#امام_باقر_علیه_السلام
#مدح
#غزل
آفتاب بن علی بن حسين بن علی
راوی نور، شكافندۀ علم ازلی
مادرش آينه، فرزند فرستادۀ عشق
بندۀ خوب خداوند، خداوند علیّ
آدم و جنّ و ملَك پيش تو زانو زدهاند
خانۀ كوچك تو با دو سه ديوار گِلی
همه سُبحانكَ لا علمَ لنا میگویند
گاهِ تفسير تو از آيۀ اللهُ ولی
ناگهان روز الست از همه پرسيد خدا
دوست داريد علی را؟ همه گفتند بلی
شعر من جابر عبدالله انصاری شد
كه سلامی برساند به تو با تنگدلی
#مهدی_جهاندار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
شعرم به زور قافیه تکمیل می شود
حس غزل بدون تو تعطیل می شود
خورشید بی غروب غزلهای انتظار
کی در ظهور امر تو تعجیل می شود
تقویم را ورق زده انگشت روزگار
امسال هم به خاطره تبدیل می شود
از فال وبخت وطالع وحدس وگمان گذشت
یلدای غیبتت به چه تاویل می شود
دارد دوباره سال عوض میشودوعید
چون سایه ای به جامعه تحمیل می شود
ازیاد برده اند تورا مردمان شهر
دارند آنچه،.... صرف اباطیل میشود
.
لولیده اند در پس گنداب لحظه ها
فکرهمه خریدن آجیل می شود
پیداست ازسکوت زمین بخل آسمان
امسال هم بدون تو تحویل می شود
دلخون ببند دفتر خود را وبازگو
اصلا غزل بدون تو تعطیل میشود
#الیاس_شیر_علیزاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#مدح
#قصیده
به سر می پرورانم من هوای حضرت باقر
به دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر
ز عشقش جان من بر لب رسیده کس نمی داند
که نبوَد چاره ساز من سوای حضرت باقر
بگوشم هاتف غیبی سرود این نکته را دیشب
که باشد رخش دانش زیر پای حضرت باقر
چنان بگرفته علمش آفاق را یک سر
که پیچیده در این عالم صدای حضرت باقر
پیمبر گفت با جابر که خواهی دید باقر را
سلام از من رسان آنکه برای حضرت باقر
سوالاتی که از وی کرده دانشمند نصرانی
جوابش را شنید از گفته های حضرت باقر
مسلمان گشت راهب ناگهان در محضر آن شه
منور شد دل او از ولای حضرت باقر
شد آسان وضع حمل گرگ وحشی بیابانی
به روی قله ی کوه از دعای حضرت باقر
به رستاخیز اگر خواهی نجات از گرمی محشر
برو در سایۀ ظل همای حضرت باقر
فرد عاجز بود ز اوصاف بی پایان آن سرور
کمیت لفظ لنگ است از ثنای حضرت باقر
جلال و شأن و قدر آن امام پاک بازان را
نمی داند کسی غیر از خدای حضرت باقر
(رضائی) ایستاده بر در دولت سرای او
چو سائل منتظر بهر عطای حضرت باقر
#سید_عبدالحسین_رضایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
وقت عشق است چشم تر بدهيد
شمع ها مژده ي سحر بدهيد
كار دل گير يك نگاه شماست
بر مناجات من اثر بدهيد
از شلوغي شهر بيزارم
كوچه ها فرصت گذر بدهيد
دوست دارم به اوجتان بپرم
بي قرارم كه بال و پر بدهيد
مي نشينم كنار در بي تاب
تا به پاهاي من خبر بدهيد
راه باز و مسير بي خطر است
توشه بردار موقع سفر است
سفري تا ديار دلبرها
تا زمين بهشت پرورها
سفري تا نهايت مستي
در طواف حريم ساغرها
آسماني ترين شديم اينجا
پا به پاي پر كبوترها
خانه ها را ببين همه از دم
شاخه ي ياس روي سر درها
اين مدينه است شهر پاك و زلال
چشمه سار تمام كوثرها
اين مدينه است مركزيت نور است
تربت قبر چهار حجت نور است
يك زيارت كنار ابر بهار
يك بقيع است و زائران بسيار
بال هاي فرشته ها فرش است
قدري آهسته تر قدم بردار
يك قدم بيشتر نمانده ولي
به در بسته خورده ايم انگار
از همين جا دخيل مي بنديم
پشت اين پنجره همين ديوار
مگر امشب شب ولادت نيست
شمع روشن كنيد دور مزار
ذات غيب خدا شده ظاهر
در جمال محمد باقر
آمدي اي امام پنجم ما
آمدي اي يگانه بي همتا
برف ها آب شد زمين خنديد
از بهار تو اي گل زيبا
علم را آمدي كه بشكافي
مثل كشتي به سينه ي دريا
تا ابد آسمان آبي تو
مي زند سايه بر سر دنيا
تو در اين صفحه هاي خالي دل
نقش ها مي زني به رنگ خدا
جوهر بندگي است در قلمت
غير توحيد نيست در قلمت
اي به دوشت هميشه رايت علم
در بيان تو واقعيت علم
روي منبر كه درس مي دادي
زير دِيْن تو رفت نهضت علم
روز اول به اذن حضرت حق
شاهكار تو بوده خلقت علم
عقل ما قد نمي دهد هرگز
به مقام تو اي حقيقت علم
بي فروغ تو مي رود از دست
همه ي اعتبار دولت علم
تا كه نور كلام تو جاري است
گلشن دين هميشه گل كاري است
اي سرآغاز ناب ماه رجب
وي شروع كتاب ماه رجب
با غروب جمادي الثاني
سر زدي آفتاب ماه رجب
اشك هاي تو لحظه ي ميلاد
شده عطر و گلاب ماه رجب
عكسي از حسن كبريا هستي
جاي تو قلب قاب ماه رجب
يك مناجات بر لبم بنويس
در شب مستجاب ماه رجب
در هواي خدا رهايم كن
بيشتر با خود آشنايم كن
تو كه بر چشم خلق جا داري
نوري و جلوه ي خدا داري
شاخ شمشاد حضرت سجاد
ريشه در باغ هل أتي داري
ثمر نخل احمدي كه نسب
ز حسين و ز مجتبي داري
پسر سيد البكاء هستي
سرگذشتي پر از بلا داري
يادگاري ز لاله هاي عطش
بر دلت داغ كربلا داري
تو غروب سپيده را ديدي
عمه ي قد خميده را ديدي
همه جا گرد غصه پاشيدند
با سر تيغ و نيزه گل چيدند
دست هاي سياه بر سر تو
سنگ هاي كبود باريدند
چشم هايي كه گريه مي كردند
سيلي و تازيانه مي ديدند
مردم كوچه ي يهودي ها
دور سرها مُدام رقصيدند
بي ابوالفضل كودكان يتيم
روي خشت خرابه خوابيدند
اين همه غم كه بر سرت آمد
كودكي تو را رقم مي زد
#علی_صالحی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
از آسمان ترّنم باران چه دیدنیست
این بار طعم رویش گلها چشیدنیست
آمد خبر که ازطرف عرش یک پسر
بر جمع خانواده ی مولا رسیدنیست
ناز قدوم این نوه ی حضرت حسین
صدها نفرشبیه خودم سر بریدنیست
او آمد و به نام خداوند لب گشود
تکبیر جمع عرش نشینان شنیدنیست
آرام جا میان دو دست پدر گرفت
با ناز ناز طفلک زهرا کشیدنیست
مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است
جشنِ ولادتِ ولی ُالله ِ پنجم است
نام تو نام حضرت پیغمبر خدا
محو توام تو بنده ی زیباتر خدا
هستی برای خلق جهان با علوم خود
بعد از پیام بر – تو پیام آور خدا
یک عالمه طراوت وسرسبزی و بهار
آورده ای برای من از محضر خدا
با آنهمه روایت سبزی که ازتو هست
آسان تر است آمدن ِ بر در ِ خدا
من از کنار خانه ی تو نه - نمی روم
تا که رسانی ام تو به دور و بر خدا
مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است
جشنِ ولادتِ ولیُ اللهِ پنجم است
ای یادگار ِ واقعه ی کربلا سلام
با غصه و مصیبت و غم آشنا سلام
بر آن دل شکسته ی دوران کودکیت
از ما همیشه وهمه دم هرکجا سلام
یادت نمی رود دم دروازه های شهر
با سنگ داده اند به روی شما سلام
جابر رسید و گفت که یا باقرالعلوم
بر تو رسانده است رسول خدا سلام
قبر بدون شمع و چراغت بهشت ماست
ما زائر مزار تو هستیم با ” سلام “
مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است
جشنِ ولادت ِ ولیُ اللهِ پنجم است
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
از آسمان ترّنم باران چه دیدنیست
این بار طعم رویش گلها چشیدنیست
آمد خبر که ازطرف عرش یک پسر
بر جمع خانواده ی مولا رسیدنیست
ناز قدوم این نوه ی حضرت حسین
صدها نفرشبیه خودم سر بریدنیست
او آمد و به نام خداوند لب گشود
تکبیر جمع عرش نشینان شنیدنیست
آرام جا میان دو دست پدر گرفت
با ناز ناز طفلک زهرا کشیدنیست
مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است
جشنِ ولادتِ ولی ُالله ِ پنجم است
نام تو نام حضرت پیغمبر خدا
محو توام تو بنده ی زیباتر خدا
هستی برای خلق جهان با علوم خود
بعد از پیام بر – تو پیام آور خدا
یک عالمه طراوت وسرسبزی و بهار
آورده ای برای من از محضر خدا
با آنهمه روایت سبزی که ازتو هست
آسان تر است آمدن ِ بر در ِ خدا
من از کنار خانه ی تو نه - نمی روم
تا که رسانی ام تو به دور و بر خدا
مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است
جشنِ ولادتِ ولیُ اللهِ پنجم است
ای یادگار ِ واقعه ی کربلا سلام
با غصه و مصیبت و غم آشنا سلام
بر آن دل شکسته ی دوران کودکیت
از ما همیشه وهمه دم هرکجا سلام
یادت نمی رود دم دروازه های شهر
با سنگ داده اند به روی شما سلام
جابر رسید و گفت که یا باقرالعلوم
بر تو رسانده است رسول خدا سلام
قبر بدون شمع و چراغت بهشت ماست
ما زائر مزار تو هستیم با ” سلام “
مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است
جشنِ ولادت ِ ولیُ اللهِ پنجم است
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
ﻫﻼﻝ ﻣﺎﻩ ﺭﺟﺐ! ﻧـﺎﺯ ﮐﻦ ﺑـﻪ ﻣﺎﻩ ﺗﻤﺎﻡ
ﺯ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﻣـﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﻼﻡ ﺳﻼﻡ
ﺳﻼﻡ ﺑﺮ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻦ ﺗـﻮ ﻣﯽﺗـﺎﺑﺪ
ﻓﺮﻭﻍ ﺣﺴﻦ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺟﻤﺎﻝ ﭼﺎﺭ ﺍﻣﺎﻡ
ﻭﻻﺩﺕ ﺩﻭ ﻣﺤـﻤﺪ، ﻭﻻﺩﺕ ﺩﻭ ﻋـﻠﯽ
ﮐﺪﺍﻡ ﻣﺎﻩ، ﭼﻨﯿﻨﺶ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻘﺎﻡ؟
ﭼﻪ ﻣﺎﻩ ﺭﻭﺡﻓﺰﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺷﺐ
ﺍﻣـﺎﻡ ﭘﻨـﺠﻢ ﻣـﺎ ﺷـﺪ ﻭﻻﺩﺗﺶ ﺍﻋـﻼﻡ
ﺧـﺪﺍ ﺑﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﻨـﺖ ﺣﺴﻦ ﮔﻠﯽ ﺑﺨﺸـﯿﺪ
ﮐﻪ ﻋﻄﺮ ﺑﺎﻍِ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺭﺳﺪ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻡ
ﺍﻣـﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾﻌـﻨﯽ ﻣﺤـﻤﺪ ﺩﻭﻡ
ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﭘﻨﺠﻢ ﻭﺻﯽ ﺧﯿﺮﺍﻻﻧﺎﻡ
ﺍﻣـﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾﻌـﻨﯽ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻗـﺮﺁﻥ
ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾـﻌﻨﯽ ﺗـﻤﺎﻣﯽ ﺍﺳﻼﻡ
ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺸﺖ ﺑﻬﺸﺖ
ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻈـﺎﻡِ ﻫﻔـﺖ ﻧﻈـﺎﻡ
ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻢ ﻭ ﻋﻤـﻞ
ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﻮﻥ ﻭ ﻗﯿﺎﻡ
ﻣﮕـﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﭼـﻬﺎﺭﻡ ﻣـﺪﺩ ﮐـﻨﺪ، ﻭﺭﻧـﻪ
ﮐﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﺯﻫﺮﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺪﺡ ﺍﻭ ﮐﻨﺪ ﺍﻗﺪﺍﻡ؟
ﺯﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﻣﻠﮏ ﻭ ﺟﻦ ﻭ ﺍﻧﺲ ﻭ ﺣﻮﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﻧﻔﺲ ﺑـﻪ ﺩﻭﺳـﺘﯽِ ﺍﻭ ﺑـﺮﺁﻭﺭﻧـﺪ ﻣـﺪﺍﻡ
ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﺴﺘﺎﻧﻨﺪ ﺟﺎﻡ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺣﺸﺮ
ﻣﯽ ﺣﻼﻝ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺑـﻪ ﺍﻧﺒﯿﺎﺳﺖ ﺣﺮﺍﻡ
ﺑﻪ ﺯﺍﺋﺮﺍﻥ ﺣﺮﯾﻤﺶ ﺩﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺑﻘﯿﻊ
ﭘـﺮ ﻣﻼﺋﮑﻪ ﮔـﺮﺩﯾـﺪﻩ ﺣﻠّﮥ ﺍﺣـﺮﺍﻡ
ﺯ ﺗﺸﻨﮕﯽ ﺟﮕﺮﻡ ﺷﻌﻠﻪ ﻣﯽﮐﺸﺪ ﺳﺎﻗﯽ
ﺑﯿﺎ ﺷﺮﺍﺏ ﻣﺤﺒّﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﯾـﺰ ﺑﻪ ﮐـﺎﻡ
ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺑﻐﺾ ﻋﺪﻭﯾﺶ ﺭﻩ ﻧﺠﺎﺗﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻪ ﺟـﺰ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽﺍﺵ ﺩﻝ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﺁﺭﺍﻡ
ﻋﺠﯿﺐ نیست که ﺩﺭ ﺗﻤـﺎﻡ ﺣﺎﺩﺛﻪﻫﺎ
ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﺮ ﻏﻼﻣﺶ ﺳﻤﻨﺪ ﮔﺮﺩﻭﻥ، ﺭﺍﻡ
ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭﮤ ﺍﻭ ﻋﺎﻟﻤﯽ «ﺯﺭﺍﺭﻩ» ﺷﻮﻧﺪ
ﺑﻪ ﯾﮏ ﻧﻈﺎﺭﮤ ﺍﻭ ﺧﻠﻖ، ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ «ﻫﺸﺎﻡ»
ﺳﺘﺎﻧﺪﻩ ﺭﻭﺡ، ﺯﮔﻔﺘﺎﺭ ﺭﻭﺡ ﺑﺨﺸﺶ، ﺭﻭﺡ
ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻋﻠﻢ، ﺯﻟﺐﻫﺎﯼ ﺟﺎﻧﻔﺰﺍﯾﺶ ﮐـﺎﻡ
ﻣﮕﻮ ﺩﺭِﺣﺮﻣﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ،ﮐﻪ ﺯﻋﺮﺵ
ﭘﯽ ﺯﯾـﺎﺭﺕ ﻗﺒـﺮﺵ ﻣـﻠﮏ ﺷـﻮﻧﺪ ﺍﻋـﺰﺍﻡ
ﻧﮕﻮ ﭼـﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﺒﯿﻦ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ، ﻣﺎﻩ
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺣﺮﻣﺶ ﻧـﻮﺭ ﻣﯽﺳﺘﺎﻧﺪ ﻭﺍﻡ
ﮐﻤﺎﻝ ﺍﻭﺳﺖ ﺑـﻪ ﭼﺮﺥ ﮐﻤﺎﻝ، ﺍﻭﺝ ﮐﻤﺎﻝ
ﮐﻼﻡ ﺍﻭﺳﺖ ﺑـﻪ ﮐﻞّ ﻋﻠﻮﻡ، ﺟﺎﻥ ﮐـﻼﻡ
ﭘﻨـﺎﻩ ﺑﺮﺩﻩ ﺑـﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺍﻭ ﺻﻐﯿﺮ ﻭ ﮐﺒـﯿﺮ
ﺷﻔﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺯﺧﺎﮎ ﺩﺭﺵ ﺧﻮﺍﺹ ﻭ ﻋﻮﺍﻡ
ﻫﻨﻮﺯ ﭘـﺎﯼ ﺑـﻪ ﻣﻠﮏ ﻭﺟـﻮﺩ ﻧﻨﻬﺎﺩﻩ
ﺳﻼﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﺤﻤﺪ ﺑـﻪ ﺁﻥ ﺍﻣـﺎﻡ ﻫﻤﺎﻡ
ﭼﻬﺎﺭﺳﺎﻟﻪ ﺧﺮﻭﺷﯿﺪ ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺑـﻪ ﯾﺰﯾﺪ
ﮐﻪ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻭ «ﺷﺎﻡ»، ﺗﯿﺮﻩﺗﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﻡ
ﺑـﻪ ﺷﺎﻫﯽ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ "ﻣﯿﺜﻢ"
ﺍﮔـﺮ ﻏﻼﻡِ ﺩﺭﺵ ﺧﻮﺍﻧـﺪﺵ ﻏﻼﻡ غلام
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
وزیده دوباره نسیم رجب
مرا خوانده حق در حریم رجب
دلم را هوائی خوبان نمود
خدای رئوف و رحیم رجب
خدایا کمک کن که با لطف تو
شوم بهره مند از نعیم رجب
نگاهی بفرما براین روسیاه
به حق نگار کریم رجب
مناجاتی ام کن دراین ماه نور
مقیمم بفرما به درگاه نور
مرا شوق یاریست والا تبار
امامی گرامی و زهرا تبار
من از ایل مجنونم و دلشده
و او از عزیزان لیلا تبار
کریمی زنسل کریمان عشق
ومن عاشقی مست و شیدا تبار
نسب از دو سو فاطمی، حیدری
به قربان این ماه غوغا تبار
جمال جمیلش بهشت عدن
دو جد گرامش حسین و حسن
تعلق ندارد به کس خاطرم
گدای کرمخانۀ باقرم
به لطف خداوند زهرائی ام
خدا را براین موهبت شاکرم
به منصب نیازی مرا نیست... نیست
خوشم در حریم علی شاعرم
اگرچه سرودم غزلها ولی...
ز وصف علی زادگان قاصرم
قلم ازنفس ماند و یارم نشد
حریف نگاه نگارم نشد
سلام ای علوم خدا را امین
پدر خوانده ی علم، حق الیقین
اگرچه زنسل علی آمدی
محمدترینی،محمدترین
چنان فانی عشق پاکت شدم
ز سرحد مستی گذشتم ببین
مریض مریض تو عیسی مسیح
مرید مرید تو روح الامین
به قربان نازی که داری شما
وآغوش بازی که داری شما
به روی اسیرت نگارا بخند
بر این بینوا دیده ات را مبند
نگاهی... که جاهلترین نوکرت
ز دریای علمت شود بهره مند
امیر رسولان به تو داده دل
مرا هم امیرا فکندی به بند
حسن زاده ای و حسینی خصال
نگاهت قیامت... لبت کان قند
چه گردد از آن لب شه ذوالمنن
کلامی خصوصی بگوئی به من
من امشب ز چشم تو دم میزنم
به نام نگاهت قلم می زنم
رجب آمده غرق شور و طرب
شرر بر دل و جان غم می زنم
سراپای من غرق لطف شماست
دم از حُسن صاحب کرم می زنم
کدامین سحر می شود بنگرم
کنار مزارت قدم می زنم
و یا اینکه یک روز خوش بنگرم
سر قبر پاکت علم می زنم
ضریحی نداری نباشد غمت
برای تو در دل حرم می زنم
مرا عفو کن اگر دلبرا
ز اوصاف تو حرف کم می زنم
تو بالائی و ما دراین قعر خاک
الا حضرت عشق روحی فداک
دلم پر شده از ولای شما
سرم خاک پای گدای شما
چه دارم به جز اینکه آقا فقط
بگویم وجودم فدای شما
چه می شد نصیب دل ما شود
نسیمی ز فیض دعای شما
مبارک بود پیش من مرهم و...
غم و لطف زخم و شفای شما
شبم را شما نور باران کنید
مرا با نظر اهل ایمان کنید
#مجتبی_روشن_روان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#مدح
#مثنوی
ای رجب با عطر تو آمیخته
ای به اذنت باز باران ریخته
ای به پیشت علم ها زانو زده
شمس پیش نور تو ، سو سو زده
ای کمال حُسن ناب پنج تن
ای که از نسل حسینی و حسن
ای همیشه نام تو ، نام کریم
ما همه مدیون قال الباقریم
امشب از لطفت ، گدایان را نواز
ای که باب جود تو همّیشه باز
#علی_اصغر_شیرخانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
علت روی زمین ریختنم معلوم است
اثر زهر به هر عضو تنم معلوم است
جگرم سوخته از زهر... تنم می سوزد
لخته های جگرم در دهنم معلوم است
چقدر درد از این شهر به خاطر دارم
از دل سوخته درد و محنم معلوم است
حق من رفتن در خان صعالیک نبود
در نگاهم غم هجر وطنم معلوم است
وسط سجده به کاشانه ی من ریخته اند
رد پا روی عبا و بدنم معلوم است
از همین کوچه و توهین و دو دسته بسته
روضه ی ارثیه از پنج تنم معلوم است
هتک حرمت جلوی اهل و عیالم شده ام
شرم در چهره ی هر یاسمنم معلوم است
مردک پست به من باده تعارف کرده
خجلتم در دل شعر و سخنم معلوم است
یک نفر هست کنار من و شکرش باقی است
دور بالین من اشکِ حسنم معلوم است
حسنم روضه بخوان، روضه ی جسمی عریان
من که بر روی تنم پیرهنم معلوم است
در میان کفنم تربت یک بی کفن است
غربت جد من از این کفنم معلوم است
یاد تشنه شدن و پا زدنش افتادم
تشنه ام علت پر پر زدنم معلوم است
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#چارپاره
بی هوا درب خانه ات وا شد
عده ای نانجیب آمده اند
بین سجده، بدون عمامه
پیِ تو ای غریب آمده اند
می کِشد با دو دستِ بسته تو را
دل به تقدیر داده بودی تو
دشمنانت سوار بر مرکب
پشت مرکب پیاده بودی تو
جان فدایت که روضه خوان بودی
یادِ نور دو عین افتادی
عقب قافله زمین خوردی
یادِ بنتُ الحسین افتادی
تا رسیدی به کاخ آن ملعون
پر و بالت تمام خاکی شد
ذره ای از بها نمی افتد
گیرم اصلا امام خاکی شد
متوکل شراب آورد و...
بعد از آن هم کمی به تو خندید
طعنه زد لااقل بخوان شعری
شعر خواندی...وجودِ او لرزید
دل زهراییت شکست آن جا
یادت افتاده بود بزم شراب
یاد دندان و خیزران بودی
یادت افتاده بود اشک رباب
یادت آمد شراب را می ریخت
به روی زخم دیده ی جدت
چشم عباس خیره شد ناگه
سوی رأس بریده ی جدت
می چکید اشکش از نوک نیزه
همه ی های و هویم این جا بود
دختری زیر لب فقط می گفت:
کاش الآن عمویم این جا بود
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
دست فهم بشر از درك شما كوتاه است
گر چه اندازه ي انفاس به سويت راه است
جز در خانه ي تو محض طلب كردن رزق
هر كه جاي دگري رفت يقين گمراه است
نوه ي حضرت خورشيد شدي،سوره ي نور
ذره اي كه شده روشن ز نگاهت ماه است
ليله القدريتان ارثيه ي زهرا بود
فقط از كنه مقام تو خدا آگاه است
زير و رو ميكند اين جامعه را جامعه ات
خط به خط جامعه تفسير كلام الله است
سامرا رفته فقط حرف مرا ميفهمد
اوج لذت بخدا سجده بر اين درگاه است
#محسن_صرامی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem