#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#غزل
ای درّ و عقیقِ ناب؛ شهزاده علی اکبر(ع)
مانندِ پدر نایاب؛ شهزاده علی اکبر(ع)
پشت درِ این خانه سائل شدنم عشق است
انگیزۂ دقّ الباب؛ شهزاده علی اکبر(ع)
شرمنده ام از عصیان! دردم شده بی درمان
یک لحظه مرا دریاب؛ شهزاده علی اکبر(ع)
میخواهم از اعجازِ پیمانۂ دستانت
قدرِ دو سه جرعه آب؛ شهزاده علی اکبر(ع)
لب تشنۂ پروازم؛ بردار و شهیدم کن
با ناب ترین اسباب؛ شهزاده علی اکبر(ع)
ایکاش که میدیدم در گوشۂ شش گوشه
یکبار تو را در خواب؛ شهزاده علی اکبر(ع)
در کنجِ خودش دارد دیوارِ حسینیه-
تصویرِ تو را در قاب؛ شهزاده علی اکبر(ع)
میخوانمت و نامت جذّابیتی دارد
اوّل-علیِ ارباب! شهزاده علی اکبر(ع)
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند
آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند
از هر دو تا نگار یکی ناز میکند
عشاق روزگار یکی در میان خوشند
نانی که میپزند به همسایه میرسد
این خانواده با خوشی دیگران خوشند
این سفره دارها که شدم میهمان شان
بعد از بیا, برو ست, ولی با بمان خوشند
ما میخوریم و اهل کرم شکر میکنند
با این حساب بیشتر از میهمان خوشند
جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده
عشاق با معاملههای گران خوشند
با اخم خویش راه فرار مرا ببند
صیاد اگر علی ست همه با کمان خوشند
در نقطه نقطه دل شیعه حرم زدند
بر بام خانه مشعل دارالکرم زدند
وقتی دخیلها گره این درند و بس
این خانواده نیز گداپرورند و بس
اینان که سنگ را به نظر فضه میکنند
از کودکی قبیلهی شان زرگرند و بس
در آستان شمع که طور مقدس ست
پروانهها همیشه مقرب ترند و بس
دل دادن و ندادن ما دست ما نبود
اینان به شیوهی خودشان دل برند و بس
بگذار بشکنند دلم را یکی یکی
اینجا فقط شکسته دلی میخرند و بس
ارباب زادهها همه ارباب میشوند
چون بنده زادهها که همه نوکرند و بس
این خانواده ای که مرا صید کرده اند
حالا اسیر زلف علی اکبرند و بس
وقتی میان کوچه ما راه میرود
یک شهر در زیارت پیغمبرند و بس
ای بهترین؛ یگانهترین آفریده ها
پیغمبر تمام پیمبر ندیده ها
بیدار بود از سر شب تا سحر, پدر
می زد صدات با همه جای جگر, پدر
آهویی و به دام تو افتاده است شیر
عمه اسیر توست, ولی بیشتر, پدر
لیلا زیاد محضر آن دو نمیرسید
تا خوب ارتزاق کند از پسر, پدر
خیلی نیاز داشت زبان واکنی علی
خیلی نیاز داشت بگویی: پدر, پدر
تو یوسفی و دور مشو از مقابلش
وابسته است بر روی تو آنقدر پدر
پیش پدر رسیدی اگر قد بلند کن
در آرزوی سرو رشید است هر پدر
ای مظهر صفات نبی؛ هیچ کس به تو
این قدر احترام نکرده مگر پدر
به به, به این مقام که پایین پا پسر
به به, به این مقام که بالای سر پدر
از بس نشسته موی تو را شانه کرده است
حالا دلش به گیسوی تو خانه کرده است
حاضر شدم برای اویس قرن شدن
شهر مدینه رفتن و دور از وطن شدن
حاضر شدم برای “تو” ازخویش بگذرم
دیگر مرا بس ست گرفتار “من” شدن
ما را که نیست جرات پیشت نشستن و
با ابروی کشیدهی تو تن به تن شدن
لبهای تو همین که به خود آب میزند
نزدیک میشود به عقیق یمن شدن
میل رسول دیدن تو چاره ش آینه ست
پس واجب است محو درین خویشتن شدن
تنها تو میتوانی ازین کارهاکنی
ابن الحسین بودن و ابن الحسن شدن
ما هر دوتا برای دوتا کارآمدیم
من عبد تو شدن, و تو هم رب من شدن
دل آن زمان که خانه مهر تو میشود
اقرار میکند به بهشت عدن شدن
ای خاک پای مرکب تو کیمیای من
جنت برای مردم و خاکت برای من
وقتی که نیست خاک رهت, سر برای چه؟
وقتی که نیست در حرمت, پر برای چه؟
اهل کرم مقابل در ایستاده اند
با این وجود پس, زدن در برای چه؟
وقتی تو سفره حسنی پهن کرده ای
پس سرزدن به سفره دیگر برای چه؟
گر تو ادامه علی کوفه نیستی
پس آمده ست این همه لشگر برای چه؟
ای خاک بر سر همه, تاج سرم شکست
افتاده زیر پا علی اکبر برای چه؟
مغرب نیامده ست هنوز ای موذنم
بالای نیزه رفته ای آخر برای چه؟
ما سعی میکنیم ولی یک عبا کم ست
اصلاً شدی تو چند برابر برای چه؟
عمه اگر برای من و تو نیامده ست
پس دست برده است به معجر برای چه؟
ای سایه تو بر سر عمه, بلند شو
به احترام معجر عمه بلند شو
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#مربع_ترکیب
جبرئیل روی پرش باز غزل آورده
استعاره کمی ایهام و بدل آورده
عشق با « حیِّ علی خیرُ العمل » آورده
واژه واژه به لبم جام عسل آورده
«یوسف» مصریِ « زهرا » سرِ بازار آمد
به «زلیخا» بسپارید که دلدار آمد
کوچه را ریسه ببندید چراغان بُکنید
عرش را گُل بزنید آینه بندان بُکنید
جان نثار قدمش زود به قربان بُکنید
خلق را مستِ شراب رُخ جانان بُکنید
دل ز « نرجس » نه که صد دل زهمه عالم بُرد
هرچه خوبیست به دنیا نوه ء خاتم بُرد
باز هم صحبت ما قصه ء گیسویش شد
تا سحر حرف و حدیث خمِ ابرویش شد
باز هم قبلهء ما سلسله ء مویش شد
دلمان مشتری خاکِ سرِ کویش شد
« دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند»
یازده قرن ز نبودت دل من گلگون است
سوختم از غم دوری تو چشمم خون است
طالبِ دیدن تو گشته دلم، مجنون است
هفت پشتم به تو و طایفه ات مدیون است
یوسف فاطمه و حُسنِ ختام طاها
لحظه لحظه برسد بر تو سلام طاها
می شود شادی آن قلب سپیدت بشوم؟
یا که مهمان سر سفرهء عیدت بشوم؟
سیصد و سیزدهمین یار شهیدت بشوم
کاش رخصت بدهی « شیخ مغیدت» بشوم
با ظهورت دل غمدیده ما شاد نما
با نفس های گل فاطمه آباد نما
سی نفر یار نداری که پریشان ماندی
مثل یوسف اسیرِ غم زندان ماندی
همدم غربت و صحرا و بیابان ماندی
از گناهِ منِ غفلت زده پنهان ماندی
مددی کن که به عشق تو مسلمان بشوم
با ولایت به نفسهای تو «سلمان» بشوم
چقدر تا سحر عشق، عبورت مانده؟
چشممان خیره به معیادِظهورت مانده
بانویی دست به پهلو به حضورت مانده
روی مسمار و دری چشم غیورت مانده
قَسمت می دهم ای منتقم آل علی
دگر از راه بیا ای به همه خلق ولی
#نرجس_قادری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
در این سینه تیرِ محبت نشسته
و چشمم به امیدِ اُلفَت نشسته
بهشت آرزویِ گدایی نباشد
که در سایهی طاقِ نُصرت نشسته
بگیر از رُخت پرده را تا ببینند
که یوسف هم اینجا به زحمت نشسته
به رویِ پَر و بالِ هم در مسیرت
فرشته فرشته به حیرت نشسته
هوایی ندارد بجز سجده بر تو
بر آن سَر که گرد محبت نشسته
دل ما رمیده/اگر پَر کشیده/شرابی چشیده/به شوقی تپیده/دویده بسویت که دیده
که عطری وزیده که نوری دمیده که آقا رسیده و با دامنی پُر عنایت نشسته
---
بیا تا که زهرا به قابَت بگیرد
بیا تا که زینب گلابَت بگیرد
علی پیشت آیاتِ قرآن گرفته
بخوان تا دمِ مستجابت بگیرد
بیا تا که عباس پشتت بتازد
بیا تا که اکبر رکابت بگیرد
که عالم ببیند حسین آمد امشب
حسینی ترین انقلابت بگیرد
بیا تا که ایوان طلای نجف هم
صدو ده سَبو از شرابت بگیرد
تو آبی جوابی حساب و کتابی تو معمارِ صحنِ بقیعِ خرابی/ شهابی شرابی
تو پایانِ خوابی نَفسهای نابی
تو رسواگر چشمههای سَرابی
به دل گفتهام نذر حال خرابت بگیرد
---
بزن تکیه بر کعبه با ذوالفقارت
بزن تا که چرخد زمین در مدارت
عَلَم را بکش رویِ دوشَت نفس زن
که طوفان شود موقع تار و مارت
زمان تقاصت عمو را صدا کن
که حَض میکند لحظهی تار و مارت
خنک میشود سینهها و جگرها
پس از کعبه باشد مدینه قرارت
عجب گرد و خاکی کند انتقامت
که جبریل سُرمه کشد از غبارت
تو مفتاحِ مایی/تو عین البقایی/ظهور خدایی/تو وقت كَرَم مجتبایی/تو وقت رجز مرتضایی/تو تیغِ رهایی/نفسهای کربلایی
تو بانگ رسایی
که میریزد از سر به پا اقتدارت
---
چه جای شگفتی که کافر گریزد
که شیرِ نر از هولِ حیدر گریزد
علی هستی و وقتِ هو هویِ تیغت
سپاهی نداند که بی سر گریزد
علی هستی قبل از آن که بیایی
زِ برق نگاه تو لشکر گریزد
مگر میشود آنکه رو بر علی نیست
که از تیغ ساقیِ کوثر گریزد
فدای امیر سپاهت که دشمن
زِ یک نعرهی مالکاشتر گریزد
تو رمزِ قدیری/تو ما را امیری/سعادت مسیری/تو روح کویری/تو آیات حق را نظیری/تو بر ناکثین مارقین قاسطین زَمهَریری
تو جاءالحقی بی نظیری
امیری حسین فنعم الامیری
به سمت تو شیعه به محشر گریزد
---
بیا بشنوم لحن نورانیت را
کنارت مناجات شعبانیات را
سرِ جادهی مشهدم تا ببینم
شبی عاشقانِ خراسانیات را
قدم زیرِ باران قدم میزنم تا
مگر حس کنم حال بارانیات را
تو و سیصد و سیزده مَرد ایمان
بیا بشنوم شورِ طوفانیات را
ببین سیدِ ما ، مُهیا نموده
برایت سپاه سلیمانیات را
به حیرانی ما/پریشانی ما/پشیمانی ما/نگاهی به بغض غزلخوانی ما
به این جمعههای زمستانی ما/به شبهای طولانی ما/نصیبی نما صُوتِ قرآنیات را
دعایی کن امشب جوانان ایرانیات را
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#قصیده
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگردد و برگردان حقیقت را به ایمانها
چشم انتظارت شهرهامان کوچه در کوچه
هر شب چراغان قدمهایت خیابانها
غرق شب گیسوی تو چشم سحرخیزان
در آرزوی دیدن صبحت شبستانها
در غبطهی مهدیههایت حوض مسجدها
در حسرت حسّ «ولی عصر» تو میدان ها
پل میزند دست دعاشان، عهد میخوانند
با چشم گریان در مسیرت «سیْد خندان» ها
پر میشود شهر از نوای «آیه الکرسی»
تا رد شوی از زیر این دروازه قرآنها
حال غریبی دارد این غمشادی پنهان
در اشکخندِ شمعهای نیمه شعبانها
هر جمعه در شهری دعای ندبه میخوانیم
تا یوسف گمگشته! باز آیی به کنعانها
در خواب، چشمان تو را دیدند نرگسها
شوق گل روی تو را دارند گلدانها
ای در صدای مهربانت حجتی کامل
ای در نگاه روشنت اثبات برهانها
هم نکتهدان خلسهی خال تو هندوها
هم در هلال ابرویت حیران مسلمانها
تا از لب لیلای ما شیرین شود دنیا
فرهاد در کوه است و مجنون در بیابانها
بیرون میآیی آخرش از پشت ابر اما
باید کمی بارنده تر باشند بارانها
رونق از آن توست، حسنت در فزون، هر چند
بازار را پر کردهاند این یوسف ارزانها
دنیای با تو با صفاتر میشود، حتی
ضرب المثلها میشوند آرامش جانها
نه باورش سخت است با یک گل بهار آید
نه روسیاهی میرسد بعد از زمستانها
برخیز ای شاعر قلم را بر زمین بگذار
در شادیش دستی بزن پایی بکوبان... هاااا
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
خوشا لحظه ای بال و پر داشتن
سر کوی دلبر گذر داشتن
خوشا با خدا بودن و زیستن
به یاد خدا چشم تر داشتن
همیشه به سوی خدا رو زدن
همیشه صفای سحر داشتن
چه خوب است عاشق ز معشوق خویش
تمنای یک دم نظر داشتن
چه خوب است دنبال تو آمدن
و از جایگاهت خبر داشتن
چه خوب است دائم صدایت زدن
همیشه هوایت به سر داشتن
چه خوب است یک شب به همراه تو
به سرداب تو یک سفر داشتن
من امشب هوای تو دارم به سر
کرم کن مرا در کنارت ببر
در آسمان در سحر باز شد
فرشته مهیای پرواز شد
ملک در دل آسمان زد صدا:
و میلاد خورشید آغاز شد
شنیدم شبیه کلیم آمدی
و موسایی تو خبرساز شد
حسن بر گل روی تو خنده زد
پدر با وجودت سرافراز شد
برای دل مادر پاک تو
زمان سحر کشف صد راز شد
رسیدی و در سجده افتادی و
زبانت به توحید حق باز شد
پدر با تو می گفت ناگفتنی
چه اسرارهایی که ابراز شد
تو باطل ستیزی تو جاءالحقی
ولی خدا حجت مطلقی
کنار دلم گاه گاهی بیا
تو از جاده های الهی بیا
سیاه گناهم بیا نور عشق
در این دورۀ روسیاهی بیا
بیا از مدینه بیا از نجف
بیا از دل این دو راهی بیا
اگر چه فراهم نگشته هنوز
برای قیامت سپاهی بیا
بگو کی مرا می بری با خودت
چه روزی چه سالی چه ماهی بیا
ببین حال و روز دل شیعه را
شده کشته ی بی گناهی بیا
اگر تو نیایی چه کس می شود ؟
برای دل ما پناهی ؟ بیا
بیا قبل از اینکه بیاید اجل
بگیری مرا لحظه ای در بغل
مرا گاه در خاطرت فرض کن
مرا گرد و خاک درت فرض کن
من از چشم پاک تو افتاده ام
مرا اشک چشم ترت فرض کن
من ِروسیاه زمین خورده را
سیاهیّ در لشگرت فرض کن
اگر اولین عاشقت نیستم
مرا عاشق آخرت فرض کن
اگر چه لیاقت ندارم ولی
مرا کمترین زائرت فرض کن
به وقت ظهورت بیا و مرا
نگهبان در سنگرت فرض کن
بکش دست خود را به روی سرم
مرا نوکر مادرت فرض کن
ببخشا به من این خیالات را
مگیر از لبم این مناجات را
تو مرگ ستم را رقم می زنی
تو زنجیر محکم به غم می زنی
زمان ظهورت به اذن خدا
صف مشرکان را به هم می زنی
می آیی مدینه میان بقیع
به دنبال قبری قدم می زنی
میان مدینه به سمت نجف
تو طرح حرم تا حرم می زنی
می آیی سر قبر ام البنین
به یاد علمدار علم می زنی
ضریح بزرگی بنا می کنی
به روی طلایش قلم می زنی
تو با یاد و نام حسین و حسن
حسینیه های کرم می زنی
زمان طلوعت که بر خواستی
خبر کن مرا کارگر خواستی
بیا وعدۀ هر چه پیغمبر است
ز هجران ، نگاه دو عالم تر است
بیا نالۀ آه آه علی
زمانه پر از غربت حیدر است
بیا موقع اشک دشمن شده
بیا وقت خندیدن مادر است
بیا و خداهای ما را بگیر
بزن مهر باطل به هر بت پرست
بیا کربلا چشم در راه توست
و غرق نوای تو یک حنجر است
بیا ای دعای دل نیزه ها
به دنبال تو چشم هجده سر است
بیا انعکاس صدای رباب
پی تو نگاه علی اصغر است
بیا و ببین در دل علقمه
صدایت زند مادرت فاطمه
#مجتبی_شکریان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#غزل
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
مرا مگو که چه نامی به هر لقب که تو خوانی
چنان به نظره اول ز شخص میببری دل
که باز مینتواند گرفت نظره ثانی
تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت
ز پردهها به درافتاد رازهای نهانی
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
چو پیش خاطرم آید خیال صورت خوبت
ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت سلام من برسانی
سر از کمند تو «سعدی» به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
#سعدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
ايليائيم از دهات شما
از تبارِ ترنُمات شما
آسمانها هميشه گُم بودند
پایِ هر سبزهی حيات شما
روزگارم گذشته شكر خدا
در جوار لبِ فرات شما
كوزهام را دوباره پُر كردم
از سرِ چشمهی نجات شما
زندگیِ مرا چه شيرين كرد
نفس شاخهی نبات شما
سفرهام پَهن خانهام سرسبز
بركت دارد از زكات شما
آب و نانم رسيده از آن روز
كه نشستم سرِ بساطِ شما
پنج نوبت به پشتتان هستیم
وقتِ حی علی الصلوة شما
باغ ما میوههای فطرت داد
محض روی توجّهات شما
الغرض داده است بر دستم
با دو دستش خدا براتِ شما
تا قيامت فرشته باران باد
سر هر ريشهی قمات شما
-
شُکر از ايل كربلا هستيم
ما زمين خوردهی شما هستيم
به سمرقند یا بخارایی
یا به شن زارهای صحرایی
محملت بی غبار و راهت سبز
خوش نشین بر بُراق زیبایی
سر راهت قبیلهی مجنون
پشتِ سر چشمهای لیلایی
آی بالا بلند کشمیری
کِی به این آب و خاک میآیی
لهجهات هاشمی و زینب وار
مثل نهجالبلاغه شیوایی
تا بدین ناز میروی آقا
میبَری از خدا شکیبایی
صید کردی نگاه آهو را
یعنی آقا زِ نسلِ زهرایی
کاروان را شبی بیار این سو
تا که چشم مرا بیارایی
-
به هوایت پریدنم عشقست
به رهت سر بُریدنم عشقست
-
نامتان رنگِ كيميا دارد
ريشه در باور خدا دارد
نامتان از كجا تَراوش كرد
كه چنين حسِ ربنا دارد
بر عقيقِ دلش نوشته خدا
چقدر نامتان صفا دارد
سرگذشت من و شما زيباست
چهارده قرن ماجرا دارد
چهارده قرن نه پيش از عشق
پيش از پيش ابتدا دارد
جبرئيل از شعاع تو دانست
كه خدا جلوه تا كجا دارد
چهارده تن ميان يك قابند
كه در آن عكسی از شما دارد
-
بِاَبی انتَ سيد و السادات
بر تو و خاندان تو صلوات
-
دور آخر به مِی كشان اُفتاد
ساقيا مطلعت مباركباد
خوش بحال كسی كه بر چشمش
چشم تو فرصت تماشا داد
مژهها را بگو مرا گيرند
ناز دارد نگاه اين صياد
گرچه اينسان خرابمان كردی
نَفَست گرم و خانه ات آباد
دل زِ شوقت به سينه میكوبد
مثلِ تيشه به بيستون فرهاد
لا به لبهای ماست الا انت
تب ديوانگيست بادا باد
ميدهد طعم شير مادرمان
نظرت ، با من است مادر زاد
ميزنم نعره هر طپش يا عشق
ميكشم سمتِ خيمهات فرياد
-
گرهی بسته ی مرا واكن
روی قلبم دوباره امضا كن
-
خانه لبریز بوی اسفند است
غرق گلهای سرخ الوند است
پای دیوار بین شب بوها
لالهی دامن دماوند است
شب عید است حاجتش بدهید
پشت در یوسف آرزومند است
زود معراج میرود یعنی
ناز این طفل با خداوند است
پدرت سیر می شود هرگز
لب تو کهکشانی از قند است
از نگاه علی و زهرا باز
سهم نرگس همیشه لبخند است
-
دل ما بند توست با عباس
نقش سربند توست یا عباس-
برف بودیم و آبمان کردی
بین سرما مذابمان کردی
ریختی بین قالب عشقت
عاقبت مستجابمان کردی
گرچه در پشت ابرها بودی
چشمهی آفتابمان کردی
تا نویسیم سر گذشتت را
سینه سینه کتابمان کردی
تکه سنگی رها و گُم بودیم
خط کشیدی شهابمان کردی
با سر انگشت آسمانی خود
كوزههای شرابمان كردی
يك شقايق به جای دل دادی
مثل آئینه قابمان كردی
هرچه مردم جوابمان كردند
با نگاهت حسابمان كردی
-
گوشه چشمی بلند مرتبهام
آشنایم گدای هر شبهام
-
عرش خود را در این سرا گم کرد
کنج ایوان سامرا گم کرد
بسکه چرخید در مدار شما
که زمین خط استوا گم کرد
آسمان با درخشش چشمت
ماه را با ستارهها گم کرد
بُرد خورشید را زِ محضرتان
در نواحیِ ناکجا گم کرد
بازهم در هجوم مشتاقان
نوح آمد ولی ردا گم کرد
هفت پشتِ بهشت میلرزد
که تو را دید دست و پا گم کرد
خوش به چشمی که با تماشایت
بین محراب قبله را گم کرد
-
با غمت خاک سرشته بیا
روی پیشانیم نوشته بیا
-
آتش سینهی نِیستانی
که مناجاتِ ماه شعبانی
جمکران دلم گرفته ببین
میروم بی تو رو به ویرانی
ما قنوتی تَرک تَرک خورده
تو زلالی شبیه بارانی
از شما ...بر بهشت میارزد
کاسهی آبی و خُردهی نانی
باز باران گرفته تا دَمِ صبح
در قنوتت مگر چه میخوانی
جمعهای باز هم گذشت و نشد
که رهایم کنی زِ حیرانی
جمعههایی که دیر میآیند
جمعههایی عجیب طولانی
میکند سردی جدایی تو
روزهای مرا زمستانی
راستی در کجای این خاکی
کربلا یا که در خراسانی
بادها میوزند و میگویند
شاید امشب بقیع میمانی
گاهی از بوی سیب میفهمم
علقمه رفتهای به مهمانی
شاید امشب مدینهای شاید
یا که شاید دمشق ، میدانی
هرکجایی همیشه قلبت شاد
هرکجایی سرت سلامت باد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
سلام نازترین مطلع تغزل ها
سلام بازترین سفرة توسل ها
سلام واسطة فیض، بین ما و خدا
سلام تکیة مستحکم ِ توکل ها
شبیه طور ، ظهورِ تو ظرف می خواهد
عروسِ فاطمه دارد از این تحمل ها
تو یک شبه به تکامل رسی میانِ رَحِم
هنوز غرق تَحَیُر همه تعَقُل ها
به غمزة تو گره وا شود زکارِگدا
کریم نیست مُقَصِر در این تعلُل ها
زیاس هایِ بهشتی به دستِ خود زهرا
درست کرده برایِ تو تاجی از گُل ها
شبیه ِ ماه، در این شامِ تار تابیدی
به رویِ دامن نرجس چه ناز خوابیدی
تکانِ پلک تو دل می برد ز دلبرها
مقابل قدمت خاک می شود سرها
فدای خندة بابای تو پدرهامان
فدایِ مادرِ پاکت تمام مادرها
ز «کاخِ روم » رسید و عروسِ زهرا شد
نتیجه میدهد آخر عفاف ِ دخترها
برایِ خواستِگاری زچادرش زهرا
قواره کرد،برایِ عروس،معجرها
از آن به بعد ملائک شدند خادمِ او
به پیش مقدمش انداختند شهپرها
رسید مژده عقیق یمن شدی نرجس
تو انتخاب برای حسن شدی نرجس
تمام دار وندارِ پیمبری مهدی
ز انبیای الهی تو برتری مهدی
به رویِ بازوی تو حک شده ست جاء الحق
شبیه ِ آیة قرآن مطهری مهدی
مگر نگفته ای الگویِ توست مادرِ تو
بدونِ شک تو از او ارث میبری مهدی
به ذوالفقار قسم وقت انتقام رِسَد
تمامِ خلق ببینند حیدری مهدی
ز ابروانِ بلندت وقار میریزد
چنان عمویِ رشیدت دلاوری مهدی
همینکه چشم تو شد باز ، فاطمه خندید
خوش آمدی گل زیبایِ عسگری مهدی
و ان یکاد بخوانید ماه آمده است
تمام هستی زهرا ز راه آمده است
زدستِ ناز تو ای ناز دار من چه کنم
برای وصل توام بیقرار من چه کنم
چقدر منتظرانِ تو در دلِ خاکند
به طول اگر بکشد انتظار من چه کنم
برایِ آمدنِ تو نکرده ام کاری
برای آمدنت ای نگار من چه کنم
ز بسکه دست گرفتی بدعادتم کردی
زدستِ لطف توای سفره دار من چه کنم
دلم هوای تورا کرده و زتو دورم
به غیرِ گریة بی اختیار من چه کنم
هزار بار زدم زیرِ عهدِ خود با تو
ندارد عهدم اگر اعتبار من چه کنم
رسیده نیمة شعبان چرا نمی آیی
نموده ایم چراغان چرا نمی آیی
بیا که گنبدِ خضراست دیده بر راهت
بیا که حیدرِ تنهاست دیده بر راهت
چقدر منتظران تو بیصدا رفتند
نگاهِ مضطرب ماست دیده بر راهت
قسم به خاکِ نشسته به چادرِ مادر
سکوتِ غربتِ دنیاست دیده بر راهت
هنوز نالة مادر به گوش می آید
بیا که حضرت زهراست دیده بر راهت
میانِ کوچه به دنبالِ گوشواره حسن
شهیدِ سیلیِ اعداست دیده بر راهت
میانِ گودی ِ مقتل حسین افتاده
هنوز زیرِ لگد هاست دیده بر راهت
برویِ نیزه به فرقی که واشده ازهم
نگاهِ حضرتِ سقاست دیده برراهت
میانِ بزمِ شراب و کنارِ تشت طلا
هنوز زینب کبراست دیده بر راهت
هنوز ِ یادِ گلویِ بریدة اصغر
رباب ،در دلِ صحراست دیده بر راهت
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود
گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود
مهر شما به داد تمنای ما رسید
ورنه پل صراط، چنین بی خطر نبود
تعداد بی نظیریتان روی این زمین
از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود
پیراهن، اشتیاق نسیمانه ای نداشت
تا چشم های حضرت یعقوب تر نبود
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟
این جشن ها برای تو تشکیل می شود
این اشک ها برای تو تنزیل می شود
رفتی، برای آمدنت گریه می کنم
چشمان ما به آینه تبدیل می شود
بوی خزان گرفته ی پاییز می دهد
سالی که بی نگاه تو تحویل می شود
ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است
با مقدم ظهور تو تکمیل می شود
تقویم را ورق بزن و انتخاب کن
این جمعه ها برای تو تعطیل می شود
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
بيااي ياس خوش عطرِبهاري
بيامُردم ازاين چشم انتظاري
بيااي آنكه هستي جان عالم
بيااي يوسف كنعان عالم
من ازروز ازل بودم گدايت
گدايي دوره گردم درهوايت
اگرچه وقت ميلادت نبودم
بوَدمِهرِتوجاري دروجودم
به شهرسامره چشمت گشودي
دل عالم درآن ساعت ربودي
به نام حق سخن آغازكردي
زِقرآن غنچهٔ لب بازكردي
زِميلادِتواي سَروِبهاران
سَرايِ عسكري شدنورباران
زِرويت نورخالق ميشود حِس
مُنَوَّر ازتوشددامان نرگس
توباامرِخداصاحب زماني عج
چراازديدهٔ عالم نهاني
هزارافسوس هرشب ديده گريان
كشيدم صورتي درابرپنهان
زِبَس از دوريَت فريادكردم
هزاران بي ستون آبادكردم
الا اي يوسف زهرا نظركن
شب تارِغريبان راسحركن
كجايي اي كه شمس عالمِيني
گمانم زائرقبر حسيني ع
بيامَسرور قلب شيعيان كن
بياوتربت مادرعيان كن
بيابهرِگدايي قابلم كن
بياوبروصالت نائلم كن
بيامهدي عج كه عاصي بي قراراست
به راهِ وصل توچشم انتظاراست
#داود_تيموري_عاصي
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#غزل
نگو که نیست بگو دیدها خطا دارد
به هر کجا بروی نور، ردّپا دارد
دروغ بسته به خورشید قاری غیبت
که نصّ اَشرَقتِ الارض، ماجرا دارد
به صف شوید امام نماز میآید
که با وجود جماعت شود فرادی رد
نشانی در او را نپرس از چوپان
دخیل بر که شدی قریه کدخدا دارد
به برگ و بار ریاضت مبند دل بی او
که باد میبرد آخر هر آنچه باد آرد
خبر دهید به دزدان کور دریایی
هنوز کشتی این قوم ناخدا دارد
سرودن از تو الا پادشاه خوبی ها
همیشه طعم غزلهای خواجه را دارد
#میلاد_حسنی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem