eitaa logo
💕تجربه و سیاست های زنانه💕
119.3هزار دنبال‌کننده
25.1هزار عکس
1هزار ویدیو
1 فایل
زن باش... یڪ زنِ تمام عیار با تمام جنبه هاے زنانـه ات آیدی👇👇👇 @Aseman100 کپی از سرگذشتها حـــرام❌ لینک https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d تبلیغات پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 گلایه خانوم کانالمون 🌸🍃🍃🍃
سلام آسمانم دوستان عیدتون مبارک آسمانم روز اول عید دلم خیلی گرفته از این بی محبتی آدم ها تو ماه رمضون دم از خدا و پیغمبر می‌زنیم اما از همه از خدا بیخبرتریم اگر ما آدم ها ب حق خودمون قانع بودیم اگه خانواده ها یاد بگیرن با بچه هاشون درست رفتار کنن ب والله هیچ جا مشکلی پیش نمیاد من روز اول عید اومدم دیدن مادرشوهر زودتر از بقیه جاری ها اما اینقد مادرشوهرم تو رفتارش فرق گذاشت ب خدا دلم کباب شد اونقدر که ب زور جلو خودمو گرفتم گریه نکنم با اینکار مادر شوهر و جاری ب والله متنفر شدم ازشون ی خواهش دارم دوستان اگه ذکری چیزی بلدین بهم بگین من شوهرم باهام همدل بشه این تنها چیزی هس تو زندگی میخام تو رو خدا برام دعا کنید لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d من آسمان هستم مدیر کانال... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
💕تجربه و سیاست های زنانه💕
🌸🍃 پنج خواهر بودیم که مادرم برای اینکه از دستمون خلاص شه به اولین خواستگارمون جواب مثبت میداد...
🌸🍃 پنج خواهر بودیم که مادرم برای اینکه از دستمون خلاص شه به اولین خواستگارمون جواب مثبت میداد...
💕تجربه و سیاست های زنانه💕
🌸🍃 پنج خواهر بودیم که مادرم برای اینکه از دستمون خلاص شه به اولین خواستگارمون جواب مثبت میداد...
از دیدنش سیر نمیشدم شده بودم همون دختر بچه ای که به عشق یونسش روی تخته سنگ مینشست.شده بودم مثل همون روزها که توی مغازه کنارش بودم... دستمو میفشرد وهنوز هم باور نداشتیم باهمیم میترسیدم خواب باشه... یونس موهامو به بازی گرفت:اومدم دنبالت،حتی وقتی گفتی عروس شدی،گفتی برو،برو گفتنت قلبمو شکست اما باز هم اومدم،اومدم تا با هم فرار کنیم میخواستم ببرمت جایی که نه خانواده تو باشن ونه خانواده من، ونه کدخدایی که زور داشت و دور تا دورش آدم بود.صحرا من بارها اومدم تا دستتو بگیرم وبا هم بریم اما هربار گیر ادمهای خان افتادم،یه بار تا خود مرگ رفتم اما تا از بیمارستان زدم بیرون یکراست اومدم سراغت اما گفتن حامله ای،گفتن شوهرتو دوست داری،گفتن حالت با اون شهرام خوبه...باور نکردم چون تو مال من بودی،حتی اگه خودت هم میگفتی باورم نمیشد اما یه روز دیدم با دختری میخندی،شاد بودی اونجا بود که فهمیدم من تموم شدم واست فهمیدم تو دیگه اون دختر صحرا نیستی... خسته ودرمونده نگاهش میکردم یونس من چقدر حرفهای دروغ شنیده بود چقدر مرد بود که باز هم اومد سراغم...آهی کشید:برام مهم نبود چی میگذره بهت،من تو رو واسه خودم میخواستم تا اینکه خبرآوردن شوهرت فوت شده باز هم اومدم اما اینبار نبودی،میگفتن فرار کردی،میگفتن حتی بچه هم نداری...صحرا مردم به من دروغ گفته بودن اونا خیلی نامردی کردن در حقم،از اون ده متنفرم. ادامه داد:از همه پرسیدم حتی از عزیز،هیچ کس ردی از تو نداشت اما عزیز خبر داشت چشماش خلاف حرفهاشو میزد اما چندین وچندبار تعقیبش که کردم هرگز سراغ تو نیومد...از یه جایی به بعد خسته شدم درمانده شدم از یه جایی به بعد از تو هم گله کردم از اینکه دیگه اون جرات وجسور بودنتو فراموش کرده بودی از اینکه به یاد من نبودی اگه بودی باید میدیدی تک تک جاهایی که باهم بودیم رو نشونه گذاشتم وآدرسم رو واست نوشتم،هربار مینوشتم چه روزی میام ووقتی میومدم با دشت وصحرا بود اما دختری که من میخواستم نبود.تصمیم گرفتم فراموشت کنم برای همیشه از دلم،از فکرم بیرونت کنم اما نتونستم،روز به روز از آدمهایی که این جدایی رو برای من رقم زدن متنفر میشدم واین تنفر گاهی به تو هم کشیده میشد...صورتمو با جفت دستاش گرفت:تو هم به من بدهکاری،بابت این همه دوری وبیخبری.... فقط پلک میزدم...بهش حق میدادم یونس راست میگفت من در حقش نامردی کرده بودم... دلم میخواست بخوابم،چشمام میسوخت... لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 اینم سفره هفت سین من اگه خاستید بزارید ساده وجمع وجور لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d من آسمان هستم مدیر کانال... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام عید نوروز به همگی مبارک اینم سفره هفت سین ما ☺️ لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d من آسمان هستم مدیر کانال... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 این هم از سفره هفت سین ما اگه دوست داشتی بزار کانال قشنگت لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d من آسمان هستم مدیر کانال... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 دوتا کافی نیست..... 🌸🍃🍃🍃
۹۳۲ مادر چهار فرشته ناز و با خدا هستم، با کلی فراز و نشیب زندگی البته در حد توان خودم، چون وقتی از احوال دیگران مطلع میشم با حجم وسیع امتحانات و ابتلائات از خودم و خدای خودم شرمنده میشم که هنوز نتونستم بنده ای در خور باشم. سال ٨٣ در سن بیست سالگی عقد کردم همسرم شش ماه بزرگتر از بنده بودن، دانشجو با یه شغل نگهبانی یه کارخونه و سربازی هم نرفته بودن ولی اونقدر غیرت کاری و صفای باطن داشتن که تا اومدن خواستگاری و پدرم ایشون رو دید، با وجود خواستگاران دیگه، رفتن و نماز شکر به جای آوردن دوسال نامزد موندیم تا درسمون تموم بشه و سه سال هم به خاطر سربازی و درس و امتحان وکالت همسرم و شغلی که به خاطر ورشکست شدن کارخونه از دست داد و شغل‌های دیگه‌ای رو تجربه کرد و مانع شدن پدر همسرم که گفته بودن اول موقعیت زندگی تون رو تثبیت کنید بعد بچه بیارید مانع شدیم. اما مادرم اصرار داشتن که شروع کنید خدارو شکر بعد از تقریبا یکسال اقدام به بارداری جواب مثبت بود و از خوشحالی در پوست خودمون نمیگنجیدیم، اما حال خوب مون بعد از گذشت دوماه با خبرهایی مبنی بر نقص جنین و توصیه به سقط تبدیل به ماتم شد. هر روز دکترها با دادن اطلاعاتی از وخامت اوضاع بر دگرگونی و یاس ما می افزودن. خیلی دوران سختی بود، هم بی تجربگی، هم اوضاع مالی، هم آزمون وکالت همسرم و... همگی گویی می‌خواستند ما رو نابود کنن، میگن به مو بند میشه اما پاره نمیشه، ما نیاز به رشد داشتیم که خدارو شکر خدا بسترش رو برامون فراهم کرده بود. بعد از تاکید دکترها بر سقط و حتی دکترم که به خاطر تعریف ایمانش پیشش رفته بودم، پیشنهاد سقط غیر قانونی رو کرد، خودمون رو سپردیم دست خدا و استخاره کردیم، اومد‌‌‌‌؛ مرتکب کار حرام نشید. دیگه تکلیف مشخص شد، باید روز شماری میکردیم برای تولد هدیه الهی با هر کم و کیفی، گویی از همون لحظه که با خدا طی کردیم درهای رحمت یکی پس از دیگری به رومون باز شد، فرشته مون که متولد شد گرچه هیکل و چهره زیبایی داشت اما سرش آب آورده بود و این امر باعث پارگی نخاعش شده بود، خلاصه گل دختر ما باعث حیرت همه شده بود، اولش با به موقع و طبیعی متولد شدنش، با گریه ای حین تولد مثل بچه های سالم، با موندنش بعد سه روز که گفته بودن سه روز بیشتر قابلیت حیات نداره و نگاه‌هایی که به قدری نافذ وگويا بود انگار داشتن حرف میزدن و برکاتش که تا الان تمومی نداره.... میتونستم مثل اغلب مادرای ناامید و کم توکل، بگم میترسم، از چی؟ اولش از هزینه های نگه داری مادی ومعنوی این طور بچه ها و تن به فرزند دیگه ای ندم، اما این راهش نبود باید در مسیر و جریان زندگی قرار می‌گرفتم تا مسیر رشدم با استقامت تر پیش بره، باید خرج کاری میشدم که براش آفریده شده بودم. راستیتش سخت بود اما اگه راکد میموندم می پوسیدم، پس سال ٩١ دختر دومم رو هدیه گرفتم، سال ٩۵ سومی و سال ١۴٠٠ چهارمی و به حول و قوه الهی همچنان هستیم و ادامه میدیم. برامون دعا کنید. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 برای دلانه اکبر می‌نویسم 🌸🍃🍃🍃
سلام وخدا قوت بر آسمان عزیز 🌺امیدوارم امسالی پر خیر و برکت برای همه باشد🌹در مورد دلانه اکبر .اولا آقای اکبر خیلی شهامت به خرج دادید که قصه زندگیتونا گفتید.خدا خیرتون بده 🌹 اما من یک سوال از شما دارم مگه نمی گیرد چون پدرتون کاخ‌آرزوهای شما را شکست وبه زور دامادتون کردن پس قلب شما بخ‌وسنگ‌شد .اما اینجا یک نفر هم به شما خیلی بدی کرد وکاخ آرزوهای شما راشکست مه لقا هم شما راسرکار گذاشت به شما ابراز علاقه کرد بهتون وعده فرار وزندگی عاشقانه داد تقریبا یکسال هرچی پول داشتید به مه‌ لقا دادید.ولی شما را دور زد وخودش را در اختیار پسر خان فرار داد بهتون وفادارنبودسرکار گذاشتتون .ولی شمابه غیرتتون برنخورد .ازش متنفر نشدید .قلبتون نسبت بهش سنگ نشد.حتی یکبار می خواست بادادوبیداد بی آبروی خودشا گردن شما بندازه .چرا بااین همه بدی که از مه لقا دیدید نگفتید خدا خیر بده پدرما که نذاشت من بااین دختر ازدواج کنم .چون زن وفادار و اسپری برای من نمی شد .خدا خیلی واضح به شما نشون داد که زهرا بهترین همسر برای شماست ولی شما همچنان پی هوا و هوس خودتون بودید ‌وزندکی را به کام زهرا تلخ کردید .اما خانمایی کا می گن دلمون برا اکبر می سوزه.چرا مگه اکبر تودنیا سختی کشید دنیا تمام به کامش بود .پول اربودوبا این پول تونست کلی کار کنه .با مه لقا خلوت کنه وخودش بگذرونه وتونست دهن دامادشا ببنده وکارای دیگه .از زن هم‌کلی شانس آورد با اینکه زهرا رادوست نداشت ولی زهرا براش کم نذاشت بعدشم خوبه زن جوان و زیبا خدا سر راهش قرار داد که دوستش داشت .ودر آستانه پنجاه سالگی کلی عشق وحال کرد .بچه‌هایش هم که همیشه اخترامشا داشتند وقتی سرطان گرفت دنبال دوا درمانش بودن ازش مراقبت کردن تا خوب شد .پس چرا می گیددلمون به حالش می سوزه کی وضعش بهتر از اکبره .من فقط دلم برای زهرا می سوزه که هیچی به خودش ندید مظلوم بود .زندگی روی خوش بهش نشون نداد.البته زندگی وخوشیهای این دنیا زود گذره . اکبر آقا چرا وقت مرگ زهرا باز هم بهش بی محبتی کردی.دلشا سوزوندی خیلی سخت بودبرات به خاطر زحماتش ازش تشکر می کردی اصلا لازم نبود ازش حلالیت بطلبی شاید دم آخر یه ذره داشت شاد می کردی چون زن ا دل مهربان وبزرگی داشت تمام بدیهاتا فراموش می کرد وحلالت می کرد و ا این فرصت‌ها از خودت گرفتی دراخر ممنون که داستان زندگیتا نوشتی .باعث شدی کلی درس ازش بگیریم 🌹 لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d من آسمان هستم مدیر کانال... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 خانوم کانالمون‌ میگه 🌸🍃🍃🍃