تو چه گفتی که سزاوار مصیبت شده ای؟
تو چه کردی که کند قاتل تو متهمت؟
بنویس آنچه که اسلام به آن وابسته
رستگاری مرا داده خدا در قلمت
روضه بر حاشیه ی برگ شقایق بنویس
مثل زهراست غمت ، حضرت صادق بنویس
.
چشم هایت نگران و به لبت جان آمد
آسمان بغض نکن ، نم نم باران آمد
فطرسی هست کنار تو که پرواز کند
جان من ، روی لبت ذکر حسین جان آمد
ولی آقا چه بگویم؟ نه سرت بر نی شد
نه به تشتی ز لبت نغمه ی قرآن آمد
نه سرت ماه تنور است که خاکی بشود
نه کسی پیش تنت موی پریشان آمد
دخترت کنج خرابه نشده منتظرت
آه از آن لحظه که بابا سر دامان آمد
شُکر ، ناموس تو اصلا سر بازار نرفت
نه اسیری ز تو بر ناقه ی عریان آمد
شُکر ، ناموس تو در مجلس اغیار نبود
نه اسیری ز تو در مجلس مستان آمد
پا به پای تو و این روضه که من میرم
پا به پای تو و این روضه که نَتْوان آمد
روضه بر حاشیه ی برگ شقایق بنویس
مثل زهراست غمت ، حضرت صادق بنویس
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_خمینی_رحمت_الله_علیه
#غزل
در جسم وطن ، روحِ خدا مانده هنوز
عطر نفس فرشته ها مانده هنوز
یک چهره ی مهربان و پر نور ، از او
در خاطره های ما به جا مانده هنوز
ایثار شهیدان حرم ثابت کرد
آیین امامِ شهدا مانده هنوز
چون بت شکنی بود که با سیلی او
بر صورت دشمنان صدا مانده هنوز
آری همگی عبرت تاریخ شدند
جمهوری اسلامی ما مانده هنوز
هر چند امام عارفان دیگر نیست
یک رهبر درد آشنا مانده هنوز
سید علیِ حسینیِ خامنه ای
این آینه ی عشق نما مانده هنوز
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#غزل
از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه
از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه
حالا که بین زائرانت نیستم ، آیا
بیرون شدم از سایه ی مهر و پناهت؟ نه
نوکر در این خانه باشد آبرو دارد
فرق است بین رو سفید و رو سیاهت؟ نه
نام مرا بنویس بین اربعینی ها
من دل به راهت دادم آقا پا به راهت نه
امسال نذر دخترت بودم که جاماندم
من با رقیه جان تو دارم شباهت! نه
.
.
.
ام ابیهای حسین ، ای وارث زهرا
اشک است سهم چشم های بی گناهت؟ نه
دندان شکسته ، گوش پاره ، چشم های تار
یک جای سالم مانده روی ، روی ماهت؟ نه
اشک تمام زائران کربلا هرگز
آیا برابر میشود با سوز آهت؟ نه
من مثل تو جا ماندم اما خوب میدانم
از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#اربعین
#غزل
سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند
لطف تو هر طِیبی را عاقبت حُر می کند
زمزم و کوثر میان چشم من جوشیده است
پس گلابِ این گُلِ پژمرده را کُر می کند
رزق چشمم کربلا را دیدن است ، اما فراق
نان چشمان مرا هربار آجر می کند
یک سلام از پشت بام خانه دادم ، فطرست
جای خالی مرا در کربلا پُر می کند
در زیارت بُعد منزل نیست، پس هر عاشقی
پشت بام خانه را مرقد تصور می کند
آسمان روضه گرفت و ابر گریه میکند
رعد سینه می زند ، زهرا تشکر می کند
مهر تربت را که بوسیدم دلم آرام شد
سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#غزل
ما سر نهاده ایم روی زانوی فراق
با روح زخم خورده و قلبی پر اشتیاق
بغضی که مانده بین گلو اشک کال ماست
ابر شکست خوردهی در حسرت عراق
این طفل ناخلف که دم در نشسته را
من مطمئن شدم پدرش کرده بود عاق
اما همینکه ما در این خانه آمدیم
از لطف فاطمه ست، نه از روی اتفاق
هرگز نمانده تابش خورشید پشت ابر
هرگز نمانده روشنیِ ماه در مُحاق
پرواز میکنیم که مارا بغل کنی
تکثیر می شویم در آیینهی رواق
با فطرسیم در همه ی شهر هم مسیر
در موکبیم با خودِ جبریل هم اتاق
هرکس رفیق توست ، یقیناً رفیق ماست
با هرکه غیر توست نداریم انطباق
فتوای عالمان دروغین به قتل توست
علامه های صاحب عمامهی نفاق
آه از هزار و نهصد و پنجاه رد خون
نازل شده به جسم تو آیات انشقاق
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
"کَرَم" ، فقیرِ سرِ سفرههای احسانت
و "ابر" ، تشنهی در جستجوی بارانت
"قیام" حاصل "قَد قامَتِ الصَلوة" تو بود
نشسته "دین خدا" در مسیر ایمانت
اطاعت از تو همان طاعت خداوند است
"بهشت" شاخه گلِ کوچکی ز گلدانت
قنوت نیمه شبت کهکشان حاجت هاست
به آسمان برود نوری از شبستانت
به چادر تو ملائک دخیل میبندند
عجیب نیست یهودی شود مسلمانت
همیشه "چرخِ فلک" در طواف دستاس ات
همیشه "حور و ملک" در طواف دستانت
همه فقیر و یتیم و اسیر آمدهایم
نشستهایم به امید لقمهی نانت
اگر حسین و حسن میوهی دلت هستند
نبی چو روح تو میگردد و علی، جانت
اگرچه چادر گلدار تو در آتش سوخت
دوباره لاله دمیده به دشت دامانت
همین شکوفهی پیراهن تو شاهد ماست
چنان خلیلی و آتش، شده گلستانت
بهار خانهی حیدر خزان نمی گردی
قسم به برف سر گیسوی زمستانت
به شانههای تو قوّت نبود و شانه زدی
که زینبت نشود بیش از این پریشانت
به پهلوی تو و بازو و سینهات سوگند
خودت شکستی و نشکستهاست پیمانت
ز بیهوا زدنت، طعنه میزند به علی
که باخبر شود از روضههای پنهانت...
علی برای تو نهج البلاغه میخواند
مگر بلند شود از تو صوت قرآنت
علیست آینهی روی تو، "بَکَتْ وَ بَکَی"
تو گریه کردی و حیدر شدهست گریانت
دوباره پیرهنی را به دجله اندازش
مگر خدای دهد باز در بیابانت
.
.
.
حسین پیرهنی داشت، پس چرا گفتی؟
فدای پیکر غرق به خون و عریانت...
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل
با نسیمی غنچه پرپر میشود طوفان چرا!؟
در غباری کردهاند آیینه را پنهان چرا!؟
"لایُضیفُ الضَّیفَ الاّ كُلُّ مُؤمن"*، جای خود
با هجوم شعلهها در میزد این مهمان چرا!؟
"در" همینکه سوخت به زهرا پناه آورده بود
تازه فهمیدم که از لولا شد آویزان چرا!
آن دری که "ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِين"
از خجالت سوخت که اینگونه شد ویران چرا!
دستگیرِ هر دو عالم دستهایش بسته بود
گفت: افتادی به روی خاک زهرا جان چرا!؟
فاطمه هرروز اشک و مرتضی هرروز اشک
سرزده در ساحت آیینهها باران چرا!؟
حال زینب را چنان مویش پریشان میکند
میشود با شانه کردن شانهاش لرزان چرا!؟
.
.
.
با حضور فاطمه حتی کفن گل میدهد
مثل درد او ندارد، خون او پایان چرا!؟
*«پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:
لایُضیفُ الضَّیفَ الاّ كُلُّ مُؤمنٍ.
هر مؤمنی باید که مهماندوست و مهماننواز باشد. (مستدرک، ج ١٦، ص ٢٥٧)
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem