#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#عید_غدیر
#قصیده
رَهن مِي شد خرقه و دستار ما
شد مگر آن يار جاني يار ما
خوش بود گر باشد آن زيبا نگار
تا ابد همواره يار غار ما
آنچنان كز شوق وصلش سرخوشيم
فرقتش بر دل فزايد بار ما
پرتو مهر جهانبخش رخش
روشني بخشد بشام تار ما
چشم مستش پُر ز مِي باشد چه غم
گر نباشد خانة خمّار ما
محو جانانيم و در غيب و شهود
جان متاعي بود در بازار ما
جُز مُحبّت آنكه نابودش مرام
حاش لله كي كند آزار ما
شد تُهي مِي از صُراحيّ و نشد
دجله دجله در خور معيار ما
بعد از اين ما را بحال خود گذار
رخنه كم كن ناصحا در كار ما
تو شنيدي آنچه را ما ديده ايم
نيست شكّ و شُبهه در گفتار ما
بر نميداري اگر باري ز دوش
باري از چه ميشوي سر بار ما
پي چو نابُردي به كُنه ذات هُو
داري از اين رو روا انكار ما
تا نشد واقف كسي ز اسرار حق
مي نگردد واقف از اسرار ما
خواهي اربشناسي از روي يقين
نك كه باشد آن بُت عيّار ما
خود تُهي از خويش كن تا وارهي
ز اختلاف گنبد دوّار ما
پس بجان بنشان شرابي آتشين
از لب ساقيّ مه رُخسار ما
تا سروشت اينچنين گويد كه هست
دلستان و دلبر و دلدار ما
شير حق ، شاه ولايت مرتضي
مُحيي دين حيدر كرّار ما
ابن عمّ مصطفي مهر هُدي
زوج زهرا مشرق انوار ما
نام ناميش علي حق را ولي
صِهر پاك احمد مُختار ما
ضیغم سالب هُژبر غالب است
اوست الحق قاتل كفّار ما
فاتح بَدر و اُحد خيبر شكن
گُرد پيل افكن مِهين سالار ما
قدرت اللهي كه در معراج كرد
سّد راه سيّد ابرار ما
نيست حق امّا بود ملحق به حق
اين بود انديشه و پندار ما
داغ مهرش نقش هستي زد به دل
چشم دل بگشا به بين آثار ما
هست کافی اِنّما در مِدحتش
از بيان خالق غفّار ما
بحر موّاج امامت را بود
او نخستين گوهر شهوار ما
واجبش دانی خطاممكن رواست
غير از اين گنجد نه درافكار ما
جلوه گر باشد چو حَيّ بي بَدَل
بر همه اشياء در انظار ما
اوست مرآت جمال لم يَزل
حُب و بغضش جَنّت است و نار ما
نيست دردل جزولاي حضرتش
يادش از خاطر بَرَد زنگار ما
نغمه پردازّي بي پيرايه ات
#رونقی پيداست در اشعار ما
رغم آن دسته كه گويندش خدا
تو بخوانش مظهر دادار ما
#استاد_محمد_رونقی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem