eitaa logo
شهداءومهدویت
7هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
≈[🕊]≈ ≈[ ]≈ . . تمام‌ بلاتکلیفـی‌ها را‌ خط‌ بـزن! تکلیـف‌ ما را‌ حضـرت ‌سیدالشهـدا‌ مشخـص‌ کـرده‌است..🙃🍃 ..!✋🏻 . . ≈[🌷]≈از‌ آخرِ مجلس شھـــــدا را چیدند👇🏻 @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
أَلا إِنَّ الْحَلالَ وَالْحَرامَ أَكْثَرُمِنْ أَنْ أُحصِيَهُما وَأُعَرِّفَهُما فَآمُرَ بِالْحَلالِ وَ اَنهَي عَنِ الْحَرامِ في مَقامٍ واحِدٍ، فَأُمِرْتُ أَنْ آخُذَ الْبَيْعَةَ مِنْكُمْ وَالصَّفْقَةَ لَكُمْ بِقَبُولِ ماجِئْتُ بِهِ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ في عَلِي أميرِالْمُؤْمِنينَ هان! روا و ناروا بيش از آن است كه من شمارش كنم و بشناسانم و در اين جا يكباره به روا فرمان دهم و از ناروا بازدارم. از اين روي مأمورم از شما بيعت بگيرم كه دست در دست من نهيد در مورد پذيرش آن چه از سوي خداوند آورده ام درباري علي اميرالمؤمنين منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 💟💖💟 فَإِنْ طالَ عَلَيْكُمُ الْأَمَدُ فَقَصَّرْتُمْ أَوْنَسِيتُمْ فَعَلِي وَلِيُّكُمْ وَمُبَيِّنٌ لَكُمْ، الَّذي نَصَبَهُ الله عَزَّوَجَلَّ لَكُمْ بَعْدي أَمينَ خَلْقِهِ. إِنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَ مَنْ تَخْلُفُ مِنْ ذُرِّيَّتي يُخْبِرونَكُمْ بِماتَسْأَلوُنَ عَنْهُ وَيُبَيِّنُونَ لَكُمْ ما لاتَعْلَمُونَ. پس اگر زمان بر شما دراز شد و كوتاهي كرديد يا از ياد برديد، علي صاحب اختيار و تبيين كننده ي بر شماست. خداوند عزّوجل او راپس از من امانتدار خويش در ميان آفريدگانش نهاده. همانا او از من و من از اويم. و او و فرزندان من از جانشينان او، پرسش هي شما را پاسخ دهند و آن چه را نمي دانيد به شما مي آموزند. منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 💖💖💖💖💟💖💖💖💖 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🎁 🎁🎁🎁🎁 @hedye110
شبتون بخیر @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ چشمم به زیارت تو باز است بیا ذڪر فرج ات به هر نماز است بیا با آنڪه بدے زِمن تو دیدے بسیار با مِهر تو دل،گلشن راز است بیا #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ #صبحتون_مهدوے 🌼 🍃 ➥ @shohada_vamahdawiat
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 با صدای اذان گوشی‌ام، از خواب بیدار شدم، مادر نبود.رفتم وضو بگیرم دیدم در سالن، نماز می خواند، مادر نیم ساعت قبل از اذان بلند میشد. من همیشه به او غبطه می خوردم.وضو گرفتم و نمازم را خواندم. بعد از خواندن نماز، سرم را روی مهر گذاشتم و با خدا حرف زدم.ازخدا خواستم کمکم کند تا آرش را فراموشش کنم و از این امتحان سخت سربلند بیرون بیایم.بعدخواستم بخوابم ولی فکرو خیال اجازه ی خواب را به من نداد، بلند شدم چند صفحه قرآن خواندم و بعد درسهای دانشگاه را مرورکردم. چشمم که به جزوه ی تاریخ تحلیلی افتاد ناخداگاه اشکهایم روی جزوه ریخت. گاهی خودم هم از کارهای خودم تعجب می کنم. نمیدانم عشق با همه این کار را می کند یا من ضعیف هستم. حالا شانس آورده ام افکار و بعضی رفتارهایش را نمی پسندم، اگر همه‌ی رفتارش باب میلم بود چه می کردم.سعی کردم فکرم را متمرکز درسم کنم. باصدای مادرم که می گفت بیا صبحانه بخور، کتاب و جزوه ام را جمع کردم و به آشپزخانه رفتم.ــ مامان جان چیزی از گلوم پایین نمیره، میرم بچه هارو صدا کنم.داخل اتاق که شدم با پرت شدن بالشت به طرفم گیج شدم، خم شدم بالشت را از روی زمین بردارم که دومی به طرفم پرت شد و صدای خنده ی اسرا و سعیده همه جا را برداشت.بالشت دوم را هم برداشتم و روی تخت انداختم وگفتم:– شانس آوردین حوصله ندارم وگرنه حسابتون رو می رسیدم.بیایید صبحونه بخورید.اسرا بی حرف رفت، سعیده بغلم کرد وگفت:– چرا اینطوری شدی راحیل؟ کی میشه مثل قبل بشی؟دستهایم را دور کمرش حلقه کردم و سرم را روی شانه اش گذاشتم و گفتم:– برام دعا کن.با صدای بغض آلودی گفت: –انشاالله همه چی درست میشه.موقع پوشیدن کفش هایم مادر لقمه ایی دستم داد.–حداقل اینو بخور ضعف نکنی.ــ ممنونم مامان جان.مادر کمی مِن ومِن کردوگفت:–راحیلم غمت رو پشت لبخند و خنده ی مصنوعیت قایم کن، بخصوص توی دانشگاه. با دوستهات باش و بگو بخندکن. اینجوری واسه هر دوتاتون بهتره.جلو رفتم، بوسیدمش و گفتم:–چشم.سعیده جلو در امد. –صبر کن تا یه جا می رسونمت.نگاه معنی داری به پالتو کرم رنگ بالای زانویش انداختم و گفتم: – نه اصلا، خودم برم راحت ترم.نگاهم را دنبال کرد و گفت: –الان میام، بعد از چند دقیقه امد و گفت: –بریم، حل شد.دیدم زیر پالتو یک مانتو زیر زانو پوشیده و دکمه های پالتواش را هم باز گذاشته.با تعجب اشاره به مانتواش کردم. – چقدر آشناست.خندید و گفت: –مال خودته دیگه، برات میارم بعدا. حالا بریم؟اونقدر گرم حرف شدیم که دیدم جلو در دانشگاه هستیم. ــ وای سعیده ما کی رسیدیم. ببخشید این همه راه...همانطور که ماشینش را پارک می کرد، حرفم را بریدو گفت:– بی خیال بابا. خودم خواستم برسونمت.فقط راحیل این که گفتی، اون پسره آرش برگشته به تو گفته هر جور که تو بخوای من اونجوری میشم، نمی فهمم چرا بازم قبول نمیکنی؟لبخندی زدم.– یه چیزی بگم قول میدی ناراحت نشی؟ــ باشه بگو.ــ ببین صبح خواستیم بیاییم، تو چی پوشیده بودی؟ بعد به خاطر من رفتی مانتو پوشیدی. یعنی اگه من نبودم یا روزایی که نیستم تو همونجوری میری بیرون. تازه می دونم امروز به خاطر من فقط رژ زدی و زیاد آرایش نکردی.من اینو نمی خوام. به خاطر من نمی خوام باشه. می خوام به خاطر خدا باشه، همه جا باشه. خودش باشه. با فکر خودش راحت زندگی کنه و از زندگیش لذت ببره. مثل من که از پوششم لذت می برم چون خودم قبولش کردم و دلیلش رو فهمیدم.سعیده هر کسی باید خودش از زندگیش راضی باشه با فکرخودش وگرنه خسته میشه، زده میشه. باید هر کسی خودش بخواد و دنبالش بره، زورکی و اجباری در درازمدت باعث تنفر میشه.حرف یه عمر زندگیه، یه روز دو روز نیست...همانطور که حرف می زدم دیدم نگاه سعیده به رو برو میخکوب شد. نگاهش را دنبال کردم، آرش بود که روبروی ماشین سعیده پارک می کرد. ولی هنوز متوجه ی مانشده بود.سعیده فوری پیاده شدو امد در طرف من را باز کرد.–پیاده شو دیگه می خوام تا کلاس همراهیت کنم و عاشق دل خسته روسیروسیاحت کنم.از کارش خوشم نیامد ولی حرفی نمی توانستم بزنم چون آرش هم متوجه ما شده بودو به سمتمون می آمد.آرش با لبخند سلام کرد، خیلی آرام جواب دادم.ولی سعیده برعکس من بلند و خندان سلام داد و حالش را پرسید. آرش هم متقابلا لبخند زدو رو به من گفت: –معرفی نمی کنید؟چشم غره ایی به سعیده رفتم.–دختر خالم هستند.آرش نگاهی به ماشین سعیده انداخت و با تعجب گفت:– همون دختر خالتون که تصادف ...نگذاشتم ادامه بدهد. –بله.سعیده خنده ایی کردو گفت:– فکر کنم فقط خواجه حافظ شیرازی قضیه ی تصادف مارو نمی دونه.اخمی به سعیده کردم و به سمت در ورودی دانشگاه رفتم. سعیده هم بعد از چند قدم همراهی با من وقتی دید اخم هایم باز نمی شود خداحافظی کردو رفت. 🌸🍃🌸🍃🌸 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
4_5969712672642434975.mp3
5.46M
امیر بی قرینه کی می آیی؟ سحرخیز مدینه کی می آیی؟ عزیزم مادرت چشم انتظاره دوای زخم سینه کی میایی فدای سوز و آهت دلم خسته به راهت تمام هستی من فدای روی ماهت عزیز فاطمه داد از جدایی 👌👌👌👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shohada_vamahdawiat
💌 مادر در خواب پسر شهیدش را می‌بیند. پسر به او می‌گوید:توے بهشت جام خیلے خوبه. چے می‌خواے برات بفرستم؟ مادر می‌گوید:«چیزے نمی‌خوام؛ فقط جلسه قرآن ڪه می‌رم، همه قرآن می‌خونن و من نمی‌تونم بخونم خجالت می‌ڪشم. می‌دونن من سواد ندارم، بهم می‌گن همون سوره توحید رو بخون.». حاج ڪاظم می‌گوید:«نماز صبحت رو ڪه خوندے قرآن رو بردار و بخون!». بعد از نماز یاد حرف پسرش می‌افتد. قرآن را بر می‌دارد و شروع می‌ڪند به خواندن. خبر می‌پیچد. پسر دیگرش این‌را به عنوان ڪرامت شهید محضر آیت الله نورے همدانے مطرح می‌ڪند و از ایشان می‌خواهد مادرش را امتحان ڪنند. قرار گذاشته می‌شود. حضرت آیت‌الله نزد مادر شهید می‌روند. قرآنے را به او می‌دهند ڪه بخواند. به راحتے همه جاے را می‌خواند؛ اما بعضے جاها را نه. میفرمایند:«قرآن خودت رو بردار و بخوان!». مادر شهید شروع می‌ڪند به خواندن؛ بدون غلط. آیت الله نورے گریه میڪنند و چادر مادر شهید را می‌بوسند و می‌فرمایند:«جاهایے ڪه نمی‌توانست بخواند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم ڪه امتحانش ڪنیم.» 🌹 ‌شهـــید حاج ڪاظم رستگار ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۱۴۱🌷 🔷اسامی امام زمان عجل الله فرجه🔷 🌹اصل🌹 🍃ريشه و بُن از مهمترين معانی کلمه ی اصل است. 🍃 وجود حضرت بقية الله بن و ريشه تمام خيرات و برکاتی است که در عالم امکان جاری و ساری است. اگر در بين مردم کسی وجودش مبارک است و نامش در خيرات پرآوازه است و اگر علم و کمال فردی زبانزد است و محبوب القلوب بودنش چشم گير، همه و همه به برکت وجود يوسف فاطمه(عج الله فرجه) است. 🍃 هر منتظري اگر به جلوه نام حضرت متوسل شود، خيرات و برکات را از بن و ريشه آن طلب کرده است. اين شخص هيچ حسنه‌ای را ظاهری و روبنايی دريافت نمي‌كند بلکه تمام حسنات عطا شده‌اش به سرچشمه متصل می‌شود و آنچه از اصل و سرچشمه حقيقی آبياری شود خشکيدن و بی‌ثمر بودن تهديدش نمی‌کند. 🍃اگر اصل را در مقابل فرع قرار دهيم بايد بگوييم تمام خيرات و برکات، فرعِ وجود مقدس حضرت حجت هستند. 🍃به ميزاني كه اتصال فرع به اصل محکم‌تر و قوی‌تر باشد بيشتر از عنايات حضرت تغذيه می‌شود. همچنانکه شاخه‌ درخت اگر محل اتصالش به درخت وسيع‌تر و پهن‌تر باشد، پايداريش در حوادث بيشتر خواهد بود. 🍃در معنای سوم، اصل را «ذات» هر چيز دانسته‌اند ذات در اين معنا در مقابل عَرَض قيام مي کند. وقتی سخن از ذات چيزی به ميان می‌آيد، سخن از ماندگاری و ثبات است. 🍃 ذات،حقيقتی جدانشدنی از اصل است در حاليکه عرض ثبوت ندارد و وجودش وابسته به ذات است. با اين توضيح بايد گفت خيرات و حسناتِ تبلور يافته در وجود حضرت بقية الله ذاتی است. اما خيرات و برکات ديگران عرضی و وابسته به ذات مقدس حضرت است. eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
Eshghe Pak.mp3
3.4M
سالروز ازدواج آسمانی پیامبر گرامی اسلام(ص) و حضرت خدیجه(س) مبارک باد🌹🌸 خواننده: حامد زمانی " عشق پاک ❤️ ❤️ @shohada_vamahdawiat
💢بدانيد كه كمال خود را از خداوند كسب كردم 🔹ای برادر عزيز از شما می‌خواهم كه نگذاريد اسلحه گرم من به روی زمين بماند و سرد شود و به جبهه‌ها بياييد و ياري اسلام كنيد و بدانيد كه خداوند با شما است https://bit.ly/31P4m36@shohada_vamahdawiat