eitaa logo
شهدای ملایر
370 دنبال‌کننده
5هزار عکس
466 ویدیو
49 فایل
عکس، زندگینامه، خاطرات و وصیت نامه شهدای ملایر🍃🌷🍃 ارتباط با ما و ارسال عکس و خاطرات و وصیت نامه و ......به کانال شهدای ملایر 🍃🌷🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق سرخ است! سرخِ سرخ، به رنگ خون❣ با همان صلابت، که از عقیق زخم سینه به بیرون می‌تراود و شقایق و لاله بر گستره زمین، می‌پروراند. عشق آبی نیست! اگر اندوهی دارد، میرا و فانی‌ست و شادی‌هایش اما، جاودانی‌ست هرگز نمی‌میرد! جان می بخشد! و گاهی نیز، جان می‌ستاید! ولی همیشه، زنده است... ۴ ⊰❀⊱ ۴ ⊰❀⊱ …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
« ...» زندگی‌نامه‌طلبه‌وغواص‌شهید ⊰❀⊱ ۴ ⊰❀⊱ …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
صدای روایتگری توی گوشم میپیچید.. که : " غواصها به آب زدند و نهر آتش گرفته بود..."💔 صدای باد که از لابه لای نی‌ها به گوش میرسید با صدای شلعه آتش یکی شد.. صورتم گر گرفته بود و از بالای خاکریز که حالا شبیه تل شده بود خیره به آب شدم.. زیر لب شروع بشمارش کردم. یک دو سه ... سی .. چهل ... چند غواص شهید شدن؟؟؟ صدای دوشکا و گلوله‌های وحشی رهاشده مرا یاد آن آر پی جی زن انداخت که قدکشید و یاحسین گفت و خواست خاموشش کند .. اما خودش باهمان گلوله‌های دوشکا، بی‌سر شد..💔 طلبه‌ای که حتی خبر از شهادت همرزمانش داشت.. حالا کجای خین میشد دنبالشان گشت؟! کجای خین میشد برایشان گریست تا به چشمشان آمد؟! همانجا نشستم خیره به آب شدم.. خین چشمهای مرا نیز خیس کرد.. شاید اگر باران می‌بارید بهتر بود .. کاش کسی میگفت ببارد باران..! مثل که گفت: " بگویید ببارد باران...!" حالا وقت باران بود...💔 ‌ ۲۵ اسفند ۱۴۰۱ ‌
صدای روایتگری توی گوشم میپیچید.. که : " غواصها به آب زدند و نهر آتش گرفته بود..."💔 صدای باد که از لابه لای نی‌ها به گوش میرسید با صدای شلعه آتش یکی شد.. صورتم گر گرفته بود و از بالای خاکریز که حالا شبیه تل شده بود خیره به آب شدم.. زیر لب شروع بشمارش کردم. یک دو سه ... سی .. چهل ... چند غواص شهید شدن؟؟؟ صدای دوشکا و گلوله‌های وحشی رهاشده مرا یاد آن آر پی جی زن انداخت که قدکشید و یاحسین گفت و خواست خاموشش کند .. اما خودش باهمان گلوله‌های دوشکا، بی‌سر شد..💔 طلبه‌ای که حتی خبر از شهادت همرزمانش داشت.. حالا کجای خین میشد دنبالشان گشت؟! کجای خین میشد برایشان گریست تا به چشمشان آمد؟! همانجا نشستم خیره به آب شدم.. خین چشمهای مرا نیز خیس کرد.. شاید اگر باران می‌بارید بهتر بود .. کاش کسی میگفت ببارد باران..! مثل که گفت: " بگویید ببارد باران...!" حالا وقت باران بود...💔 ‌
صدای روایتگری توی گوشم میپیچید.. که : " غواصها به آب زدند و نهر آتش گرفته بود..."💔 صدای باد که از لابه لای نی‌ها به گوش میرسید با صدای شلعه آتش یکی شد.. صورتم گر گرفته بود و از بالای خاکریز که حالا شبیه تل شده بود خیره به آب شدم.. زیر لب شروع بشمارش کردم. یک دو سه ... سی .. چهل ... چند غواص شهید شدن؟؟؟ صدای دوشکا و گلوله‌های وحشی رهاشده مرا یاد آن آر پی جی زن انداخت که قدکشید و یاحسین گفت و خواست خاموشش کند .. اما خودش باهمان گلوله‌های دوشکا، بی‌سر شد..💔 طلبه‌ای که حتی خبر از شهادت همرزمانش داشت.. حالا کجای خین میشد دنبالشان گشت؟! کجای خین میشد برایشان گریست تا به چشمشان آمد؟! همانجا نشستم خیره به آب شدم.. خین چشمهای مرا نیز خیس کرد.. شاید اگر باران می‌بارید بهتر بود .. کاش کسی میگفت ببارد باران..! مثل که گفت: " بگویید ببارد باران...!" حالا وقت باران بود...💔 ‌
عشق سرخ است! سرخِ سرخ، به رنگ خون❣ با همان صلابت، که از عقیق زخم سینه به بیرون می‌تراود و شقایق و لاله بر گستره زمین، می‌پروراند. عشق آبی نیست! اگر اندوهی دارد، میرا و فانی‌ست و شادی‌هایش اما، جاودانی‌ست هرگز نمی‌میرد! جان می بخشد! و گاهی نیز، جان می‌ستاید! ولی همیشه، زنده است... ⊰❀⊱ ⊰❀⊱ …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
صدای روایتگری توی گوشم میپیچید.. که : " غواصها به آب زدند و نهر آتش گرفته بود..."💔 صدای باد که از لابه لای نی‌ها به گوش میرسید با صدای شلعه آتش یکی شد.. صورتم گر گرفته بود و از بالای خاکریز که حالا شبیه تل شده بود خیره به آب شدم.. زیر لب شروع بشمارش کردم. یک دو سه ... سی .. چهل ... چند غواص شهید شدن؟؟؟ صدای دوشکا و گلوله‌های وحشی رهاشده مرا یاد آن آر پی جی زن انداخت که قدکشید و یاحسین گفت و خواست خاموشش کند .. اما خودش باهمان گلوله‌های دوشکا، بی‌سر شد..💔 طلبه‌ای که حتی خبر از شهادت همرزمانش داشت.. حالا کجای خین میشد دنبالشان گشت؟! کجای خین میشد برایشان گریست تا به چشمشان آمد؟! همانجا نشستم خیره به آب شدم.. خین چشمهای مرا نیز خیس کرد.. شاید اگر باران می‌بارید بهتر بود .. کاش کسی میگفت ببارد باران..! مثل که گفت: " بگویید ببارد باران...!" حالا وقت باران بود...💔 ‌
« ...» زندگی‌نامه‌طلبه‌وغواص‌شهید ⊰❀⊱ ⊰❀⊱ …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
زندگی‌نامه روحانی شهید - زمستان سال ۱۳۴۶، در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، نسیمی ملکوتی در روستای پری، معروف به شهرك كربلا از توابع شهرستان ملایر، وزیدن گرفت و یحیی صادقی، این روح بزرگ، چشم به جهان گشود. او دوران ابتدائی، راهنمائی و دبیرستان را در زادگاه خود با موفقیتی چشمگیر به پایان رساند؛ دانش‌آموزی ممتاز و با استعدادی که در دل معلمان و همکلاسی‌هایش جای خاصی داشت. یحیی نه تنها در درس، بلکه در عرصه‌های مذهبی نیز حضوری پررنگ داشت. او به یکی از اعضای فعال انجمن‌های اسلامی مدارس تبدیل شد و همواره در صف مقدم مبارزات انقلابی و راهپیمایی‌ها حضور داشت. با دریافت دیپلم در رشته اقتصاد، راهش را به سوی حوزه علمیه کج کرد و به مدت دو سال، در فراگیری علوم دینی تلمذ نمود، اما با اوج‌گیری جنگ تحمیلی و هجوم ناجوانمردانه دشمن، دل یحیی برای جبهه تپید. هیچ‌چیز و هیچ‌کس قادر به ماندن او نبود. او مشتاق بود به یاران خود بپیوندد؛ به آنان که جان بر کف نهاده و در رهگذر عشق به خورشید، به سوی ابدیت پیش می‌رفتند. او می‌خواست به سرزمینی قدم گذارد که شب‌هایش عطر شهادت می‌داد و روزهایش با زخم‌های عاشقانه مزین بود.
شهید صادقی.mp3
زمان: حجم: 17.36M
روایت شب این قسمت: 🕊 به یاد و شکوه شهادت طلبه شهید 🌷 باروایتگری مداح اهل‌بیت(ع) کربلایی محمدامین کمالی. ... ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
‌ باسلام.. با دلی پر از اندوه و چشمانی اشک‌آلود، تحیت و تسلیت‌ خود را به خانواده محترم شهید والامقام به مناسبت درگذشت شیرزن فرشته‌گون، مادر بزرگوار ایشان، ابراز می‌داریم. این مادر فداکار که زندگی‌اش را در سایهٔ محبت به فرزندش گذراند، با تربیت فرزندی دلاور و شهید به وطن خدمت کرد. فقدان او، ضایعه‌ای جبران‌ناپذیر برای خانواده و جامعه‌ است. امیدواریم روح بلند آن مادر مهربان و صبور در جوار حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) و فرزند رشید و شهیدش آرام گیرد و همراهان پاک‌نهاد و بی‌نظیرش باشد. بی‌تردید یاد و خاطرهٔ ایشان همواره در دل‌های ما زنده خواهد ماند.💔🏴 ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄