eitaa logo
✨شکوهِ شعر✨
224 دنبال‌کننده
440 عکس
51 ویدیو
3 فایل
اینجا شعر را زندگی می‌کنیم🪴 @shokoohsher✨ . ارتباط با ما @poem14 برایم ناشناس بنویس:👇 https://harfeto.timefriend.net/17359128070831
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجبورم عاشقت باشم! نه این‌که زیباتری که عمیق‌تری... @shokoohsher🪴
غم مخور، معشوق اگر امروز و فردا می‌کند شیر دوراندیش با آهو مدارا می‌کند زهر دوری باعث شیرینی دیدارهاست آب را گرمای تابستان گوارا می‌کند جز نوازش شیوه‌ای دیگر نمی‌داند نسیم دکمه‌ی پیراهنش را غنچه خود وا می‌کند روی زرد و لرزشت را از که پنهان می‌کنی؟ نقطه ضعف برگ‌ها را باد پیدا می‌کند دلبرت هرقدر زیباتر، غمت هم بیش‌تر پشت عاشق را همین آزارها تا می‌کند از دل هم‌چون زغالم سرمه می‌سازم که دوست در دل آیینه دریابد چه با ما می‌کند نه تبسم، نه اشاره، نه سوالی، هیچ چیز عاشقی چون من فقط او را تماشا می‌کند @shokoohsher 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بردم پناه از شب سرما به از دره‌ی درنده‌ی دنیا به فاطمه آویختم به رشته‌ی نوری‌ که می‌‌‌رسید از چار سو به ساقه‌ی طوبی به فاطمه رازی که هیچ‌وقت نگفتم به هیچ‌کس.. آهی شدم که بسپرم آن را به فاطمه من، ابرسنگ ساکت تنها، گریختم از کوه و دشت و جنگل و دریا به فاطمه افتاد دانه دانه‌ی اشکم به دامنش نزدیک بودم این همه آیا به فاطمه؟ * آنقدر روشن است و درخشان که داده‌ای ای عشق نام نامی زهرا به فاطمه "من سردم است" در ته این ظلمت نمور دست مرا بگیر خدایا به فاطمه... @shokoohsher ☘️
-_ از تراژدیک ترین صحنه‌های وداعی که در تاریخ نقل شده وداع حضرت علی و زهراست نقل است حضرت علی بر مزار بانو نشست و این ابیات را زمزمه فرمود: -نفسي علی زَفَراتها محبوسةٌ -یا لـیتها خـرجـت مـع الزَّفَـراتِ -لا خیرَ بعدكِ في الحیاةِ -و إنّما أبکي مخافةَ تـطـولَ حـیاتي -جان من با ناله هایم در سینه حبس شده. -ای کاش جانم با ناله هایم خارج می شد! -پس از تو هیچ خیری در این زندگی نیست. -و گریه ام از این است که میترسم پس از تو زیاد زنده بمانم...💔 📚 دیوان امام علی علیه السلام ج ۱، ص ۱۲۳ @shokoohsher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باید هر کدام‌مان به راه خودش برود من به سمت تو تو به سمت من... @shokoohsher🍃
صدا ظریف، صدا مهربان، صدا بم بود صدا به آب، به آتش، به خاک محرم بود صدا چه خاصیتی داشت در تکلم تو؟! صدا به قلب من از گوش من مُقدّم بود صدا قریب‌تر از شاهرگ، صدا نزدیک صدا توارد هفتاد اسم اعظم بود صدا نبود، کبوترچه‌های رنگینی که در افق بگشایند بال با هم، بود صدا به عطر تو آغشته بود و می‌آمد صدا به کشتن من، کاملا مصمم بود [تو را کشاندم از آن‌سوی خط کنار خودم بدون چهره صدا می‌رسید و مبهم بود] رقیق بودی و ارواح آفتاب و درخت میان آینه‌ی پیکرت مجسم بود تو را به نرمیِ یک‌گل به سینه چسباندم اگرچه نیت من بوسه‌های محکم بود بخار شد تن و پیراهنت در آغوشم... قرارِ چشمه‌ی فردوس با جهنم بود خطاب کردمت ای "ایستگاه آخر من!" که در تو هر چه که می‌‌خواستم، فراهم بود به جای خون، رگِ من زنده از صدای تو شد مرا صدای تو، رخدادِ اولین‌ دَم بود مرا صدا زدی از روبه رو و از چپ و راست صدا ظریف صدا مهربان صدا بم بود @shokoohsher🌱
سلام ای ! ای پایان غير قابل انكار سلام ای در، در دنیای مخفی پشت این دیوار سلام ای روح محبوسم برای دیدنت بی تاب سلام ای دست های خالی ام از دیدنت بیزار اگر جویای احوال منی باید بگویم که مرا وابسته خود کرده این دنیای لاکردار شب و روزم گره خورده به هم، در زندگی غرقم سرم خیلی شلوغ است و حسابی کار دارم، کار بعید است اینکه در سجده به دنبالم بیایی نه سجودم چیست جز مرغی که تُک تُک می زند منقار پرستو کاش بودم هر نفس در فکر کوچیدن و می دیدم تو را هر لحظه مانند اولی الابصار ولی بی و بال پر افتاده ام سنگین ته دره و عمرم می رمد از من شبیه اسب بی افسار کمی دیگر به من مهلت بده مهلت بده لطفا بگردم بالهایم می شود پیدا در این آوار به امید دلی آماده پرواز و دستی پر به امید زمانی که نترسم من از آن دیدار @shokoohsher🌱 https://eitaa.com/jandarand
داشتم فکر می‌کردم چه باید گفت در این بحبوحه که این غزل سراغم آمد: آن بزدلان سوار به ارّابه- بی‌زحمت مقاتله- برگشتند تا بچه‌شیر باخت قمارش را، کفتارها به هلهله برگشتند شد دُور، دُور چرتکه‌اندازان، بازیچه‌ی محاسبه شد میدان پس صفرهای از عدم آویزان، از نو به این معادله برگشتند از بطن گاو شیرده جدّه، گوساله‌‌ی طلا متولد شد تا دوستان یکدله‌‌ی چوپان،با گرگ‌های این گَله برگشتند از دشت های شعله ور شامات، خون هزار یوسف ما جوشید تا نابرادران برادرکش، مست از سر معامله برگشتند پس صبح کو؟ کبود شد این دنیا،در چنگ فتنه ماند بشر،تنها قابیلیان به صحنه‌ی جرم اما بعد از هزار سلسله برگشتند تقویم،شرمسار ورق می‌خورد،تاریخ، کنج کافه عرق می‌خورد خیل سیاسیونِ کم‌آورده، با روزنامه‌باطله برگشتند بستند باز بی‌شرفان باهم، خونخوارها و خوش‌علفان باهم همسو شدند بی‌طرفان با هم...شمر و سنان و حرمله برگشتند @shokoohsher ☘️
‏كانت معك روحي قبل جسدي، و هذا أعظم ما يكون عليه المرء عندما يُحب... روحم قبل از جسمم با تو بود، و این بزرگترین چیزی است که آدمی هنگام دوست داشتن دارد... @shokoohsher 🍃