#امام_زمان_عج
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#قصیده
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگردد و برگردان حقیقت را به ایمانها
چشم انتظارت شهرهامان کوچه در کوچه
هر شب چراغان قدمهایت خیابانها
غرق شب گیسوی تو چشم سحرخیزان
در آرزوی دیدن صبحت شبستانها
در غبطهی مهدیههایت حوض مسجدها
در حسرت حسّ «ولی عصر» تو میدان ها
پل میزند دست دعاشان، عهد میخوانند
با چشم گریان در مسیرت «سیْد خندان» ها
پر میشود شهر از نوای «آیه الکرسی»
تا رد شوی از زیر این دروازه قرآنها
حال غریبی دارد این غمشادی پنهان
در اشکخندِ شمعهای نیمه شعبانها
هر جمعه در شهری دعای ندبه میخوانیم
تا یوسف گمگشته! باز آیی به کنعانها
در خواب، چشمان تو را دیدند نرگسها
شوق گل روی تو را دارند گلدانها
ای در صدای مهربانت حجتی کامل
ای در نگاه روشنت اثبات برهانها
هم نکتهدان خلسهی خال تو هندوها
هم در هلال ابرویت حیران مسلمانها
تا از لب لیلای ما شیرین شود دنیا
فرهاد در کوه است و مجنون در بیابانها
بیرون میآیی آخرش از پشت ابر اما
باید کمی بارنده تر باشند بارانها
رونق از آن توست، حسنت در فزون، هر چند
بازار را پر کردهاند این یوسف ارزانها
دنیای با تو با صفاتر میشود، حتی
ضرب المثلها میشوند آرامش جانها
نه باورش سخت است با یک گل بهار آید
نه روسیاهی میرسد بعد از زمستانها
برخیز ای شاعر قلم را بر زمین بگذار
در شادیش دستی بزن پایی بکوبان... هاااا
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
خوشا لحظه ای بال و پر داشتن
سر کوی دلبر گذر داشتن
خوشا با خدا بودن و زیستن
به یاد خدا چشم تر داشتن
همیشه به سوی خدا رو زدن
همیشه صفای سحر داشتن
چه خوب است عاشق ز معشوق خویش
تمنای یک دم نظر داشتن
چه خوب است دنبال تو آمدن
و از جایگاهت خبر داشتن
چه خوب است دائم صدایت زدن
همیشه هوایت به سر داشتن
چه خوب است یک شب به همراه تو
به سرداب تو یک سفر داشتن
من امشب هوای تو دارم به سر
کرم کن مرا در کنارت ببر
در آسمان در سحر باز شد
فرشته مهیای پرواز شد
ملک در دل آسمان زد صدا:
و میلاد خورشید آغاز شد
شنیدم شبیه کلیم آمدی
و موسایی تو خبرساز شد
حسن بر گل روی تو خنده زد
پدر با وجودت سرافراز شد
برای دل مادر پاک تو
زمان سحر کشف صد راز شد
رسیدی و در سجده افتادی و
زبانت به توحید حق باز شد
پدر با تو می گفت ناگفتنی
چه اسرارهایی که ابراز شد
تو باطل ستیزی تو جاءالحقی
ولی خدا حجت مطلقی
کنار دلم گاه گاهی بیا
تو از جاده های الهی بیا
سیاه گناهم بیا نور عشق
در این دورۀ روسیاهی بیا
بیا از مدینه بیا از نجف
بیا از دل این دو راهی بیا
اگر چه فراهم نگشته هنوز
برای قیامت سپاهی بیا
بگو کی مرا می بری با خودت
چه روزی چه سالی چه ماهی بیا
ببین حال و روز دل شیعه را
شده کشته ی بی گناهی بیا
اگر تو نیایی چه کس می شود ؟
برای دل ما پناهی ؟ بیا
بیا قبل از اینکه بیاید اجل
بگیری مرا لحظه ای در بغل
مرا گاه در خاطرت فرض کن
مرا گرد و خاک درت فرض کن
من از چشم پاک تو افتاده ام
مرا اشک چشم ترت فرض کن
من ِروسیاه زمین خورده را
سیاهیّ در لشگرت فرض کن
اگر اولین عاشقت نیستم
مرا عاشق آخرت فرض کن
اگر چه لیاقت ندارم ولی
مرا کمترین زائرت فرض کن
به وقت ظهورت بیا و مرا
نگهبان در سنگرت فرض کن
بکش دست خود را به روی سرم
مرا نوکر مادرت فرض کن
ببخشا به من این خیالات را
مگیر از لبم این مناجات را
تو مرگ ستم را رقم می زنی
تو زنجیر محکم به غم می زنی
زمان ظهورت به اذن خدا
صف مشرکان را به هم می زنی
می آیی مدینه میان بقیع
به دنبال قبری قدم می زنی
میان مدینه به سمت نجف
تو طرح حرم تا حرم می زنی
می آیی سر قبر ام البنین
به یاد علمدار علم می زنی
ضریح بزرگی بنا می کنی
به روی طلایش قلم می زنی
تو با یاد و نام حسین و حسن
حسینیه های کرم می زنی
زمان طلوعت که بر خواستی
خبر کن مرا کارگر خواستی
بیا وعدۀ هر چه پیغمبر است
ز هجران ، نگاه دو عالم تر است
بیا نالۀ آه آه علی
زمانه پر از غربت حیدر است
بیا موقع اشک دشمن شده
بیا وقت خندیدن مادر است
بیا و خداهای ما را بگیر
بزن مهر باطل به هر بت پرست
بیا کربلا چشم در راه توست
و غرق نوای تو یک حنجر است
بیا ای دعای دل نیزه ها
به دنبال تو چشم هجده سر است
بیا انعکاس صدای رباب
پی تو نگاه علی اصغر است
بیا و ببین در دل علقمه
صدایت زند مادرت فاطمه
#مجتبی_شکریان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#غزل
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
مرا مگو که چه نامی به هر لقب که تو خوانی
چنان به نظره اول ز شخص میببری دل
که باز مینتواند گرفت نظره ثانی
تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت
ز پردهها به درافتاد رازهای نهانی
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
چو پیش خاطرم آید خیال صورت خوبت
ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت سلام من برسانی
سر از کمند تو «سعدی» به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
#سعدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
ايليائيم از دهات شما
از تبارِ ترنُمات شما
آسمانها هميشه گُم بودند
پایِ هر سبزهی حيات شما
روزگارم گذشته شكر خدا
در جوار لبِ فرات شما
كوزهام را دوباره پُر كردم
از سرِ چشمهی نجات شما
زندگیِ مرا چه شيرين كرد
نفس شاخهی نبات شما
سفرهام پَهن خانهام سرسبز
بركت دارد از زكات شما
آب و نانم رسيده از آن روز
كه نشستم سرِ بساطِ شما
پنج نوبت به پشتتان هستیم
وقتِ حی علی الصلوة شما
باغ ما میوههای فطرت داد
محض روی توجّهات شما
الغرض داده است بر دستم
با دو دستش خدا براتِ شما
تا قيامت فرشته باران باد
سر هر ريشهی قمات شما
-
شُکر از ايل كربلا هستيم
ما زمين خوردهی شما هستيم
به سمرقند یا بخارایی
یا به شن زارهای صحرایی
محملت بی غبار و راهت سبز
خوش نشین بر بُراق زیبایی
سر راهت قبیلهی مجنون
پشتِ سر چشمهای لیلایی
آی بالا بلند کشمیری
کِی به این آب و خاک میآیی
لهجهات هاشمی و زینب وار
مثل نهجالبلاغه شیوایی
تا بدین ناز میروی آقا
میبَری از خدا شکیبایی
صید کردی نگاه آهو را
یعنی آقا زِ نسلِ زهرایی
کاروان را شبی بیار این سو
تا که چشم مرا بیارایی
-
به هوایت پریدنم عشقست
به رهت سر بُریدنم عشقست
-
نامتان رنگِ كيميا دارد
ريشه در باور خدا دارد
نامتان از كجا تَراوش كرد
كه چنين حسِ ربنا دارد
بر عقيقِ دلش نوشته خدا
چقدر نامتان صفا دارد
سرگذشت من و شما زيباست
چهارده قرن ماجرا دارد
چهارده قرن نه پيش از عشق
پيش از پيش ابتدا دارد
جبرئيل از شعاع تو دانست
كه خدا جلوه تا كجا دارد
چهارده تن ميان يك قابند
كه در آن عكسی از شما دارد
-
بِاَبی انتَ سيد و السادات
بر تو و خاندان تو صلوات
-
دور آخر به مِی كشان اُفتاد
ساقيا مطلعت مباركباد
خوش بحال كسی كه بر چشمش
چشم تو فرصت تماشا داد
مژهها را بگو مرا گيرند
ناز دارد نگاه اين صياد
گرچه اينسان خرابمان كردی
نَفَست گرم و خانه ات آباد
دل زِ شوقت به سينه میكوبد
مثلِ تيشه به بيستون فرهاد
لا به لبهای ماست الا انت
تب ديوانگيست بادا باد
ميدهد طعم شير مادرمان
نظرت ، با من است مادر زاد
ميزنم نعره هر طپش يا عشق
ميكشم سمتِ خيمهات فرياد
-
گرهی بسته ی مرا واكن
روی قلبم دوباره امضا كن
-
خانه لبریز بوی اسفند است
غرق گلهای سرخ الوند است
پای دیوار بین شب بوها
لالهی دامن دماوند است
شب عید است حاجتش بدهید
پشت در یوسف آرزومند است
زود معراج میرود یعنی
ناز این طفل با خداوند است
پدرت سیر می شود هرگز
لب تو کهکشانی از قند است
از نگاه علی و زهرا باز
سهم نرگس همیشه لبخند است
-
دل ما بند توست با عباس
نقش سربند توست یا عباس-
برف بودیم و آبمان کردی
بین سرما مذابمان کردی
ریختی بین قالب عشقت
عاقبت مستجابمان کردی
گرچه در پشت ابرها بودی
چشمهی آفتابمان کردی
تا نویسیم سر گذشتت را
سینه سینه کتابمان کردی
تکه سنگی رها و گُم بودیم
خط کشیدی شهابمان کردی
با سر انگشت آسمانی خود
كوزههای شرابمان كردی
يك شقايق به جای دل دادی
مثل آئینه قابمان كردی
هرچه مردم جوابمان كردند
با نگاهت حسابمان كردی
-
گوشه چشمی بلند مرتبهام
آشنایم گدای هر شبهام
-
عرش خود را در این سرا گم کرد
کنج ایوان سامرا گم کرد
بسکه چرخید در مدار شما
که زمین خط استوا گم کرد
آسمان با درخشش چشمت
ماه را با ستارهها گم کرد
بُرد خورشید را زِ محضرتان
در نواحیِ ناکجا گم کرد
بازهم در هجوم مشتاقان
نوح آمد ولی ردا گم کرد
هفت پشتِ بهشت میلرزد
که تو را دید دست و پا گم کرد
خوش به چشمی که با تماشایت
بین محراب قبله را گم کرد
-
با غمت خاک سرشته بیا
روی پیشانیم نوشته بیا
-
آتش سینهی نِیستانی
که مناجاتِ ماه شعبانی
جمکران دلم گرفته ببین
میروم بی تو رو به ویرانی
ما قنوتی تَرک تَرک خورده
تو زلالی شبیه بارانی
از شما ...بر بهشت میارزد
کاسهی آبی و خُردهی نانی
باز باران گرفته تا دَمِ صبح
در قنوتت مگر چه میخوانی
جمعهای باز هم گذشت و نشد
که رهایم کنی زِ حیرانی
جمعههایی که دیر میآیند
جمعههایی عجیب طولانی
میکند سردی جدایی تو
روزهای مرا زمستانی
راستی در کجای این خاکی
کربلا یا که در خراسانی
بادها میوزند و میگویند
شاید امشب بقیع میمانی
گاهی از بوی سیب میفهمم
علقمه رفتهای به مهمانی
شاید امشب مدینهای شاید
یا که شاید دمشق ، میدانی
هرکجایی همیشه قلبت شاد
هرکجایی سرت سلامت باد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
سلام نازترین مطلع تغزل ها
سلام بازترین سفرة توسل ها
سلام واسطة فیض، بین ما و خدا
سلام تکیة مستحکم ِ توکل ها
شبیه طور ، ظهورِ تو ظرف می خواهد
عروسِ فاطمه دارد از این تحمل ها
تو یک شبه به تکامل رسی میانِ رَحِم
هنوز غرق تَحَیُر همه تعَقُل ها
به غمزة تو گره وا شود زکارِگدا
کریم نیست مُقَصِر در این تعلُل ها
زیاس هایِ بهشتی به دستِ خود زهرا
درست کرده برایِ تو تاجی از گُل ها
شبیه ِ ماه، در این شامِ تار تابیدی
به رویِ دامن نرجس چه ناز خوابیدی
تکانِ پلک تو دل می برد ز دلبرها
مقابل قدمت خاک می شود سرها
فدای خندة بابای تو پدرهامان
فدایِ مادرِ پاکت تمام مادرها
ز «کاخِ روم » رسید و عروسِ زهرا شد
نتیجه میدهد آخر عفاف ِ دخترها
برایِ خواستِگاری زچادرش زهرا
قواره کرد،برایِ عروس،معجرها
از آن به بعد ملائک شدند خادمِ او
به پیش مقدمش انداختند شهپرها
رسید مژده عقیق یمن شدی نرجس
تو انتخاب برای حسن شدی نرجس
تمام دار وندارِ پیمبری مهدی
ز انبیای الهی تو برتری مهدی
به رویِ بازوی تو حک شده ست جاء الحق
شبیه ِ آیة قرآن مطهری مهدی
مگر نگفته ای الگویِ توست مادرِ تو
بدونِ شک تو از او ارث میبری مهدی
به ذوالفقار قسم وقت انتقام رِسَد
تمامِ خلق ببینند حیدری مهدی
ز ابروانِ بلندت وقار میریزد
چنان عمویِ رشیدت دلاوری مهدی
همینکه چشم تو شد باز ، فاطمه خندید
خوش آمدی گل زیبایِ عسگری مهدی
و ان یکاد بخوانید ماه آمده است
تمام هستی زهرا ز راه آمده است
زدستِ ناز تو ای ناز دار من چه کنم
برای وصل توام بیقرار من چه کنم
چقدر منتظرانِ تو در دلِ خاکند
به طول اگر بکشد انتظار من چه کنم
برایِ آمدنِ تو نکرده ام کاری
برای آمدنت ای نگار من چه کنم
ز بسکه دست گرفتی بدعادتم کردی
زدستِ لطف توای سفره دار من چه کنم
دلم هوای تورا کرده و زتو دورم
به غیرِ گریة بی اختیار من چه کنم
هزار بار زدم زیرِ عهدِ خود با تو
ندارد عهدم اگر اعتبار من چه کنم
رسیده نیمة شعبان چرا نمی آیی
نموده ایم چراغان چرا نمی آیی
بیا که گنبدِ خضراست دیده بر راهت
بیا که حیدرِ تنهاست دیده بر راهت
چقدر منتظران تو بیصدا رفتند
نگاهِ مضطرب ماست دیده بر راهت
قسم به خاکِ نشسته به چادرِ مادر
سکوتِ غربتِ دنیاست دیده بر راهت
هنوز نالة مادر به گوش می آید
بیا که حضرت زهراست دیده بر راهت
میانِ کوچه به دنبالِ گوشواره حسن
شهیدِ سیلیِ اعداست دیده بر راهت
میانِ گودی ِ مقتل حسین افتاده
هنوز زیرِ لگد هاست دیده بر راهت
برویِ نیزه به فرقی که واشده ازهم
نگاهِ حضرتِ سقاست دیده برراهت
میانِ بزمِ شراب و کنارِ تشت طلا
هنوز زینب کبراست دیده بر راهت
هنوز ِ یادِ گلویِ بریدة اصغر
رباب ،در دلِ صحراست دیده بر راهت
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود
گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود
مهر شما به داد تمنای ما رسید
ورنه پل صراط، چنین بی خطر نبود
تعداد بی نظیریتان روی این زمین
از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود
پیراهن، اشتیاق نسیمانه ای نداشت
تا چشم های حضرت یعقوب تر نبود
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟
این جشن ها برای تو تشکیل می شود
این اشک ها برای تو تنزیل می شود
رفتی، برای آمدنت گریه می کنم
چشمان ما به آینه تبدیل می شود
بوی خزان گرفته ی پاییز می دهد
سالی که بی نگاه تو تحویل می شود
ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است
با مقدم ظهور تو تکمیل می شود
تقویم را ورق بزن و انتخاب کن
این جمعه ها برای تو تعطیل می شود
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
بيااي ياس خوش عطرِبهاري
بيامُردم ازاين چشم انتظاري
بيااي آنكه هستي جان عالم
بيااي يوسف كنعان عالم
من ازروز ازل بودم گدايت
گدايي دوره گردم درهوايت
اگرچه وقت ميلادت نبودم
بوَدمِهرِتوجاري دروجودم
به شهرسامره چشمت گشودي
دل عالم درآن ساعت ربودي
به نام حق سخن آغازكردي
زِقرآن غنچهٔ لب بازكردي
زِميلادِتواي سَروِبهاران
سَرايِ عسكري شدنورباران
زِرويت نورخالق ميشود حِس
مُنَوَّر ازتوشددامان نرگس
توباامرِخداصاحب زماني عج
چراازديدهٔ عالم نهاني
هزارافسوس هرشب ديده گريان
كشيدم صورتي درابرپنهان
زِبَس از دوريَت فريادكردم
هزاران بي ستون آبادكردم
الا اي يوسف زهرا نظركن
شب تارِغريبان راسحركن
كجايي اي كه شمس عالمِيني
گمانم زائرقبر حسيني ع
بيامَسرور قلب شيعيان كن
بياوتربت مادرعيان كن
بيابهرِگدايي قابلم كن
بياوبروصالت نائلم كن
بيامهدي عج كه عاصي بي قراراست
به راهِ وصل توچشم انتظاراست
#داود_تيموري_عاصي
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#غزل
نگو که نیست بگو دیدها خطا دارد
به هر کجا بروی نور، ردّپا دارد
دروغ بسته به خورشید قاری غیبت
که نصّ اَشرَقتِ الارض، ماجرا دارد
به صف شوید امام نماز میآید
که با وجود جماعت شود فرادی رد
نشانی در او را نپرس از چوپان
دخیل بر که شدی قریه کدخدا دارد
به برگ و بار ریاضت مبند دل بی او
که باد میبرد آخر هر آنچه باد آرد
خبر دهید به دزدان کور دریایی
هنوز کشتی این قوم ناخدا دارد
سرودن از تو الا پادشاه خوبی ها
همیشه طعم غزلهای خواجه را دارد
#میلاد_حسنی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
نيمهٔ شعبان رسيدوآسمان غرق صفاشد
كودكي ازنسل زهراوعلي چون غنچه واشد
جشنِ ميلادش به هرويرانه وكاخي به پاشد
آمدازامرخداختمِ تمام اوليا شد
شيعه راوقتِ سرورازامرِداورگشته امشب
مرغِ جانم سوي شهرسامره پروازدارد
همچوبلبل درشب ميلادِيارآوازدارد
دلبري كَزقبلِ ميلادش دوصداعجازدارد
اوكه همچون مرتضي پرونده ازآغازدارد
شاديِ اهل ولايت بازازسَرگشته امشب
نورباران شدسراي عسكري ازروي مهدي عج
دامن نرگس معطرشدزعطروبوي مهدي عج
ميزندزهراي اطهرشانه برگيسوي مهدي عج
صف كشيدندازسمافوج ملك تاكوي مهدي عج
وقت ديداررخ زيباي دلبرگشته امشب
جودورحمت امشب ازسوي خدابرماروان شد
چونكه ميلادسعيدِصاحب عصروزمان شد
تيرِنوميدي زمولودش به قلب دشمنان شد
نام اوهرجاصفاي محفل ماعاشقان شد
شادباشيداي عزيزان عيدسَروَرگشته امشب
كِي شودروزي بنوشم ازشراب ناب جامش
ياكبوترواربنشينم دمي بالاي بامش
يارب ازلطفت مرابنمابلاگردان نامش
تابگيردازعدوي فاطمه اوانتقامش
كن عطاديداراوبراين دل سرگشته امشب
#داود_تيموري_عاصي
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ترجیع_بند
آئینــهی تمــام نمــای خــدای مــن!
ای جــادهی عبــادت بــیانتهــای مــن
ای بـر سـرم ولایـت تـو تـاج افتخـار
ای آنکه دست توسـت تمـام قُـوای مـن
ای خاکهای پای تـو زاینـدهی شـکوه
ای لرزش نشسـته بـه مـوج صـدای مـن
بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت
یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت
افتــادهام بــه پــای قطــار تــو رِیــلوار
بـاران ندبـه مـیچکـد از دیـده سـِیلوار
هستم حقیر؛ کاسه به دسـتی
فقیـر کـه
مـیخـواهم آشـنای تـو باشـم کمیـلوار
یک عمر بود کارِ من اسـراف ؛ آمـدم
برگــردم از مســیر خطــایم فُضـِـیلوار
بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت
یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت
ســرمایهام تبــاه شــد آقــا نیامــدی
رنــگ دلــم ســیاه شــد آقــا نیامــدی
دیدی که جای یار تو بودن تمـام عمـر
کــارم فقــط گنــاه شــد آقــا نیامــدی
یک کوه داشتم من از ایمان که با گنـاه
کــمکــم شــبیه کــاه شــد آقــا نیامــدی
بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت
یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت
عالیجناب! نیمهی شعبان رسـیده اسـت
نمنم صدای بارش بـاران رسـیده اسـت
ای مظهـر جمـال حقیقـی ظهـور کـن
عبد فریب خورده، پشیمان رسیده اسـت
ای کاش زنده باشم و بیـنم بـه دیـدهام
دوران غیبت تو بـه پایـان رسـیده اسـت
بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت
یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت
#محمد_علی_نوری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
به تماشای تو ای باغ بهار آمده است
آسمان ها همه بر گَشت و گُذار آمده است
شوق دیدار تو را بلبل شیدا دارد
گل زیبا به تمنای نگار آمده است
حسرت وصل تو عمری است به دل ها مانده
دیده این بار به امید قرار آمده است
آن چه در سینه ی ما می تپد و پَر گیرد
مرغ جان است کنون از پی یار آمده است
آهوان سر به کف آیند به قربانگاهت
همه گویند خوشا وقت شکار آمده است
آن که جان می دهد از هجر تو ای مهر نهان
خسته جانی است که با حال نزار آمده است
قلب ها بی تو شکستَه ست بیا ای گل من
غصه بر سینه نشستَه ست بیا ای گل من
چشم های همه از روز ازل سوی تواند
مهر و مه سیر کنان از پی سوسوی تواند
عرشیان در طلب خیمه ی تو در صحرا
قدسیان بوسه زن خاک کف کویِ تواند
لحظه هایی که پر از نور به شام تارند
چون ستاره به میان شب گیسوی تواند
ذکر لا حَولَ و لا قوَّةَ اِلا بالله
ذکر توحید و همه ، نغمه ای از هوی تواند
هر چه محراب بُوَد خَم شده بر خاک رهت
عقل ها معتکفان خَم ابروی تواند
نه فقط ما و همه اهل جهان بی تابیم
اهل بیت اند که مشتاق گل روی تواند
همره جمع رسل هر که بیامد به وجود
هر امامی به لبش ذکر اباصالح بود
دیده ها چشم به راه است بیا مهدی جان
زندگی بی تو گناه است بیا مهدی جان
چشم هایی که به سوی تو بُوَد هر لحظه
منتظر بهر نگاه است بیا مهدی جان
ما همه غافل و تو حاضر ناپیدایی
روی ما گر چه سیاه است بیا مهدی جان
گر امید تو نباشد همگی می میریم
بودن بی تو تباه است بیا مهدی جان
لحظه لحظه دل ما ذکر تو را می گوید
تپش سینه گواه است بیا مهدی جان
بشنو این گونه که بانوی مدینه گوید
مادرت چشم به راه است بیا مهدی جان
در شب تار فراق تو همه دلگیریم
گر نیایی به خدا از غم تو می میریم
آخر ای حاضر پنهان ز کجا می آیی
از فراسوی زمان جانب ما می آیی
ما که دوریم ز درگاه خدا امّا تو
سمت ما ای همه ی عشق خدا می آیی
جمله بیمار فراق تو و هجران توایم
سوی بیماری ما بهر شفا می آیی
سر دهی بر همگان بانگ انا المهدی را
فصل رجعت رسد و با شهدا می آیی
بر تقاص حرمِ چادر آغشته به خاک
یا به خونخواهیِ آن دستِ جدا می آیی
تکیه بر کعبه زنی ، منتقم خون حسین
یعنی از کعبه و از کربُبَلا می آیی
ای جگر گوشه ی زهرا به فدایت مهدی
منتظر مانده جهان بهر ندایت مهدی
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
به نامِ نامیِ مولا شدم مجنون شدم شیدا
گرفتارِ شما هستم که آزادم در این دنیا
سرم را عاشقانه می نَهم زیرِ قدومِ تو
بده قیمت به این چشمِ تَر و بگذار بر آن پا
سلام ای نازدانه... ای گلِ نرگس... گلِ حیدر
تمنّا می کند وصلِ تو را در هر نفس زهرا
نوشته خالقت بر رویِ بازویِ تو جاءَالحق
به زیر افتاده باطل می رود شمشیرتان بالا
پیمبر صورتی و مرتضی سیرت یقین دارم...
که سربازی کند در لشکرت سردارِ عاشورا
دو زانو می نشیند در حضورت شاهِ خوبی ها
دعا کرده تو را هر روز و هر شب زینبِ کبری
زمین و نُه فَلَک را می زند مالک به نامِ تو
چه از این بهتر آقاجان که من هستم غلامِ تو
تمامِ انبیا را می شود پیدا کنم با تو
تویی آدم تویی نوح و خلیلِ حق تعالی تو
یدِ بیضایِ موسایی دَمِ احیاگرِ عیسی
جمالِ یوسف و لحنِ خوشِ داوودِ اَسراء تو
به شرطِ گامهایِ خِضری اَت دنیا گلستان است
سَر از اَیّوب در صبری... به دریا نوح زد با تو
زمین با تو زمان با تو سَمَک با تو... سَما با تو
شبِ معراج می بردی نبی را تا ثریّا تو
نمازِ عاشقی را انبیا پشتِ سرِ احمد...
به جا می آورند آقا صَلاتی و مُصَلّا تو
تو می آیی که برداری تمامِ بارِ دنیا را
کمالِ دینِ خاتم جنةُ الاعلایِ دلها تو
تو شرحِ محشری آقا خودِ پیغمبری آقا
یقین دارم که سر تا پا سراسر حیدری آقا
عجب حالِ خوشی دارم شما تفسیرِ اِکسیری
سر از اِکسیری و احیاگرِ قلبِ زمین گیری
تو از نسلِ ولیُّ اللهی و تیغِ تو سیفُ الله
تو شیرِ خالقِ مَنّانی و رویایِ شمشیری
صدایِ کعبه هم درآمده می گوید اَدرکنی
بیا ای صاحبِ خانه بگو در خانه تکبیری
کلامُ الله را بر منبرِ حیدر تو معنا کن
قضایی تو قَدَر هستی شبِ قدری و تقدیری
تویی لیلایِ دلهایِ شکسته من شدم مجنون
منم دیوانه یِ عشقت منم مجنونِ زنجیری
بگو یا اَیُّهاَ العالم اَناَ القائم اَناَ المهدی
بگو که انتقامِ کشته یِ لب تشنه می گیری
به همراهِ خودت ما را مسافر کن مجاور کن
بده عیدیِ نوکر را مرا اِی یار زائر کن
زیارت پا به پایِ تو اگر باشد صفا دارد
هواخواهم کسی شد که هوایش را خدا دارد
به هر کس گوشِه چشمی کرده ای در عرش آقا شد
کسی را که تو خواهانی ببین جا تا کجا دارد
تو هستی لیلةُ القدرِ دلِ شیدایِ مشتاقان
مناجاتِ لبم طعمِ نوایِ سامرا دارد
رسیده از سفر دلبر تپیده قلبِ نوکرها
در این مجلس هوایم را علی موسیَ الرِّضا دارد
به شوقِ دیدنِ رویت دلم مثلِ کبوترها...
هوایِ پر زدن در صحنِ شاهِ کربلا دارد
برایت روضه می خوانم یقین دارم که می آیی
عَلَم بر خاک افتاده حَرم هوُل ُو وَلا دارد
چه غوغایی شده در علقمه معنا شده مردی
به حقِّ دست و بازویِ بریده کاش برگردی
#حسین_ایمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem