eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
559 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
عمریست به شهرری وطن میگویم از سیدِ با کرَم سخن میگویم هر سال شبِ تولدش با حاجت صد مرتبه ذکرِ یاحسن(ع) میگویم! @shia_poem
زمین شدیم ولی آسمانِ ما حسن است کرانه‌ایم ولی بی کرانِ ماحسن است گره گره همه اما امانِ ما حسن است پُر از حسن لبِ ما نوشِ جانِ ما حسن است هزار شُکر تمامِ جهانِ ما حسن است رسید جلوه‌ای و باز یاعلی گفتیم پس از دو یاحسن از چارتا علی گفتیم دوباره از حسن و مرتضی علی گفتیم حسن حسن همه‌ی عمر با علی گفتیم به فاطمه بنویسید جانِ ما حسن است بساطِ عاشقی‌ام جور شد به لطف شما و سهمِ سفره‌ی ما نور شد به لطف شما از آن زمان که زمین طور شد به لطف شما گدای سامره مشهور شد به لطف شما تمامِ عمر فقط آب و نانِ ما حسن است برای عرضِ ادب شاعران کم آوردند برای پیش کشیِ تو جان کم آوردند به پای بوسی تو آستان کم آوردند قلم زدند به عُمر و زمان کم آوردند که عشقِ در رگ و در استخوانِ ما حسن است گداشدیم بگوییم این سخن ها را نوشته اند خدایِ کَرَم حسن ها را برای ما که نوشتند پَر زدن ها را به سامرایِ شما رفتن آمدن ها را هزار شُکر که رزقِ دُکانِ ما حسن است به روی شانه اگر گیسویت رها بشود عجیب نیست اگر قبله سامرا بشود حسن نماز و حسن قبله‌ی دعا بشود حسن رکوع و حسن سجده‌های ما بشود میان کرببلا هم اذان ما حسن است نوشته اند بر این خانه از قدیم:الله که با تو جلوه کند جلوه‌ای عظیم: الله عصا بدست رسد پیشِ تو کلیم الله کلیم تا که بگوید حسن کریم الله چه غم از این همه غم،مهربانِ ماحسن است اگرچه تکیه‌گَهِ خانه‌ها پدر باشد پدر همیشه همه کاره‌اش پسر باشد پسر برای پدر پاره‌ی جگر باشد پسر که هست گدا هم که پشت در باشد بزرگ خانه‌ی صاحب زمانِ ما حسن است   @shia_poem
کیستم من؟ گوهر ده بحر نور کبریایم آفتاب سامره، روشنگر ملک خدایم آسمان معرفت را در زمین شمس‌الضحایم کعبه‌ام، رکنم، مقامم، مروه‌ام، سعیم، صفایم منظـر حسـن خـدا مصباح انوارالهدایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده دین و دانش را خدا در موج موجم پروریده در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده بشنوید ای آسمانی‌هـا زمینی‌ها صدایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم نیست آگه از جلالم، غیر ذات ذوالجلالم تشنگان چشمه توحید را آب زلالم بنده‌ام اما چو حی بی‌مثالم، بی‌مثالم فیض‌بخش عالمی از شهر «سرّ من رآ»یم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم من علی بن جواد بن رضا را نور عینم پیشتر از عالم خلقت هدایت بوده دینم گر چه در سنّ شبابم پیر خلق عالمینم هم محمّد، هم علی، هم مجتبایم، هم حسینم هم بوَد زهد و کمال و عصمت خیرالنسایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم پیشتر از خلقتم بر چشم عالم نور دادم بر همه شور آفرینان تا قیامت شور دادم پاسخ موسی بن عمران را به کوه طوردادم حاجت ارباب حاجت را ز راه دور دادم همچو اجدادم ز خلق عالمی مشکل‌گشایم من ابوالمهـدی امام عسکری ابن‌الرضایم من به شهر سامره خود کعبه اهل یقینم پر زند همچون کبوتر در حرم روح‌الامینم حاجت کونین می‌بارد چو باران زآستینم حضرت مهدی پذیرایی کند از زائرینم مهر و مه گیرند نور از گنبد و گلدسته‌هایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم حضرت هادی از اوّل دید چون حُسن تمامم خنده زد بر روی زیبا و «حسن» بگذاشت نامم همچو قرآن بود روی سین? بابا مقامم خود امام ابن امام ابن امام ابن امامم دختـر پـاکِ یشـوعا، همسـر پاکیـزه‌‌ رایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم جلو? معلوم و نامعلوم را دیدند در من سرِّ هر مفهوم و نامفهوم را دیدند در من انتقام خون هر مظلوم را دیدند در من فاش گویم چارده معصوم را دیدند در من چارده معصوم نورم، بلکه خود وجه خدایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم گرچه ویران کرد دست شوم دشمن تربتم را لطف حق افزود بین خلق عالم عزّتم را تا قیامت او نگهدار است عصر دولتم را بار دیگر دید دشمن قدر و جاه و رفعتم را خشت خشت قبر ویران‌گشته‌ام گوید ثنایم من ابوالمهـدی امام عسکری ابن‌الرضایم مهر ما در قلب ابناء بشر پایان ندارد هر که مهر ما ندارد، در حقیقت جان ندارد و آن که شد بیگانه با آل علی ایمان ندارد درد بغض ما به جز خشم خدا درمان ندارد ای خوشا آن‌کس که گوید مدح، چون میثم برایم من ابوالمهـدی امـام عسکری ابـن الرضایم @shia_poem
سیرتش نه درحقیقت صورت دنیایی اش ماه را شرمنده ی خود می کند زیبایی اش می چکد نهج البلاغه ازلب پایینی اش می چکد آیات قرآن از لب بالایی اش لحظه لحظه خیر او حتما به مردم می رسد آن کسی که«جامعه» بوده دم لالایی اش جامعه،«عجِّل فرج» به به چه تلفیقی شده ست نسبت فرزندی اش با نسبت بابایی اش سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست یازده در ذکر بالا می رود کارایی اش نوکر اربابم و یک بخش از آقایی ام ریشه دارد بی برو برگرد در آقایی اش طعم توحید و امامت را به هم آمیخته نیمه ی مکّی او با نیم سامرّایی اش هرقَدَر که خسته باشی بعد از آن دیوارها روبراهت می کند یک استکان از چایی اش ازحرم برگشته می داند که وقت بازگشت چایی دوم دوچندان می شود گیرایی اش چون که تنها می روی هرگز به سامرّا نرو چون خجالت می کشد تنهایی از تنهایی اش @shia_poem
اي كه در مَحْبَس گيسوي تو شب زنداني ست كار خورشيد،به فرمان تو نور افشاني ست سامرا نه ! كه جهان سيطره ي قدرت توست اي كه در عرش تو را مرتبه ي سُلطاني ست تا كه تكميل شود فيـض ربيعُ الاوّل مُوعدِ جلوهْ نمائيت ، ربيعُ الثّاني ست خضر را پير غلاميّ تو فخري ابدي ست در حريمي كه سليمان ، شرفش درباني ست هركسي چشم دلش باز شود مي بيند شغل داوود نبي نزد تو مِدْحت خواني ست پسرت حضرت مهدي ست اگر"رَبّ الأرض" كُلّ حالات و صفات پدرش ، ربّاني ست تو به قدري حسن بن علي اَستي كه چو ما حال آيينه هم آشفته تر از  حيراني ست دل ندادن به تو از سخت ترين مُشكل هـا دل سپردن به تو، برعكس ، پُر از آساني ست مي شود بي سر و سامان تو باشم گر چه هر كه را ديدم ، دنبال سر و ساماني ست "سرگراني صفت نرگس رعنا باشد" همچناني كه مرا روزيِ سرگرداني ست خيس اشك ، از غم دنيا بشود چشمانش هر كسي آرزويش ديدن سامرّا نيست اربعين هر كه مشرّف به حريمت شد گفت: "صف زوّار ضريحت چه قَدَر طولاني ست" فاطمه ، بانيِ رفتن به بهشــت است او را آنكه اندازه ي خشتي ، حرمت را باني ست "سائلِ" رحمـت بي منّت و بي پـايـانت چشـم در راه تو در آن نفــس پاياني ست @shia_poem
سجده ی بی "خدا خدا" هرگز بی ولای تو "ربنا" هرگز عصمت الله اکبری آقا از ولی خدا ، خطا؟ هرگز هر چه دارم خودت عطا کردی نزد غیر توام گدا؟ هرگز من گره خورده ام به ایوانت از تو باشم دمی جدا ؟ هرگز پر زدن از فضای "دلتنگی" جز به صحنین سامرا هرگز چند وقتی شده.... که تب دارم از تو یک کربلا طلب دارم در کرمخانه تا تو را دیدم بین دستانت "آتنا" دیدم از ازل روی این دل زارم از تو من چند رد پا دیدم قبل اینکه به سامرا آیم به گمانم تو را دو جا دیدم اولین بار، پیش قبر حسن دومین بار ، کربلا دیدم وقت یاد از حریم پاک تو در حرم هایشان تو را دیدم من ندارم ، به من برس آقا که نباشم چو خار و خس آقا با اجازه کمی برای دلت روضه میخوانم از هوای دلت داغ مسمار و سینه را آقا می‌گذاری بگو کجای دلت هر شب از داغ مادرت زهرا (س) قتل نفسیست در سرای دلت ختمِ به کربلا و گودال است مثل هر دفعه ماجرای دلت یک سوال از من و ... جواب از تو... نیزه ای رفت لابلای دلت؟ من یک از صد هزار را گفتم گریه کم کن دلم فدای دلت گریه کم کن که گریه ها داری ای که از روضه ام عزاداری سنگ کوفی نخورد بر سر تو زیر سم ها نرفت پیکر تو روبروی سکینه (س) و زینب (س) غرق در خون نشد سراسر تو مملو از خاک و خون و خاکستر حنجرت را ندید مادر تو پیش چشمت نشد خدا را شکر اربا اربا علیِ اکبر تو خیمه هایت نسوخت با هیزم تازیانه نخورد دختر تو هیچ دستی نزد کنار سرت خیزران بر لب مطهر تو من یک از صدهزار را گفتم قصه ای آبدار را گفتم من که از روضه سر در آوردم از دل خود جگر درآوردم بین این روضه از زبان خودم دو سه تا چشم تر درآوردم عفو کن جان حجت ابن الحسن(ع) گریه ات را اگر درآوردم آن قدر گریه کرده ام آقا از دو چشمم پدر درآوردم نخل دردم که با دو قطره ی اشک مطمئنم ثمر درآوردم هر زمانی که روضه ای خواندم سوی گودال پر درآوردم سوی گودال سنگ می انداخت به تنش نیزه چنگ می انداخت.... @shia_poem
کسی که عاشق لیلا شده خبر دارد. مسیر عشق هزار و یکی خطر دارد. کسی که بر سفر عشق می شود راهی. گرفته جان به کف مردی و جگر دارد. کسی که پای در این ره نهاده می داند. که امتحان و بلاها به هر گذر دارد. به هر قدم دل عاشق اسیر یک طعم است. به شوق وصل دلش شوری از شکر دارد. در این مسیر پس از پنج شنبه هر عاشق. امید وصل شب جمعه از سحر دارد. به شوق جمعه به هر پنج شنبه مهمان است. دلم به خانه ی یاری که قبله ی جان است. خدا به عشق تو خندید بار یازدهم. که رزق باغ زمین شد بهار یازدهم. خدا دوباره نشان داد جلوه ای از خود. به قدر فهم بشر در قرار یازدهم. قرار داد شما را برای اهل جنون. برای اهل ولایت نگار یازدهم. حدیث عشق که از سر گرفته شد با تو. نصیب ما شده در روزگار یازدهم. شدی امیری و نعم الامیر هر شیعه. پر از شکوه علی، شهریار یازدهم. در امتداد غدیری امام اهل یقین. مدار کل فلک، سر پناه اهل زمین. دلم گرفته به خدمت سپاه معنا را. ردیف کرده همه واژه های زیبا را. که لحظه ای بتواند به لطف شعر و غزل. کشد به قالب تصویر روی لیلا را. به شاخسار لبت موج هر تبسم تو. به دلبری زده بر هم سکون دنیا را. اسیر هر گره زلف تو هزاران دل. گرفته جذبه ی چشمت تمام دلها را. گرفته آینه را حسن احسن الحسنت. که خیره کرده به خود دیده ی تماشا را. غزل ز عهدهی وصف تو به در نمی آید. که وصف تو به جز از وحی بر نمی آید. ستاره ی سحری، ماه دلبری هستی. عزیز هادی و خورشید سروری هستی. عجیب نیست قیامت به پیش اهل نظر. چو جلوه کردی و هر جلوه محشری هستی. فرشته، جن و بشر، نه تمام هستی شد. اسیر عسکر چشمت که عسکری هستی. تو در وقار و شکوه و جلالت و هیبت. تمام قد به علی رفته، حیدری هستی. همین که نام قشنگت حسن شده یعنی. کریم هستی و البته مادری هستی. کریم هستی و امید این گداهایی. تو دومین حسن نسل پاک زهرایی. به عشق تو شده شیدا و مبتلا کعبه. که از وجود شما دارد این بقا کعبه. هنوز هم به دل کعبه حسرتت مانده. که حج نرفتی و حاجی نشد تو را کعبه. نماز روح و دلم سمت بارگاه شماست. که می کند همه دم سجده بر شما کعبه. تو استجابت دستان خالی ام هستی. که گشته کوی شما بر دل گدا کعبه. گزاف و کفر نمی گویم این دلیل من است. حق آفریده به دنبال کربلا کعبه. تو شاهزاده ی مولای کعبه ای آقا. تو منتهای تمنای کعبه ای آقا. به ذره پروری از عالمی کریمانه. همیشه داشته ای التفات شاهانه. تو نور ذات خدایی به دورتان خورشید. همیشه گرم طواف است مثل پروانه. تلاش دشمنت این بود ابترت خواند. به راز نام شما نیست شیعه بیگانه. تو عسکری و ابالمهدی و عدوی تو شد. به حکم سوره ی کوثر عقیم و بی دانه. تو آمدی پدر صاحب الزمان بشوی. که رنگ ناب حقیقت بگیرد افسانه. چه می شود که به دل نور معرفت بدهی. پیاله ای می انگور معرفت بدهی. شنیده ای تو همیشه غم صدایم را. قبول کرده ای از من کم دعایم را. خدا نوشته شروع مرا به نام شما. اسیر خود بنویسید انتهایم را. نشسته ام به سر خوان لطف و مرهمتت. تمام عمر همه پنج شنبه هایم را. به دست های کریمت دخیل شش گوشه. سپرده ام دل با غصه آشنایم را. برای من بنویس ای کریم و امضا کن. برات کرببلا و اذن سامرایم را. بیا برای همیشه فقط همین یکبار. بیا و دست مرا دست مهدی ات بسپار. @shia_poem
ساقی بیاورید که بزمی به پا کنیم ساغر بیاورید که قدری صفا کنیم مطرب بیاورید که تا خط خویش را از خط  پیروان طریقت جدا کنیم عمری نماز پشت سر شیخ خوانده ایم حالا شبی به پیر مغان اقتدا کنیم خواندم دعا به مسجد و حاجت روا نشد یکبار بین میکده امشب دعا کنیم یک خمره نه,دو خمره نه ,تا یازده رسید ما آمدیم تا که زدل عقده وا کنیم حالا که نام پاک تو اکسیر واقعیست با ذکر یا حسن مس دل را طلا کنیم وقتی که مرده را نگهت زنده می کند با ید تو را مسیح پیمبر صدا کنیم حریم و زیر دین نگاه تو رفته ایم آقا چگونه قرض شما را ادا کنیم؟ حالاکه بی ولای توطاعات باطل است باید نماز و روزه ی خودراقضا کنیم فرموده اید شیعه به دوزخ نمی رود پس هرچه خواستیم گناه و خطا کنیم؟! وقتی به خاطر تو ،به ما شان می دهند دیگر چه احتیاج که در دین ریا کنیم زهرا اگراجازه دهد در بهشت هم خدمت به خاندان شریف شما کنیم تمار شهرعشق علی باش  ای رفیق تا اینکه پای دار غمش گریه ها کنیم گیرم که تو حبیب نبودی , زهیر باش تا اینکه زیر تیغ جنون جان فدا کنیم در باب نوکری به مقامی نمی رسیم تنها اگربه سینه زدن اکتفا کنیم ما را غلام قصر خودت کن که در بهشت شب های جمعه روضه برایت به پا کنیم @shia_poem
ای حضرت معشوق ای لیلاترینم من از همه پروانه ها شیدا ترینم سنگ ملامت خورده عشق تو هستم یعنی میان عاشقان رسوا ترینم تو آیه های مصحف پیغمبرانی بهر تلاوت کردنت شیواترینم ای کیسه بر دوش سحرهای محله مرد کریم سامرا ؛ آقاترینم ما ریزه خوار دولت عشق توهستیم ای حضرت معشوق ای لیلاترینم اندازه ی ما چشم تو دیوانه دارد مجنون میان خانه ی ما خانه دارد تو آشنای کوچه های آسمانی بالاتر از فهم اهالی جهانی فهمیدن شأن و مقام تو محال است تو سرّ الاسرار نهان اندر نهانی رد قدم های همیشه جاری ات را تا مرزهای بی نهایت می رسانی وقتی که می آیی کنار جانمازت دنبال خود خیلی ملک را می کشانی تو ابتدا و انتها اصلاً نداری مثل خدائی و همیشه جاودانی ای روشنی مطلق شب های تارم پروردگار بی مثال هر چه دارم من از مساکین قدیم سامرایم از آن سوی دنیا چه آوردی برایم این روزها که مرقدت گنبد ندارد من یا کریم خاکی صحن شمایم آقایی تو فرصت مسکینی ام داد پس خوش به حال دست هایم که گدایم دلداده ام بر آن نگاهت تا ببینم این چشم هایت میکشاند تا کجایم خیراتیِ دور سر سجاده ی توست خاکستر بال و پر پروانه هایم صبح ازل ما را گدایت آفریدند مثل دخیل سامرایت آفریدند ای بی نظیری که پر از آیات رازی مثل خداوندی و از ما بی نیازی هر صبح از بام بلند آسمان ها با چشم های روشنت خورشید سازی صد دل اسیر گردش نیمه نگاهت باید به این چشمان شهلایت بنازی جبریل را دیدیم با خیل ملائک در آن بهشت صحن تان میکرد بازی تو از همین قطعه زمین سامرا هم فرمانروای سرزمین های حجازی مرد بهشتی زمین ای بی مثالم ای آب جاری کویر خشکسالم نذر تو کردم این پر خاکستری را این دست های خالی پشت دری را دیشب دعا کردیم تا این که خداوند هرگز نگیرد از تو ذره پروری را شرح کمالات تو را یک روز خواندیم دیدیم در تو سیره ی پیغمبری را صد بار دنیا امتحان کرد و ندادیم یک ذره از مهر امام عسگری را ما خاکسار صبح و شام اهل بیتیم فردای محشر هم غلام اهل بیتیم امشب اگر دست شما بالا بیاید امید آن داریم که آقا بیاید دستی ببر بالا که در این فصل سرما در خانه های ما کمی گرما بیاید دستی ببر بالا که در این خشکسالی آقای ما با هیبت سقا بیاید دستی ببر بالا که در یک جمعه سبز آن انتقام ظهر عاشورا بیاید این روزها با ذوالفقار مرد کوفه بهر تقاص چادر زهرا بیاید امشب دلم سمت افقـهای ظهوراست چشم انتظارظهـرفردای ظهور است @shia_poem
دوباره پای غزل سویتان دوان شده است حروف واژه عشقم ترانه خوان شده است ردیف و قافیه هایم فقط به ذوق شماست که اینچنین همه همرنگ آسمان شده است زبان رو به سوی قبله مانده طبعم به جان رسیده و انگار پرتوان شده است فضای آبی شعرم نثار مقدمتان بهار هم به قدوم شما جوان شده است نَمی ز بارش حُسن شما و آل شما کتاب شعر و غزلهای شاعران شده است فضای شعر، پر از لطف بی کرانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست چه منتی به سر خلقت خدا داری اگر به چشم زمین پای خویش بگذاری سحاب رحمتی و پای آسمان خدا کنار می کشد آن ساعتی که می باری فرشتگان همه مبهوت جلوه رویت چه دلربایی... عجب دلبری... چه دلداری... تو آخرین گل یاسی که نقش هایت را به کوچه باغ قدیمی شهر می کاری پس از تو صبح مدینه دگر نخواهد دید طلوع نسل خدا را زمان بیداری لبان حضرت هادی پر از ترانه توست کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست اگرچه عمر تو ایام کمتری دارد ولی به عمر دوصد نوح برتری دارد بهشت کوی تو! نه... نه... غباری از کویت کجا به وعده جنت برابری دارد؟! کدام دلبری؟! آنهم به نقد جان دادن شبیه و مثل تو آنقدر مشتری دارد دل مریض من آقا اگرچه ناخوش بود ولی به لطف تو اوضاع بهتری دارد گدای ریزه خور سفره تو سلطان است چراکه بر سر خود تاج سروری دارد نگاه ماست که دنبال آب و دانه توست کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست خوشا به حال کسی که هواییت باشد گدای روز وشب سامراییت باشد شنید هرکه حدیث تو از پس پرده همیشه مست کلام خداییت باشد عبادت تو میان درندگان یعنی جهان به سلطه فرمانرواییت باشد کسی که در وطنش خانه رضا دارد هلاک کنیه ابن الرضاییت باشد خوشا به آنکه به یاد ضریح شش گوشت مسافر حرم کربلاییت باشد بیا مرا بطلب، دل پر از بهانه توست کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست شما که جود و کرم عادت و مرام شماست گدا همیشه پر از شرم احترام شماست شما که صاحب شیرین ترین اسمائید همیشه روی لب ما طنین نام شماست شما که هیچ زمان حج نرفته اید اما هم آب زمزم و هم کعبه تشنه کام شماست شماکه حجت حقید در برابر ما به گفته خودتان فاطمه امام شماست تورا به فاطمه آقا خودت دعایی کن که استجابت، اجزایی از کلام شماست دعا برای فرج نزد آستانه توست کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست @shia_poem
کی می‌شود به سامره در «سرّ من رای» گویم به هادی و تو سلامٌ علیکما تا روز مرگ جان بدهم در ولایتان حبّ شما طلب بکنم روزی از خدا در فضل «ابومحمّد»‌ی ای چشمه کرم «ابن الرضا»ست شهرتت ای معدن سخا! صاحب لوای عسگر دین است باب تو ای مادر عفیفه تو «سوسنِ» حیا ای همچو بومسیلمه کذاب، خصم تو تو از کجا و مدّعی جاهل از کجا؟ ای آفتاب یازدهم، سرّ احمدی ای نورِ از سلاله خورشیدِ انّما ای وارث ودیعه زهرا، امام نور ای امتداد چشمه تطهیر تا شما مسموم زهر خصم ولایت چنان حسن مظلوم روزگار تویی مثل مرتضی امروز چشم شیعه به صحن و سرای توست فرزند نور، ای پسرت حجت خدا! در پشت ابر، ماه تمام تو تا به کی؟ با پای خسته گرم طلب شیعه تا کجا؟ أین الامام؟ یا حسن عسگری، دخیل در انتظار سامره توست، کربلا ... @shia_poem