🌀#رمان
❤️#قبله_ی_من
❇️#قسمت7⃣3⃣
◀️#بخش_دوم
- اون پیرهنم که آستیناشو گره زده بودید جای روسری...
آرام می خندد :
اونم بیارید بی زحمت...
پشتش را می کند و به پذیرایی می رود.
کتاب #فتح_خون را دردست می گیرد و بعد از مکثی طولانی می پرسد:
هنوزم دوست دارید اسطوره باشید؟!
سریع جواب می دهم:
هنوز؟! این چه سوالیه؟! اشتیاقم خیلی بیشتر شده. فهمیدم هیچـی نیستم و تصمیم گرفتم که باشم.
- وقتی کتابو می خوندید توی سپاه حسین (ع) بودید یانه؟
به فکر فرو می روم. در واقع من در هیچ جای کتاب نفس نکشیدم. تنها نظاره کردم...
-راستش. نه... توی هیچ سپاهی نبودم... فقط دیدم.
-چی دیدید؟
-دیدم که. دیدم که پسر رسول خدا (ص)... تنها روبروی چند هزار سوار بی غیرت ایستاده. دیدم که با نامردی...
بغضم را قورت می دهم.
- نمیخواد اینارو بگید. چیش بیشتر از همه توی نظرتون عجیب و جالب بود؟!
- بازم خیلی چیزا؛ ولی یه چیز خیلی دلم رو سوزوند. یه بخش آخر کتاب که امام هیچ نداشت و یه بخش که توی بحبوحه ی جنگ و خطرجون ،حسین (ع) باگوشه ی چشم حواسش به حرمش بود دوست داشتم بمیرم. وقتی فهمیدم که نا امید به پشت سر نگاه می کرد، وقتی فهمیدم که با اون عظمتش سیل فرشته ها رو پس زد و دل داد به رضایت خدا اما درک کردم... این رو لمس کردم همون قدر که جنگ و شهادت برای امام مهم بود، #حرم و #ناموسش هم مهم بودن! و تنها نگرانی حضرت همین بود...
-چرا مهم بودن؟
-چون می ترسید... پای گرگ و سگای پست فطرت به خیمه ی زنانی باز بشه که تا به حال با مردی برخورد هم نداشتن!
-این خوبه یا بد؟!
-چی؟
-این که برخوردی نداشتن؟ حس ارزش بهتون دست میده یا... عقب موندگی؟
-ارزش!
لبخند می زند😊 و یک دفعه محکم می گوید :
پس با ارزش باشید!
با تعجب به چشمانش خیره می شوم...😳.
- اولین قدم برای اسطوره شدن... همینه! دخترعمو عاشورا گذشت ، اما گذشت به معنای فراموشی نیست. می خوام کمک کنم برید به سپاهی که دوست دارید. اگر می خواید جز سپاه حسین (ع) باشید، مثل نوامیس آقا رفتارکنید... درست میگم یا نه؟!
گنگ تنها نگاهش می کنم.
- حسینی بودن هرکس بسته به یک چیزِ! حسینی شدن شما بسته به حجابتونه...
همونی که اون عزیزا داشتن. همون که باعث شده شما به دید ارزش ازش تعریف کنید! #اسطوره شدن . خیلی کار سختی نیست فقط باید پا بذارید روی یک سری چیزهایـی که غلطه ولی دوسش دارید.
اون موقع قهرمان می شید چون از علایقتون گذشتید و مطمئن باشید کم کم به تصمیم جدیدتون حب پیدا می کنید.
-ینی ... چادر بپوشم؟!
- ازحرف هام اینو فهمیدید؟
-نمی دونم. آخه اون ها چادر می پوشیدن چیزی که کامل می پوشوندشون...
- درسته!
چشمانش برق می زند 😃:
- می دونم سختتونه، حس می کنید نفس گیره. ولی برای شروع اینطور تلقین کنید که من با این #حجاب با ارزش تر می شم. حسینی تر، خوب تر. مثل یه جواهر💎!
@ @shohda_shadat
#تلنگر
🍃این روزها ...
👌🏻ســـــعے ڪن
مـــــدافع #قــــــــــلبت باشے
ازنـــــفوذ شـــــیطان
✅شاید سخت تر از مدافع #حـــــرم بودن
مدافع قـــــــلب شدن باشد..
🌺" الْقَـــــلْبُ حـــــَرَمُ اللَّه "ِ
قـــــلب، #حرم خـــــ❣ـــــداوند متعال است
پس در #حـــــرم او
غیر او را ســـــاڪن نڪن‼️
#الا_بذڪر_الله_تطمئن_القـــــلوب🌱
. 🌸.....🌸.....🌸 .
@shohda_shadat
#مهدوی
شاید این #جمعه بیاید شاید...💕
آقاجان،
آقای مهربانم...کجایی؟؟😢
دل عالم را خون کردی با نیامدنت...😔
دیگر چند هزار شیعه باید اسیر وکشته ی ظالمان شوند؟؟😞
تا کی رژیم کودک کش بر جهان حاکم باشد؟؟
تا کی #شیعه چشم به راه جمعه ی موعود باشد؟؟😞
تا کی به امید فردای مهدوی شب را به صبح برساند؟؟
چشممان به در خشک شد.......
شاید هم تقصیر نداری...🤔
قصور از ماست،
از خودمان؛
روز به روز بر شدت گناهانمان افزوده می شود و درظاهر خواستار ظهورت هستیم.....
دل تو را با گناهان ریز ودرشت خود میشکنیم و انتظار داریم بیایی!😞😞
روز به روز جامعه ی به ظاهر اسلامی ما به سوی فساد می رود،
حجاب ها کمرنگ تر می شود،
#چادر مادرت زهرا لگدمال می شود.....
آقا جان!
میخواهیم بیایی....
خون عاشقان تو را که با شعار
❤️"کلنا عباسک یا مهدی"❤️
پای در راه عشق گذاشته وبه قافله ی عشاق می پیوندند تا از #حرم عمه ی سادات دفاع کنند را پایمال کرده ومیخواهیم بیایی!😞
نمی دانیم سرخی خونشان را به خاطر چادر ما ریختند و ما نفهمیدیم!
از زن وفرزند کوچکشان به خاطر ما گذشتند و نفهمیدیم!!!!
یا نفهمیدیم یا خودمان را به نفهمی زده ایم...یا شاید هم نمیخواهیم بفهمیم......😓
با چشمانی گناه میکنیم که انتظار داریم شما را با آن ببینیم...😔
یک هفته فکر و ذکرمان دنیاست؛
تا #غروب_جمعه می شود یاد شماییم...
یک هفته گناه میکنیم؛دل میشکنیم ان هم دل شما را...💔
اشک در می آوریم...
آن هم اشک شما را...😔
وغروب جمعه...چه توقع بی جاییست...!!!
عمری است که فقط در ظاهر می گوییم منتظریم؛
باطنمان چیز دیگری است...فکر دیگری است...حرف دیگری است...🙁
ذهنمان معطوف کس دیگری است...یاد دیگری است...
قلبمان در پی دیگری است...جای دیگری است...
انتظارمان جور"دیگری"است.....
این رسم انتظار برای مهمان نیست...😔
کمی به خود بیاییم....
"خودمان"جور دیگری است...
#دلتنگ_فاطمه💕
✨🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸✨
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_پنجاه_و_یک
امر به معروف کنه
یاهمیشه با قرض الحسنه به افراد نیازمند کمک میکرد...
چون بودن افرادی که بخاطر حفظ ابرو صدقه نمی گرفتن واقعا شهید هادی انسان ملکوتی بودن...
با صدای بابام رشته افکارم پاره شد سرمو چرخوندم که دیدم کنار چارچوب در ایستاده ...
یه لبخند زدمو کتابمو بستم و گفتم: جانم بابا؟؟؟
بابا: وقت داری یکم باهم حرف بزنیم؟؟؟
_چراکه نه...بفرمایید☺️
همیشه این گپ هایی که با بابام میزدمو دوست داشتم هرموقع دلم میگرفت بابام همیشه پیش قدم میشد و سعی میکرد با حرفاش حالمو خوب کنه این بود که همیشه با بابام راحت تر بودم.
همونجور ک نگاه منتظرمو ب چشمای خاکستریه بابا دوخته بودم شروع کرد ب شعر خوندن . دستامو گذاشتم زیر چونم و با علاقه گوش سپردم ب صداش:
هر که شد محرم دل در#حرم یار بماند
وانکه این کارندانست درانکار بماند
اگراز پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
جز دل من کز ازل تا به ابد #عاشق رفت
جاودان کس نشینیدیم در انکار بماند
گشت بیمارکه ون چشم تو گردد #نرگس
شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند
ازصدای سخن #عشق ندیدم خوشتر
یاداری که در این گنبددوار بماند
وقتی دیدم شعرش تموم شده چشم دوختم بهش و گفتم : تموم شد ؟ تازه تو حس رفته بودیما !!!!🙁
لبخندی زدو گفت : اره بابا جان ! اما تو همین چند بیت کلی سر و حرف بود...
من یه بار عاشق یه فرشته شدم با عنایت و توجه خدا بهش رسیدم اون فرشته یه دختر واسم به دنیا آورد به اسم فاطمه، فاطمم عین مامانش بود...
واسه همین باباش شیفته اش شد فرشتم دخترمو بزرگ کرد...
الان دخترم یه فرشته شده مثل مامانش، الان میوه دل فرشتم رسیده و پربار شده حالا دیگه وقتشه دینشم کامل کنه مگه نه فرشته ی بابا ؟؟؟🤔😉
من که غرق حرفا و تعاریف بابا بودم با این سوالش متعجب پرسیدم : آره ،ولی چجوری؟
_ منظورم ازدواجه ، دخترم ، دیر یا زود باید واسه زندگی آینده ات تصمیم بگیری ، امروز یه خانوم محترمی زنگ زد و اجازه گرفت واسه خواستگاری بیان. منم قبول کردم چون دورادور ازشون شناخت داشتم، پسرشون جوون مؤدب و تحصیل کرده و مؤمنیه بابا جان ، امابازم نظرتو تو الویت قرار داره ...🙃
یاد قضیه دیشبو حرفای برادر حسام افتادم هول شدم نمی دونستم ب بابا چی بگم واسه همینم سرمو انداختم پایینو در حالیکه با انگشتام ور می رفتم گفتم : نمی دونم بابا جون ... هرجور خودتون صلاح می دونید...
بعد حرفم مامان درو باز کرد و با یه جعبه شیرینی وارد شد ، با لبخند مهربونش گقت : به به مبارکه !!!! ( رو ب بابا :) حاج آقا شنیدم تو ملائک سیر میکنی ؟ خبریه ؟ دم از فرشته مرشته میزنی...
#ادامه_دارد...
@shohda_shadat
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_هفتادو_نه📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• راستش امروز ک تابوتو اوردن دلم اروم و قرار نداشت میخواستم زار زار گریه کنم از نبود رفیقی ک الان من داشتم نوکریشو میکردم همیشه با هم میرفتیم #معراج کمک میکردیم و با حسرت به جوونای #مدافع_حرم چشم میدوختیم امروز روزی بود ک دیگه #اشکان کنارم نبود تا بازم #حسرت بخوریم اون ب ارزوش رسیده بود و پیش ارباب بود تابوتو باز کردن یه
لحظه نشناختمش زدم رو پامو گفتم : رفیق چقد #عوض شدی #چهرش خیلی نورانی شده بود لبای #ترک خوردش و زخم روی لبش همه و همه منو یاد
#علی_اکبر(ع) امام حسین مینداخت
ما خاک کف پای #حضرتم نمیشیم اما اشکان حق فرزندیو ادا کرد،
❥• به زور جلوی هق هقمو گرفته بودم #حسام چشماش خیس بود و اروم حرفاشو میزد معلوم بود خیلی
#خسته اس صداش باعث شد از
#افکارم فاصله بگیرم،نمیخوام سرتو
درد بیارم فقط #دلم گرفته بود میخواستم با یکی #درد و دل کنم
سرمو رو شونه های #مردونش گذاشتم و گفتم: مطمئن باش تک تک حرفات رو #قلبم نشسته لبخند #دلبرانه ای زد و چشماشو بست چند دقیقه بعد منم چشمام سنگین شد و خوابیدم.
❥• با صدای #حسام چشمامو باز کردم سر جاش نبود یکم پایین تر ، روبه رو ی شکمم خوابیده بود و داشت مداحی
می کرد :
دستی به صورتم کشیدم و باگفتن
#بسم الله توی بسترم نشستم حسام با حالت #اعتراض گفت : عه ! چرا پاشدی؟ داشتم واسه بچم #مداحی می کردم #خندیدم و گفتم : خب ازین فاصله هم می شنوه بخون مادر بچت هم فیض ببره نه نمیشه ! حرفای پدر و پسری هم توش داشت،یادمه همیشه می گفت : اگه بچه #پسر باشه با خیال راحت میرم واسه همون همیشه از #خدا می خواستم بچمون #دختر باشه ،هر چند هر سری که #سونوگرافی رفته بودم ، درباره ی جنسیتش چیزی نپرسیده بودم انگار
می خواستم از #حقیقت فرار کنم با تحکم و #جدیت گفتم : کی گفته پسره ؟ اصلنم پسر نیست الکی دلتو صابون نزن.
❥• حسام خندیدو گفت : من تو #حرم حضرت زینب از خدا یه پسر خواستم مطمینم بی بی سفارشمو می کنه...
#این_داستان_ادامه_دارد.. ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
@shohda_shadat
🍃 #روز_جوان_مبارک .
.
✅ #بازنشر_به_مناسبت_روز_جوان
شدیم نسلی که:
معلوم نیس چه مرگشه... .
ادّعای داغون بودن
همه شکست عشقی خورده .
یه سری بیست چهاری کلش به دست...🚦
زیر ۲۰ سال همه درگیر گل و ....🤔
معرفت ها الکی... .
همش نقش، همش حرف...🗣👥🗣 .
پای عمل همه میکشن کنار....😶😶 .
موقع بدبختی ها#یاد_خدا میفتیم😕 .
دریغ از اینکه تو خوشی هامونم ب یادش باشیم .
چی ازمون ساختن؟؟؟🤔
یه نسل نا امید به آینده....!
پاشید جمع کنید مسخره بازیاتونو...😦
پسره متولد ۷۴ شد#مدافع_حرم .
چند ماه بعد یه#روبان_مشکی کنار عکسش بود..🖊 .
فرق ما با این ادم چیه؟؟؟؟🤔
چطور اون میتونه بجای کلش از اعتقاداتش دفاع کنه!؟🙄
بجای زدن رل فور اور و سینگل فور اور تو پروفایلش ،
مرد و مردونه تو شناسنامش زدن: در دفاع از #حرم شهید شد...!.
نسلی شدیم ک بی اعتقادی شده کلاس!😮
فکر میکنیم با فحش دادن پرچم میره بالا....! 🚩🏳 .
#غیرت و #ناموس هم ک فقط ادعاش مونده....😤😑☹️
چند سال پیش تو همین مملکت هم سن های من و تو رفتن واسه ناموس ملت، واسه امنیت منو تو جون دادن.... .
سه تا#شهید دادیم فقط و فقط برای برگردوندن جنازه ی یه #دختر.... .
اما الان چی...؟؟؟؟ .
پسرا مملکتمون به جای غیرت ، زیر پست دخترا.... عکس های برهنه شون رو لایک میکنن و تو کامنت ها اراجیف میگن....😮😐 .
دخترامون معنای زیبایی رو گم کردن!!! .
فکر میکنن هرچی برهنه تر باشن جذاب ترن... .
ن اینطور نیست....❗️
با این عکس ها فقط چشمای یه سری آدم بوالهوس رو سیر میکنن😶 .
شدیم نسلی که حتی معتقد هامونم داره پاشون میلرزه .
بیرون استغفر الله رو لبمونه و سرمون پایین....!😶🙄 .
ولی تو چت انگار یهو دین خدا عوض میشه.... .
همون دختری که بیرون نامحرمه، تو چت میشه محرم...😦😯 .
راحت با هم حرف میزنیم👥🗣 .
بجا سنگین و موقر بودن واسه هم عشوه میایم .
نه دین این نیست که خشک مقدس باشی...🤔 ولی هرچیزی به جاش .
عشوه هاتو بزار واسه همسرت... .
نه یه آدم غریبه ک تو ذهنت باهاش رویاهاتو ساختی... .
نه قرار نیست چیزی رو با حرفام به کسی تحمیل کنم .
فقط یکم تلنگر.....📵️️️️
تا شاید به خودمون بیایم⚠️
یکی ۲۰ سالشه و مدافع حرم️️️️️
یکی ۲۰ سالشه و درگیر لایک و ....🎮 .
بخدا ما فرقی با این بچه ها نداریم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌿🌿🌿🌿🌿@shohad_shadat✍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌿🌿🌿🌿🌿
#السلامعلیڪیااباعبدلله🌹~•°
هر روز صبحِ زود،بہ گوشݦ صداے توسٺ
"حَیّ عَلَی#الحسیݩ وَ حَیّ عَلَی#الحَࢪم"
با یڪ سلامْ رو بہ شما رو بہ #ڪربلا
جا میدهݦ میانِ دلݦ یڪ بغل #حرم
بھ نیت زیارتش هرصبح مۍخوانیم♥
💫 | صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟
🍀 صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟ |🍃
🌷|| صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟|| ✨
السلام علے من الاجابھ تحت قبتھ 💗.•
السلام علے من جعل اللھ شفاءفے تربتھ 💛.•
#صبحتوݧ #بابرکٺ 🌟•°
#براےهمہدعاکنیم🦋•°
🌸🍃
🍀🌱🍀🌱🍀🌱🍀🌱
∞|♡🌱↷
『 @shohda_shadat 』∞♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃``````
#شهیدانه☘
_خانمت رو به با یه بچه تنها میزاری میری سوریه؟😳 سختش نیست؟؟
_زنمو،بچمو،هفت جدوابادم ؛فدای یه کاشی #حرم بی بی_____
#شهید_صدر_زاده🌼
#شادی_روح_شهداصلوات🌿
@shohda_shadat💛
🏴✨🏴✨
•
•
•
•
#اربعین 🌱
گفته بودى كه #حـرم ميبرمت ممنونم
از پذيرايى و #لطف و #كـرمت ممنونم
#خواب خوش بود كه آخر تو محقق كردى
اربعيـن ، #پـاى پيـاده ، حـرمت ، ممنونـم
#دلتنگی💔
#حب_الحسین_یجمعنا☘
@shohda_shadat