eitaa logo
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
317 فایل
دهه هشتادےهاهم‌شهیـدخواهندشد شهیـدانـے‌میشوندامثال‌شهداے: شهید آرمان علی وردی🤍:) من |🌿 @nojavan82 برا تبـادل⇜ @tabalolat_shohaadaa80
مشاهده در ایتا
دانلود
با چشمای خیس به صحنه ی جلوم نگاه می کردم که با مشت محمد جیغ کشیدم دعواشون اوج گرفت و مردم دورمون جمع شدن... چن نفر رفتن و به زور جداشون کردن نگاهم افتاد به محمد سر و صورتش خونی بود... کنار جدول نشوندمش و رفتم یه اب معدنی گرفتم تا صورتش و بشوره گوشه ی چادرم و خیس کردم و دادم بهش تا صورتش و تمیز کنه _چادرتون خونی میشه _اشکالی نداره میشورمش _همیشه تو خیابون اینجوری مزاحمتون میشن؟ همه ی پسرا اسمتون رو میدونن دلخور نگاهش کردم _ببخشید اگه بخاطر من.... _بحث من این نیس می خوام بدونم خانومی که قراره باهاش ازدواج کنم اینجوری سر شناسه بین پسرا _یه جوری حرف میزنین باهام حس می کنم دارید با یه دختر خیابونی حرف می‌زنید این مورد یا استثناء بود _فکر نمی کنم دیگه تحمل کنایه هاش و نداشتم از جام بلند و شدم و گفتم _ممنون که پشتم وایستادید این و گفتم و راه افتادم... اشکام روی صورتم می ریخت تحمل حرفاش برام سخت بود... دلخور بودم ازش وارد همون مغازه شدم و یه شیشه عطر خریدم و مستقیم رفتم خونه... دوست نداشتم دوباره باهاش روبه رو بشم ولی هرچی فکر کردم دیدم کنسل کردن امشب خیلی بده... با بی میلی حاضر شدم و رفتیم دنبال خاله و بعدم مغازه... محمد اونجا نبود سعی کردم اتفاق عصر و فراموش کنم... تا حدودی موفق بودم کم کم بگو بخندم شرو شد و به کل فراموش کردم تا اینکه در مغازه باز شد و محمد اومد اخماش و تو هم کشیده بود به همه سلام کرد غیر از من... حتی نگاهم نکرد... طیب خانوم مدام می پرسید چیزی شده و من هم مدام می گفتم یکم خسته م... خیلی ازش دلخور بودم اونم انگار همین طوری بود تا آخر تولد نه اون نگام کرد و نه من نگاهش کردم... تولد تموم شد و با طیب خانوم برگشتیم طبق عادت همیشگی دم در خونه مون تو ماشین نشستیم و حرف زدیم _محمد می خواد باهات حرف بزنه _با من؟ چرا؟ _نمی دونم به من گف باهات هماهنگ کنیم فردا بریم بیرون منم هستم خیالت راحت _پس با اجازه تون من به مامانم بگم ببینم اجازه میدن یا نه خبرتون می کنم _باشه عزیزم خدافظی کردم و رفتم تو خونه با مامان صحبت کردم و گف از نظرش مشکلی نداره خیلی استرس داشتم مخصوصا با اتفاقی که عصر افتاده بود احتمال هرچیزی و میدادم شاید می خواست بگه پشیمون شده... حتما این و می خواست بگه دلم نمی خواست برم ولی الان فراموش کردن خیلی راحت تر از فراموش کردنش چن ماه دیگه بود چن تا یاسین خوندم و آروم شدم به خدا توکل کردم و خوابیدم صبح ساعتای 10 صبحونه خوردم و راه افتادم من و محمد تقریبا هم زمان رسیدم طیب خانوم زودتر از ما رسیده بود وارد کافی شاپ شدیم .... به قلم ث. نیکو
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
چراداخل اسلام بابرده داری مخالفت شده؟!
خداتمام رادریه برد یعنی ازبا یعنی وجودبابرکت الله{ص}تا عادی دراختیارخدایکی هست اینطورنیست که بگیم اقارسول الله{ص} چونکه محبوب خداست یک مایه ای ازقدرت درمقابل خداداشته نه اینطورنیست بندگان دست بست تسلیم پروردگارند به این دلیل که داخل اسلام جلوه ای خوبی ندارد...🌱 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
13(1).mp3
11.37M
🔺رفیق روزگاربی کسی 🔊 |شور 🌙 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروفایل🤩 ❤️ شما از راه دور سلام.به سلیمان جهان از طرف مور سلام.به حسین از طرف وصله ناجور سلام ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909‌
سلام... پیشنهاداتی اگه برای در فضای مجازی داریدبرامون بفرستید...👇🏼 https://harfeto.timefriend.net/335325282
السلام علیک یاحجت ابن الحسن{عج}✋🏼💛
[ میشه⁵تاصلوات برای سلامتی اقاصاحب الزمان{عج}بفرستی...؟!💫 ]
یکی ازقشنگ ترین تعریفی که برای زنده بودن خداگفت شد...🍃 "توحیددرجهانبینی اسلام صحفه ای۱۴۷" ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
•◦ツ🌱 اون افرادی که میشناسیم یه چندروزی ازشون خبرنداریم پیگیرشون شدیم بهشون پیام دادیم حالشون پرسیدیم؟! ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
•◦ツ🌱 اون افرادی که میشناسیم یه چندروزی ازشون خبرنداریم پیگیرشون شدیم بهشون پیام دادیم حالشون پرسیدیم
اینواقاامام رضا{علیه السلام}فرمودن که بایدپیگیرافرادباشیم بایدبه تمام انسانا احساس مسولیت داشت باشیم...🌿 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
حتی اون شخص غیرمذهبی باشه نبایدطوری فکرکنه که انگارداخل بیابون داره زندگی میکنه کسی حالشونمیپرسه...🍃 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
🌱 ❓سوال: حکم فردی که شک کند نماز خوانده یا نه چیست؟ ✅پاسخ: 🔹آیت الله سیستانی: اگر بعد از گذشتن وقت نماز، شك كند كه نماز خوانده يا نه، يا گمان كند كه نخوانده، خواندن آن لازم نيست. ولی اگر پيش از گذشتن وقت شك كند كه نماز خوانده يا نه، اگر چه گمان كند كه خوانده است، بايد آن نماز را بخواند. 🔹آیت الله خامنه ای: اگر شک مذکور بعد از گذشتن وقت نماز باشد، اعاده لازم نيست ولی اگر قبل از آن باشد، بايد دوباره آن را بخواند؛ و نيّت آن مانند ساير ‏نمازها است و گفتن آن به لفظ و گذراندن در ذهن لازم نيست.‏ 🔹آیت الله مکارم شیرازی: هرگاه بعد از گذشتن وقت نماز شك كند كه نماز را خوانده يا نه يا حتّی گمان كند نخوانده است، به شك اعتنا نكند، ولی هرگاه پيش از گذشتن وقت نماز شك كند، بايد نماز را به جا آورد، حتّی اگر گمان دارد نماز را خوانده كافی نيست. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
معاون علمی رئیس جمهور / داروی ایرانی بیماران کرونایی تا سه هفته دیگر به بازار می‌آید مشروح خبر👇🏼 🌐https://tn.ai/2313903
🌱 ❌شبهه آیا می دانید چرا ایرانیان می گویند خدا و نمی گویند الله؟! کلمه خدا در فارسی باستان ، بمعنای ( شاه ) است ، مثلأ به رئیس ده و روستا هنوز هم ایرانیان می گویند کدخدا ، یعنی شاه روستا یا شاه آبادی ، یا به فرمانده و رئیس کشتی می گویند ناخدا یعنی کسیکه شاه ندارد! چرا؟ چون شاه در خشکی و سرزمین حضور داشت و در دریاها حضور نداشت و جای او را کسی می گرفت که شاه نداشت ، چون ایرانیان نمی خواستند زیر بار خدای مسلمانان که الله بود بروند ، در نتیجه واژهء خدا را بجای الله بکار گرفتند ، زیرا از نظر ایرانیان ، الله مسلمانان نمی توانست جای اهورامزدا را بگیرد ، اما می توانست جایگزین شاه شود ، ایرانیان می اندیشیدند که مشخصاتی که اعراب به الله نسبت می دهند ، با مشخصات شاه میخواند و نه اهورامزدا ، زیرا الله ویژگیهای انسانی و زمینی داشت ، مثلأ دچار خشم می شد ،مهربان می شد ، پاداش می داد و مجازات می کرد و امثال این خصوصیات در حالیکه اهورامزدا فقط انسان را به اعمال و افکار نیک دعوت می کرد و مانند الله ، سیخ و درفش و تیغ و آتش و هیزم و شراب و حوری و غلامان ، در اختیار نداشت و اهل انتقام نبود و برای خودش ، جائی در آسمانها نداشت ، او فقط یک نماد بود ، نماد روشنائی... آری ، بر این اساس بود که ایرانیان ، ضمن حفظ خدای خود که اهورامزدا بود ، برای فرار از مجازات مرگ ، خدای مسلمانان که الله باشد را پذیرفتند اما جایگاه اهورامزدا را هرگز به او ندادند بلکه جایگاه شاهی که دیگر وجود نداشت را به وی دادند و او را خدا نامیدند ، یعنی شاه... نتیجه آنکه اجداد ما ایرانیان با زیرکی هرگز اسلام نیاوردند و بعدها هم اگر خود را مسلمان نامیدند ، نوعی از اسلام را خلق کردند که هیچ شباهتی به اسلام عربی ندارد... ✅پاسخ 🔹برای واژه خدا در کتب لغت معانی متعددی ذکر شده از جمله (آفریدگار، الله، اهورامزدا، ایزد، پروردگار، خالق، خداوند، دادار، رب، کردگار، یزدان ، سلطان، پادشاه، امیر، خدیو، مالک، صاحب، استاد) بنابراین معنای اصلی آن پادشاه نیست. بلکه اکثر آنها معانی مجازی کلمه خداست. در فرهنگ لغت دهخدا در مورد ریشه این لغت و معنای اصلی آن چنین آمده است: خدای فارسی و خواتای پهلوی بکلمه ٔ xwataya یا xwatadha اقرب است و آنهم با سانسکریت ayu + svatas (از خود زنده) یا سانسکریت adi + svatas (از خود آغازکرده) رابطه دارد. 🔹در مورد کلمه ناخدا هم لازم به ذکر است که عبارت فوق یک تحلیل خیالی است و اصلاً درست نیست. بلکه این کلمه در اصل به این شکل بوده خدای ناو (یعنی خدای کشتی) و چون در فارسی قدیم گاهی جای مضاف و مضاف الیه عوض می شده به این صورت درآمده ناوخدا و به مرور زمان (واو) حذف شده است. (برای توضیح بیشتر به لغتنامه دهخدا ذیل کلمه ناخدا مراجعه کنید) 🔹 نکته دیگر اینکه خشمگین شدن خدا یا امر و نهی کردن تنها در دین اسلام نیست بلکه در متون دینی همه ادیان از جمله اوستا نیز اینگونه نسبت ها وجود دارد. 🔹همچنین اسلام آوردن ایرانیان تنها به این نبوده که خدا را قبول کنند که نویسنده خیال کرده به این شکل سر مسلمانان کلاه گذاشته اند، بلکه قبول داشتن خدا در همه ادیان وجود داشته و از این جهت کسی شک نداشته است. بلکه اسلام آوردن عبارت است از بر زبان جاری کردن شهادتین و یک سری اعمالی مانند نماز خواندن در پنج نوبت و در 17 رکعت، حج گزاردن و ... 🔹 بنابراین توجیهی که نویسنده آورده خیالپردازی ناشیانه ای است که حتی مادر کودک مرده را نیز به خنده می آورد. زیرا ایرانیان به دلایل مختلفی بارها بیان شده است، با آغوش باز و صادقانه اسلام را پذیرفتند و خدمات زیادی به اسلام کردند که شهید مطهری بخشی از آن را در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران آورده است . 💪 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
دستام و مشت کردم تا جلوی لرزشش و بگیرم تا چند دقیقه هیچ حرفی نزدیم سرم پایین بود و با بند کیفم بازی می کردم تا محمد به حرف اومد... _من خیلی وقت بود می خواستم باهاتون حرف بزنم گفتم از طریق خانواده و خواستگاری وارد شیم که متاسفانه یه سری مشکل پیش اومد تا اینکه به عمه گفتم شما با مادرتون هماهنگ کنید _بله _راستش... بابت رفتار دیروزم عذر می خوام بالاخره مرد و غیرتش _درسته حرفتون ولی نمی‌تونید به این بهونه که مردین و غیرتی هر حرفی بزنید محمد آقا من دیروز واقعا انتظار اون برخورد و از شما نداشتم... درسته من قبلا مانتویی بودم ولی الان تقریبا 1سال و نیمه که من چادریم و شکر خدا خطایی ازم سر نزده.... هرچی بوده مربوط به گذشته ست... _حق دارید فقط خواستم ازتون عذر خواهی کنم _راستش منم عذر می خوام از طرف اون آقا _شما چرا خیالم راحت شد چقد استرس داشتم اینکه حسم انقد براش مهم بود و دوست نداشت از دستش ناراحت بشم قند و تو دلم آب می کرد... یکم که گذشت سفارشارو آوردن... با صدای محمد سرم و بلند کردم طیب خانوم تموم این مدت با لبخند به ما دوتا خیره شده بود همیشه می گفت دیدن شما دوتا کنار هم آرزومه چون میدونم که برای هم ساخته شده اید _من هر چقدر که لازم باشه برای شما صبر می کنم و بااین موضوعم هیچ مشکلی ندارم فقط یه سوال ازتون دارم _بفرمایید؟ _من می خوام بدونم دختری که قراره چن سال به پاش واستم آمادگی ازدواج و داره؟ سخت ترین سوال ممکن بود نمدونم چرا اون لحظه از دهنم در رفت و گفتم _من؟ نمدونم 😅 خب دختر خوب مگه چن نفر غیر تو اینجان😒 خیر سرت می خواستی باهاش ازدواج کنی الان میگی نمدونم؟! مگه مسخره ی توعه این پسره من دیوونه شده بودماااا خودم خودم و دعوا می کردم حالا باز معلوم نیس چقد باید ناز خودم و بکشم ☹️ هعییییی خدا🚶‍♀ گفت مرسی و خندید دوباره پرسید این دفه یکم فکر کردم و گفتم _خب من نمیدونستم واقعا چون زندگی مشترک شوخی نیست برا همین با یه مشاور صحبت کردم و گفتن از نظرشون من آمادگیشو دارم _خب ببینید نمیدونم عمه بهتون گفته یا نه ولی هدف اصلی من رفتن به سپاه و بعدشم سوریه ست... چهارستون بدنم لرزید فکر یه لحظه نبودنش جنون آور بود _به خاطر همین خب می خوام یه شیرزن کنارم باشه کسی که مانعم نشه من می تونستم؟ تحملش و داشتم؟ _با تعریفایی که من از شما شنیدم میدونم که همراهم میشید تو این راه ولی گفتم ازتون بپرسم می تونید؟ دلم و یک دل کردم و از ته دل گفتم _ان شاءالله که همراه باشم .... به قلم ث. نیکو
پروفایل🤩 از جنس طلا❤️ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909‌
جمال جعفر محمد (ابو مهدی المهندس) در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۰۵ میلادی به عنوان نماینده استان بابل پیروز شد، اما با توجه به اینکه نامش در پرونده‌‌های امنیتی دهه ١٩٨٠ مطرح بود، آمریکایی­ ها اجازه فعالیت به وی ندادند و او به ایران برگشت🍀
.•°بِـسـمِ رَبِّ الشُّـھدا°•. ✨ هـدیه‌بـھ‌شهـیـد↶ سهـم‌شمـاپنج⁵صلواتــ🌱 ↷♡ ↓ °|• @shohaadaa80 •|°
فرمانده میدانی بسیج مردمی عراق یا حشدالشعبی بود🌿 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
شهید ابومهدی در سال 1363 به تهران سفر کرد و در رشته روابط بین‌الملل ادامه تحصیل داد. پس از آنکه شهید بدرالدین در سال 1990 از زندان کویت آزاد شد، به همراه او در دوایر حساس امنیتی و نظامی مقاومت، که بعدها اسم «بدر» بر آن نهادند، فعالیت­ های جهادی و مبارزاتی خود را ادامه دادند. شهید «اسماعیل دقایقی» به ­عنوان اولین فرمانده تیپ مستقل بدر – که بعدها لشکر بدر شد - انتخاب شد و بعدها در سال 2001، میلادی ابومهدی المهندس به فرماندهی سپاه بدر رسید🌱 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909
شهید ابومهدی اما در سال 1980 موفق شد به کویت برود و در کویت همراه با دیگر نزدیکان خود، ابتدا حزب الدعوه و بعدها یک گروه جهادی را پایه گذاری کند. در کویت بود که برای اولین بار نام او در اقداماتی علیه آمریکا مطرح شد[4]. ابومهدی المهندس در خصوص فعالیت­ هایش در کویت می­گوید: «در کویت ازدواج کردم و همان­جا به اعدام محکوم شدم». در واقع علت محکومیت شهید ابومهدی به اعدام، فعالیت ­های جهادی همراه با شهیدمصطفی بدرالدین💫🌿 ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→•eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909