eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
563 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
عُزی ؛ هبل ؛ لات و منات امشب پریشانند از سنگ بودن ؛ بت شدن آنها پشیمانند معبد به دستش بی گمان ویرانه خواهد شد بُت ها گمان آشفته ؛ سرگردان ؛ پریشانند طائف به خود می لرزد آوای محمًد را نزدیک می بیند ؛ چه بت هایی که لرزانند عُزی حراض از تو مُسلًم چشم می پوشد عُزی بدان بت ها تمامی رو به پایانند تب کرده بُت از شوکت زیبای میلادش عُزی ؛ هبل؛ لات و منات امشب به هذیانند عُزی سقام از تو حفاظت کی کند ؛ هرگز بت های مکه بی گمان در مرز بحرانند طائف یقین دارم به چشمش خوب خواهد دید: بت ها پریشانند ؛ گریانند ؛ ویرانند بت ها پریشان ؛ جان به لب در گوشه ی معبد یکجا نشسته ؛ خسته جانان در غم جانند از بت شدن بی شک پشیمانند بت هایی که از همین حالا به فکر کار کتمانند کتمان کنند اینان همین بت بودن خود را سودی ندارد بت شدن در حال خُسرانند میلاد پاکی ؛ خوبی و احساس و شور و شوق ّبت ها همه سر در گریبان سر به دامانند معبد لات در طائف به دستور حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و پس از محاصره ی طائف و در همان سالی که غزوه تبوک رخ داد ویران شد. قبیله ی قریش برای پرستش عُزی در حراض پرستشگاهی مانند کعبه ساخته بودند که به آن سقام می گفتند . در قرآن نام عّزی در کنار دو بت مهم دیگر عرب آمده است خالد بن ولید به دستور حضرت محمد صلی الله علیه و آله این بت را شکست . @shia_poem
سلام،باب نخستِ کتاب چشم شماست به چشم اهل نظر،بازتاب چشم شماست سلام و عرض ادب محضر منوّرتان که این خجسته دعا،مستجاب چشم شماست و نُه فلک به ستون نگاهتان برپاست الا که طاق مدائن خراب چشم شماست! دو پلکتان سپر إِنْ یَکاد چشم حسود سپاهی از مژه پا در رکاب چشم شماست مرو به بزم زلیخا که خون مردم مصر فقط گذاشته پای حساب چشم شماست پیام آور أُمّی ! به نَصِّ اعجازت سواد مردم بینا مُجاب چشم شماست به نیم غمزه ات اسلام ناب آوردند سلام حمزه تان در جواب چشم شماست شبیه دانه ی تسبیح می‌خورد بر هم فرشته عاجزِ ثبت ثواب چشم شماست زبس که حکم قُمِ الَّیْل گشته نَصْبُ الْعَیْن سحربه حسرت دیدار خواب چشم شماست ز رازهای عروجت نگفته ، فهمیدی ... نگاه ژرف علی رمزیاب چشم شماست امین عرش خدایی و لحظه دیدار دوبال رُوحُ الْأَمین کی حجاب چشم شماست (به رغم مدّعیانی که منع عشق کنند) خدیجه مادرمان کامیاب چشم شماست به حشر ، چشم امید همه گنهکاران ... به بخشش و کرم بی‌حساب چشم شماست در آیه ی وَسَقاهُم به رویتان سوگند ! علیست ساقی وکوثر،شراب چشم شماست حیات بخش دوعالم،سحاب چشم شماست چراغ عرش خدا ، آفتاب چشم شماست به درک قدر علی ، قدرِ نیم پلک زدن تَوَرُّق شب و روز کتاب چشم شماست ز فتح قلعه خیبر عجیب‌ تر این بود !!! که فتح مکه به یک فتح باب چشم شماست درست ! دست که بالای دست،بسیاراست غدیر ، خاطره انتصاب چشمِ!!! شماست ز بس که چشم خدا را گرفته عین الله خدا هم آینه ی انتخاب چشم شماست چهار گوشِ کسایت نگارخانه عشق مگر خدا متصور به قاب چشم شماست!؟ چهل سپیده نَه ! عمری به انتظار نشست نثار مقدم زهرا ، ثواب چشم شماست حدیث قُرَّةُ عَیْنی دلیل روشن ماست ... که شخص فاطمه عالیجناب چشم شماست همین که یاس بهشتی به شانه ات آویخت تلاطمی به دو کاسه_گلاب چشم شماست و صبح و شب به در خانه ی ذَوِی الْقُرْبی نگاهِ سوخته از اضطراب چشم شماست تو را نشان مَوَدَّت به این نشان!که چه زود کبود ، گوشه ی پُر التهاب چشم شماست ... و چشم من به امید طلوع چهاردهم ستاره ی سحر انقلاب چشم شماست @shia_poem
عبدی که شود مال خدا مال کسی نیست دنبال کسی باش که دنبال کسی نیست خرجی گداهای حرم پای کریم است جز دوست، کسی باخبر از حال کسی نیست در راه تقرب، دل ما سخت پسند است مشتاق رخ یار، پی خال کسی نیست هرچند که زشتیم و سیاهیم ... بلالیم این لکنت ناخواسته اشکال کسی نیست جز مهر نبی پیش خدا هیچ نداریم در سینه بجز آل نبی، آل کسی نیست او آمده تا فاطمه اش را بشناسند بی فاطمه، امیّد به اعمال کسی نیست عرشی که نبرده است خدا هیچ کسی را جز او و علی، جای پر و بال کسی نیست پرونده ی ما خط به خطش صوم و صلات است سرمایه ی ما در صف محشر صلوات است عقباست سرا پرده ی دنیای پیمبر دنیاست پُر از جلوه ی عقبای پیمبر او درس نخوانده شده استاد ملائک جبریل شده واله ی املای پیمبر لاحول و لا قوه الاّی رسولان معنا ندهد جز وی و منهای پیمبر موسای شبان مانده چنان در کف طورش که بوسه نشانده به کف پای پیمبر طوبای درِ خانه ی زهرا قد رعناش ریحانه ی بابا شده زهرای پیمبر با دست علی نامه نوشته به سلاطین پس معجزه دیدند از امضای پیمبر این عقد اخوت شده خود، ریشه ی وحدت خوابیده علی وقت بلا جای پیمبر یکسو همه کفار و نبی سوی علی بود تیغ دو سرش، تیغ دو ابروی علی بود شد لشکر عامی تو هر یک نفر از ما ای کاش بگیری خبری مختصر از ما ای رحمت مطلق! تن ما را سر بازار ... بر، دار اطاعت کن و بردار سر از ما ما را سحری مثل اویس قرنی کن ارزانی تو! ... جان گران را بخر از ما سلمانی موهای تو افتاده به سلمان پس نیست در ایران تو آشفته تر از ما قرآن دلت سوخت و قرآن خدا نه! با سوختن آن شده دفع خطر از ما از لطف تو و فاطمه و جود حسینت عمریست خریدند محرم صفر از ما حیران تو بودیم دم گنبد خضراء از سمت نجف باز گرفتی خبر از ما رفتیم و در ایوان طلا، بست نشستیم گفتیم مسلمان تو و فاطمه هستیم ای سلسله ی موی تو زنجیر حقایق ای شرح افاضات تو منظومه ی صادق رزق سحرت از سر ما نیز زیاد است رزّاق، خدا بوده ولی دست تو رازق با پینه ی پیشانی تو بر سر سجده باید برسد اینهمه مخلوق به خالق نه صاحب مالیم، نه دنبال زر و سیم قربان فقیرت که شده صاحب منطق شاگردی شاگرد تو شد کار اساتید دلباخته ی درس تو هستند خلائق یک عمر فقط حرف تو تبیین علی بود شد جنگ تو تبدیل مخالف به موافق خرمای علی شیعه ی اثنی عشری ساخت گفتی علی و گفت علی مغرب و مشرق والله همین است و همین است و همین است رزق نجف و کرببلایم ز مدینه است هرکس که شده حضرت صادق نگرانش افتاده عجب قند و نباتی به دهانش امشب به خدا وصل شو از راه توسل تصدیق کن او را و سحرگاه بخوانش پائین حسینیه نشستن هنر اوست گفت آنکه حسینی شده بالا بنشانش او دوستمان دارد و ما نیز محبیم او لطف به ما کرده و بندیم به جانش راضی شده ما را ببرد بین تنورش محتاج همینیم نه محتاج به نانش چسبیده ام امشب به ضریحش چو غباری آنهم چه ضریحی! که غبار است نشانش ای باد صبا از سوی ما هم گذری کن هرکس که دلش سوخت، به زهرا برسانش من سائل کورم که ندیدم کرمش را ای کاش بسازند به زودی حرمش را @shia_poem
آفتاب از افق میمنه دل کند،آمد بر لب آینه‌ی غمزده لبخند آمد کوچه از هَمهَمه ی بال مَلَک بند آمد آخرین برگه‌ی پیغامِ خداوند آمد می رسد از پر قنداقه ی سبزت،برکات مَقدَم گل‌پسر آمنه‌خاتون صلوات روح تو خون به رگِ لوح و قلم می انداخت چشم تو نور به اعماق عدم می انداخت دست تو سفره به ایوان کرم می انداخت نام تو لرزه به اندام ستم می انداخت جذبه ات را همه در وحشت خائن دیدیم در ترک خوردن ایوان مدائن دیدیم با تو هرگوشه ی این خطّه حرم خواهد شد مسجد بندگی خلق علم خواهد شد غم میان دل عشاق تو کم خواهد شد کمر بتکده ها پیش تو خم خواهد شد جهل را یکسره از بُن بِکَنی..،کیف کنیم لات و عزیٰ و هُبَل را بزنی..،کیف کنیم اصل توحیدِ وجودی و زوالیم همه تو خودت پاسخ محضی و سوالیم همه با تو در جاده ی پر پیچ کمالیم همه برده ی کوی تو هستیم..،بِلالیم همه در دلِ کوله ی دل حُبِ تو را بار زدیم از سر ماذنه ها عشق تو را جار زدیم حرز تو بر جگر سوخته مرهم آورد عطر تو روی گل باغچه شبنم آورد مِهر تو عاطفه را در دل آدم آورد در عروج‌ات پر جبریل امین کم آورد شب معراج در آن اوج چه حظّی بُردی سیب از دست علی جان خودت می خوردی هر کجا قدرت ایمان تو ابراز شود با کلام علوی دین تو ممتاز شود در دل جنگ اگر فتنه ای آغاز شود گره کار به دستان علی باز شود حیدرت آمد و فریاد زد و در را کَند درِ خیبر!..،نه..،بگو قلعه ی خیبر را کند عاشقی حس عجیبی است که حاشا نشود گرچه هر عاطفه در قاعده ای جا نشود باز هم رابطه ی دختر و بابا نشود مثل زهرا که کسی ام ابیها نشود من مسلمان شده ام پایِ همین زمزمه ات ای به قربان دم فاطمه یا فاطمه ات لحن شیرین تو شد معجزه ی قرآنم هل اتای تو شده کُلّیَت ایمانم عشق را من فقط این پنج نفر میدانم عجمی زاده ام و هموطن سلمانم دست ما را برسان بر نخ تسبیحِ دعات آه ای شاه عرب جان عجم ها به فدات گرچه مانند اُویس تو بدور از قرنم در کنار تو که باشم بخدا در وطنم ای بزرگ بنی هاشم!بِشِنو این سخنم من حسینی شده ی دست امام حسنم شب میلاد تو از اشک غنی اند همه گریه‌کن‌های‌حسین‌ات حسنی‌اند همه کاخ مخروبه ی محکوم به ویران شدنم درد دارم بخدا در پی درمان شدنم ابرِ لبریز منم تشنه‌ی باران شدنم سال ها منتظر جابر حیان شدنم پرچم شیعه بلند است به لطف علمت صادق آل محمد! به فدای قلمت شادی بعدِ هزاران غم و اندوه تویی بین این طایفه ی سبزقبا،نوح تویی آن کتابی که به منبر شده مفتوح تویی مکتب شیعه اگر جسم شود،روح تویی خنجری کُند دلیل غم بسیار تو بود گریه بر بی کفن کرببلا کار تو بود @shia_poem
تو آمدی و بهشت برین مکه شدی امان آمنه بودی امین مکه شدی گل از جمال تو الهام شاعرانه گرفت محمدی شد و نام تو را بهانه گرفت گلاب، عطر تنت را به چشم می‌ساید شمیمِ پیرهنت را به چشم می‌ساید چه عطر دامنه‌داری چه شوق لبریزی عجب ادامۀ زیبا و حیرت‌انگیزی بهار و چشمه و باران و رود می‌دانند که تربیت‌شدگان کدام دامانند اگر تو لب بگشایی کلام تو خیر است سکوت تو پر پرواز منطق‌الطیر است اگر تو لب بگشایی به لهجۀ دلخواه لب مبارک تو می‌شود «کلام الله» لب تو گرم نماز است و گرم ابراز است دو مصرعی‌ست که سرمشق گلشن راز است شناسنامۀ تابندگی‌ست پیشانیت اگر مجال دهد طرۀ پریشانیت تبسم تو به ما حس و حال می‌بخشد عواطف بشری را کمال می‌بخشد به خندۀ تو بهشت برین، بدهکار است به خاک پای تو کل زمین بدهکار است به سینِ سروری تو قسم که فصل بهار به تو نه هفت که هفتاد سین بدهکار است خدا به خلقتش احسنت گفته اما باز به خُلق و خوی تو صد آفرین بدهکار است چه کرده‌ای که سلیمان به اسم اعظم تو نه یک نگین که هزاران نگین بدهکار است بگو بگو که به پیراهنت جناب کلیم چقدر معجزه در آستین بدهکار است همیشه سایه به خورشید متکی بوده دم مسیح به تو اینچنین بدهکار است به جبرئیل، امین گفته می‌شود به تو نیز به این مقایسه روح الامین بدهکار است تو با امانت خود از همه طلب داری جهان چقدر به تو بعد از این بدهکار است قسم به شانه، زمانی که شانه می‌کردی دو سوی مویت را رودخانه می‌کردی دو رودخانه موّاج تا ابد جاری! که دیده رحمت جاری به این سزاواری؟ قسم به نور! تماشایی است چشمانت رسول اکرم زیبایی است چشمانت بهشت از لب حوض تو چون وضو کرده‌ست برای خویش چنین کسب آبرو کرده‌ست اذان چه خوب ادا کرده است دِینش را همین که گفته کنارت شهادتینش را از آسمان خدا یاکریم می‌بارد به برکت تو «الف، لام، میم» می‌بارد بهار آمده با اقتباس از رویت نسیم ترجمه فارسی‌ست از مویت تویی مُشَبَّه و در شأن تو شبیهی نیست مُشَبّه‌ٌبِه تشبیه‌های ما فانی‌ست ز شرم در تب و تاب هلاک می‌افتند تمام وَجهِ شَبَه‌ها به خاک می‌افتند گل محمدی ما که سرخوش از یاسی چقدر روی گل یاس خویش حساسی عجب گلی و عجب طینت معطره‌ای چه یاس طاهره‌ای داری و مطهره‌ای حکایت تو و مولا علی و ریحانه جناس تام پروانه است و پروانه رسانده دست تو بحرین را به یَلتَقِیان چنان‌که ماحصلش گشته لؤلؤ و مرجان چنان‌که ما حَصَلَش عطر و نور خواهد شد چنان‌که ختم به صبح ظهور خواهد شد تمام عالم و آدم پر است از حَسَنات به برکت گل رویت به برکت صلوات @shia_poem
بخوان بر منبری از نور؛ بعد از "فجر" و "أعطینا"- برایم خط به خط از متنِ توحید مفضل را بخوان با لحن زیبایی که داری در مناجاتَت بگو از حضرتِ باریتعالی؛ ربّ بی همتا بخوان یک سورهٔ توحید پیش از مبحثِ "توحید" بخوان یاصادق آل محمد(ص) لطف کن بر ما رسیدیم از دیارِ پارس، با شاگردِ تو "جابر" که پایِ درس تو عالِم شویم از عالَمِ معنا بیا از رازِ خلقت پرده بردار و بگو از عرش بگو از خالقِ خورشید و ماه و ماهیِ دریا بگو از ظاهر و از باطنِ پیچیدهٔ انسان از اینکه فطرتاً هستیم محتاجِ تو یامولا بگو از زندگی و مرگ، از آیاتِ رستاخیز بگو از هستیِ ناپایدار و سستیِ دنیا بگو از عقلِ حیران و بخوان قدری حدیثِ عشق بگو از شرط مقبولیتِ أعمال؛ بی پروا بگو از إسْتَخَفَّ بِالصَّلاة-از آنکه ضایع کرد- نمازش را و محروم از شفاعت هست در عُقبی علی(ع) را یاد کن با ذکر نابِ "یا أباالاُمّه" بگو: دل جایِ الله است و جایِ مادرم زهرا(س)! * امام صادق علیه السلام فرمودند: «إِنَّهُ لَا ینَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاةِ» «شفاعت ما شامل کسی که نماز را سبک بشمارد، نمیشود» 📚 الكافى، ج۳، ص۲۷۰ @shia_poem