#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مدح
#غزل
عقل دارد سر سودا حسنی بودن را.
برگزیده دل شیدا حسنی بودن را.
مرغ روحم به کمال آمده دریافته از.
سیر در عالم معنا حسنی بودن را.
فاش می گویم و از گفته ی خود دل شادم*.
ندهم من به دو دنیا حسنی بودن را.
گر شوند اهل زمان تشنه به خونم، هرگز.
نزنم بر در حاشا حسنی بودن را.
داده با نغمه ی جانم حسنش پیغمبر.
عاشقان، بر همه فتوا حسنی بودن را.
گر چه عمری است سیه پوش حسینم، از من.
می پسندد خود آقا حسنی بودن را.
در عزای تو دو چشم ترم آموخته از.
ماهیان کف دریا حسنی بودن را.
مادری هستم و از عمق جگر می سوزم.
دارم از غربت زهرا حسنی بودن را.
روی هر قطره ی اشکم به شفاعت خواهی.
خود زهرا زده امضا حسنی بودن را.
#رسول_رشیدی_راد
*تضمین از شعر خواجه حافظ شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#حضرت_فاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها
#شهادت
#غزل
در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را
خونین مکن جان پدر چشم تَرَت را
فردا همینکه جمع کردی بسترم را
آماده کن کمکم عزیزم بسترت را
آماده کن از آن کفنها دومین را
بیرون بیاور یادگار مادرت را
بگذار روی سینهام باشد حسینت
بگذار بر قلبم حسن را دخترت را
بگذار با طفلان تو قدری بسوزم
حالا بگویم حرفهای آخرت را
زاری مکن بر حال من با حال و روزت
خاکی مکن دنبال بابا معجرت را
تو بار شیشه داری و میترسم از تو
خیلی مواظب باش طفل دیگرت را
وقتی که میریزند هیزم روی هیزم
وقتی که میسوزاند آتش سنگرت را
بابا حواست باشد آنجا مُحسنت را
بابا مواظب باش پشتِ در سرت را
ای کاش میشد روضهی بازو نمیشد
وقتی علی میشوید آهسته پَرَت را
این جملهی آخر عزیزم با حسین است:
"با خود مَبَر در قتلگه انگشترت را"
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#مربع_ترکیب
باید امشب بلند گریه کنیم
مثلِ زینب بلند گریه کنیم
که مرتب بلند گریه کنیم
سوخت از تب... بلندگریه کنیم
گریه کن گریه گرچه تسکین است
غمِ غربت عجیب سنگین است
بر غریبی کریم ، گریه کنید
پای دردی عظیم گریه کنید
یاد حالی وخیم گریه کنید
بشنوید از قدیم گریه کنید
چشمها را پُر آبتر بکنید
حال ما را خرابتر بکنید
زهر نوشید فاطمه نالید
سبز پوشید فاطمه نالید
هرچه کوشید فاطمه نالید
خون که جوشید فاطمه نالید
روی دامان مادرش اُفتاد
روی دست برادرش اُفتاد
بی وفایی نوایِ او را بُرد
چنگی آمد عبایِ او را بُرد
نیزهای رانِ پای او را بُرد
هق هقِ بی صدایِ او را بُرد
دست بر قلبِ مضطرش نزنید
پیشِ ما حرف همسرش نزنید
ظرف یک سو آب هم یکسو
طشت و قلبی کباب هم یکسو
زینب و اضطراب هم یکسو
جعده یکسو رباب هم یکسو
پیشِ قاسم مقابل پسرش
میچکد از محاسنش جگرش
بعد مادر مغیره را میدید
هِی مُکرر مغیره را میدید
رویِ منبر مغیره را میدید
پیش آن در مغیره را میدید
او که این روزها کنارش بود
زدنِ خانم افتخارش بود
* * *
یادش اُفتاد رویِ پا برخواست
از دهانش که ناسزا برخواست
دستِ نامرد بی هوا برخواست
آنچنان خورد که صدا برخواست
روضهام گیرِ سنگِ دیوار است
همه تقصیرِ سنگ دیوار است
پسر ارشدش زمین اُفتاد
با تمامِ قَدَش زمین اُفتاد
بعدِ ضربِ بدش زمین اُفتاد
چقدر بد زدش زمین اُفتاد
خواست تا پا شود دوباره ، نشد
بعد از آن حرف گوشواره نشد
تاب دیگر قلم ندارد حیف
وای آقا حرم ندارد حیف
نه حرم سنگ هم ندارد حیف
خادمی محترم ندارد حریف
همگی زیر دِینِ آقاییم
روضه خوانِ حسین آقاییم
از خودش کاست از حسینش گفت
او خودش خواست از حسینش گفت
تا که برخواست از حسینش گفت
یاد لبهاست از حسین گفت
گفت رویِ لبت ترک بخورد
بعد تو خواهرم کتک بخورد
#حسن_لطفی ۹۶/۰۸/۲۵
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#شهادت
#غزل
کل عوالم تحت فرمان محمد
رزق دو عالم بر سر خان محمد
اعجاز های انبیأ یک سمت باشد
یک سمت هم اعجاز قرآن محمد
صدها خلیل الله خدمتکار احمد
صدها ذبیحالله قربان محمد
دینی بجز اسلام مقبول خدا نیست
شکر خدا هستم مسلمان محمد
بهر شفاعت هست در روز قیامت
دست پیمبرها به دامان محمد
جان پیمبر بسته بر جان علی و ...
...جان علی هم بسته بر جان محمد
بعد از غدیر خم فقط چندین مسلمان...
...ماندند پای عهد و پیمان محمد
مرثیه خوانی پیمبر کار ما نیست
زهراست اولمرثیهخوان محمد
ریحانه باغ نبی را چید گلچین
افتاد آتش بر گلستان محمد
زینب گریبان چاک زد در شام و کوفه
از غصه پاره شد گریبان محمد
اهل قرن در شام و کوفه کاش بودند
تا نشکند با چوب، دندان محمد
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#بقیع
گلچین و تلفیقی از دو #مثنوی
ای بهشت مدینه شهر رسول
گلشن سرخ لاله های بتول
شِکوه بر درگه خدا داری
ناله وامحمّدا داری
شهر احمد، کجاست احمدِ تو
از چـه خاموش شد محمّد تو
آسمان ها همه خراب شوید
کوه ها در شـراره آب شوید
ناله ها آه از جگـر خـــیزید
اختران بر زمیـن فرو ریزید
لحظه ها محشری عظیم شدید
امّـت مصطفی یتیم شدید
ای جهانِ وجود، هستت رفت
خـــاتم الانــبیا ز دســتت رفت
او کـه بار بـــلای امّـــت برد
او که پا بر نجات خلق فشرد
بارها امّت ستم گســتر
بر سرش ریختند خاکستر
بر قدم هاش خار افشاندند
کاذبش گفته ساحرش خواندند
گاه کردند سنگ بارانش
گه شکستند درِّ دندانش
چون پدر با عدو تکلّم کرد
با لب غرق خون تبسّم کرد
مثل او از منافق و کفار
هیچ پیغمبری ندید آزار
وقت رفتن نخواست از امّت
اجر، الاّ مودّت عترت
چون پیمبر ز دار دنیا رفت
روح او در بهشت اعلا رفت
منکر آیهء شریفه شدند
بانی فتنهء سقیفه شدند
رو سوی بیت کبریا کردند
جای گل، بار هیزم آوردند
شعله افروختند بر در وحی
آیه ای شد جدا ز کوثر وحی
تا به جای صمد صنم شد نصب
گشت حق کتاب و عترت غصب
دختر وحی را به خانه زدند
بر تن وحی تازیانه زدند
اولین اجر مصطفی این بود
حمله بر بیت آل یاسین بود
اجر دوم نصیب مولا شد
کشته در صبحِ شامِ احیا شد
اجر سوم رسید بر حسنش
تیرباران شد از جفا بدنش
ریخت یک آسمان بلا به سرش
خون شد از غیر و آشنا جگرش
یوسف فاطمه حسین عزیز
اینقدر اشك از دو دیده نریز
مجتبی هم به غربت تو گریست
هیچ روزی بسان روز تو نیست
در حسن زخمِ چند چوبهء تیر
در تو زخم هزارها شــمشیر...
اجر چارم بسی فراتر بود
نیزه و تیر و تیغ و خنجر بود
دست ظلم و عناد بگشادند
اجرها بر حسین او دادند
حمله بر جسم پاک او کردند
نیزه در سینه اش فرو کردند
تیر مسموم خصم او را کشت
سر به دل برد و شد برون از پشت
آب ها بود مهر مادر او
تشنه لب شد بریده حنجر او
تن او ماند در دل غربت
سر او شد جدا به ده ضربت
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#شهادت
#مدح
#قصیده
امشب که ناز از مژه ی تر کشيده ام
با اشک خويش، نقش کبوتر کشيده ام
نقاش نيستم ولي انگار، با قلم
طرح «مدينه» در دل دفتر کشيده ام
ماهي به روي «گنبد خضرا» به روشني
آهي به ياد «شهر پيمبر» کشيده ام
گيسوي نخل هاي پريشان شهر را
در برگ ريز سرو و صنوبر کشيده ام
شايد يکي، شبيه گل ارغوان شود
صدبار، عکس لاله ی پرپر کشيده ام
«روح القدس» که داد به دستم گل غزل
ديدم به «بيت وحي خدا» سر کشيده ام
صبح قيامت است و «اذاالشمس کورت»
من در «مدينه» شورش محشر کشيده ام
«پيک اجل» اجازه ی وارد شدن گرفت
دستي که کوفت حلقه بر اين در، کشيده ام
در خانه ی «حبيب خدا» سوز ناله را
با روز رستخيز، برابر کشيده ام
زهرا که بود زمزمه هايش جگر خراش
او را کنار ساقي کوثر کشيده ام
پرواز روح قدسي «خورشيد وحي» را
با اشک ديده، پاک و مطهر کشيده ام
آتش گرفت، خيمه ی دل هاي «اهل بيت»
اين شعله را زعرش فراتر کشيده ام
::
اين باغ، بعد داغ نبي، روز خوش نديد
اين است اگر که لاله ی پرپر کشيده ام
اشکم که پشت «پنجره هاي بقيع» ريخت
ديدم که از کجا به کجا پر کشيده ام
گفتم به سوز مرثيه: چنگي به دل بزن!
ديدي که نقش ساقي و ساغر کشيده ام
گفت: از «شفق» بپرس که آب از سرش گذشت
امشب که ناز از مژه ی تر کشيده ام
#محمدجواد_غفور_زاده_شفق
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#شهادت
#غزل
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
ستاره خون شد و از چشم آسمان افتاد
فلک ز جلوه فرو ماند و کهکشان گم شد
به باغ سبز فلک، مهر و ماه پژمردند
زمین به سر زد و لبخند آسمان گم شد
دوباره شب شد و در ازدحام تاریکی
صدای روشن خورشید مهربان گم شد
پس از تو، پرسش رفتن بدون پاسخ ماند
به ذهن جاده، تکاپوی کاروان گم شد
بهار، صید خزان گشت و باغ گل پژمرد
شبی که خندهٔ شیرین باغبان گم شد
ترانه از لب معصوم «یاکریم» افتاد
نسیم معجزهٔ گل، ز بوستان گم شد
شکست قلب صبور فرشتگان از غم
شبی که قبلهٔ توحید عاشقان گم شد
رسید حضرت روح الامین و بر سر زد
کشید صیحه ز دل، گفت: بوی جان گم شد...
«ستارهای بدرخشید و...» تسلیت، ای عشق!
ز چشمزخم شب فتنه، ناگهان گم شد...
#رضا_اسماعیلی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#شهادت
#غزل
حرف از وصیت های آخر میزنی بابا
از پیش زهرایت کجا پر میزنی بابا
این لحظه ها یاد گذشته کرده ای انگار
حرف از وصیت های مادر میزنی بابا
دل شوره داری ، از نگاهت خوب می فهمم
داری گریزی به غمِ در میزنی بابا
زهرای تو پشت و پناه حیدر تنهاست
هرچند حرف از زخم بستر میزنی بابا
یک روز می بینی مرا بین در و دیوار
یک روز می آیی به من سر میزنی بابا
گفتی که خیلی زود می آیم کنار تو
پس لحظه ها را می شمارد یادگار تو
#محمد_بختیاری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
ای باده ی طهور، از این باده سر نکش
آتش به حالِ درهم ماه صفر نکش
عالم بدون روی تو تاریک و تیره است
خورشید مشرقین، عبا روی سر نکش
پنجاه بار، در وسط این گذر نیفت
پنجاه بار، بر دل عالم شرر نکش
اینقدر پیش چشم همه، یاد مادرت
در پشت درب خانه ی خود دردسر نکش
بال و پر هزار مَلک فرش راه توست
شمسُ الشموس، روی زمین بال و پر نکش
دیگر شبیه مارگزیده به خود مپیچ
دامن به خاک حجره بیا و دگر نکش
خواهر که نیست محضر تو، لااقل غریب
وقت وداع، دردِ فراق پسر نکش
با قطره قطره بارش چشم بهاری ات
تصویر روضه ی پسر و یک پدر نکش
هرکار هم کنی پسرت پا نمی شود
بس کن حسین، این همه آه از جگر نکش
بس کن حسین، زینبت از هوش می رود
پنجه به خاک در برِ او اینقدر نکش
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#شهادت
#مثنوی
مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت
چه غریبانه،غریبانه،غریبانه گذشت
چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم
پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم
ای دل از غربتِ این لحظه ی تشییع بگو
از غریبانه ترین لحظهی تشییع بگو
او غریبانه ترین لحظهی رفتن دارد
روضهی رفتن او گفتن و گفتن دارد
اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد
رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد
شهر در مَکر و سکوت است علی تنها شد
یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد
یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت
یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت
آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد
شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد
بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد
وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد
در عزای پدرش بود که سیلی را خورد
سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد
تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند
تا کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند
دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در
درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#مربع_ترکیب
کوثر اشک من از ساغر و پیمانه، توست
دل آتشزدهام، شمع عزاخانه تـوست
جگر سوخته، خاکستر پروانه تـوست
شعلههای دلم از آه غریبـانه تـوست
ای تـراب قـدم زائـر کویت گُل من
وی خراسان تو تا صبح قیامت دل من
درد جان را تو طبیبی تو طبیبی تو طبیب
بزم دل را تو حبیبی تو حبیبی تو حبیب
بی تولّای تو دل را نه قرار و نه شکیب
تو غریب الغربایی و همه خلق، غریب
نه خراسان که سماوات و زمین حائر توست
دور و نزدیک ندارد، دل ما زائر توست
ای قبـول غـم تـو گریـه ناقـابل ما
آتش عشق تو در روز جزا حاصل ما
مایـه از خاک خراسان تو دارد گل ما
ما نبودیم که میسوخت به یادت دل ما
سالها آتش غم شمع صفت آبت کـرد
زهر در سینه شراری شد و بی تابت کرد
تو به خلقت پدری و تو به زهرا پسری
مثـل جد و پدرت از همه مظلومتری
تـو جگـر پاره پیغمبر و پاره جگری
بلکه بیتابتر از بسمل بیبال و پری
میزبان تو شد ای جان جهان قاتل تو
کس ندانست ندانست چه شد با دل تو
تـو کـه سـر تـا بـه قدم آینه توحیدی
به چه تقصیر چو بسمل به زمین غلطیدی
مرگ را دور سرت لحظه به لحظه دیدی
همچنـان مـار گزیده به خودت پیچیدی
که گمان داشت که با آن غم پیوسته تو
قتلگاه تو شـود حجـره در بستـه تو؟
«بابی انت و امی» که چـه آمد به سرت
داغ معصومه مظلومه به جان زد شررت
تو زدی بال و پر و کـرد تماشا پسرت
بس که بر شمس رُخت ریخت ستاره قمرت
شـرر آه بـر آمـد ز نهـادت مــولا
صورتت شسته شد از اشک جوادت مولا
طایر روح غریبانه پرید از بدنت
قاتلت اشک فشان بود به تشییع تنت
خبر از غربت تن داشت فقط پیرهنت
کرد با خون جگر دست جوادت کفنت
چوب تابوت تو بر شانه جان همه بود
جای معصومه تو اشک فشان فاطمه بود
بانـوان چشم ز مهریـه خود پوشیدند
دور تابوت تو پـروانه صفت گردیدند
اشکها بود که بـر غربت تو باریدند
لاله از خون جگر بر سر راهت چیدند
مردها مثل زنان شیونشان برپا بود
دور تابوت تو ذکر همه یا زهرا بود
ای خدا سوختم از گریه، دل از کف دادم
کاش میسوخت فلک از شرر فریادم
کاش مـیداد غـم شـام بـلا بـر بادم
یاد خاکستر و سنگ لب بـام افتـادم
پای تابوت رضا چنگ و نی و دف نزدند
همه سیلی زده بر صورت خود، کف نزدند
دور تابوت تو بر چهره اگر چنگ زدند
لیک پای سر جد تو همه چنگ زدند
دور تابوت تو ناله ز دل تنگ زدند
دور زینب همه از چار طرف سنگ زدند
تا شرار از جگر و ناله ز دل برخیزد
اشک «میثم» به تو و جد غریبت ریزد
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
کوثر اشک من از ساغر و پیمانه توست ...
با نوای #حاج_محمود_کریمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem