eitaa logo
شهدای هویزه
3.7هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
687 ویدیو
30 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2875523072C71b2b4b72a 🌷 محفلی برای معرفی و زنده نگه داشتن یاد و نام شبیه ترین شهدا به شهدای کربلا در ایران... 🌍 خوزستان_ هویزه 🔰 کانال‌رسمی‌یادمان‌شهدای مظلوم کربلای هویزه؛ اولین یادمان دفاع مقدس ⬅️ ارتباط با ادمین: @h_media
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 | 🔻 پیامبر مهربانی در کلام امام مهربانی * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
🌷 | 🔹 مادر شهید حاج مهدی زندی نیا (فرمانده ادوات لشکر ثارالله) به دلیل آلزایمر و کهولت سن هیچکس را نمی شناسد البته به جز دو نفر! جگر گوشه ای که او را شهید بار آورد و نامش را با دیدن خواب امام زمان (عج) انتخاب کرد و حاج قاسم که به قاب عکسش غذا می دهد! مادر نمی داند سردار دلها به شهادت رسیده است... و فراموش نمی شوند. ❗️ کوفیان! ما اهل ذلت نیستیم عزّت زیاد! در دل ما قاب عکس پهلوانی مانده است... * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
پیامبردرمیدان-جهاد9-2.mp3
2.23M
🎧 | 🎙📻 سخنرانی در رادیو اهواز 9️⃣ جلسه نهم ⬅️ با آغاز جنگ تحمیلی، شهید سید محمد حسین علم الهدی هر روز در رادیو خوزستان به صورت زنده سخنرانی می‌نمود. این سخنرانی‌ها عمدتاً شامل آیات جهاد و درس‌های پیامبر اسلام در میدان جهاد است. * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانش آموزشهید ▫️ تولد: 10 آبان 1340 ▫️ نام پدر: رجبعلی ▫️ شهرستان : دزفول ▫️ تحصیلات: دانش آموز سال آخر هنرستان فنی- رشته برق ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف اول- قبر چهارم 🔹 روایت عاشقی: 15 ساله بود؛ ابتدای نوجوانی که بچه ها معمولا خیلی به لباس و ظاهرشان می رسند. آن هم روزهای قبل از انقلاب که فرهنگ، خلاصه می شد در خودباختگی نسبت به غرب و خیلی ها دنبال مُد، مدل مو، لباس خارجی و... بودند. برادرمان که آلمان زندگی می کرد، برایش یک دست لباس مارک دار «آدیداس» فرستاده بود. اما علی اکبر یک بار هم آن را نپوشید. خیلی اصرارش کردیم که بپوش؛ مگر چه مشکلی دارد؟ رنگش را دوست نداری؟ از مدلش خوشت نمی آید؟ گفت: «نه؛ من با پوشیدن این لباس، تابلوی استعمار نمی شوم!» حسابی حواسش جمع بود؛ می دانست با لباس تَن هم می شود به جنگ استعمار رفت. 👤 راوی: خواهر شهید رکابساز 📕 منبع: کتاب * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
☘️ اگر_بــرای خدا _ نگــاه خــدا جهــت تمام تلــاش‌ها بشــه و از هــمه چــیز رها بشــی جز بندگی در خــانه‌ی خدا _ بخاطر این حس رها شدن و جهادی که تو در اون فقط رو دیــدی _ خدا تــمام اون آرزوها و آمــال و لــذت های حلــال دنیایی کھ تو بخاطر جهاد مستمر ازش گذشتی و تمــــام مخالفت‌هایی که با علاقه‌هایی که لازم زندگی بود _ شاید ازدواج _شاید اشتغال_ هر انچه‌که شاید روزی برای داشتن‌ش اشک ها میریختی‌ از همه‌اش گذشتی و آگاهانه انتخاب کردی که رها شویی در جریان تلاش برای همان نگاه _ آرام و آهسته متوجه دستی می‌شوی تو را برای آنچه که ازش گذشته‌بودی ،برای بهترِ آن تو را در مسیر رسیدن قرار میدهد، فکرش را می‌آورد حتی مقداری رنج و ابتلا با آن می آورد اما چون تو خودت را به بهترین مربی سپرده‌ای و هیچ وابستگی به آن ها نداری _ حتی وسایل رسیدن را فراهم می‌کند و جالب تر اینکه تمام موانع را پلکانی برای وصال می‌کند .. این یک ماجرای عاشقانه از نگاهِ_ابی_عبدلله‌ به زندگی تو است... * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | زبان عربی 📍کلمه جديرة بالاستماع تعامل الشباب و المسؤلین فی الدفاع المقدس. 🎙 الشيخ حسن البرهاني * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 | 🔺 بگذار با علم الهدی بیعت نمایم... 🎙 * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
🍁🌱 دنیا چه زیبا می شود وقتی بیایی پاییز رسوا می شود وقتی بیایی نازِ نگاهت آشنا با روی زرد است سبز است فرداهای ما وقتی بیایی... * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
❤️ | 0️⃣ صفر. آن‌ها که _مثل من_ بیچاره هستند می‌دانند خیلی درد دارد که سرگذشت‌ آدم‌های خوب را بخوانی و هی نگاهت به زندگیِ هرز رفته‌ی خودت بیفتد. عصر جمعه‌ام لای خرده روایت‌هایی از این مرد، که یک از هزارشان هم ثبت نشده است، گذشت. حتی خواندن و نوشتن‌شان هم از دست و دهانم بزرگتر است. اما کلمه‌ها را "جمعه‌ای" به اینجا کشاندم که یادم بماند "العجل‌العجل" گفتن‌ها، از این راه، قبول می‌شوند. ⬅️ ادامه... ⬇️⬇️⬇️⬇️ * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
1️⃣ یک. نخود کیلویی ٢٠٠ تومان بود. زن ٢٠ تومانی که توی مشت‌ش مچاله بود را به ملا مهدی نشان داد. با کمی شرم گفت: "می‌شه اندازه‌ی پولم بهم نخود بدین؟" ملا مهدی سرش را بالا آورد. گفت: "خواهرم چرا خواسته‌ت را اینجور مطرح می‌کنی؟ بگو ٢٠ تومن نخود بده. ٢٠ تومن هم برا خودش سنگِ ترازو داره! " با لبخند صد گرم نخود وزن کرد و به زن داد. 2️⃣ دو. نخود و لوبیا و عدس‌ها را پاک می‌کرد. هر سری که بار جدیدی از حبوبات برایش می‌رسید دانه به دانه سنگریزه، کاه و چوب‌های ریز را جدا می‌کرد. می‌گفت من پول نخود و لوبیا می‌گیرم. حق ندارم سنگ و چوب به مردم بفروشم. 3️⃣ سه. بسته‌های ماکارونی ٩٠٠ گرمی را قبل از فروختن وزن می‌کرد. اگر بسته‌ای وزنش از ٩٠٠ گرم کمتر بود، یک بسته‌ی پلمپ را باز می‌کرد و از ماکارونی‌های آن می‌گذاشت روی بسته‌هایی که وزن‌شان کمتر از حد معمول بود. می‌گفت: کارخانه کم‌فروشی کرده است، من که نباید این کار را بکنم. 4️⃣ چهار. حق الناس برایش خیلی مهم بود. یکی از خط قرمزهای زندگی‌اش بود. یادش مانده بود که در نوجوانی با میخ، روی دیوار خانه‌ای خط انداخته بود. بزرگتر که شد، رفت و حلالیت طلبید. برای جبران مافات، از کوره‌ی آجر پزی تعدادی آجر خرید و به صاحب‌خانه داد. 5️⃣ پنج. زن خریدش را کرد. منتظر بود که بقیه پولش را بگیرد. ملامهدی دنبال پول خرد می‌گشت تا بقیه پول را بدهد. زن عجله داشت. بدون اینکه نیاز به کبریت داشته باشد، گفت: "باقی پولم را کبریت بده" ملا مهدی با تعجب سرش را بالا آورد. گفت: "نه خواهرم! تو کبریت نمی‌خواهی. الان بقیه پولت را می‌دهم." با هر مشقتی بود پولِ خرد جور کرد و به زن داد. بعد با همان طمأنینه‌ی همیشگی‌اش گفت: "حالا اگر کبریت می خواهی پول را بده، به تو کبریت بدهم." زن تشکر کرد."نیاز ندارم." ملا مهدی گفت: "دیدی گفتم کبریت نمی‌خواهی، چرا خواستی در حقم ظلم کنی و به جای پولت به اجبار جنس دیگری ببری؟" 6️⃣ شش. پیر شده‌ بود. سالخوردگی را به وضوح می‌شد در حرکاتش دید. امام خمینی که حکم جهاد داد، کرکره مغازه‌اش را پایین کشید. روزی در مسیر حرکت به سمت منطقه، از شوق نتوانست اشک‌هایش را کنترل کند. بلند بلند گریه کرد. علت را پرسیدند. دستمال سفیدِ متقال‌ را به صورتش کشید و گفت: "من یک دقیقه زندگیِ با عزت در این انقلاب اسلامی را با تمامِ عمر هشتاد و چند ساله‌ام عوض نمی‌کنم." 7️⃣ هفت. دو نفر که معلوم بود دزفولی نیستند، در به در دنبال ملامهدی می‌گشتند. از چند نفری سوال کردند، اما کسی او را نمی‌شناخت. بعد از مدتی پرس‌وجو آدرس خانه ملا را پیدا کردند. از اصفهان آمده بودند. برای یکی‌شان مشکلی پیش آمده بود. در خواب کسی به او گفته بود اگر می‌خواهی مشکلت حل شود به دزفول برو. سراغ شخصی به نام ملا مهدی را بگیر. او از یاران امام عصر (عج) است. 8️⃣ هشت. چند شب قبل از وفاتِ ملا، مادر یکی از شهدا خوابِ فرزند شهیدش را دید که بسیار خوشحال بود. مادر علت را پرسید. گفت: " دارد می‌آید پیشمان! مادر! حتما در مراسمش شرکت کن!" مادر نمی‌دانست منظور پسرش از بزرگِ شهدا کیست، تا روزی که فهمید ملامهدی دار فانی را وداع گفته است. * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
| 🚀 آنچه که داریم ما، یک دل طوفانی است آنچه که مانده کنون، راهِ است گفت: به صهیون بگو لحظه‌ی پایانی است وقتِ تماشای ما، وقت پشیمانی است... 🌿 چشم‌های زیتونیِ درخت تپش‌های قلبِ صاحب خودش‌را نزدیک می‌بیند تا خود را تقدیم حضان او کند، این‌بارانی شدن چشم‌هایش ‌او راخواستنی‌تر و وصال‌ش را شیرین‌ترمی کند .. * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh