eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
564 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃این روزها ... 👌🏻ســـــعے ڪن مـــــدافع باشے ازنـــــفوذ شـــــیطان ✅شاید سخت تر از مدافع بودن مدافع قـــــــلب شدن باشد.. 🌺" الْقَـــــلْبُ حـــــَرَمُ اللَّه "ِ قـــــلب، خـــــ❣ـــــداوند متعال است پس در او غیر او را ســـــاڪن نڪن‼️ 🌱 . 🌸.....🌸.....🌸 . @shohda_shadat
📚✒️ 👮 📖 ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ❥• گرفتمش رو به روم با نگاهش کردمو بعد همون نگاه عاشقانمو به حسام دوختم بهم نزدیک شد و گفت: از صبحه تو دلم یه شوری دارم تا اینو ببینی می دونستم میاد بردمش یه خیاط دوخته دفعه ی قبل بردمش متبرکش کردم میخوام دفعه ی بعد که برگشتم اینو کرده باشی ‌ حالت جدی شد ابروهام توی هم گره خورد به شکمم نگاه کردمو دوباره چشم دوختم به گونه خطابش کردم: حسام ؟ مگه میخوای بری؟! سرشو به علامت تکون داد با صدای بغض آلودی گفتم : خیلی چجوری دلت میاد دو نفرو چشم به راه بذاری؟! با تموم شدن جملم بغضم امون ندادو سرازیر شد. ❥• حسام بهم نزدیک تر شد و با جدیت گفت: ؟ مگه نگفتم ازم دل بکن ؟ بابا اینقد نداشته باش شده سد من! بدون هیچ حرفی سرمو گذاشتم رو شونشو هق هقم اوج گرفت با حالت زاری گفتم : نمیخوام دلم میخواد تو دوست داشتنت کنم حتی اگه دیگه دوسم نداشته باشی، من مثه یه معتاد ترک کرده تو این پنج ماه با نبودنت کنار اومدم ولی وقتی برگشتی دوباره عاشقت شدم من هر بار که می بینمت دوباره میشم هزار و یک بار عاشقت شدم چجوری از تو بکشم ؟ حسام دستشو گذاشت پشتمو با مهربونی به کشید، ❥• از ته دلم زار زدمو محکم دستامو دور کمرش حلقه کردم ثانیه به ثانیه بیشتر بهش میشدم اگه بری کی برمیگردی؟ میام روزی که اقا علی میاد به خونه یه تای ابرومو انداختم بالا و گفتم:امیرعلی؟ من دوست داشتم اسم پسرم داشته باشه یهو ب ذهنم رسید، اشکامو پاک کردمو گفتم: نه همین اسم خیلی اینکه یهو از دلت گذشته برام داشتنیه اگه میخواست از دل تو بگذره چی؟ همون اقا ❥• حصار دستاشو تنگ تر کرد و روی سرم بوسه ای کاشت ارامش بودم وقتی کنارم میکشید شدی منبعِ هر و و ؛ این چه تکرار که نیست... .. ✍ 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat
📚✒️ 👮 📖 ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ❥• شب از نیمه گذشته و خیابان ها خلوت اند زمین است هم دلش دارد . به ورودی میرسیم ،داخل کهف میشویم کنار شهدا می نشینیم بر سر میکشی و کمی بعد شانه هایت میلرزند ،مرد من عجیب سفر میگیری را روی زمین پهن میکنی و از جیبت دو تا مهر در میاوری یکی را به من میدهی می ایستیم به عاشقانه نماز میخوانی گویی نمازت است، نماز تمام میشود همه جا است این مرا خواهد ،این سکوت مراا خواهد کرد. ❥• من از الان باید را تمرین کنم .میگویم : راستی بلاخره تصمیم نگرفتی اسم پسرمونو چی بذاریم؟؟؟ هرچی بذاری قشنگه به شرطی که توش داشته باشه چرا میگویی "بذاری"؟ چرا نمیگویی "بذاریم" ؟ میبینی؟ هایت هم دم از رفتن میزند ؟ صدای میآید ، رحمت الهی ،با اذان ، الهی آمیخته شده موقع دعاست دستانت را رو به آسمان میبری والتماس گونه میگویی : ... ❥• دیدگان دریاییت را میبندی انگار حرف زدن نداری اذان و اقامه میگویی به تو اقتدا میکنم نماز صبحمان را میخوانیم قرار است ساعت شش بیایند دنبالت از بیرون می آییم و پیاده میرویم بند آمده است. به ماشین که میرسیم هوا روشن تر شده و گرگ میش است .سوار میشویم و به سمت حرکت میکنیم . میگویی : هر کسی "قدری داره ، دیشب شب قدر من و تو بود ... من بی توجه به حرفت میگویم : چقدر شدی ... ❥• نگاهم میکنی و لبخند میزنی در ژرفای غرق میشوم شاید برای آخرین بار به در خانه میرسیم وارد خانه میشویم میروی توی اتاق لباس های چریکی ات را می پوشی به سمتم می آیی .تا دکمه هایت را ببندم،انگار شدهتمام و فکر ذکرم فیروزه ایت است هنوز توی دستت است از پایین ترین دکمه شروع میکنم تا به اولینشان میرسم را میبندم را روی ات میگذارم، صدای را به جان می سپارم به چشم هایت نمیکنم آخر اورند از تو میشوم مراقب هایم هستند تا نریزند صدای بوق ماشین میآید،انگار لحظه ای می ایستد ساکت را برمیداری و به سمت در میروی میدوم توی آشپزخانه و کاسه را پر از آب میکنم ... ... ✍ 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
📚✒️ 👮 📖 ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ❥• نگاه بی رمق رعنا چنگ انداخت به دلم قدم بر میدارم و داخل میشوم گلاب و اسپند با هم آمیخته میشود دیوانه وار به قفسه ی سینه ام میڪوبد ڪه مزین به ایران است... بالاخره برگشتی ؟ چهره ی غرق در آرامشت میان پنبه های سفید قرار گرفته سمفونی ست اینگونه چهره ی معصومت با بی بی چقدر نوڪر ترت ڪرده هنوز چند قدم تا مانده دیگری در راه است... ❥• زمزمه میڪنم: چند قدمی ڪه ذره ذره از جانم را می گیرد شڪسته و آشفته است... زمزمه میڪنم: سلام من! خون، ، در فضا می پیچد پسرمان را روی زمین می گذارم آرام را به سینه ات می چسبانم چرا نمیزند؟ چشمانم را می بندم و روی چهره ات دست می ڪشم چرا اینقدر ؟ صورتم را نزدیڪ صورتت می آورم روی پیشانی ات می گذارم و با های داغم رخ زمستانی ات را می دهم ❥• ناله می ڪند و ناگهان می زند زیر می دانم برای چه می گیرد میخواهد او را در آغوش بگیری او را روی سینه ات می گذارم می بینی آرام می شود! بگذار دست هایت را روی سرش بڪشم خم میشوم برای بلند ڪردن دستت... خشڪم میزند دست هایت ڪجاست من؟ برایم روضه ی مصور شدی شهید ابوالفضلی من؟ بگذار من هم بگویم ڪمرم را شڪست این دست هایی ڪه نیستند هرچند به جایش به تو دو داده یادت هست می گفتی:بالی دهید به وسعت هفت آسمانم؟ ❥• دیدی خدا چه بال های قشنگی به تو داد؟ صدایی از بیرون می آید میخواهند تو را ببرند سلام مرا به با مادرمان ، به بابایمان ، به مولایمان ، به اربابمان ، به نازدانه حسین ، به عالممان ، به راستین ترین ، به ، به ولی ، به ، به هدایتگرمان ، به عاشقترین زندانی سامرا یعنی ... می ڪنم برای شان سلام ما را به جانانمان، به آقای غریبمان ڪه فراموشش ڪردیم و هزار سال است بدون مانده، سلام ما را به او ڪه به انگشت شمارند برسان... .. ✍ 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅