eitaa logo
خانه تخصصی ادبیات سیب نارنجی
127 دنبال‌کننده
179 عکس
6 ویدیو
41 فایل
همسایه با ادبیات #ادبیات #شعر #داستان #نقد ارتباط با مدیر @masoommoradii
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پرویزن
"امام یازدهم(ع) و شاعران فارسی" آنچه از ابیات دیوان‌ها برداشت می‌شود، تا سده‌ی پنجم اشاره‌ای مستقیم به امام حسن عسکری(ع) در دیوان‌ها ثبت نشده است. البته در برخی منظومه‌ها و اشعار منسوب، عنوان دوازده‌امام را می‌توان دید که به‌صورت ضمنی آن حضرت را نیز در بر می‌گیرد. در اشعار منسوب به ابوسعید هم از ایشان یادشده؛ هرچند قطعه‌ی شیخ محتملا مربوط به سده‌های متاخر است و در جُنگ‌های اخیر نقل شده است. شاید نخستین اشاره‌ی مستند به آن حضرت، بیت زیر از حدیقه‌ی سنایی باشد که حکیم پس از ستایش امام حسین، گویا به امامان آمده از نسل او(ع) اشاره کرده است: هم تقی اصل و هم نقی فرع است هم زکی تخم و هم بهی زرع است (حدیقه، ص ۲۶۷) در فاصله‌ی سده‌های ششم تا هشتم، اشارات موجود درباره‌ی امام حسن عسکری(ع)، معدود و عمدتا پنهان است؛ اما از سده‌ی هشتم به دلیل استوارشدن پایه‌های فرهنگ شیعی و افزایش تمایلات دوازده‌امامی در ایران، بر اشارات شاعران به ائمه‌ی پس از امام رضا(ع) افزوده شده است. برای مثال ابن‌یمین در قصیده‌ای "در ستایش پیامبر(ص) و دوازده‌امام (ع) از امامت ایشان یاد کرده است: چون گذشتی زو تقی را دان امام آنگه نقی پس امام عسکری کاهل هدی را پیشواست (دیوان ابن‌یمین، ص ۳۹) در دیوان عضد، دیگر شاعر قرن هشتم هم اشاره‌ای این‌گونه ثبت شده است: به آب چشم نقی و حسن، دو بحر ثبات که با تحملشان کوه بود بی‌بنیاد (دیوان عضد، ص ۱۱) از دیگر شاعران شیعی شاخص سده‌های هشتم و اوایل قرن نهم، در دیوان‌های لطف‌الله نیشابوری(ف ۸۱۲) و کمال غیاث شیرازی(ف حدود ۸۳۸) و شاه نعمت‌الله ولی و ...، اشاراتی متعدد به آن امام دیده می‌شود. با این‌حال نخستین شعر تقریبا مستقل فارسی در ستایش آن حضرت (تا آنجا که این نگارنده دیده)، ابیاتی است از خواجوی کرمانی(ف ۷۵۰) که مقّدم بر بسیاری از گریزهای یادشده است. خواجو در خلال ترکیب‏‌بندی که در نعت پیامبر و ستایش امامان دوازده‏‌گانه(علیهم‌السلام) سروده، ابیاتی شکوهمند در منقبت امام یازدهم(ع) به‌نظم در آورده که در پایان این یادداشت از نظر می‌گذرد: به لذت سخن عسکری به گاه سخن که بود طوطی بلبل‏‌نوای هشت‌چمن سراچه‏‌ای است ز بستان‏‌سرای تعظیمش چهارصفّه‏‌ی هفت‏‌آشکوی شش‏‌روزن سواد صفحه‏‌ی اوراق روزنامه‏‌ی غیب به نور خاطر او خوانده قدسیان روشن شده است بحر ز جام تبحّرش سرمست وگرنه از چه چنان کف برآورد ز دهن به روی شاه بساط امامت از کونین اگر چنانک رخ آرند هم به وجه حسن خلیفه گر به خلافش فصول کلّی خواند بشد خلیفه به کلّی وزو خلافی ماند (دیوان خواجو، ص ۶۱۸) https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"سیمای مهدی(عج) در اشعار شاعران سده‌های چهارم و پنجم" در سده‌های نخستین شعر فارسی اشارات مربوط به مهدی(عج) و آخرالزمان محدود است. در این دوره، توصیفات مربوط به آن حضرت عمدتا در آثار روایی، تفسیری و متون دینی دیده می‌شود. این نکته سبب شده، تا عصر محمود غزنوی(دست کم در اشعاری که اینک در دسترس است) ذکری مستقیم از ایشان نرفته باشد. در مدایح عصر غزنوی اول، به مرور و به صورت تلمیحی اشاراتی به نام مهدی و عمدتا در تقابل دجال ثبت شده است. این چند تلمیح را در اشعار غضایری رازی و عنصری می توان دید: یکی گوید که مهدی گشت پیدا یکی گوید نبی الله اکبر * سیاست تو به گیتی علامت مهدی است کجا سیاست تو نیست فتنه‌ی دجال در قطعه‌ای منسوب به ابوسعید هم به آن حضرت(ع) شفاعت جسته شده که چنانکه در مقاله ای اشاره کرده‌ام، این شعر متاخر از زمان شیخ است( ر.ک. مجله‌ی شیعه شناسی) و نمی‌تواند از بوسعید باشد. در اشعار عصر سلجوقی، عمدتا نگاه اهل سنت به ظهور مهدی موعود دیده می‌شود. در تلمیحاتی که در دیوان قطران، لامعی، ابوالفرج، عمعق، مسعود سعد، سنایی و شاعران بی‌دیوان می‌بینیم؛ عمده‌ی توصیف‌ها روایتگر فتنه‌ی دجال و تقابل آن با ظهور مهدی(عج) و همراهی مسیح(ع) و آن حضرت است: مسعود سعد: مشهور شد از رایت او آیت مهدی منسوخ شد از هیبت او فتنه‌ی دجال سنایی (دیوان): ای دریغا مهدیی کامروز از هر گوشه‌ای یک جهان دجال عالم‌سوز سر بر کرده‌اند * گر مخالف خواهی ای مهدی در آ از آسمان ور موافق خواهی ای دجال یک‌ره سر بر آر حدیقه: خلق او آمد از نکو عهدی روح عیسی و قالب مهدی * اندرین روزگار بد‌عهدی چیست جز عدل هدیه‌ی مهدی در اشعار شاعران و نویسندگان متمایل به نگاه شیعی (اسماعیلی یا اثناعشری) هم اشاراتی به آخر الزمان دیده می‌شود. ناصرخسرو در دیوانش تنها به صورت نمادین به فتنه‌ی دجال و معنای نهفته پشت آن اشاره کرده است. در قصیده‌ای منسوب به او نیز نامی از مهدی به میان آمده؛ البته مینوی در مقدمه‌ی دیوان چاپ نصرالله تقوی انتساب این شعر به ناصر خسرو را رد می کند و می‌گوید: "قول به مهدی در عقاید ایشان ندیده‌ام و اگر بوده در زمان حکیم ناصر خسرو نبوده". شعر مورد نظر از زاویه‌ی سبک سروده‌ی ناصر خسرو نیست؛ با این حال اشاره به مهدی(ع) را در رساله‌ی اسماعیلی کشف‌المحجوب از ابویعقوب سجستانی هم می‌توان دید: "مهدی آن است که مردمان را راه نمایذ و همه‌ی پیغمبران از پیش او مردمان را راه نموذند به راه خدای، ولیکن سخن‌های ایشان پوشیذه بوذ و علم‌های ایشان در حجاب بوذ؛ زیرا زمان‌ها چنان واجب کرد... و چنین گفتند کی چون مهدی بیایذ گرگ و گوسفند به یک‌جا آب خورند...". کامل‌ترین تصویر شاعرانه از آخرالزمان و ظهور مهدی(ع) را در ابیات نخستین گرشاسپ نامه‌ی اسدی توسی می‌توان دید: ...ازین پس پیمبر نباشد دگر به آخرزمان مهدی آید به در بگیرد خط و نامه‌ی کردگار کند راز پیغمبران آشکار ز کوچک جهان راز دین بزرگ گشاید خورد آب با میش گرگ بدارد جهان بر یکی دین پاک بر آرد ز دجال و خیلش هلاک همان آب گویند کآید پدید درِ توبه را گم بباشد کلید رسد زآسمان هر پیمبر فراز شوند از پس مهدی اندر نماز سوی خاور آید پدید آفتاب هم آتش کند جوش طوفان چو آب پس از آن شگفت دگرگونه‌گون بس افتد جهاندار داند که چون از سده‌ی ششم، اشارات و سرایش اشعار مستقل در ستایش مهدی(عج) فراوانی می‌یابد که اشاره به ویژگی این آثار به مجالی دیگر نیازمند است. https://eitaa.com/mmparvizan
"تکرار آغاز شعر در پایان" شاعران در تنظیم ساختار شعر روش هایی گوناگون دارند. گاه شاعرانی چون متمایلان سبک هندی صرفا از مشابهت وزن، قافیه و ردیف برای ایجاد پیوند حد اقلی استفاده می کنند. گاه چون شاعران خراسانی از آرایه های بدیعی و تناسب های آوایی در کنار روایت بهره می گیرند و گاه چون شاعران عراقی، از زبان استعاری، تناسب های معنوی و در کنار آن روایت در تقویت ساختمان شعر مدد می طلبند. در کنار شگردهای یادشده که عمدتا ساختار طولی و خطی شعر را تقویت می کند، در برخی اشعار با شکلی چرخشی روبه روییم؛ به این صورت که شاعر با تکرار آغاز شعر در پایان آن، گویی این امکان را به مخاطب می دهد تا به آغاز شعر بازگردد و روایتی چرخشی را از شعر تجربه کند. برای مثال سعدی در غزل بیست بیتی اش با مطلع زیر می سراید: می روم وز سر حسرت به قفا می نگرم خبر از پای ندارم که زمین می سپرم می روم بی دل و بی یار و یقین می دانم که من بی دل بی یار نه مرد سفرم او در این شعر به روایت لحظه ی جدایی خود از معشوق پرداخته و با استفاده از افعال استمراری، به گونه ای آن را توصیف کرده که گویا این شعر دقیقا در آن زمان در حال سرودن بوده است. به همین دلیل وقتی در پایان غزل می گوید: از قفا سیر نگشتم من بدبخت و هنوز می روم وز سر حسرت به قفا می نگرم مخاطب پس از 18 بیت، از تکرار مطلع آزرده نمی شود و آن را در خدمت ساختار دورانی شعر می داند. گویی هنوز نگاه کردن سعدی به پشت سر ادامه دارد. در غزل حافظ با مطلع: ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر نیز مصراع اول در پایان غزل تکرار شده است: دلم از دست بشد دوش چو حافظ می گفت ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر اما تکرار حافظ چون سعدی در خدمت روایت و ساخت شعر نیست و بیشتر محدود به لفظ شعر است؛ این را در بررسی کامل دو شعر می توان به راحتی تشخیص داد. در شعر معاصر بیش از آثار کهن تکرار سطر یا سطرهای آغازین را در پایان شعر می بینیم. نیما در این حوزه شاخص ترین شاعر است. مثلا در شعر "آی آدم ها" این عبارت در آغاز و پایان شعر آمده یا "هست شب" در آغاز و پایان شعر تکرار شده است: هست شب یک شب دم کرده و خاک رنگ رخ باخته است. یا عبارت آغازین و پایانی شعر "در شب سرد زمستانی" و ده ها شعر دیگر. در شعر او بیش از دیگران، تکرار آغاز شعر در انجام آن، نشان دهنده ی ادامه ی وضعیت موجود است؛ البته در بافتی نمادین و به همین دلیل در خدمت ساختار شعر است. این ویژگی به شعر دیگر معاصران پیرو او نیز راه یافته، از جمله در تعدادی از شعرهای اخوان و شاملو و سهراب و سیاوش کسرایی و .... . برای مثال شعر "کفش هایم کو؟" را سهراب با تکرار همین عبارت در پایان ختم می کند یا سیاوش کسرایی فضای زمستانی آغاز شعر " آرش" را در پایان تکرار کرده یا قیصر امین پور عبارت "رفتار من عادی است" را در آغاز و پایان شعری به همین نام تکرار می کند. در تمام نمونه های یاد شده، تکرار آغاز شعر در خدمت ساختمان و معنای اثر است و دلیلی شاعرانه دارد؛ اما در بسیاری از اشعار، به ویژه در غزل جوانان شاعر، تکرار هایی دیده می شود که صرفا در لفظ شعر اتفاق افتاده و کمکی به پایان هنری شعر نکرده است. از آن نمونه است؛ در دفتر سروده ی که در کنار شعرهایی خوب، دست کم شاعر در این شگرد موفق نبوده است و بارها نیز از آن بهره گرفته است. از نمونه های نسبتا موفق تکرار مصراع نخست غزل 30 در پایان آن است: برایت اتفاق افتاده دنبال خودت باشی؟ اما در اغلب موارد، تکرارها تنها کلیشه ای است که غزل ها را زودتر به پایان رسانده است: بیت اول: تو کوچک نیستی جنگل فراموشت نخواهد کرد زمین با خاک و خاکستر، هم آغوشت نخواهد کرد بیت آخر: تو کوچک نیستی راز بزرگ جنگل و کوهی تو کوچک نیستی جنگل فراموشت نخواهد کرد بیت اول: شرمنده ام که بیت ندارم برای تو شعری که واژه واژه بگرید به پای تو بیت آخر: با دست خالی آمدم اینجا مرا ببخش شرمنده ام که شعر ندارم برای تو در غزل های شماره 12، 19 و 21 نیز تکرار کامل یا ناقص مطلع را در ختام غزل می بینیم. با توجه به تعداد کم شعرها، ابیات کم آن ها و دیگر تکرارهای لفظی و معنایی دفتر، این شگرد بیش از آنکه برآمده از ضرورت های شاعرانه باشد، موید دایره ی محدود واژه ها و اندیشه های شاعر است. از این زاویه، او با تکرار مطلع کوشیده شعر را ساده تر به پایان ببرد و از تنگناهای آن خارج شود. https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
«شعر مقاومت در دهه‌های چهل و پنجاه» در شعر شاعران جریان مقاومت عصر پهلوی که عمدتاً گرایش سیاسی دارند، هرچه از دهۀ 40 به دوران سقوط سلطنت نزدیک می‌شویم، استفاده از نمادهای شخصی، منفرد و غیرتکراری کاهش می‌یابد و زبان به‌سمت نمادگراییِ تکرارشونده و قابل‌فهم سوق می‌یابد و بر میزان توجه به مخاطب عام و کمی شاعرانگی در سروده‌ها افزوده می‌شود. با درنظرگرفتن سیر تکامل این جریان در دهه‌های 40 و 50، شعر مقاومت را در سه گرایش اصلی زیر می‏‌توان طبقه‌بندی کرد: نخست: دورۀ رواج شعر سیاسی در دهۀ چهل و فعالیت ادبی شاعرانی چون: سیاوش کسرایی، اسماعیل شاهرودی، اسماعیل خویی، شفیعی کدکنی و نعمت میرزازاده. دو: دوران رواج شعر چریکی در سال‌های1347 تا1350و ظهور شاعرانی از قبیل: سلطان‌پور، شفیعی کدکنی، جعفر کوش‌آبادی، اسماعیل خویی، نعمت میرزازاده و علی موسوی گرمارودی. سه: رواج شعر سیاسی و مقاومت دهۀ 50 با محوریت شاعرانی چون: میرزازاده، گلسرخی، سلطان‌پور، موسوی گرمارودی، شفیعی، صفارزاده، کسرایی و خویی. (بنگرید به حسین پور چافی، جریان‌های شعری معاصر، ص ۳۴۱ تا ۳۴۵) در نگاهی اجمالی و بدون درنظرگرفتن تفاوت شاخه‌ها مختلف شعر مقاومت و شگردهایی که هریک از شاعران در پرداخت مفاهیم سیاسی و انقلابی در سروده‌های خود دارند؛ ویژگی‌های زبانی، ادبی و محتوایی اصلی این جریان را در موارد زیر می‌توان دسته‌بندی کرد: _ تغییر دستگاه واژگانی، استفاده از زبان ولحن حماسی و ورود واژگانی جدید به اشعار شاعران این جریان چون: جنگ، جهاد، جنگل، شهید، شقایق، گل، گلوله، تیر، تفنگ، خون، خنجر و... . _استفاده از قالب شعری نیمایی و شعر منثور، کمی توجه به عناصر موسیقایی و وجود ضعف موسیقایی در برخی اشعار. _گرایش به‌صراحت، کمرنگ شدن تخیل و تصویر، و نزدیکی بیان سروده‌ها به شعار. _ تعهد در برابر مسلک یا مکتب و همچنین گرایش از مخاطب خاص به‌سمت مردم و در نتیجه ضعف بنیان شاعرانگی در اشعار در مقایسه با دیگر جریان‌ها. _ تغییر در حوزۀ درون‌مایه‌ها و بن‌مایه‌ها و روی آوردن به مفاهیم و موضوعات جدید چون غرب‌ستیزی و دشمنی با امپریالیسم، اشاره به قیام‌ها و قهرمانان ملّی و مذهبی، تطبیق با انقلاب‌های مردمی دیگر ملل، دعوت به مقاومت، بیان رنج‌ها و سختی‌های تودۀ مردم، محکوم‌کردن هنر برای هنر و دفاع از هنر سیاسی و متعهد به خلق و اجتماع. _ تقسیم جریان شعر مقاومت به دوشاخۀ «شعر مذهبی» و «شعر خلقی و چپ‌گرا» متناسب با نگرش سیاسی و اجتماعی شاعران. در ادامه، بخش‏هایی از شعر «مجسمۀ آزادی» را می‌خوانیم. این شعر از دفتر «سحوری» سرودۀ نعمت میرزازاده است که نخستین‌بار در سال 1349 منتشر شده و می‏توان آن را نماینده‏ای از جریان شعر مقاومت متمایل به شاخۀ مذهبی دانست: ...بر تلّی از دلار ستاده است در دست مشعلی‏ش فروزان غولی خشن- به چهرۀ قدیسی- با مشعلی عظیم که با آن اعماق بیشۀ بولیوی را روشن کند ... بر تلّی از دلار ستاده است این پیکره مبشر آزادی است: آزادی ربودن آزادی هجوم. اینک هزار کشتی تاراج از چار سوی پهنۀ گیتی خشنودی فرشتۀ آزادی را -با ارمغان آنچه توان یافت- رو سوی این گرسنه روانند ای غول!‌ای مزور قدیس! ای مشعل! ای چراغ شب رهزنان دریایی! با باد شرق بر تو سرانجام می‌وزم. (تاریخ تحلیلی شعر نو، ج ۴، ص ۷۸) "از کتاب منشور دوم/ محمد مرادی ص ۸۹ و ۹۰" https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"غزل ماشینی" اغلب ما با مفهوم جوجه‌ماشینی آشناییم. شاید در کودکی یک یا چند عدد از آن‌ها را در دست گرفته باشیم. جوجه‌ماشینی.های زمان ما زرد بودند و صدا و اندازه‌ای شبیه هم داشتند. الان هم وضعیت همانطور است؛ با این تفاوت که علاوه بر جوجه‌های زرد، بعضی هم رنگ شده‌اند: قرمز و سبز و ... . اما آنچه در همه‌ی جوجه های ماشینی  دیده می‌شود شباهتشان است. به‌سختی می‌توان جوجه‌ای را از جوجه‌ای تشخیص داد. در مقابل: جوجه‌های خانگی (محلی)، گرچه گران‌ترند و دشوارتر به دست می.آیند و تعدادشان نسبتا کم‌تراست؛ رنگ‌هایی متعدد و تفاوت‌هایی آشکار دارند. حتی اگر از نظر اندازه یکسان باشند؛ از نظر تنوع رنگی و ظاهر جور‌واجورترند. وضع اغلب اشعار زمان ما نیز مثل جوجه‌های ماشینی است؛ گویی شابلون یا کلیشه‌ای همه را ترسیم کرده یا در کارخانه‌ای با مواد اولیه و دستور ساختی واحد به تولیدی انبوه رسیده‌اند. از میان قالب‌های شعری مقبول، غزل حالتی آشفته.تر یافته است. در کل، ویژگی‌های مشترک اغلب غزل‌های‌ماشینی روزگار ما را می‌توان در چند دسته‌ی زیر طبقه‌بندی کرد: ۱_ غزل‌های ماشینی عمدتا ۵ یا ۶ بیت دارند؛ گویا مواد اولیه‌ی آن‌ها پیش از شکلکگیری در ذهن شاعر، قالب خورده است. مثل چانه‌های نان که مساوی و عین هم کپی می‌شوند. ۲_ غزل‌های ماشینی چند وزن خاص دارند؛ مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن، مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن، فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن، فاعلاتن مفاعلن فعلن دولختی و چند وزن دیگر. درست مثل نان‌ها که یا سنگکند یا تافتون یا باگت یا بربری. ۳_  غزل‌های ماشینی دایره‌ی واژگانی محدود دارند. کلمات این غزل‌ها گستره‌ی معنایی، اقلیمی، زمانی و ... ندارد و معمولا تعدادی کلمه‌ی ثابت از حوزه‌ای خاص در این اشعار تکرار می‌شود. ۴_ این غزل‌ها تک بعدی‌اند. مفاهیم و مضامین در آن‌ها متنوع نیست. عمدتا عاشقانه‌اند و در محدود نمونه‌های اجتماعی و مذهبی نیز جلوه‌ها و عناصری تکراری را بیان می‌کنند. ۵_ غزل ماشینی، یا صرفا مضمون‌گرا و هندی‌زده است یا افراط در روایت واقعیات دارد یا تصاویری مشابه را ترسیم می‌کند. ۶_ فردیت و جهان شاعر در اغلب این آثار مرده است و نشانی از اندیشه و احساسات خاص گوینده در آن‌ها دیده نمی‌شود. فقر نگاه عرفانی، فلسفی و ... از ویژگی‌های این دسته است. ۷_ این نوع شعر، بیشتر تفنن‌زده و کوششی است و جنبه‌های عاطفی و جوششی در آن چندان اهمیت ندارد. ۸_ شاعر صرفا به هندسه‌ی واژه‌ها و تزیینات ظاهری دلبسته است و لایه‌های درونی‌تر در این گونه، فراموش شده است. ۹_ این‌ها همه، برآمده از اصرار این نوع شعر در جلب توجه مخاطب عام و فراموشی مخاطب خاص است. حاصل، فراوانی شعرهای مشابه و تکراری است که گویی از کارخانه هایی با یک یا چند الگوی محدود بیرون آمده‌اند. اجناسی یک یا چندبار مصرف که به‌سرعت متولد و  زود به زباله‌دانی سپرده می‌شوند. اگر به یادتان بیاید، در گذشته، جوجه‌های ماشینی هم زودتر از جوجه‌های محلی بیمار می‌شدند و می‌مردند. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"تذکری درباره‌ی وزن غزلی پایداری" رکن "فاعلاتُ" از زیرشاخه‌های بحر رمل است که بیشتر در شعر نیمایی و غزل معاصر کاربرد یافته است. ویژگی‌های این وزن سبب‌شده، در غزل برخی شاعران این وزن به صورت نادرست کاربرد یابد و اشعار از نظر تعداد هجا، طول یکسان نداشته باشند. گویا شاعران زن، بیشتر دچار این خطای عروضی شده‌اند. از جمله در کتاب "نی‌لبک/ گزیده‌ی غزل دفاع مقدس" سیمین‌دخت وحیدی غزلی با این مطلع ذکر شده است: آفرین بر این زبان که آه و دم نشد محمل شیوع شایعات هم نشد که بر اساس آن، وزن اصلی غزل "فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلاتُ فع" بوده است‌‌. در این شعر، از بیت سوم، خطای مرسوم خود را بارها نشان داده، چنانکه وزن بارها تغییر کرده‌است: آسمان، زمین، به هر کدام بنگری او برآنچه خواست شد، من آنچه خواستم نشد که وزن مصرع دوم "فاعلات فاعلات فاعلات فاعلن" شده است. یا در مصرع‌های زیر که با ستاره مشخص شده؛ وزن از یک تا چهارهجا، بلند شده است: مردمان شهر ما چرا هوار می‌زنند* داد می‌زنند: هی ستم شد و ستم نشد* سقف‌ها به زیر تندبادها شکست و باز* شهر من همیشه جهرم است؛ قامتی که خم نشد* زنده است کشورم، به یمن نام هر شهید* تا شهید زنده است، هیچ از این بهار، کم نشد* این وطن همیشه چشم‌زخم می‌خورد، بدان چشم هیچ دشمنی، برای این‌قبیله نم نشد* ... انتخاب با خداست، تو و من فقط وسیله‌ایم* این کتاب‌ها یکیش، نون و والقلم نشد* https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"به بهانه‌ی بزرگداشت شمس تبریزی" اگر کهکشان ادبیات فارسی، منظومه‌ای بزرگ چون: مولوی دارد؛ قطعا یکی از مهمترین دلایل آن حضور شمس تبریزی در زندگی اوست. هرچند مولوی و خاندانش، پیش از شمس نیز صاحب منش عرفانی و ادبی بوده‌اند؛ بی‌شک مولانای شاعرِ اعجازگر، تنها با شمس هویت یافته است. اعجاب حضور شمس در حیات مولوی به‌اندازه‌ای است که کلیات او را به نام شمس می‌شناسیم؛ گویا دیگر القاب و شخصیت‌های دیوان کبیر، اقمار پیرامون این خورشیدند. نکته‌ای که به آن اشاره می‌شود؛ نقش حضور شمس در تشخیص نسبی زمان سرودن اشعار مولوی است. دانستن محدوده‌ی سرایش این اشعار، به پژوهشگران کمک می‌کند چه در تصحیح اشعار مولوی و چه در تحقیق عناصر شاعرانه‌اش، نگاهی دقیق‌تر به او داشته باشند. از این منظر در طبقه‌بندی‌ای می‌توان غزل‌های مولوی را از منظر ابیات پایانی و تخلص به چند دسته‌ی زیر تقسیم کرد: ۱_ نخست غزلیاتی که مولوی در آن‌ها از تخلص "خاموش" و به‌ضرورت وزنی "خامش/خموش/خمش" استفاده کرده است. چندصد غزل از دیوان کبیر از این دسته است: خاموش که بحر اگر ترش‌روست هم معدن گوهر است و دریاست (دیوان ص ۲۶۹) خمش کن همچو عالم باش، خموش و مست و سرگردان وگر او نیست مست مست، چرا افتان و خیزان است (همان، ص ۲۵۴) "خاموش" تخلصی است که گویا سازگار با مقام "فنا" در عرفان مولوی است. آن را می‌توان در مقابل "نی" در عرفان مثنوی دانست که ذاتی به‌حق پیوسته و گوینده است و بعید نیست؛ غالب اشعار با این تخلص، در سال‌های پیش از آشنایی با شمس (۶۴۲) سروده شده باشد. ۲_ در صدها غزل و بیش از هزارجای دیوان کبیر، از واژه‌ی شمس استفاده شده است. شمس را می‌توان نشان‌دهنده‌ی مقام "بقا" در شعر مولوی دانست که مربوط به اشعاری است که پس از ۶۴۲ سروده شده و مولوی در بسیاری از آن‌ها با القاب شمس‌الحق، شمس دین، شمس مفخر تبریز و شمس تبریزی از پیر خود یاد کرده است: پیچیده ورق بر وی نوری ز خداوندی شمس‌الحق تبریزی روشن حدقی مانده است (همان، ص ۲۵۵) مفخر جان شمس دین، عقل به تبریز یافت آن گهری را که بحر در نظرش سرسری است (همان، ص ۳۰۱) آشنایی با شمس، آغاز اوج شور و شاعری مولوی است. غزلیات شمسانه‌ی مولوی دو دست است: یکی وصالی و دیگر فراقی، دسته‌ای گویا در زمان حضور شمس تا ۶۴۵ سروده شده و شرح گفتگوها و تجربیات عرفانی با بیان وصالی است و دسته‌ای دیگر؛ یاد آور غیاب شمس و شرح فراق مولوی است که محتملا بیشتر در فاصله‌ی سال‌های ۶۴۶ تا حدود ۶۶۰ سروده شده است: شمس تبریز آمد و جان شادمان چونک با شمسش قران است ای پسر (همان، ص ۵۱۴) قفا بداد و سفر کرد شمس تبریزی بگو مرا تو که خورشید را چه رو و قفاست (همان، ص ۳۰۳) البته مولوی همزمان در برخی غزل‌ها، از تخلص خاموش و لقب شمس در کنار هم بهره برده که این نکته نشان دهنده‌ی ادامه‌ی حیات تخلص "نخست" در این دوران از شاعری اوست: ای شمس حق تبریز در گفتنم کشیدی روزی دو در خموشی دم در کشید باید (همان،ص ۴۳۰) انعکاس فراوان واژه‌ی تبریز در دیوان مولانا یکی دیگر از قرائن احتمالی کشف زمان سرایش غزل‌هاست. این واژه گاه به تنهایی نماد شمس است؛ حتی به دلیل اهمیت گاه ردیف شعر شده است: دیده حاصل کن دلا آنگه ببین تبریز را بی‌بصیرت کی توان دیدن چنین تبریز را هرچه بر افلاک روحانی است از بهر شرف می‌نهد بر خاک پنهانی جبین تبریز را... (همان، ص ۱۹۷) ۳_ حدود ۷۰ غزل نیز به نام صلاح‌الدین زرکوب، صوفی همنشین مولوی سروده شده که محتملا تاریخ سرایش آن‌ها بین ۶۴۷ تا ۶۵۷ است. اهمیت او در شعر مولوی به‌حدی است که در بیتِ تخلص برخی غزل‌ها به صلاح‌الدین یا صلاح اشاره کرده است: چون هست صلاح دین در این جمع منصور و ابایزید با ماست (همان، ص ۴۶۹) ما دل به صلاح دین سپردیم تا در دل او به یاد باشیم ۴_ بسیاری از غزل‌های مشهور مولوی نیز در بیت پایان نشانی از تخلص ندارد. به همین دلیل از منظر زمانی دشوارتر می‌توان درباره‌ی آن‌ها قضاوت کرد؛ هرچند برخی قرائن سبکی و معنایی در تعدادی از این اشعار دیوان کبیر وجود دارد. ۵_ در کلیات شمس، اشاراتی اندک هم به حسام‌الدین چلبی وجود دارد؛ نکته‌ای که مویّد این نکته است که مولوی در زمان سرودن مثنوی (۶۶۲ تا ۶۷۲) به نام حسام‌الدین، کمتر از زمان شمس به غزل‌سرایی پرداخته است؛ حال آنکه در مثنوی بارها به نام حسام‌الدین یا حسام دین اشاره کرده و تنها یک‌بار از ترکیب صلاح‌الدین استفاده کرده است. با این‌حال حتی در مثنوی، شوریدگی او را درباره‌ی شمس می‌توان دید؛ تاجایی که می‌توان گفت؛ وابستگی عاطفی‌اش به شمس هیچ‌گاه افول نکرده است. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
«ناصر خسرو و ستایش حضرت رسول (ص) » در شعر ناصرخسرو، حضرت رسول(ص) دومین شخصیت دینی است که حضور مكرر او را می‏‌توان دید؛ البته حکیم، علی(ع) را جانشین رسول معرفی می‌کند و در توصیف‏‏‌ها‏یش رسول(ص) را بر علی (ع) و تمام پیامبران تفضیل می‌دهد. ‏یکی از بسترهای اشارات ناصرخسرو، همراهي رسول و علي است. او ضمن توصیف دین حقيقي، از رسول در تایید فضل علی (ع) بهره می‌گیرد. در شعر او، رسول شهر علم است و علی تنها در و راه رسیدن به علم قرآن و دانش الهی است. حضرت رسول(ص) که در شعر ناصرخسرو با نام‌ها و القابی ‏‏چون: محّمد، احمد، مصطفی، خیرالمرسلین، خیرالبشر،‏ ‏یاسین، پیمبر، رسول، پیغمبر و دیگر نام‏‌ها از او‏ ‏یاد می‌شود؛ عمدتا همراه دین و مفهوم اسلام حقیقی مطرح می‌شود. ناصرخسرو از ظلم‌ها و تحریف‌هایی که به دست برخی مسلمانان بر دین رسول رفته، گله‌مند است(ناصرخسرو،1368 :332): نیم از آن کاین‏‏‌ها‏ بر دین محمد کردند گر ظفر‏ یابد بر ما، نکند ‏تر‏ک طراز (همان: 113) از شاخص‌ترین سروده‌های او در ستایش پیامبر، قصیده‏‌ای با ردیف «محمد» است که ابیاتی از آن در ادامه ذکر شده است: گزینم قُران است و دین محمد یقینم شود چون ‏یقین محمد یقینم که من هر دوان را بورزم همین بود ازیرا گزین محمد کلید بهشت و دلیل نعیمم حصار حصین چیست؟ دین محمد محمد رسول خدای است زی ما همین بود نقش نگین محمد مکین است دین و قُران در دل من همین بود در دل مکین محمد به فضل خدای است امیدم که باشم یکی امت کم‏ترین محمد به دریای دین اندرون ‏ای‏ برادر قران است دّر ثمین محمد دفینی و گنجی بود هر شهی را قران است گنج و دفین محمد بر ‏این گنج و گوهر‏ یکی نیک بنگر که را بینی امروز امین محمد؟ چو گنج و دفینت به فرزند ماندی به فرزند ماند آن و ‏این محمد نبینی که امت همی ‏گوهر دین نیابد مگر کز بنین محمد؟ محمد بدان داد گنج و دفینش که او بود در خور قرین محمد... (همان: 129) https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
« پیامبر(ص) و ویس و رامین فخرالدين اسعد گرگاني» فخرالدين اسعد گرگانی از نخستین منظومه‏‌سرایان ادبیات عاشقانه‌ی فارسی است که «ویس و رامین» او، بر عاشقانه‏‌های نظامی به‌ویژه «خسرو و شیرین» تاثیر گذاشته است. در ابیات نخستین این منظومه، شاعر گرگانی ابیاتی شکوهمند در ستایش نبی مکرم(ص) سروده است. او در آغاز مدح خود، به توصيف شرايط تاريك و گمراهي حاكم پيش از مبعث آن حضرت پرداخته و سپس از‏ ایشان با القابي چون: «آفتاب راست‏گويان، خجسته رهنماي راه‏جويان، چراغ دين، ابوالقاسم محمد(ص)، رسول خاتم، ياسين، احمد،‏ سيد فرزند آدم و رهنماي خلق عالم» ياد کرده است. در خلال ديگر ابيات اين نعت، فخرالدین اسعد به پيوند رسول اکرم(ص) با واژه‏‌های قرآن، بدر، خيبر و ماجرای فتح مكه اشاره کرده و در پايان از شفاعت حضرت مصطفي(ص) سخن گفته است. سادگی بیان و کهنگی واژگان از ویژگی‌های این شعر دینی است که حدود هزارسال از زمان سرایش آن می‌گذرد: كنون گويم ثناهاي پيمبر كه ما را سوي يزدان‏‌است رهبر چو گمراهي ز گيتي سر برآورد شب بي‏‌دانشي سايه بگسترد... به فضل خويش يزدان رحمت آورد ز رحمت نور در گيتي بگسترد برآمد آفتاب راست‏گويان خجسته‌رهنماي راه‌جويان چراغ دين ابوالقاسم محمد(ص) رسول خاتم و ياسين و احمد به پاكي سيّد فرزند آدم به نيكي رهنماي خلق عالم خدا از آفرينش آفريدش ز پاكان و گزينان برگزيدش نبوّت را بدو داده دو برهان يكي فرقان و ديگر تيغ برّان سخن‏گويان ازو خيره بماندند هنرجويان بدين جان بر فشاندند ...چو بشنيدند فرقان از پيمبر بديدندش به جنگ بدر و خيبر؛ بدانستند كان هر دو خدايي‏‌است پذيرفتنش جان را روشنايي‏‌است... به نور دين زدوده گشت ظلمت وز ابر حق فروباريد رحمت بشد كيشِ بت، آمد دين يزدان زمين كفر بستد تيغ ايمان سپاس و شكر ايزد چون گزاريم؟ مگر جان را به شكر او سپاريم بدين دين همايون كاو به ما داد بدين رهبر كه بهر ما فرستاد رسول آمد رسالت‏‏‌ها‏ رسانيد جهاني را ز خشم او رهانيد چه بخشاينده و مشفق خدايي‏‌است چه نيكوكار و چه رحمت‌نمايی‌است كه بر بي‏چارگي ما ببخشود رسولي داد و راه نيك پيمود... اگر شمشير بارد بر سرِ ما جز اين ديني نباشد در خور ما نگه داريم دين تا روح داريم به يزدان روح و دين با هم سپاريم خدايا آن‏چه بر ما بود كرديم تن و جان را به فرمانت سپرديم ز پيغمبر پذيرفتيم دينت بيفزوديم شكر و آفرينت ... مزن كردار ما را بر سر ما مكن پاداش ما را درخور ما كه ما بي‏چارگان تو خداييم هميدون ز امّتان مصطفاييم اگرچه‏ با گناه بي‏‌شماريم به فضل و رحمتت اميدواريم تو را احسان و رحمت بي‏‌كران است شفيع ما هميدون مهربان است چو پيش رحمتت آيد محمّد اميد ما ز فضلت كي شود رد؟ (ویس و رامین، صص ۷تا ۱۰) https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
«سیمای پیامبر در شعر سده‏‌ی چهارم/ عصر سامانی» حضرت محمد(ص) یکی از سه پیمبری است که در اشعار دوران صفاری به نام او اشاره شده است. محمدبن مخلد سگزی در شعری که به مدح یعقوب در سال 251 سروده (۱۲۰۰ سال قبل)، او را معجزه‌ي پیامبر مکی معرفی کرده است: معجز پیغمبر مکّی تویی به کنش و به منش و به گوِشت(گفتار/گویش) (شاعران بی‌دیوان، ص ۱۴) در شعر سامانی پیامبر در حدود 14 درصد از مجموع اشارت دینی موجود در دیوان‌ها و اشعار موجود، حضور دارد و پس از علی(ع) دومین شخصیت این دوره است. تنها عصری که در آن نام رسول(ص)، پس از علی(ع) قرارگرفته (غیر از شعر پس از سده‌ی دهم)، دوران سامانی است؛ نكته‌اي که می‌تواند برآمده از نگرش مذهبی نزديك به شيعي حاکم بر شعر آن دوره باشد. از شاعران ساماني، رودکی در مدحش به سیرت نبی اشاره کرده است. او هم‌چنین تلمیحي پنهان، از روایت نامه‌نوشتن رسول به کسری بهره برده است. شهید بلخی هم سخن رودکی را «تلو نُبی» خوانده و ابوطیب مصعبی وزیر نصربن احمد سامانی در شعر شکوایی‌اش درباره‌ی جهان، براین که پیمبر «آن مرد تازی» تنها 63 سال عمر کرده حسرت خورده است: صد و اندساله یکی مرد غرچه(نامرد/ نادان) چرا شصت و سه زیست آن مرد تازی؟ (شاعران بی‌دیوان، ص ۵۶) بوشکور نخستین شاعری است که به مفهوم شفاعت رسول اشاره کرده، مفهومی که به صورتی آشکارا در یکی از ابیات دقیقی نیز دیده می‌شود. در نیمه‌ي دوم سده‌ي چهارم، اولین جایگاهی که در مقدمه‌ی منظومه‌ها درود فرستادن و نعتی کوتاه را درباره‌ي رسول می‌توان دید، مقدمه‌ی دانشنامه‌ی حکیم میسری(سروده:367-370) است. از شاعران این دوره کسایی بیش‌ترین اشاره را به رسول دارد؛ او بیش از همه در بیان حقانیت علی (ع) بین آن حضرت و رسول پیوند برقرار کرده و در قصیده‌ای که 370 سال پس از وقت پیمبر سروده، در تایید علی (ع) به نام و فضایل پیمبر چون علم و دانش او و مقام فخر انبیایی‌اش تلميح کرده است: آن نبی وز انبیا کس نی به علم او نظیر وین ولی، وز اولیا کس نی به فضل او قرین آن چراغ عالم آمد وز همه عالم بدیع وین امام امت آمد وز همه امت گزین... (دیوان کسایی، ص ۹۳) کسایی به فضل و برتری پیمبر بر دیگر انبیا و علی(ع) معتقد است و آن حضرت را نقطه‌ي مرکز دایره علم دو جهان معرفی می‌کند. او هم‌چنین برای آل پیامبر(ص) از عناوینی چون: عترت محمد، آل ياسين و آل عبا بهره می‌گیرد و در مرثیه‌ی امام حسين(ع) هم به پیوند آن حضرت با مصطفی (ص) اشاره کرده است. در شعر عصر سامانی عناوینی چون: پیغمبر، پیمبر، پیغمبر مکی، مرد تازی، رسول، نبی و پیغامبر در معرفي رسول(ص) کاربرد دارد. نام مصطفی هم بیش از دیگر نام‌های رسول(ص) درکنار محمد حضور دارد. از دیگر شاعران پایان سده‌ي چهارم و اوایل سده‏‌ی پنجم نیز در اشعاری مدحی از غواص و بندار رازی به نام رسول(ص) اشاره شده و ابوالیث طبری حدیثی از پیمبر نقل کرده است. در شاهنامه‌ي فردوسی هم، جدا از ابیات نعتی در آغاز کتاب، اشارات به پیغمبر هاشمي را به‏‌ویژه در داستان انوشیروان و هم‌چنین یزدگرد می‌توان دید؛ البته برخی از ابیات نعتی شاهنامه جزو ابیات الحاقی محسوب می‌شود. در خلال داستان اسکندر و اردشیر هم به شیوه‌ای که در منظومه‌ها رایج است، فردوسی در ابیات پایانی بر محمد(ص) درود فرستاده است. منجیک ترمذی نیز در وصف اسب از ترکیب «براق گام» استفاده کرده كه نخستین نشانه‌های معراج رسول در شعر این دوره است. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"حقّ صادق" قدیم‌ترین اشاره‌ی موجود در شعر فارسی، درباره‌ی امام ششم(ع)، بیت زیر از کسایی است که ۳۷۰ سال پس از زمان پیامبر و بیش از دو قرن پس از حیات امام صادق(ع) سروده شده است: منبری کآلوده شد از پای مروان و یزید حقّ صادق کی شناسد؟ وانِ زین‌العابدین این بیت سرآغاز نگاهی اجتماعی به جایگاه آن حضرت در شعر فارسی و نقد حکومت‌های زمان شاعر است. هرچند اشارات موجود درباره‌ی امام صادق(ع) در شعر فارسی سده‌های نخستین اندک است؛ در همین ابیات اندک رویکردی انتقادی به برخی مذاهب و حکومت‌ها و اصرار شاعران بر انتخاب مسیر آن حضرت دیده می‌شود. چنانکه ناصرخسرو سروده است: علی‌مان اساس است و جعفر امام نه چون تو ز دشت علی‌جعفریم از دیگر شاعران شاخص، سنایی است که چه در دیوان و چه در حدیقه، چندبار به مذهب جعفری و لزوم پیروی از آن اشاره کرده است: گر همی مومن شماری خویشتن را بایدت مهر زرّ جعفری بر دین جعفر داشتن* همو در قصیده‌ای دیگر که در سرخس انشا کرده، در نگاهی انتقادی، ثروت‌طلبی را متضاد با آیین امام ششم دانسته است: گرد جعفر گرد گر دین، جعفری جویی همی زآنکه نبوَد هر دو: هم دینار، هم دین جعفری سنایی همچنین در حقیقه (ذیل التمثل فی اکل الربا) حکایتی را در پیوند با امام صادق(ع) نقل کرده که در اغلب نسخ حدیقه، ذکر شده است. علاوه بر ابیات یادشده، در اشعار منسوب به ابوسعید نیز نشانه‌هایی از آن حضرت را می‌توان دید. همچنین در اشعار سده‌های ششم و هفتم (به‌ویژه سروده‌های عرفانی)، مضامین و اشارات و حکایات مربوط به امام ششم(ع) با توجهی بیش از قبل انعکاس یافته است. *برخی منتقدان در انتساب این شعر به سنایی، تردیدهایی وارد دانسته‌اند؛ هرچند از منظر سبکی این شعر قاعدتا در زمان سنایی سروده شده است. @mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
مدايح_محمدي_در_شعر_فارسي.PDF
2.39M
"مدایح محمدی در شعر فارسی" احمد احمدی بیرجندی، از پژوهشگران شعر دینی است که کتاب‌های متعددی در حوزه‌ی برگزیده‌ی اشعار شیعی و منقبتی منتشر کرده است. هرچند تالیفات او صرفا گزینشی تذکره‌ای از اشعار مذهبی پارسی است، نوع انتخاب متنوع او در آثار منتشرشده‌اش، نگاه علاقه‌مندان به شعر دینی را به این گزینه‌ها جلب کرده است. مجموعه‌ی مدایح محمدی، گزیده‌ای از اشعار ۳۶ شاعر پارسی‌زبان در ستایش رسول آخرین(ص) است که از سده‌ی چهارم تا دوران معاصر را در بر می‌گیرد. البته، به دلیل محدودیت اشعار، نام بسیاری از شاعران شاخص این حوزه، از قلم افتاده‌است؛ چنانکه فقط در سده‌های نخستین، می‌توان ابیات آغازین ورقه و گلشاه عیوقی، ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی و ابیات شکوهمند سید حسن غزنوی در ستایش پیامبر را بر این مجموعه افزود. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"پیوند شعر مذهبی معاصر و تعزیه‌گویی" تعریف شعر دشوار است و از آن دشوارتر رسیدن به شعر ناب است. بی‌شک نمی‌توان ادعا کرد که شاعری، اثری سروده که فقط شعر است و با دیگر هنرهای زبانی شباهت ندارد؛  اما شعر قاعدتا با دیگر آفرینش‌های زبانی تفاوت دارد و هر اثر ادبی، تا آن زمان شعر است که مرز آن با دیگر گونه‌ها محسوس باشد. از آسیب‌های اصلی شعر معاصر، آمیختگی آن با دیگر گونه‌های ادبی است. از جمله، بسیاری از اشعار مذهبی، بیش از آن که شعر باشند، نوحه یا تعزیه‌اند و همین نکته سبب شده؛ متصلان به این گونه‌ها که از طریق هنر نوحه‌گویی یا تعزیه‌خوانی به شهرت رسیده‌اند، در شاعری نیز خود را صاحب سبک و جایگاه بدانند؛ هرچند گاه آثار آنان فاصله‌ای محسوس با فرم و زبان شاعرانه دارد. این دست از سخنوران، بسیار شبیه منقبت‌گویان و شاعران دینی عصر‌های صفوی و قاجارند که با تمام احترامی که از زاویه‌ی تاریخ ادبیات می‌توان برای آنان قایل شد، با گذشت زمان و به‌مرور، فراموش می شوند. بسیاری از آثار مذهبی که در دهه‌ی اخیر به نام شعر مذهبی شهرت یافته از این دسته است. شاید بتوان این آثار را به تعزیه‌ها شبیه دانست؛ اما باید در نظر گرفت که بین تعزیه و شعر، در تعریف خاص آن دو، تفاوت‌هایی بسیاری است. تعزیه از سه رکن اصلی تشکیل شده است؛ نخست وزن، دوم روایت و سوم عنصر عاطفه‌ی مذهبی برای تحریک مخاطب و تزکیه‌ی درون و برانگیختن او. عاطفه در تعزیه عمدتا به وسیله‌ی اغراق و مبالغه‌های مذهبی و احساسی تقویت می‌شود و بر مخاطب تاثیر می‌گذارد. در کنار این موارد، توانایی شاعر یا راوی در نقالی نیز، عنصری برای جذب مخاطبان است. در زمان ما نیز، شگرد این دست شاعران، شبیه روضه‌خوانان و مداحان مذهبی است و در سروده‌های آنان، تلاش برای جلب مخاطب عام، بیشترین جایگاه را در استفاده از کلام دارد. حال مرز تعزیه و شعر در چیست؟ پاسخ مشخص است: اتفاق زبانی، تخیل شاعرانه و حفظ فرم زبانی ( و نه روایی). اگر از این زاویه به شعرهای مذهبی شاخص روزگارمان (منظور در بین توده‌ی مردم است)، بنگریم، بسیاری از آثار را تعزیه خواهیم دید و نه شعر(بسیاری از کتاب‌های نشر آرام دل را قطعا در این دسته باید قرار داد). بسیاری از شعرهایی که در شب‌شعرها و محفل‌های مذهبی خوانده می‌شود یا از صدا و سیما در مناسبت‌ها پخش می‌شود، از زاویه‌ی شاعرانگی اهمیت ندارد و تنها برای برانگیختن مخاطب تنظیم شده است. این گونه‌نگریستن به شعر دینی، در روزگار ما به اندازه‌ای فراگیر شده که صدها تن از شاعران زمان ما را متمرکز بر خلق آثاری با این ویژگی‌ها کرده است.  با وجود برخی از جلوه‌های شاعرانه در برخی سروده‌ها، با توجه ارتباط با جریان یادشده، به یکی از مهمترین دفترهای شعر مذهبی این دهه نظر می‌افکنیم. ، از .   این دفتر تنها مجموعه‌شعر تقدیر شده‌ی سال 90 در کتاب سال جمهوری اسلامی بوده و از پر فروش‌ترین مجموعه اشعار مذهبی در سال‌های اخیر است. دفتری که فصل پنجم آن را در ۷۹ صفحه منتشر کرده است. البته ۲۲ صفحه‌ی آن مقدمه است و تنها ۵۷ صفحه شعر دارد. ۲۴ اثر این دفتر، اغلب در قالب غزل و پس از آن مثنوی، چارپاره، مسمط و بحر طویل سروده شده است. به دلیل اهمیت محتوا، شاعر از وزن‌های متنوع در دفترش استفاده کرده؛ البته وزن‌های موثر در سنت تعزیه‌گویی و نوحه‌سرایی، در آن حضوری پر رنگ دارد. تبدیل غزل به مثنوی و همچنین استفاده از چارپاره، به خالق اثر اجازه داده، کمتر خود را در محدودیت‌های شعر رسمی گرفتار کند. ردیف‌ها از فعل‌های ساده یا اسم‌های خطابی انتخاب شده است. اساس شعر بر روایت و گفتگو است و خط روایت رویدادها عمدتا مستقیم است. اشعار چون: داستان یا تعزیه، از جایی آغاز و به جایی می‌انجامد. شاعر به شیوه‌ی ادب داستانی از پرش زمانی در روایت‌ها استفاده می‌کند و از حالتی به حالت دیگر گریز می‌زند. ویژگی‌ای که در تعزیه ها نیز دیده می‌شود و کمکی به شکل‌گیری ساختار شعر(با تعریف خاص آن) نکرده است. شاعر در بسیاری موارد، خاطره، خواب یا حسی را در پیوند با شخصی مذهبی نقالی کرده است. زبان حالت ایجاز شاعرانه ندارد و بیشتر به اطناب داستانی نزدیک شده؛ همچنین محوریت عاطفه‌ی مخاطب عام، زبان را به سطح محاوره نزدیک کرده و همین نکته، بر اغلاط نگارشی و دستوری زبان  افزوده است. حشوهای زبانی، ضعف تالیف و کاربرد ناصواب حروف در دفتر، در برخی ابیات دیده می‌شود. مهمتر از همه، تخیل شاعرانه و اندیشه، جایگاه چندانی در این دفتر ندارد و تنها نشانه‌های تخیل اغراقی را در تحریک عاطفه‌ی مخاطب می‌توان دید.  گویا تنها برانگیختن عاطفه‌ی مذهبی مخاطب هدف صاحب این مجموعه بوده است. البته زبان صمیمی و سادگی شاعرانه، از جنبه‌های مثبت این مجموعه است و جوهره‌ی شعر در دیگر دفترهای برقعی افزونی یافته است. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
اداره‌ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری با همراهی علمی دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز و مرکز حافظ شناسی برگزار می‌کنند: سلسله‌نشست‌های هفته‌ی فرهنگی و هنری حافظ نشست اول: تصاویر وحدت وجودی در شعر حافظ سخنران: دکتر جواد دهقانیان زمان: شنبه پانزدهم مهرماه، ساعت ۱۶ و ۳۰ آرامگاه حافظ https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"حافظ و سلسله‌ی تداعی‌ها" از مهمترین ویژگی‌های جاودانگی و مقبولیت‌ حافظ، چنانکه اغلب حافظ‌پژوهان گفته‌اند و نوشته‌اند؛ چندمعنایی و تاویل‌پذیری اشعار و بسامد ایهام و ابهام هنری و امکان تداعی معانی گوناگون در ابیات اوست. کمتر شعری از او را می‌توان سراغ گرفت که عاری از این ویژگی‌ها باشد. یکی از کهن‌ترین روایت‌های موجود از شعر حافظ، دو غزل از اوست که در جُنگ متطبب* (مورخ ۷۶۳) یعنی در حدود ۳۵ سالگی او نوشته شده است. در این مجموعه، غزل حافظ با مطلع زیر ثبت شده است؛ نکته‌ای که نشان می‌دهد گزینشگران شعر حافظ از زمان حیات او، به این ویژگی اشعارش توجه خواسته یا ناخواسته داشته‌اند؛ البته این ویژگی، مولفه‌ی غزل سده‌ی هشتم است که در شعر خواجه تشخص ویژه‌ای یافته: دوش در حلقه‌ی ما قصه‌ی گیسوی تو بود تا دل شب سخنِ سلسله‌ی موی تو بود آنچه در همین تک‌بیت دیده می‌شود؛ مجموعه‌ای از امکانات تفسیر و تداعی معنی است که بیش از همه حول کلمه‌ی "سلسله" شکل گرفته است. در ادبیات کهن فارسی از قرن ۴، تلقی از سلسله در معنای زنجیر بیش از دیگر معانی نمود دارد و تشبیه زلف به زنجیر، در شعر بسیاری از شاعران دیده می‌شود. سلسله (زنجیر) از حلقه‌هایی متعدد ساخته شده و از این جهت، تناسب سلسله و حلقه‌ی ما نیز آشکار می‌شود و همزمان شاعر، از حلقه در جایگاه "حلقه‌ی زنجیر" و "حلقه‌ی گفتگو یا گروه یا محفل" استفاده کرده است. از این زاویه، "حلقه" با "سلسله" به معنی گروه و مجموعه نیز تناسب می‌یابد. اما مفهومی دیگر از سلسله که از قرن ششم در متون فارسی نمود یافته، تلقی از آن در جایگاه "آل و خاندان و سلسله‌ی حکومت‌ها"ست. طبیعی است که حافظ نیز چنانکه در محافل زمانش از سلسله‌خاندان‌ها و حکومت‌ها سخن گفته می‌شده؛ از عبارت "سخن سلسله‌ی مو"، به حکومت عاشقانه‌ی زلف معشوق توجه داشته است. نکته‌ی دیگر پیوند "قصه" و سلسله در معنی "زنجیره‌ی روایت" است که به صورت پنهان‌تر از بیت کشف می‌شود. گویا در محفل‌های قصه‌گویی شبانه سخن از سلسله‌ی زلف معشوق است. در زیر این تناسب‌ها، ترکیب "دلِ شب" نیز از منظر ارتباط با رنگ زلف و حتی شاید مفهوم "زمان در روایت" قابلیت تفسیر داشته باشد. *پ.ن: درباره‌ی جُنگ متطبب و زمان کتابت آن با توجه به نوع خط، نظرهایی دیگر می‌توان داد که از این مجال خارج است. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
«به بهانه ‏ی زادروز سهراب» بدون تردید، در شعر معاصر فارسی، سمبولیسم عرفانی، ویژه‌ی سهراب سپهری است. سهراب به‌ویژه در دفترهای «صدای پای آب»، «مسافر» و «حجم سبز»، توانسته هم از منظر تشخص‌بخشی سبکی و هم فراوانی اشعار، جریانی خاص خود در شعر فارسی ایجاد کند. از دیگر شاعران این عصر، فروغ فرخزاد نیز به‌ویژه در دفتر «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» نگاهی گاه نزدیک به سهراب دارد؛ هرچند به نظر می رسد به‌ویژه از نظر زبانی، سهراب از فروغ تاثیر پذیرفته باشد. سمبولیسم سهراب، از دو منظر زیر‌شاخه‌ی جریان شعر آرمان‌گرای معاصر محسوب می‌شود. او به‌ویژه در دو منظومه‌ی بلند صدای پای آب» و «مسافر» و اشعاری چون: «روشنی، من، گل، آب» و «آب» کوشیده است تا جهان آرمانی خود را با نگاهی عرفانی و متفاوت به محیط پیرامون بسازد. در این دست از اشعار سهراب، جهان آرمانی گویی در همین عالم قابل دست‌رسی است و مخاطب سهراب، با نگاهی متمایز و عادت‌گریز به طبیعت، می‌تواند آن را در درون خود شکل دهد؛ اما در اشعار کوتاه سهراب، به‌ویژه شعرهایی چون «ندای آغاز»، « پشت دریاها»، «واحه‌ای در لحظه» و «نشانی»، گویا جهان آرمانی او مکانی جدا از عالم بیرون است و از این منظر، سهراب آمیزه‌ای از گونه‌های مختلف عرفان و سمبولیسم فرارونده را در شعرش تجربه کرده است. شاید سمبولیسم آرمانی سهراب را نتوان به تنهایی در چارچوب جریانی ادبی از عصر پهلوی تعریف کرد؛ اما با در نظر گرفتن ویژگی‌های اشعار او و تاثیری که بسیاری از شاعران پس از انقلاب به ویژه در دهه های 60 و 70 از اشعار او پذیرفته‌اند، بی‌هیچ تردیدی می توان سمبولیسم عرفانی او را جریانی مهم در شعر معاصر فارسی دانست. ویژگی‌های سمبولیسم عرفانی سپهری را در چند سطر مرور می‏‌کنیم: -تبلیغ نگاهی متفاوت و عرفانی به هستی و تلاش برای حرکت به سوی جهانی آرمانی. - توصیف جهانی ذهنی و آرمانی که عمدتا در پشت دریاها و یا در مکان‌های اسطوره‌ای قابل مشاهده است. -فراوانی واژه‌های نمادین با استفاده از عناصر طبیعت و ابهام قابل توجه در شعر به دلیل نبودن نشانه‌های قاطع برای دریافت متن و معناکردن استعاره‌ها. - فراوانی ترکیب‌های جدولی و مشابه هم(از نظر ساخت)، با تلفیق طرف عینی و ذهنی، با غلبه‌ی عنصر ذهنی و توجه به حس‌آمیزی و متناقض‌نما به شیوه‌ی شاعران هندی(بیدل). - حضور قابل توجه عناصر طبیعی غیر شهری در اشعار به‌ویژه توجه خاص به رنگ. -طول قابل توجه اشعار، ساختار طولی ضعیف شعرها، بلند و کوتاهی قابل توجه سطرها و کم‌توجهی به قافیه و موسیقی شعر. -توجه به تکرار آغازین سطرها در اشعار بلند به‌شیوه‌ی فروغ فرخزاد. - صمیمیت کلام، سادگی واژگان و پرهیز از باستان‌گرایی. - تلفیق نشانه‌های عرفان اسلامی، هندی و بودایی. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
اداره‌ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری با همراهی علمی دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز و مرکز حافظ‌شناسی برگزار می‌کنند: سلسله‌نشست‌های هفته‌ی فرهنگی و هنری حافظ نشست دوم: چندصدایی در دیوان حافظ سخنران: دکتر معین کاظمی‌فر زمان: یک‌شنبه شانزدهم مهرماه، ساعت ۱۶ و ۳۰ آرامگاه حافظ https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
اداره‌ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری با همراهی علمی دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز و مرکز حافظ‌شناسی برگزار می‌کنند: سلسله‌نشست‌های هفته‌ی فرهنگی و هنری حافظ نشست سوم: حافظ و حافظ‌شکنی سخنران: دکتر سعید حسام‌پور زمان: دوشنبه هفدهم مهرماه، ساعت ۱۶ و ۳۰ آرامگاه حافظ https://eitaa.com/mmparvizan
"شکوه‌ای ناتمام: به بهانه‌ی روز جهانی کودک" کودک/ کودک است خواه در مدرسه باشد خواه در خانه خواه در تشویش غروبِ مزرعه در همهمه‌ی مترسک‌های شاخ‌دار * کودک/ کودک است خواه از پشت بام کلماتِ شعر من به زمین غلطیده باشد یا در دستان پدر، به آسمان پرتاب. چه در خیابان‌های شبانه‌ی اعتراض چه در گره‌خوردگی ابروانِ مشت و باتوم چه در داستان اسحله‌ی خانگی پدر: در خمیازه‌ی کاسبان تمدن * کودک/ کودک است گیرم در کاخ سلطنتی ملکه باشد یا در پلّه‌های مجعّد کاخ سفید یا در سیاهی معدن زغال‌سنگ * چه گلفروشِ سرِ چارراه باشد چه بازیگری در نقش کودکی‌های من در توهم خنده‌های خاله‌بازی یا در بن‌بست‌های منجمدِ تبسم * کودک/ کودک است و کوچک در مصاف تیر سه‌شعبه در خرابه‌ی شام در محاصره‌ی سیاه‌پوشان داعش در مراکز تربیت کلیسا در مواجهه با سرنیزه‌های جنگ جهانی در ویرانه‌های سیاست و سکوت * کودک/ باید کودک باشد هم روی زانوان نوازش رونالدو هم در معابر برازیلیا: مشغول توپ‌بازی هم در نقاشی بچگانه‌ی آرمیتا و هم‌در تغزل تاب و نسیم * کودک/ کودک است آنگاه که صلح را در معنای فریب مزمزه می‌کند وقتی که در اینترنت تجربه‌های بزرگانه را می‌کاود در ازدحام سکس و پورن در غوغای سینمای هالیوود کودک/ کودک است می‌خواهد فرزند طلاق باشد یا زاییده‌ی شهوتی شوم خواه در تکرّر خیانت مادر یا در تصور ناگفته‌های پدر * کودک/ کودک است در شهر بازی و پارک در BBC و بیست و سی در رقص‌های شبانه در سرودهای روزانه در خلوت تدخین و تخدیر ... در گاراژ عمو رضا در بزنگاه رمان‌های زرد و سیاه در سربرنیتسا در صنعا در اردوگاه‌های فلسطینی در قایق‌های مهاجرت در محله‌ی سیاه‌ها در محله‌ی سفیدها * کودک/ کودن نیست که نفهمد ما دروغ می‌گوییم ریا می‌کنیم و در چارراه منفعت گشت می‌زنیم او تصویری شاعرانه است به‌سان گلی که بر شاخه‌ای رُسته باشد چونان ابری کوچک زاییده‌ی ابری بزرگ و قطره‌ای باران بر گونه‌های مادرانه‌ی دریا ... اما نمی‌دانم در انزوای این جهان تودرتو در تلاقی معصومیت و تجربه پهبادها و هواپیماهای جاسوسی کودکان افغان و ژرمن را چگونه از هم تشخیص می‌دهند؟ یا بچه‌های پرواز بندرعباس_دوبی را از خلبانان جنگی؟ و نمی‌دانم در شعرِ حقوق بشر در مثنوی جهان مدرن چرا؟ کودکان نجیب آمریکا بچه‌های بور اتحادیه‌ی اروپا تنها با عروسک قافیه می‌شوند اما در خرابه‌های شام در آلبوم خاطرات ویتنام در خواب گرسنه‌ی ساکنان آفریقای مرکزی و در جیغاجیغ خیابان‌های غزه و یمن کودک باید با موشک قافیه‌بازی کند. 16 مهرماه، روز کودک، روزی است برای یکسان دانستن کودکان دنیا
هدایت شده از محمود علی پور
🔸انجمن تخصصی کودک و رسانه برگزار می‌کند: 🔹سلسله وبینارهای تخصصی با موضوع: 🔺چشم انداز مدیریت فرهنگی-رسانه‌ای ‌ آینده سازان میهن 1⃣نشست اول 🟡ظرفیت قصه های فولکلور اقوام برای مخاطب کودک 🟧میهمان: دکتر ابراهیم شمشیری مدیرکل رادیو امور استان های سازمان صدا و سیما 🟩دبیر : استاد نصرت صدر میلانی دبیر انجمن تخصصی کودک و رسانه تاریخ : یکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲ زمان : ساعت ۲۱:۰۰ محل گفتگو: meet.google.com/ayn-uktg-mpo 💛انجمن تخصصی کودک و رسانه 🩵Koodak.tv
هدایت شده از پرویزن
"به بهانه‌ی مهرگان" یکی از موضوع‌های پرتکرار در قصاید فارسی سده‌های نخستین، توصیف جشن‌های ایرانی و آیین‌های مربوط به آن و تبریک به مخاطبان، به‌خصوص ممدوحان است. در شعر فارسی، از مناسبت‌های ایرانی، پس از نوروز بیش از همه به مهرگان و جشن آن توجه شده است. اشاره به این آیین را در نخستین سروده‌های فارسی هم می‌توان دید؛ چنانکه رودکی گفته است: ملکا جشن مهرگان آمد جشن شاهان و خسروان آمد (دیوان رودکی) در شاهنامه نیز، به مهرگان و آیین‌های آن توجه شده است؛ اما به نظر می‌رسد در تاریخ شعر فارسی، بیش از همه در دیوان شاعران عصر غزنوی به‌خصوص در دوران محمود، به مهرگان توجه شده باشد. به همین دلیل در دیوان اغلب شاعران متصل به دربار غزنوی نشانه‌های این جشن را می‌بینیم از عنصری که چند قصیده با این موضوع سروده تا فرخی که بیش از دیگر شاعران صاحب دیوان به این آیین توجه کرده تا آنجا که حدود ۳۰ قصیده در ستایش جشن‌های ایرانی (جز نوروز) به‌ویژه مهرگان سروده است: به فرخی و به شادی و شادی ایران‌شاه به مهرگانی بنشست بامداد پگاه (دیوان فرخی) هرچه از دوران شعر خراسانی به عصر شاعران سلجوقی و پس از آن شعر عراقی نزدیک می‌شویم؛ از اهمیت مهرگان در شعر فارسی کاسته می‌شود؛ البته در سده‌ی پنجم قطران و مسعود سعد و معزی نیز، در دیوانشان به مهرگان توجهی بارز کرده‌اند. (بنگرید به مقاله‌ی پیوست) در شعر فارسی سده‌ی هفتم به بعد از حضور مفهومی و مضمونی این آیین در شعر به دلایل مختلف اجتماعی و فکری و ادبی کاسته شده؛ به‌طوری که غالب شاعران وقتی از "مهرگان" سخن می گویند، مرادشان فصل خزان و فرارسیدن پاییز یا مطلق ماه مهر بوده است؛ مفهومی که در شعر دوران صفوی و قاجار نیز دیده می‌شود. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
سیر شادی و غم در قصاید پیش از مغول.pdf
522.9K
مقاله‌ی "سیر توجه به موضوع‌ها و مناسبت‌های شاد و غم‌انگیز، در سرودن قصاید فارسی تا آغاز قرن هفتم"، مجله‌ی شعرپژوهی دانشگاه شیراز، ۱۳۹۹. @mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
اداره‌ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری با همراهی علمی دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز و مرکز حافظ‌شناسی برگزار می‌کنند: سلسله‌نشست‌های هفته‌ی فرهنگی و هنری حافظ نشست چهارم: اقبال و القاب حافظ سخنران: دکتر محمد مرادی زمان: سه‌شنبه هجدهم مهرماه، ساعت ۱۶ و ۳۰ آرامگاه حافظ https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"زین قند پارسی: دریچه‌ای بر پیوند اندیشه‌ی حافظ و تاگور" با حضور استادان و پژوهشگران زبان و ادبیات فارسی ایران و هند چهارشنبه ۱۹ مهرماه، ۹ صبح دانشگاه شیراز: دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"حافظ و غزل‌سرایان دهه‌ی ۸۰" شعر حافظ به‌حدی در جان و کلام ایرانیان رخنه کرده که نشانه‌های آن را در زبان و جهان شاعران سنتی معاصر نیز می‌توان دید. نفوذ کلام او (از نظر زبان و معنا و موسیقی) در شعر پس از انقلاب به‌اندازه‌ای بوده که شاعران سنتی‌سرا، بارها در سروده‌هایشان به نام او اشاره کرده‌اند: در چشم‌های مست غزل‌گونه‌ات هنوز اعجازهای حافظ شیراز دیدنی است (کوهمال جهرمی، 1382: 31) از دفترم بی‌تو فقط شاخِ نباتی ماند که شعر می‌گوید خودش وقتی که حافظ نیست (هدایتی فرد، 1386: 34) شاعران معاصر، در دفترهاشان، بیش از همه به مضامین اشعار حافظ یا عاشقانه‌سرایی و رندی او اشاره کرده، یا از پیوندش با غزل و شیراز سخن گفته‌اند: در نوشخند چشم غزل‌خوانت ای غزال غوغای شعر حافظ شیراز با من است (خالصی، ۱۳۸۵: ۸۴) این نسیم امشب مگر از خاک حافظ می‌وزد کاین چنین در خلوتم عطر شب شیراز ریخت (ذکاوت، 1377: 64) آنان همچنین در مقامِ شاعری، خطاب به معشوق، خود را به حافظ مانند می‌کنند: مانده‌ام حافظ تورا در چندمین دفتر نوشت مانده‌ام سعدی تو را در چندمین باب آفرید (زارع، نجمه، 1385: ۷۰) اشاره به "فال حافظ" از دیگر مضامین منعکس در این سروده‌هاست: امشب از حافظ چشمان تو فالی زده‌ام در خود ای ماه سمرقند فرو ریخته‌ام (انصاری نژاد، 1386: 48) از دیگر زوایای مواجهه با حافظ در غزل شاعران دهه‌های اخیر، تضمین ابیات یا مصرع‌های اوست که این شیوه، در جریان‌های شعر عاشقانه و اجتماعی و مذهبی، بسامدی نسبی دارد: خلوتم را حافظ امشب آفتابي مي‌‌كند «دوش با من گفت پنهان كارداني تيزهوش» (انصاري‌نژاد، 1386: 51) «ثبت است بر جريده‌ي عالم دوام ما» ما عاشقيم از همه كس بي‌زوال‌‌تر (احمدي‌فر، 1385: 68) گاه نیز، بخشی از شعر حافظ در اشعار تضمین شده است؛ چون بیت زیر از غلامرضا طریقی: «المنته لله كه در ميكده ...» آمد من نيز چنان خواجه‌ي خود شكرگزارم (طريقي، 1386: 55) یا در نمونه‌های زیر: بايد به فال حافظ ايمان بياورم اي‌يوسف نيامده... «اي غايب از نظر...» (علي‌اكبري، 1384: 34) در معدودی از اشعار هم، تضمین به صورت بریده‌بریده انعکاس یافته؛ گویا ذهن شاعر در محدوده‌ی زمان خود و حافظ در رفت و برگشت بوده است: حافظ گشوده و مي‌خوانم... (دور فلك) وَ مي‌بندم آري (درنگ ندارد)‌ هان... وقت شتاب شد بانو (خالصي، 1385: 81) در برخي از تضمین‌های جریان شعر سنتی متفاوت یا روایت‌گرا، اقتباس از مفاهیم و ابیات حافظ تاحدودی متمایز با دیگر نمونه‌های سنتی و نیمه‌سنتی شعر معاصر است: من از تو‌ ياد گرفتم كه عاشقت باشم «به‌ياد آر محبان بادپيما را» فقط تناسخ را مي‌پذيرم از آن‌جا كه بوده‌اي وقتي حافظ اين غزل‌ها را... اگرنه شعر نمي‌گفت خواجه شمس‌الدين سپس نمي‌آمد پشت هم رديف كند «سهي قدان سيه‌چشم ماه‌سيما را» (ماه و مهر، 1385: 43) https://eitaa.com/mmparvizan