eitaa logo
شهدای هویزه
2.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
645 ویدیو
30 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2875523072C71b2b4b72a 🌷 محفلی برای معرفی و زنده نگه داشتن یاد و نام شبیه ترین شهدا به شهدای کربلا در ایران... 🌍 خوزستان_ هویزه 🔰 کانال‌رسمی‌یادمان‌شهدای مظلوم کربلای هویزه؛ اولین یادمان دفاع مقدس ⬅️ ارتباط با ادمین: @h_media
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺به نیابت از رفیق شهیدم... * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
#۱۳آبان یعنی دانش آموزان ما کفایت می کنند برای برای پایین کشیدن پرچم آمریکا... یاد و خاطره 14 شهید دانش آموز کربلای هویزه گرامی باد: روزتان مبارک دانش آموزان شهیدم * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
: 🌷 دانش آموزشهید ▫️ تولد:30 مهر 1342 ▫️ نام پدر : حبیب الله ▫️ شهرستان : اهواز ▫️ تحصیلات : دانش آموز سال آخر دبیرستان- رشته ریاضی ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف سوم- قبر سیزدهم شهید غفار درویشی به ما:‏ ✍️ هر گاه دچاره ضعف ايمان شديد، بدانيد كه حتما به يكى از امور پست دنيا نزديك شده ايد. برادران و خواهران عزيز، از انقلاب به شدت محافظت كنيد. بدانيد كه چنانچه اين انقلاب شكست بخورد، جهانخواران چنان بلائى و مصيبتى بر مسلمين روا مى دارند كه رهايى از آن بسيار مشكل است و شايد اين كار فقط از دست امام زمان (عج) ميسر باشد. * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
🔺13 آبان یعنی دانش آموزان ما کفایت می کنند برای برای پایین کشیدن پرچم آمریکا... یاد و خاطره 14 شهید دانش آموز کربلای هویزه گرامی باد: روزتان مبارک دانش آموزان شهیدم * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانش آموزشهید ▫️ تولد: 30 مهر 1342 ▫️ نام پدر : حبیب الله ▫️ شهرستان : اهواز ▫️ تحصیلات : دانش آموز سال آخر دبیرستان- رشته ریاضی ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف سوم- قبر سیزدهم 🔹 روایت عاشقی: همراه غفار درویشی و یکی دو نفر دیگر از سپاه هویزه خودمان را رساندیم سوسنگرد. شهر توی آتش می سوخت. پیکر شهدا پراکنده روی زمین افتاده بود. کنار رودخانه رسیدیم به خانه پیرمردی کَر و کور. قسمتی از خانه اش را گلوله توپ برده بود! پیرمرد اما بی خبر، کُنج تنها اتاق سالم خانه نشسته بود و ناله می کرد. انگار دو سه روز بود آب و نان نداشت. آرام تکانش دادیم. فوری به عربی ناله کرد:«گُشنمه؛ غیر از ماهی سرخ شده هم هیچی نمی خوام!» مانده بودیم هاج و واج که توی آشفته بازار تیر و ترکش، ماهی سرخ شده از کجا گیر بیاوریم؟! گفتم: غفار! این داره می میره؛ براش ماهی پیدا کن. خیره نگام کرد و گفت: ماهی؟!!... تو این اوضاع ماهی کجا بود بابا؟ دست آخر هم حریفش نشدیم. اول از توی یه مغازه براش تُن ماهی گیر آوردیم بعد رساندیمش جای امن! خیال مان که از پیرمرد راحت شد، غفار بی مقدمه گفت:«یونس، تو همین امروز شهید می شی.» گفتم: خواب نما شدی؟ من کجا؟ شهادت کجا؟ گفت:« نه؛ تو شهید می شی. چون فرمانده مایی و ما پشت سرت حرکت می کنیم. من پشت سر هر کی راه برم شهید می شه.» بعد هم خندید. کاش من پشت سرش رفته بودم. 👤 راوی: سردار یونس شریفی 📕 منبع: کتاب * کانال شهدای هویزه @shohaday_hoveizeh
📆 | 🔸 13 آبان یعنی دانش آموزان ما کفایت می کنند برای پایین کشیدن پرچم آمریکا... 🌟 ستاره یاد و نام بلند 14 شهید دانش آموز کربلای هویزه پرفروغ باد: 🎉 روزتان مبارک دانش آموزان شهیدم ✨ * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📝 | سوسنگرد قهرمان (۱) 🔹 گردان محمد بلالی و همچنین حدود یکصد نفر نیروی اعزامی از تبریز به فرماندهی علی تجلایی و سی نفر از رزمندگان کازرونی به فرماندهی اکبر پیرویان برای تقویت جبهه دشت آزادگان به آنجا آمدند. 🔹 دشمن از ۲ محور به شهر حمله کرده بود؛ يکي از طرف دهلاويه بود و يکي از طرف جاده حميديه - سوسنگرد. در دهلاويه نزديک به ۶۰ نفر از نيروهاي تبريز که مشغول دفاع بودند به شهادت رسيدند. بعدا که به محل شهادت ۲۲ نفر از بچه ها در ابوحمیظه می رفتی، می ديدی که بچه ها مانند گل هاي پرپر شده روي زمين افتاده اند. در آنجا حالت عجيبي به انسان دست می داد. شهيد دهبان در حالي که نارنجک جنگي در دستش بود بر اثر اصابت تير دوشکا به صورتش به شهادت رسيده بود. 🔹 امکانات بچه ها در آن روزها واقعا بسيار ناچيز بود. يک قوطي کنسرو لوبيا و يک تکه نان خشک سهميه ۲۴ ساعت ۲ نفر بود. آن گروهي که چند قبضه کلاشينکف داشت به عنوان مجهزترين گروه در سطح جبهه ها شناخته مي شد. 🔹 از رزمندگان اهل هویزه، بعد از ظهر ۲۲ آبان، با و رضا پیرزاده و با ماشین به سمت سپاه سوسنگرد رفتند. قاسم نیسی در سپاه هویزه ماند تا به دستور اصغر، سلاح های «ام یک» انبار سپاه را بین جوانان هویزه تقسیم کند تا مردم بتوانند از خودشان و شهرشان دفاع کنند. دم دمای غروب به سوسنگرد رسیدند. دشمن شهر را زیر آتش گلوله های توپ و خمپاره و تانک قرار داده بود. 🔹 تانک های دشمن از این محور، در پانصد متری باغ های «مشروطه» ایستاده بودند و خود را برای حمله نهایی آماده می کردند. 🔹 در سالن سپاه، نماز مغرب و عشایشان را خواندند و چند تکه نان خشک پیدا کردند و خوردند. حدس می زدند دشمن صبح حمله می کند اما در عین حال شب را آماده باش بودند. صدای انفجار توپ و خمپاره قطع نمی شد. آنها نه یک تانک در سوسنگرد داشتند و نه واحد توپخانه ای در کار بود. تنها سلاح آنهاچند تفنگ انفرادی بود و آر پی جی هفت. آن شب اصغر گندمکار تا صبح نماز خواند؛ اشک ریخت و دعا و قرآن خواند... ⬅️ ادامه دارد... 📚 منابع: - کتاب گزارش به خاک هویزه - خاطرات نصرالله ایمانی کتاب دِین (خاطرات بچه های مسجد جزایری) * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📝 | سوسنگرد قهرمان (3) 🔹 با فرود آمدن پی در پی گلوله های خمپاره، توپ و تیربار دشمن بر سرشان، بچه ها یکی یکی زخمی و شهید می شدند. عده ای که فشنگ هایشان تمام شده بود، هاج و واج مانده بودند چه بکنند. صدای ناله مجروحان آزار دهنده بود. کسی نبود مجروحان را به جای امنی برساند و اجساد شهدا را از منطقه دور کند. صدای تانک های دشمن مثل صدای پای غول سیاهی، هراس آور بود. معدود موشک های آرپی جی که بچه های سپاه سوسنگرد داشتند، خیلی زود تمام شد و مشکلات را کامل کرد. 🔹 خون روی خاک های تشنه روان بود و جنازه ها بر زمین افتاده بودند. سه راه هویزه با آن حجم آتش وحشتناک دیگر جای ماندن نبود. کم کم دستان مدافعان از هر گونه گلوله ای خالی شد و آنها ماندند و تفنگ های خالی و از کار افتاده، اما هر طور بود تا ظهر مقاومت کردند. حوالی ظهر اکبر پیرویان فرمانده گروه اعزامی از کازرون شهید شد. 🔹 یک شیاری را شناسایی کرد که می توانست ده متر جلوتر برود، اما تا مقداری پیشروی کرد، دشمن متوجه او شد و با تیر مستقیم تانک به او شلیک کردند. ترکش ها به اصغر خوردند و او را به شهادت رساند. یونس از آنچه می دید متحیر بود. درست مثل اینکه کابوسی را در خواب می بیند. 🔹 اصغر که نماز صبحشان را با هم خواندند و تا همین چند لحظه پیش کنارشان می جنگید، غرق در خون روی زمین افتاده بود و یونس که او را این همه دوست داشت حتی نمی توانست برای جا به جا کردن جنازه اش از سر جایش تکان بخورد. او بود و همه نیروها مثل برادرشان او را دوست داشتند. او اولین فرمانده و مؤسس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هویزه بود. خاطرات، مثل فیلمی از نظرش عبور می کرد. او هنوز یک ماه نشده بود که به هویزه آمده بود و در این مدت کم بچه ها چه علاقه ای به او پیدا کرده بودند. باورش نمی شد اصغر جلوی چشمان خودش با آن وضعیت مظلومانه پاره پاره شود و به شهادت برسد، اما جنگ، بی رحم بود. عده ای شاید برای حفظ روحیه دیگران می گفتند که اصغر گندمکار به شهادت نرسیده و مجروح شده است. 🔹 فشار دشمن به اوج خود رسیده بود و هر لحظه ‌تعداد نیروها کمتر و کمتر می شد. کم کم عقب نشینی شروع شد. آنجا دیگر جای ماندن نبود. فقط ، رضا پیرزاده، ، محمود یاسین، کریم کریمی تبار و دو نفر دیگر مانده بودند. نیروهای دشمن به طرفشان می آمدند؛ کریم گفت: - الآن می رسند بالای سرمان، یکی یکی عقب نشینی کنید. ما تیر اندازی می کنیم و شما عقب بروید... ⬅️ ادامه دارد... 📚 منابع: - کتاب گزارش به خاک هویزه - خاطرات نصرالله ایمانی کتاب دِین (خاطرات بچه های مسجد جزایری) * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📝 | سوسنگرد قهرمان (4) 🔹 نیروها شروع به تیر اندازی و گریز کردند و از محله مشروطه به داخل شهر آمدند. خاکریز به دست دشمن افتاد. البته آنها جلوتر نیامدند. شاید فکر می کردند که بچه ها حیله ای دارند و می خواهند آنها را به دام بیندازند. نمی دانستند که حتی یک نفر هم نیست که مقابلشان مقاومت کند. 🔹 شب فرا رسید. در گیری ها کمی فروکش کرد، اما شهر هنوز در آتش و خون می سوخت. دشمن همچنان شهر را گلوله باران می کرد. 🔹 اجساد شهدا اینجا و آنجا روی زمین افتاده بود. به یونس گفت: - یونس، اصغر و پیرویان پر کشیدند و رفتند، حالا تو فرمانده ما هستی، توهم شهید می شی. - چرا میگی من هم شهید می شم؟ - اون از اصغر اونهم از پیرویان، تا سه نشه بازی نشه. حالا نوبت تو ست. و بعد از آن همه مصائب برای اولین بارلبخندی بر لبانشان نشست. 🔹 یونس به باقیمانده بچه ها گفت: - عراقیا شب داخل شهر نمی آن، اونا روز پیشروی می کنن. می ترسن شب وارد شهر بشن. شما صبح تا حالا خیلی خسته و کوفته شدین. برید جایی گیر بیارید و استراحت کنین. هر گروهی برای خودش رفت و جایی استراحت کرد. فرماندهی واحدی نبود. 🔹 اغلب خانه های سوسنگرد خالی بودند. چند خانه را گشتند، اما آب نداشت. سرانجام نزدیک مسجد جامع خانه ای پیدا کردند که توی یک تانکرهزار لیتری مقداری آب مانده بود. با آن آب وضو گرفتند و نماز مغرب و عشایشان را خواندند. روحیه ها خراب بود و خستگی داشت بچه ها را از پای در می آورد، هر کدام در گوشه ای در خواب عمیقی فرو رفتند. یونس نیمه شب یک بار بیدار شد و دید رضا پیرزاده با حالت خاصی مشغول نماز و نیایش است و اشک هایش جاری است. با آن همه خستگی، این حال او عجیب بود و او را به یاد نماز و اشک اصغر گندمکار در شب شهادتش انداخت. 🔹 با صدای اذان رضا برای نماز صبح بیدار شدند. نماز صبح را خواندند و از آن خانه بیرون زدند. اول به محله مشروطه رفتند تا اوضاع دشمن را بررسی کنند. متوجه شدند آنها نصف محله ابوذر را به اشغال خود در آورده اند. ⬅️ ادامه دارد... 📚 منابع: - کتاب گزارش به خاک هویزه - خاطرات نصرالله ایمانی کتاب دِین (خاطرات بچه های مسجد جزایری) * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
‼️ | 🌷 دانش آموز شهید کربلای هویزه : 🔹 برادران و خواهران عزيز؛ از انقلاب به شدت محافظت كنيد. بدانيد كه چنانچه اين انقلاب شكست بخورد، جهانخواران چنان بلائى و مصيبتى بر مسلمين روا مى دارند، كه رهايى از آن بسيار مشكل است. * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh