eitaa logo
شهدای هویزه
6.6هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2875523072C71b2b4b72a 🌷 محفلی برای معرفی و زنده نگه داشتن یاد و نام شبیه ترین شهدا به شهدای کربلا در ایران... 🌍 خوزستان_ هویزه 🔰 کانال‌رسمی‌یادمان‌شهدای مظلوم کربلای هویزه؛ اولین یادمان دفاع مقدس ⬅️ ارتباط با ادمین: @h_media
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🔺 دانشجویی که شهادتش را شب عیدفطر از خدا گرفت 🌷 دانشجوی جهادگر شهید محمد فاضل ▫️ تاریخ تولد : 2 اردیبهشت 1338 ▫️ نام پدر: محمد حسین ▫️ شهرستان: سبزوار ▫️ تحصیلات: دانشجوی ترم 4 مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف (دانشجوی انصرافی رشته ریاضی دانشگاه مشهد) ▫️ عضو دانشجویان پیرو خط امام(ره) حاضر در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف چهارم- قبر نُهم 🔹 روایت عاشقی: 10 سالش بود داشت اعمال شب عید فطر را توی مفاتیح نگاه می کرد طولی نکشید ایستاد به نماز سلام که داد پرسیدم چه می خواندی این همه وقت؟ گفت: نماز هزار قل هوالله. جا خوردم! گفتم برای چه؟ مکثی کرد و گفت: به نیت شهادت!! محمد، شهادتش را همان شب از خدا گرفت. 👤 راوی: مادر شهید فاضل 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 هنوز روسری دور سرش، بود! 🌸 سهام خیام، دختری از هویزه 🌸 ▫️ تولد: 25 بهمن 1347 ▫️ شهادت: 8 مهر 1359- هویزه 🔹 هشتم مهر 59، روز دوم اشغال هویزه بود. دشمن، تصفیه خانه شهر را گرفته بود. آب قطع بود. با هزار ترس و لرز می رفتیم لب رودخانه آب بیاوریم یا ظرف بشوییم. سربازهای بعثی همه جا بودند. مردم به ستوه آمده بودند. همان روز قیام کردند. تقریبا 300 نفر با سنگ و چوب به سوی بعثی ها یورش بردند. نیروهای زرهی دشمن در 5 کیلومتری شهر سنگر گرفته بودند. هویزه، دست تعدادی نیروی پیاده و چند بعثی بود. آنها ترسیده بودند. وحشیانه به هر طرف شلیک می کردند. برای فرار از شهر باید از رودخانه می گذشتند. همانجا که من و سهام و چند نفر دیگر بودیم. سهام، دختر نوجوان ریز اندامی بود. دانش آموز بود. 12 سال بیشتر نداشت. 2 متر بیشتر با دشمن فاصله نداشتیم. سهام سربازان فراری دشمن را با سنگ می زد. ناگهان یکی از سربازها به سویش شلیک کرد. گلوله مستقیم به پیشانی سهام خورد و از بینی تا کاسه سرش را برد. مغز سهام به اطراف پاشید و در کنارم نقش بر زمین شد در حالی که هنوز روسری دور سرش، بود. *** 🔹 ساعتی نکشید که هزاران تظاهر کننده خشمگین از شهادت سهام، سربازان دشمن را غافلگیر کردند. درگیری ساعتی طولی کشید . همان روز هویزه از وجود ارتش بعث، پاکسازی شد. 👤 راوی: خانم ورده ساکی (شاهد شهادت سهام) 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 بسیجی شهید مرتضی کاوند ▫️ تاریخ تولد: 1 / 1 / 1340 ▫️ نام پدر: علی محمد ▫️ محل تولد: بروجرد ▫️ شهرستان: ری ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف اول- قبر آخر 🔹 عاشق صادق بود؛ از آن عشق امام های دو آتشه. خبر بیماری قلبی امام (ره) را که شنید، بی تاب شد. جدی و از ته دل می گفت:« حاضرم قلبم را به امام بدهم.» مرتضی مصداق این بیت شعر بود: خدا را صدهزاران شُکر یک چندی؛ حسینی زندگی کردم خدا را شکردر عصر زندگی کردم... 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 بسیجی شهید حسین زارعی ▫️ تولد: 5 آذر 1332 - روستای رامیشان شهرستان کبودرآهنگ ▫️ نام پدر: معراج علی ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل خاکسپاری: گلزار شهدای روستای رامیشان (استان همدان) ▫️ محل یادبود: هویزه- ردیف سوم- قبر دهم 💠 روایت عاشقی: 🔹 با دخترخاله اش نامزد کرده بود. دلم خوش بود به خاطر او هم که شده همدان می ماند. نماند. قبل اعزام رفت خانه شان. گفت:«من دارم می رم. تو این مدت هر چی کادو و طلا برات گرفتم، مال خودت.» یک نوشته ای هم داده بود دست برادرش که:«اگر شهید شدم، خانواده خاله را یک سفر مشهد ببر تا از من راضی باشند.» طولی نکشید که مسافر مشهد شدیم. دو تا خانواده با هم. 👤 راوی: مادر شهید زارعی 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانشجوی جهادگر شهید حسین خوشنویسان ▫️ تاریخ تولد: 14 بهمن 1334 ▫️ نام پدر: عباسعلی ▫️ شهرستان: تهران ▫️ تحصیلات: دانشجوی سال سوم مهندسی راه و ساختمان دانشکده فنی دانشگاه تهران ▫️ سرپرست جهاد سازندگی سوسنگرد در زمان شهادت ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف چهارم- قبر پنجم 🔹 روایت عاشقی: جهاد سازندگی که تشکیل شد، جلسه گرفتیم تا یکی از نیروهای کارآمد را بفرستیم سوسنگرد. یکی را می خواستیم که هم سرپرست جهاد باشد، هم زمینه مطالعات ساخت سد کرخه را مهیا کند. بود و تابستان. هیچکس داوطلب نشد توی آن فصل برود خوزستان. حسین گفت خودم می روم. هر چه گفتیم نه، تو باید تهران باشی، اینجا بیشتر لازمت داریم؛ قبول نکرد. گفت:«اونجا کسی نیست.» و رفت و ماند تا... حسین در زمان شهادت هنوز مسوول جهاد سازندگی سوسنگرد بود. سد کرخه هم که این روزها بیشتر قدرش را می دانیم. 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ ... 🌷 دانشجوی شهید محمد اسماعیل اعتضادی جمع ▫️ تولد: 1/ 1/ 1337 ▫️ نام پدر: علی اکبر ▫️ تحصیلات: دانشجوی کاردانی رشته برق انستیتو برق کرمانشاه ▫️ شهرستان: مشهد مقدس ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف پنجم- قبر دوم 🔹 روایت عاشقی: با این که واجبش نبود، اصرار داشت روزه بگیرد. یک شب افطاری دعوت بودیم خانه یکی از فامیل ها. مهمان زیاد بود و جا، تنگ. به ناچار بچه ها را از سر سفره بلند کردند تا بقیه به افطارشان برسند. اسماعیل که از رفتار میزبان ناراحت شده بود، بلند و بی تعارف گفت: «شما که جا نداری چرا مهمان دعوت می کنی؟» صاحبخانه هاج و واج نگاهش می کرد. بابا که اخلاق اسماعیل دستش بود فوری گفت: اسماعیل هم روزه است. همه به جنب و جوش افتادند تا سر سفره برایش جا باز کنند؛ اسماعیل اما ننشست. گفت: «همه بچه ها باید بیایند.» آخر سر هم سفره جداگانه انداختند. همه بچه ها را برگرداندند پای افطار. 👤 راوی: برادر شهید اعتضادی 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🔺 دانشجویی که شهادتش را شب عید فطر از خدا گرفت 🌷 دانشجوی جهادگر شهید محمد فاضل ▫️ تاریخ تولد : 2 اردیبهشت 1338 ▫️ نام پدر: محمد حسین ▫️ شهرستان: سبزوار ▫️ تحصیلات: دانشجوی ترم 4 مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف (دانشجوی انصرافی رشته ریاضی دانشگاه مشهد) ▫️ عضو دانشجویان پیرو خط امام(ره) حاضر در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف چهارم- قبر نُهم 🔹 روایت عاشقی: 10 سالش بود! داشت اعمال را توی مفاتیح نگاه می کرد. طولی نکشید ایستاد به نماز. سلام که داد پرسیدم چه می خواندی این همه وقت؟ گفت: نماز هزار قل هوالله. جا خوردم! گفتم برای چه؟ مکثی کرد و گفت: به نیت شهادت!! محمد، شهادتش را همان شب از خدا گرفت. 👤 راوی: مادر شهید فاضل 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ 🌷 دانش آموز شهید ▫️ تولد: اول فروردین 1342 ▫️ نام پدر: عبدالحسین ▫️ شهرستان: اهواز ▫️ تحصیلات: سال چهارم دبیرستان- رشته تجربی ▫️ شهادت: 16 دی 1359– کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف پنجم- قبر چهارم 🔹 روایت عاشقی: امیر و پسر برادرم (شهید ) با هم هویزه بودند. هر دو همانجا شهید شدند. هر دو همانجا ماندند. همه آن 45 روزی که هویزه بود، 3، 4 بار بیشتر نیامد خانه. دو، سه ساعت می آمد، دوش می گرفت؛ لباس عوض می کرد، برمی گشت. آخرین بار آن قدر صورتش نورانی شده بود که خدا می داند. برق می زد! گفتم: خدایا، چرا صورتش این قدر نورانی شده؟ با تعجب نگاهش می کردم. گفت:«طوری شده مادر؟» گفتم: صورتت خیلی قشنگ و نورانی شده. خندید، گفت:«اگه فکر می کنی شهید می شم، اشتباه می کنی. من ارزش شهادت ندارم.» به دلم برات شد که ماندنی نیست. 👤 راوی: مادر شهید احتشام زاده 📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه 🌷شادی روح امام و شهدا، * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 دانشجوی شهید جمع ▫️ تولد: 1/ 1/ 1337 ▫️ نام پدر: علی اکبر ▫️ تحصیلات: دانشجوی کاردانی رشته برق انستیتو برق کرمانشاه ▫️ شهرستان: مشهد مقدس ▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف پنجم- قبر دوم 🔹 روایت عاشقی: ساعت 3 بعد از ظهر بود که فهمیدیم تنهای تنها هستیم. دیگر از کمک خبری نبود. پیاده های بعثی از سمت راست مان جلو می آمدند. از سمت چپ هم تانک هایشان داشتند دورمان می زدند. بچه ها به هیچ قیمتی عقب نمی آمدند. با کلی جر و بحث قرار شد در حال مقاومت، عقب نشینی کنیم. وضعیت بدی بود. خودمان را رساندیم به یک کُپّه خاک. بی فایده بود. چند تا عراقی آمدند بالای سرمان. دیگر کارمان تمام بود چشمم را بستم که اسماعیل بستشان به رگبار. چند تا شان افتادند. بقیه هم در رفتند. اسماعیل آن قدر دنبال شان کرد که تیر خورد و افتاد. خودم را رساندم بالای سرش. مردانه جانمان را نجات داده بود. نمی توانستم رهایش کنم. خون از گلویش می جوشید. کولش کردم و بی اعتنا به گلوله هایی که چپ و راست مان را سوراخ سوراخ می کرد، راه افتادم سسمت خاکریز. گذاشتمش زمین. لب هایش خشک شده بود. سرش به پهلو خم بود و دست هایش هر کدام به طرفی افتاده بود. آرامشی عجیب بر چهره اش حاکم بود. گلوله به گلویش خورده بود. یاد سحرهایی افتادم که با همین حنجره و گلو قرآن می خواند. خون یک طرف صورتش را پوشانده بود. شهادتین را که به سختی گفت، شهد شهادت را نوشید. اسماعیل، قربانی شد. 👤 راوی: نصرت الله محمودزاده (همرزم شهید) 📕 منبع: کتاب # آیه-های_سرخ_هویزه * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 پاسدار شهید ▫️ تاریخ تولد: 1 / 1 / 1337 ▫️ نام پدر: غلامرضا ▫️ تحصیلات: دیپلم ▫️ شهرستان: اهواز ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: ردیف دوم- قبر چهاردهم 🔹 روایت عاشقی: * درست و حسابی که مرخصی نمی آمد. هر وقت هم می پرسیدم عباس در جبهه چه می کنی؟ می گفت:«نوکری بچه ها.» * عباس را پیشکش حضرت زهرا (س) کرده بودیم. جنازه اش هم برنگشت. 👤 راوی: خواهر شهید افشاری 📕 منبع: کتاب 🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 بسیجی شهید ▫️ تاریخ تولد: 2 / 2 / 1337 ▫️ نام پدر: طاهر ▫️ تحصیلات: دیپلم طبیعی ▫️ شهرستان: دزفول ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه - ردیف سوم- قبر پنجم 🔹 روایت عاشقی: حال و احوال بچه های مسجد تغییر کرده بود. خودشان را کنار می کشیدند مبادا حرفی بزنند، ما با خبر شویم. آخر سر هم بیش از 4، 5 روز طاقت نیاوردند. خوب شد پدر و مادر نبودند و داغش را ندیدند... گذشت تا منطقه، آزاد شد. به مرور تعدادی از بچه ها را پیدا کردند. رفتیم معراج؛ شاید شناسایی اش کنیم؛ نبود. نمی خواست برگردد. هنوز هم همان جا مانده است. 👤 راوی: برادر شهید آقارضازاده 📕 منبع: کتاب * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره... 🌷 طلبه شهید ▫️ تاریخ تولد : 2 تیر 1335 ▫️ نام پدر: اسماعیل ▫️ تحصیلات: دیپلم ریاضی و طلبه سال دوم مدرسه علمیه امام صادق(ع) چهارباغ اصفهان ▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه ▫️ محل خاکسپاری: گلزار شهدای خمینی شهر ▫️ شهرستان: خمینی شهر اصفهان ▫️ محل یادبود:هویزه- ردیف چهارم- قبر دوازدهم 🔹 روایت عاشقی: «باید بروم جنوب. ماندن توی دیگر جایز نیست.» نمی توانست بماند؛ باید خودش را می رساند. اول رفت . آموزش هایش که تمام شد، اواخر آبان رسید به جبهه. هر بار از منطقه تلفن می زد، موقع خداحافظی از همه حلالیت می طلبید. می دانست وقت رفتن شده است. 2 ماه بیشتر طول نکشید تا پرید... 🔺🔺🔺 کمتر از 2 ماه جبهه بود، اما 4 سال توی منطقه ماند. که کامل پاکسازی شد، پیدایش کردند. عکس ها و یادداشت هایش سالم مانده بود. فرستادندش ؛ شهرمان. 👤 راوی: برادر شهید آقایی 📕 منبع: کتاب *به کانال شهدای هویزه بپیوندید @shohaday_hoveizeh