#حضرت_رسول_اعظم_ص
#مبعث
#غزل
نقّاشی لبخند تو دیدن دارد
تصویر نگاه تو کشیدن دارد
در لحظه ی خلقتت خدا زمزمه کرد:
"آئینه ای چون تو آفریدن دارد"
"اِقرَاء" که کلام کامل حضرت حق
با لحن حجازی ات شنیدن دارد
یعقوب خودش حراج زد یوسف را_
این آیِنه اِنقَدَر خریدن دارد
تا خاکیِ آستان نعلین شما
مرغ لب ما میل پریدن دارد
جبریل به وللهِ پرش می سوزد
غیر از تو کسی تاب رسیدن دارد؟
.
.
.
معراج، حوالی خدا، قبل از نور_
از دست علی "سیب" چشیدن دارد...
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#مبعث
#مربع_ترکیب
خبری آمده از عالم دیگر، اقرا
حضرت باده به نام می و ساغر، اقرا
تا شود از نفست عرش معطر، اقرا
و خداوند تو را خوانده پیمبر، اقرا
*"ساقیا، رونق میخانه مبارک باشد"
بر تنت خلعت شاهانه مبارک باشد
آیه آیه لب جبریل عسل می ریزد
"وجعلناکم نورٌ" ز ازل می ریزد
طبع مستانه، غزل پشت غزل می ريزد
به زمین "حی علی خیر عمل" می ریزد
"اشهد" عشق من انگار به لحن یمنی ست
مرجع عاشقی ام راه اویس قرنی ست
به دخیلی که زدم با گره ی دستانم
پای چشمت "قمر" و "شمس" و "ضحی"می خوانم
وقف محراب دو ابروی کمانت جانم
عبد ایرانیتان، هموطن سلمانم
افتخارم همه این است که در آن وادی
تو به یک مرد عجم منصب "منٌّا" دادی
شجری طيبه از خانه ی طاها بايد
دختری تا که شود همدم بابا بايد
پس کنار تو فقط ام ابيها بايد
مادرانه بشود مادر دنیا باید
و خدا خواسته او صاحب کوثر بشود
منکرش نیز بنا بوده که ابتر بشود
حضرت ختم رسل لطف کن از شاه بگو
تو صراط اللهی از راستی راه بگو
ای که خورشيد منی خواهشا ًاز ماه بگو
أشهد أن علياً ولی الله بگو
*"دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد"
جان احمد شد علی، جان علی شد احمد...
#محمد_جواد_مهدوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#مبعث
#ترکیب_بند
از خاک تا به خاک تربت فرق دارد
جنات هم جنت به جنت فرق دارد
ما سعیمان این است این شبها نمیریم
در مسلک عاشق ریاضت فرق دارد
پایی که مشهد میرود رفته مدینه
هرچند به ظاهر مسافت فرق دارد
هرروز مبعوث نماز صبح صحنیم
پبش رضا صور قیامت فرق دارد
یک غار کوچک عرش را جاداده در خود
با چشم باطن وسع و وسعت فرق دارد
وقتی وظیفه گفتن از اوصاف مولاست
پس مطمئنا این نبوت فرق دارد
یا ایها المزمل از جا زود برخیز
حرف از علی شد باز آقا زود برخیز
چهل سال رفت و نوبت پیغمبری شد
حالا در این ام القری چه محشری شد
خواندی به محض این بسم رب زهرا
فورا لبت از ذکر کوثر کوثری شد
قرآن بخوان که دوره غربت تمام است
قرآن بخوان دوران مرگ کافری شد
هر ایه شانی از علی را داشت باخود
یعنی که قرآن هم از اول حیدری شد
از ان زمانی که سرت بر پای مولاست
تاج سر شیعه عجب تاج سری شد
از عالم زر پیشمرگت بود آقا
از عالم زر کار حیدر حیدری شد
پرواز یعنی یاعلی و یا محمد
اعجاز یعنی یاعلی و یا محمد
راحت برو راحت بیا هرجا علی هست
اصلا چرا احساس غربت تا علی هست
فورا برو بتخانه را ویران سرا کن
حالا که روی شانه ات اقا علی هست
بفرست از مکه بیاید تا مدینه
باشد خیالت جمع از زهرا!علی هست..
سنگ جنون خوردی ازین و آن اگرچه..
مجنون تویی در رتبه لیلا علی هست
در دره گیر افتاده ای آرام هستی
یاران اگرچه رفته اند اما علی هست
خورشید را هم چند ساعت جابجا کرد
مث تو سکاندار این دنیا علی هست
خورشید شد حتی به شب تابید حیدر
راحت میان بسترت خوابید حیدر
اینروزها اشکی روان داری دوباره
چشم تر و قدی کمان داری دوباره
مستوره ها در بین هر محمل نشستند
دلشوره ی یک کاروان داری دوباره
مانند ان بعضی که زینب در گلو داشت
بغض گلویی بی کران داری دوباره
اکبر کنار دست زینب ایستاده
حسرت به این تازه جوان داری دوباره
روبنده ها برروی صورت ها نشسته
روضه برای دختران داری دوباره
سقا بروی دوش مشکش را گرفته
داغ قد این پهلوان داری دوباره
داغی به یاد ازدحام کوچه بازار...
از خنده و زخم زبان داری دوباره
آقا دگر باغ و بهارت رفتنی شد
ارامش این روزگارت رفتنی شد
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#مبعث
#ترکیب_بند
طي ميكنيم سمت ملاقات جاده را
شايد كسي سوار كند اين پياده را
وقتش رسيده است كه با گريه ريختن
جبران كنيد توبه ي از دست داده را
تكريم ديگري است همين امتناع ها
پس شكر ميكنيم عطاي نداده را
ما در ركوع نافله با آبروتريم
اصلاً نخواستيم تن ايستاده را
خُدّام آستانْ هميشه جلوترند
يا رب نگير خدمت اين خانواده را
مكه شرافتش به حضور محمد است
پس قصد ميكنيم فقط مكه زاده را
گر بي علي بناست كه اين راه طي شود
مگذار پس مقابل ما راه جاده را
ما درب خانه اي به جز اين در نميرويم
ما بي علي كنار پيمبر نميرويم
خوان كريم خالي و بي نان نميشود
فقر گدا حريف كريمان نميشود
گويي نمي برد ز عنايت سعادتي
آنكه اسير زلف پريشان نميشود
اين چه حكايتي است كه اصلاً براي ما
مبعث بدون شاه خراسان نميشود
از بركت دعاي رسول است هيچ جا
در دوستي فاطمه ايران نميشود
مبعث نتيجه اي ز كرامات حيدر است
هر آنكه بي ولاست مسلمان نميشود
يكبار يا نبي و دگر بار يا علي
يا مصطفي بدون علي جان نميشود
چون شرح زندگاني مولاست خواندنيست
ورنه كسي كه پيرو قرآن نميشود
جبريل علي ، وحي علي و زبان عليست
قرآن بخوان رسول،كه قرآن همان عليست
مبهوت مانده است تماشاي خويش را
روح بلند و جلوه ي والاي خويش را
سوگند ميخوريم همه تَرك ميكنيم
بردارد از بهشت اگر پاي خويش را
اصلاً همان زمان چهل سال پيش هم
اثبات كرده بود بلنداي خويش را
آنكس امام ماست كه در ليلة المبيت
وقتي كه رفت داد به او جاي خويش را
او ماندني نبود اگر پُر نكرده بود
با مرتضي و فاطمه دنياي خويش را
از ديدن تجلي خود دست ميكشيد
ميديد تا تجلي زهراي خويش را
يا فاطمه وَ يا كه علي جلوه ميكند
وقتي نشان دهد قد و بالاي خويش را
نور است و در تن سه نفر جلوه كرده است
اين نور قبل خلق بشر جلوه كرده است
اي خاك پاي توست تمام وجودها
هفت آسمان و خلقت گنبد كبودها
اي كيسه ي هميشه كرامت ميان شهر
آقاي مهرباني و آقاي جودها
آري نماز بي تو به قرآن قبول نيست
اي اولين سلام همه در قعودها
جبريل ما چگونه تورا پا به پا شود
درماندگي كجا و مسير صعودها
قربان چشم هاي تو دار و ندارها
قربان خاك پاي تو بود و نبودها
شكرخدا قبيله ي توكامل است و بس
كوري چشم عايشه ها،اين حسود ها
ما باتوأيم و با همه ي خانواده ات
عالم فداي زندگي صاف و ساده ات
از ما مگير تاب و تب شور و شين را
حُبِ علي همان شرف نشأتين را
از ما مگير شوق سفرهاي تا نجف
مكه ،مدينه ،سامره و كاظمين را
با حب خانواده ي تو سالهاي سال
بخشيده اند آبروي عالمين را
ما نذر كرده ايم كه بيرون بياوريم
از زير دِين،اين جگر زير دين را
ما قصد كرده ايم به ياري فاطمه
نائل شويم كرب و بلاي حسين را
بوسه مزن كنار تمناي دخترت
زير گلوي كوچك اين نور عين را
واي از دمي كه زينب كبري رسيده بود
وقتي رسيده بود كه حنجر بريده بود
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حرکت_کاروان_سیدالشهدا_علیه_السلام
#غزل
وقتی که میرفتند،دنیا گریه میکرد
شهر مدینه مثل زهرا گریه میکرد
وقتی که میرفتند پشت پای آنها
چشمان جبرائیل حتی گریه میکرد
پائین پای ناقه مریم گریه میکرد
دور سر گهواره عیسی گریه میکرد
وقتی که میرفتند،دنیا گریه میکرد
شهر مدینه مثل زهرا گریه میکرد
وقتی که میرفتند پشت پای آنها
چشمان جبرائیل حتی گریه میکرد
پائین پای ناقه مریم گریه میکرد
دور سر گهواره عیسی گریه میکرد
این است آن داغ عظیمی که برایش
حتی میان تشت،یحیی گریه میکرد
این است زینب بانویی که زیر پایش
زانوی لرزه دار سقّا گریه میکرد
بوسید اکبر دستهای مادرش را
در زیر چـادر،امّ لیلا گریه میکرد
بر روی دامن مادری در گوش طفلش
آهسته تا میگفت لالا گریه میکرد
یک کاروان گریه شد وقتی رقیه
با گـفتن بابا،بابا گـریه میکـرد
در زیر پای محمل مستوره عشق
منزل به منزل ریگ صحرا گریه میکرد
وقتی که میرفتند عالم سینه میزد
وقتی که میرفتند دنیا گریه میکرد
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حرکت_کاروان_سیدالشهدا_علیه_السلام
#ترکیب_بند
مدینه! امامت کجا میرود؟
سفر کرده سوی خدا میرود
دلِ شب، غریبانه تنها حسین
نهان از همه چشمها میرود
مدینه! چـه آرامی و ساکـتی
امـام غریبت کجا میرود؟
مدینه! زعباس و ا کبر بپرس
اگر میرود شب، چرا میرود؟
مدیـنه! تماشا کن ایـن قافـله
چه عاشق سوی کربلا میرود
اگر جان بـه بزم بـلا میبرد
علیاصغرش را کجا میبرد؟
فضا محو تاب و تب زینب است
گمانم که وقت نمـاز شب است
همه هـاشمیات، مشغـول ذکر
بیابان پر از نغمۀ «یا رب» است
«طرِمّاح»! محمل به سرعت مران
که بانوی این کاروان زینب است
همه کودکـان را هم امشب مـدام
غریبانـه ذکر خدا بـر لب است
حسین است چون ماه و اطراف او
فروزنـده هفتـاد و دو کوکب است
بیابـان! بـزن نـالهای دلـنشین
که دخت علی گشته محمل نشین
عجب کاروانی، خـدا یـارشان
اجل آیـد از ره بـه دیدارشان
متـاعِ همه گشته خونِ گلـو
خداونـد عالم خریـدارشان
شود حجّشان با شهادت شروع
اسارت بـود آخرِ کـارشان
گواهی دهم در کنـار فرات
بوَد آبشان خون رخسارشان
چو اینان عزیـزان پیغمبرند
مبادا کنی ای فلک خوارشان
قضا را چه امری مقدر شده؟
کـه سقّا پـریشانِ اصغر شده
در این کاروان کودکی شیرخوار
بـه دامـان مادر کشد انتـظار
که روزی در آغوش گرم پدر
کند تشنه لب، جان خود را نثار
بپاشد پدر خون او را به عرش
کند هدیـه بـر ذات پروردگار
در آغوش خون خدا پر زند
بـه دامان زهرا بگیرد قرار
به بابا بگوید که با دست خویش
سپر کن به تیر و به خاکش سپار
بـه سقا بگویید آبش دهـد
ز خون دو بازو، گلابش دهد
به زینب بگویید: با سوز و آه
بوَد کعبهات گودی قتـلگاه
بـه اکبر بـگویید: بـابا کنـد
چگونه به زخم جبینت نگاه؟
بـه زهرا بگویید: از کعب نی
شود پیکر دخترانـت سیـاه
به قاسم بگویید: خون سرت
خضابِ رُخَت می شود بیگناه
به طفلان بگویید: در زیر خاک
بیاریـد از تـرس دشمن پناه
به "میثم" بگویید اشک روان
فرستد بـه دنبال این کاروان
#حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حرکت_امام_حسین_از_مدینه
#غزل
قصد کرده است از وطن برود
پنجمین رکن پنج تن برود
این حسین است که غریب شده
کاش می شد که با حسن برود
او به هر حال می شود عریان
چه نیازی ست با کفن برود
هر چه کردند جان معجر من
نگذاری که پیرهن برود
قسمت می دهم اجازه نده
شمر با پا روی بدن برود
نگذاری که نیزه کندی
جای پهلوش بر دهن برود
نکند بی حسین برگردی
نکند آبروی من برود
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#مسمط_مخمس
ای قبلهیِ عوالمِ بالا حسین جان
ای شُعله شُعله آتشِ دلها حسین جان
حٰا سین و یا و نونِ خدا ، یاحسین جان
ماییم و هر نفس نفسِ ما حسین جان
یک واژه است عزتِ دنیا حسین جان
هرچه به دل به سینه به سَر داشتی علیست
ذکری که در تمامِ سحر داشتی علیست
نامی که در گشودنِ در داشتی علیست
جانت علیست هرچه پسر داشتی علیست
ای سر به پات رفته به مولا حسین جان
چشمِ تو گَشت و از همه ما را خطاب کرد
لطفش بلند باد که کارِ ثَواب کرد
هرکس که بندگیِ تو را انتخاب کرد
او را نگاهِ مادرت عالیجنات کرد
گفتیم بعدِ حضرتِ زهرا حسین جان
آشفته زُلفم و تبِ طوفانم آرزوست
کنعانم آرزوست سُلیمانم آرزوست
یک بار از لبِ تو حسن جانم آرزوست
با خون رقم زنم که دو سلطانم آرزوست
امشب بیا بزن رگِ ما را حسین جان
مست است آنکه بر درِ میخانه ایستاد
مرد است آنکه تا تَهِ پیمانه ایستاد
سر نیست آن سری که رویِ شانه ایستاد
در پایِ عشق جُز تو که مردانه ایستاد ؟
آن کیست غیرِ زینب کُبریٰ حسین جان
تو میرسی و با تو خبرها یکی یکی
لبخند میزنی به پسرها یکی یکی
اُفتادهاند پیشِ تو سرها یکی یکی
با ماه هاشمیت قمر ها یکی یکی
عباسَ نوکرم شبِ فردا حسین جان
شعرم رسیده است به اَبیاتِ آذری
هَر کیم اِلَر مَحضَرِ آقامَ نوکری
زهرا اِلَر خادِمَ عباسَ مادری
زینب واری نَقَدَ اَبلفضلَ یاوری
نقش اولدی روی بیرق سقا حسین جان
ما پیر میشویم شبیهِ حبیبِ تو
شبهای جمعهایم پُر از بویِ سیبِ تو
امشب سلامِ ما به لبِ بی نصیبِ تو
ما را که کُشته است صدایِ غریبِ تو
جان خواستی به چشم بفرما حسین جان
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مدح
#مسمط_مخمس
به صبح واقعه در خیل دوست دارانش
به ظهر حادثه در جمع بی قرارانش
غروب بر سر نی باز بین یارانش
"به ذکر و زمزمه چاووش سربدارانش
امیر لشکر انبوهِ نی سوارانش"
چه باک اگر سر نی زلف او رها مانده است
چه باک اگر که سر از پیکرش جدا مانده است
قرار بود خدا مانَد و خدا مانده است
"سری به شیوه رها از تنی که جا مانده است
کنار پیکر معدودِ بی شمارانش"
کسی که روح قدُس کرده بود تأییدش
همه ملائکه شاگرد درس توحیدش
غروب، زینب از آنسوی دشت می دیدش
"به سعی و هروله در پیش، ماه و خورشیدش
به اشک و آه به دنبال، باد و بارانش"
اگرچه تشنه ولی تشنگان سقّایند
اگرچه خسته ولی سربلند و والایند
که اهل بیت خدا وارثان زهرایند
"به پای تاول و لب های تشنه می آیند
پیاده در غل و زنجیر یادگارانش"
هزار سال گذشته است و آشکار و نهان
هزار سال گذشته است و پیرمرد و جوان
هزار سال گذشته است و کودکان و زنان
"چو روشنای اذان از چهارسوی جهان
به گوش می رسد آوای سوگوارانش"...
حسین کیست که این نغمه زیر و بم زده است
حسین کیست که عشق از حسین دم زده است
حسین کیست که بر نون و والقلم زده است
قیامتی که به مدحش خدا رقم زده است
قصیده ای به بلندای روزگارانش
#مهدی_جهاندار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#مربع_ترکیب
دلی به سینه طپیدو دوباره شیداشد
به عشق عشق گره های کورمان واشد
دوباره چشم پراز شوروشوق دریا شد
ببین دوباره زمین سفره دار بالا شد
حضور کیست که میخانه ها زیاد شدند
حسین آمدو دیوانه ها زیاد شدند
به شوق آمدنی چشم آسمان تر شد
وخودبه خود به هوایش دلم کبوتر شد
همینکه کشتی اربابمان شناور شد
وزید بوی خداو جهان معطر شد
همینکه فجر درآغوش هل اتی خندید
به شوق خنده ی او کل ماسوا خندید
گرفته مرتبه فطرس به احترام حسین
بلندمرتبه شد هرکه شد غلام حسین
خدا علیک رسانده است درسلام حسین
به کام ماست بهشتی که شد به نام حسین
به ذره گر نظری طفل بو تراب کند
به آسمان رودو کار آفتاب کند
بهار با نفسش رخت سبز میپوشد
برای بوسه به پایش فرشته میکوشد
پیمبراز لب او شهد وحی مینوشد
چرا که چشمه ی توحید محض میجوشد
رسول در بغلش جان هل اتی را دید
حسین آمدو تندیسی از خدارادید
دوباره دست زمین را به آسمان دادند
دوباره برسر هر مأذنه اذان دادند
همینکه کرب و بلارا نشانمان دادند
به خاک مرده به لطف حسین جان دادند
به لطف خون خدا زندگی بهاری شد
میان هررگ خلقت حسین جاری شد
مسیرخانه ی او میشود مسیرنجات
چه عاجزند به توصیف رتبه اش کلمات
زلطف چشم حسین است چشمه های حیات
هنوز تشنه ی لبهای اوست آب فرات
به خاک زد قدم ازاو زمین مقام گرفت
و از خدای خودش اختیار تام گرفت
زمین به خاک قدمهای او تبسم کرد
همینکه مرتبه اش دید دست و پا گم کرد
بهشت خلق شد آن لحظه که تبسم کرد
ودر نگاش خداراعلی تجسم کرد
به لطف عشق دلم میهمان بالاشد
حسین آمدو نعم الامیر دنیا شد
#مسعود_اصلانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مدح
#ترکیب_بند
مستی از جام تو سرمنزل هوشیاری ماست
بیدل از عشق شدن شیوة دلداری ماست
مبتلای تبِ عشقیم و تجلی داریم
دردبیچارة این لذت بیماری ماست
بیدلی اول راه است خدارا عشق است
دل ز ما دلبری از یار ز همکاری ماست
هو کشان قد علم اندر صفِ رندان کردیم
چوبة دار فقط مسند سرداریِ ماست
هرکجا جلوة یاراست همانجا عرش است
نمک خانه اش اسباب گرفتاری ماست
دل ما میکده و صاحبِ میخانه حسین
می حسین باده حسین ساغروپیمانه حسین
هنرِ عشق به تصویر کشیده آهی
دلِ مارا به حریم تو نموده راهی
نوکر خانة تو عارفِ بالله شود
علی اکبربشود «جُونِ» سیاهی گاهی
نوکرت پیر که شد دلبری اش بیشتر است
ماجرایی شده این قصة خاطرخواهی
زلف ِ خود پهن نمودی و شکارم کردی
به هدایت برسد صید تو از گمراهی
خاطرم نیست چه شد دل به تو دادم آقا
بی سر و پا چو منی در ره تو شد راهی
دردل کردنِ با تو چقَدَر می چسبد
چون کریمی و زاحوال گدا آگاهی
خون من نذر نگاهت لک لبیک حسین
شاهِ عاشق کُشی و حضرت ثارالهی
چه کسی فکر غلام است به غیر از ارباب
پسرِ فاطمه این سائل خودرا دریاب
اثر بارش باران به چمن می ماند
عشق بازی که سر افتاد ،سخن می ماند
از گل تربت تو بوی حرم می آید
عطر سجاده سحرگاه به تن می ماند
خواب دیدم سحری پای ضریحت هستم
چه کنم حسرت آن بر دل من می ماند
چه جوان ها که به پای غم تو پیر شدن
بشود دوستی آن دم که کهن می ماند
با گنهکاری من دیدن تو ممکن نیست
بر ترانی دلم پاسخ لن می ماند
بوی سیب از همه ی کرببلا می آید
اشک مادر اثرش روی بدن می ماند
هر چه مردست اگر پای تو بی سر بشود
پرچم عشق تو بر شانه ی زن می ماند
صدهزاران چواویس ،خاک ره زینب نیست
عاشق از یار جدا شهر قرن می ماند؟؟
(به عشق مدافعان حرم:
گر بنا شد که وصیت بنمایند عشاق
چه بدن هاست که بی غسل وکفن می ماند)
یاد پیراهن تو بال و پرم درد گرفت
بوریا گفتم و دیدم جگرم درد گرفت
گریه دار است عجب نام اباعبدالله
جان فدای عطش کام اباعبدالله
هرکجا پر بکشم سوی حرم می آیم
چون کبوتر شده ام رام اباعبدالله
هرکسی صاحب اشک است نظر کرده ی اوست
چشم ما شد ز ازل جام اباعبدالله
خوش به حال شهدائی که رسیدند آخر
با شهادت به سرانجام اباعبدالله
غیر ارباب به هر بی سر و پا رو نزنیم
ما که جلدیم سر بام اباعبدالله
کعبه ام کرببلا ، پیرهن مشکی من
می شود حوله ی احرام اباعبدالله
نیزه داری به نوک نیزه ی خود ساکت کرد
زیر لب ناله ی آرام اباعبدالله
مادرش گوشه ی گودال تماشا میکرد
غرق خون شد به خدا کام اباعبدالله
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
بندی از #ترکیب_بند
فرشته آمده تا دورت ازدحام کند
بگو مسیح به قنداقه ات سلام کند
به شاعرت بده اذن غزل که بعد از این
دوات تیره بپوشد، قلم قیام کند
بیا و خال لبت را نشان بده به خلیل
بگو بر این حجر الاسود استلام کند
برو به دوش رسول خدا که میخواهد
ازاین طریق تو را باز احترام کند
علی گذاشته ای اسم بچه هایت را
خدا بناست که نسل تو را امام کند
شده ست زائر تو زائر خدا در عرش
به جبرئیل بگو وصف این مقام کند
حکایت دل ما وضریح توصیدی ست
که از قفس نپریده هوای دام کند
#مسعود_یوسف_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem