eitaa logo
پرویزن
506 دنبال‌کننده
225 عکس
19 ویدیو
79 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
"به بهانه‌ی مهرگان" یکی از موضوع‌های پرتکرار در قصاید فارسی سده‌های نخستین، توصیف جشن‌های ایرانی و آیین‌های مربوط به آن و تبریک به مخاطبان، به‌خصوص ممدوحان است. در شعر فارسی، از مناسبت‌های ایرانی، پس از نوروز بیش از همه به مهرگان و جشن آن توجه شده است. اشاره به این آیین را در نخستین سروده‌های فارسی هم می‌توان دید؛ چنانکه رودکی گفته است: ملکا جشن مهرگان آمد جشن شاهان و خسروان آمد (دیوان رودکی) در شاهنامه نیز، به مهرگان و آیین‌های آن توجه شده است؛ اما به نظر می‌رسد در تاریخ شعر فارسی، بیش از همه در دیوان شاعران عصر غزنوی به‌خصوص در دوران محمود، به مهرگان توجه شده باشد. به همین دلیل در دیوان اغلب شاعران متصل به دربار غزنوی نشانه‌های این جشن را می‌بینیم از عنصری که چند قصیده با این موضوع سروده تا فرخی که بیش از دیگر شاعران صاحب دیوان به این آیین توجه کرده تا آنجا که حدود ۳۰ قصیده در ستایش جشن‌های ایرانی (جز نوروز) به‌ویژه مهرگان سروده است: به فرخی و به شادی و شادی ایران‌شاه به مهرگانی بنشست بامداد پگاه (دیوان فرخی) هرچه از دوران شعر خراسانی به عصر شاعران سلجوقی و پس از آن شعر عراقی نزدیک می‌شویم؛ از اهمیت مهرگان در شعر فارسی کاسته می‌شود؛ البته در سده‌ی پنجم قطران و مسعود سعد و معزی نیز، در دیوانشان به مهرگان توجهی بارز کرده‌اند. (بنگرید به مقاله‌ی پیوست) در شعر فارسی سده‌ی هفتم به بعد از حضور مفهومی و مضمونی این آیین در شعر به دلایل مختلف اجتماعی و فکری و ادبی کاسته شده؛ به‌طوری که غالب شاعران وقتی از "مهرگان" سخن می گویند، مرادشان فصل خزان و فرارسیدن پاییز یا مطلق ماه مهر بوده است؛ مفهومی که در شعر دوران صفوی و قاجار نیز دیده می‌شود. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
سیر شادی و غم در قصاید پیش از مغول.pdf
522.9K
مقاله‌ی "سیر توجه به موضوع‌ها و مناسبت‌های شاد و غم‌انگیز، در سرودن قصاید فارسی تا آغاز قرن هفتم"، مجله‌ی شعرپژوهی دانشگاه شیراز، ۱۳۹۹. @mmparvizan
اداره‌ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری با همراهی علمی دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز و مرکز حافظ‌شناسی برگزار می‌کنند: سلسله‌نشست‌های هفته‌ی فرهنگی و هنری حافظ نشست چهارم: اقبال و القاب حافظ سخنران: دکتر محمد مرادی زمان: سه‌شنبه هجدهم مهرماه، ساعت ۱۶ و ۳۰ آرامگاه حافظ https://eitaa.com/mmparvizan
"زین قند پارسی: دریچه‌ای بر پیوند اندیشه‌ی حافظ و تاگور" با حضور استادان و پژوهشگران زبان و ادبیات فارسی ایران و هند چهارشنبه ۱۹ مهرماه، ۹ صبح دانشگاه شیراز: دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی https://eitaa.com/mmparvizan
"حافظ و غزل‌سرایان دهه‌ی ۸۰" شعر حافظ به‌حدی در جان و کلام ایرانیان رخنه کرده که نشانه‌های آن را در زبان و جهان شاعران سنتی معاصر نیز می‌توان دید. نفوذ کلام او (از نظر زبان و معنا و موسیقی) در شعر پس از انقلاب به‌اندازه‌ای بوده که شاعران سنتی‌سرا، بارها در سروده‌هایشان به نام او اشاره کرده‌اند: در چشم‌های مست غزل‌گونه‌ات هنوز اعجازهای حافظ شیراز دیدنی است (کوهمال جهرمی، 1382: 31) از دفترم بی‌تو فقط شاخِ نباتی ماند که شعر می‌گوید خودش وقتی که حافظ نیست (هدایتی فرد، 1386: 34) شاعران معاصر، در دفترهاشان، بیش از همه به مضامین اشعار حافظ یا عاشقانه‌سرایی و رندی او اشاره کرده، یا از پیوندش با غزل و شیراز سخن گفته‌اند: در نوشخند چشم غزل‌خوانت ای غزال غوغای شعر حافظ شیراز با من است (خالصی، ۱۳۸۵: ۸۴) این نسیم امشب مگر از خاک حافظ می‌وزد کاین چنین در خلوتم عطر شب شیراز ریخت (ذکاوت، 1377: 64) آنان همچنین در مقامِ شاعری، خطاب به معشوق، خود را به حافظ مانند می‌کنند: مانده‌ام حافظ تورا در چندمین دفتر نوشت مانده‌ام سعدی تو را در چندمین باب آفرید (زارع، نجمه، 1385: ۷۰) اشاره به "فال حافظ" از دیگر مضامین منعکس در این سروده‌هاست: امشب از حافظ چشمان تو فالی زده‌ام در خود ای ماه سمرقند فرو ریخته‌ام (انصاری نژاد، 1386: 48) از دیگر زوایای مواجهه با حافظ در غزل شاعران دهه‌های اخیر، تضمین ابیات یا مصرع‌های اوست که این شیوه، در جریان‌های شعر عاشقانه و اجتماعی و مذهبی، بسامدی نسبی دارد: خلوتم را حافظ امشب آفتابي مي‌‌كند «دوش با من گفت پنهان كارداني تيزهوش» (انصاري‌نژاد، 1386: 51) «ثبت است بر جريده‌ي عالم دوام ما» ما عاشقيم از همه كس بي‌زوال‌‌تر (احمدي‌فر، 1385: 68) گاه نیز، بخشی از شعر حافظ در اشعار تضمین شده است؛ چون بیت زیر از غلامرضا طریقی: «المنته لله كه در ميكده ...» آمد من نيز چنان خواجه‌ي خود شكرگزارم (طريقي، 1386: 55) یا در نمونه‌های زیر: بايد به فال حافظ ايمان بياورم اي‌يوسف نيامده... «اي غايب از نظر...» (علي‌اكبري، 1384: 34) در معدودی از اشعار هم، تضمین به صورت بریده‌بریده انعکاس یافته؛ گویا ذهن شاعر در محدوده‌ی زمان خود و حافظ در رفت و برگشت بوده است: حافظ گشوده و مي‌خوانم... (دور فلك) وَ مي‌بندم آري (درنگ ندارد)‌ هان... وقت شتاب شد بانو (خالصي، 1385: 81) در برخي از تضمین‌های جریان شعر سنتی متفاوت یا روایت‌گرا، اقتباس از مفاهیم و ابیات حافظ تاحدودی متمایز با دیگر نمونه‌های سنتی و نیمه‌سنتی شعر معاصر است: من از تو‌ ياد گرفتم كه عاشقت باشم «به‌ياد آر محبان بادپيما را» فقط تناسخ را مي‌پذيرم از آن‌جا كه بوده‌اي وقتي حافظ اين غزل‌ها را... اگرنه شعر نمي‌گفت خواجه شمس‌الدين سپس نمي‌آمد پشت هم رديف كند «سهي قدان سيه‌چشم ماه‌سيما را» (ماه و مهر، 1385: 43) https://eitaa.com/mmparvizan
"فدوی طوقان"* القدس علی درب الآلام تجلد تحت صلیب المحنه تنزف تحت یدالجلّاد والعالم قلب منغلق دون الماساه... لم‌یرفع فی المحنه شمعه لم‌یذرف حتی دمعه قدس بر دروازه‌ی اندوه‌ها ایستاده است زیر صلیب محنت و رنج، صبورانه شلاق می‌خورد خونش به دست جلاد جاری می‌شود و جهان دلی است اسیر فارغ از رنج و سختی... نه در محنت شمعی می‌افروزد نه حتی قطره‌ی اشکی از چشمش فرو می‌ریزد (الاعمال الشعریه الکامله، چاپ بیروت، ۲۰۰۵: ۴۵۰) * متولد ۱۹۱۷ درگذشته به سال ۲۰۰۳ https://eitaa.com/mmparvizan
در جام‌جم امروز بخوانید کودک کودک است... روزنامه جام جم | شماره :6603 | تاریخ 1402/7/19 https://jamejamdaily.ir/?nid=6603&pid=5&type=0
"غوطه در دریای حافظ" یکی از مباحث مطرح در نقد شعر معاصر، فضلیت چندمعنایی و امکان کشف لایه‌های پنهان در شعر است؛ ویژگی‌ای که بسیاری از جریان‌های پس از نیما یا پیروان نوگرای او به آن توجه کرده‌اند. یکی از علل تمایل به شعر حافظ در دوران معاصر نیز، همین مولفه‌ی اشعار اوست. اما باید توجه داشت که در گونه‌هایی از اشعار معاصر، در زیر لایه‌های موجود، مخاطب از بی‌معنایی به کشف بی‌معنایی‌های پیاپی و از نیستی به نیستی‌های متعدد می‌رسد؛ حال آنکه لایه‌مندی اشعار حافظ، مخاطب را از معنا به معانی دیگر و از هستی به هستی می‌رساند. یکی از دلایل این ویژگی در شعر حافظ، وجود ایهام‌های معنامند متکثر در ابیات است؛ برای مثال در بیت زیر: کمند صید بهرامی بیفکن جامِ جم، بردار که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورش به احتمال بسیار، حافظ در این بیت که نگاهی خیامانه دارد، به این رباعی نظر داشته است: آن قصر که بهرام در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت بهرام که گور می‌گرفتی همه‌عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟ اما در کنار استفاده‌ی بینامتنی او از ایهام واژه‌ی "گور" به معانی قبر و گورِ ایرانی که در شعر حافظ، وامی از خیام است؛ او در کلمات دیگر نیز به معانی ثانوی توجه کرده است. او از مخاطب می‌خواهد، کمند صید بهرامی را "بیفکند"؛ اما همزمان معنی "بر زمین افکندن کمند و رها کردن آن" و "پرتاب‌کردن کمتد برای گرفتن جام"، از شعر قابل برداشت است. در کنار آن، ترکیب جامِ جم گاه معنی استعاری "دل" را اراده می‌کند و گاه "جام شراب" را، دو نماد که هر دو در شعر حافظ دریچه‌ای برای کشف اسرار هستی است. در واژه‌ی "پیمودن" نیز همزمان معانی "طی کردن" و "پیمایش شراب" می‌درخشد و علاوه بر آن "پیمودن صحرا" یا مساحت کردن آن، یادآوری دشواری یا بیهودگی این راه است. نتیجه‌ی این ایهام‌های پیاپی را در "گور" می‌توان دید؛ اما این سوال در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد که آیا حافظ در کاربرد "گور" علاوه بر دو معنی تجربه‌شده‌ی خیامی، به خط "جور" جام هم توجه داشته است؟ یا اینکه می‌توان معانی واژگانی دیگر، برای کلمات این بیت تصور کرد؟ https://eitaa.com/mmparvizan
"شب طنز حافظ: مجله‌ی فرهنگی چاووش" با حضور و سخن: دکتر سعید حسام‌پور (رئیس مرکز حافظ‌شناسی) دکتر محمد مرادی(رئیس دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز) محمدجواد شرافت(شاعر و منتقد ادبی) چهارشنبه ۱۹ مهر ساعت ۲۲و ۳۰ شبکه‌ی چهار سیما تکرار، پنج‌شنبه بیستم مهر ساعت ۱۳و ۳۰ https://eitaa.com/mmparvizan
"نظم و شعر و حافظ" یکی از مباحثی که در سده‌های اخیر به صورت جدی وارد مباحث نقد و تعریف شعر شده و در بسیاری از داوری‌ها و انتقادها از آن سخن به میان می‌آید، تقسیم‌بندی آثار به دو دسته‌ی شعر و نظم است. این مرزبندی، در نقد کهن نیز مطرح بوده، چه در ادب یونان، چه در ادب عرب و چه در نقدالشعر فارسی که به این مساله گاه توجه شده؛ شاید موید همین نکته است که حافظ می‌ گوید: به سلک درّ خوشاب است شعر نغز تو حافظ که گاه لطف سبق می‌برد ز نظم نظامی چنان که در این بیت دیده می‌شود، حافظ اثر خود را شعر و سروده‌های نظامی را نظم خوانده که این نکته با تقسیم‌بندی یادشده سازگار است؛ اما در نقد شعر کهن فارسی، دامن‌زدن به این مرزبندی چندان فراگیر نبوده است. اگر بر تعریف‌هایی که شاعران مکتب کلاسیسیم اروپا از شعر و اصول آن ارائه کرده پ‌اند نظر بیفکنیم، خط‌کشی‌های منطقی و واضحی برای تشخیص اثر ادبی می‌توان یافت که کاملا از پیش تعیین شده، کوششی و حتی قابل آموزش است و از این منظر با تعریف پ‌های موجود از نظم سازگاری دارد. بنابراین تعریف‌های موجود از شعر به معنی چیزی متفاوت با نظم در نقد جدید، نوعی اعتراض به ادب اشرافی دوران کلاسیسیم است که رمانتیک‌ها با جهان‌بینی آزادی‌محور و در تقابل کلاسیک‌ها ارائه کرده اند و همین سنت‌شکنی، پس از آن‌ها به آرای سمبولیست‌ها و سوررئالیست ها و دیگران نیز راه یافته است. از این زاویه، یکی از تمایلات سبکی حافظ حرکت از بنیان‌های نظمی شعر سده‌های قبل به تعریفی جدید از شعر در سده‌ی هفتم است. از زاویه‌ای دیگر و در ادامه‌ی تلاش‌های زبان‌شناسانی چون سوسور و اهمیت دادن به زبان گفتار و تبیین محورهای جانشینی و همنشینی زبان و در ادامه با نظرات ساختارگرایانی چون شکلوفسکی،  مباحثی دیگر بر پیشینه‌ی این شیوه‌ی نقد افزوده شده که ادب فارسی هم از این تغییرات بر کنار نبوده است. اینکه در آستانه ی مشروطه کسانی چون ملکم خان، آخوندزاده، و پس از آنان رفعت در مجله ی آزادیستان در برابر ادبیات بازگشتی جبهه گرفته‌اند و این که نیما و پیروانش ، بسیاری از اصول شعر کهن و شاعرانی چون فردوسی و سعدی را زیر ویژگی نظم  مطرح کرده‌اند و حافظ را برکشیده‌اند، بسیاری ریشه در این تلقی‌های پسارمانتیک یا ساختارگرایانه دارد. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"در کوچه‌باغ‌های پرتقال و زخم" بررسی جایگاه شعر پایداری فلسطین در ادبیات انقلاب و مقایسه با اشعار شاعران عرب انتشارات سیمرغ هنر کلان‌فصل‌ها: دریچه‌ای بر شعر فلسطینی و جایگاه آن در ادبیات پایداری مفاهیم مشترک در فلسطینیات فارسی و عربی نمادها و واژه‌های کلیدی در شعر فلسطین معرفی قالب‌ها و نمونه‌هایی از شعر فلسطینی فارسی @mmparvizan
"حافظ‌کُشی: سخنی پس از یادروز حافظ" حافظ، حافظه‌ی ماست؛ نماد خاطرات ما چه سیاه و چه سفید؛ چه تیره و چه روشن. او آیینه‌ای برای آرزوهای ماست؛ چه این جهانی و چه آن جهانی. اورا نمی‌توان در حصار حزب‌ها و نژادها اسیر کرد. حافظ شاعر سلیقه‌های گوناگون است. او اگر در روزگار ما بود، احتمالا شعر سپید و نیمایی هم می‌گفت؛ همچنان که دوستدار شعر سنتی بوده است. با شاملو و فروغ دوست بود و شعرشان را می‌پسندید؛ همانگونه که شاید با شهریار موانست داشت و از تصاویر شعر منزوی در انزوای شاعرانه‌ی خود لذت می‌بُرد. شاعران قبل و بعد از انقلاب را به اعتبار شعرشان و قوت‌کلامشان دوست داشت. باور قلبی من درباره‌ی او این است؛ هرچند هیچ سند تاریخی و رسانه‌ای برای ادعاهایم ندارم. اصولا اهل شعر سندی برای اثبات کلام خود ندارند؛ چون در جهانی دیگر سیر می‌کنند. او اهل شعر و عشق و خرد و عرفان بود؛ به قول حافظ‌شناسان، انسان کامل نه که کاملا انسان بود. حافظ مقدس نبود چون فرشتگان که "عشق ندارند"؛ هرچند به جهان قُدس ایمان داشت. قلبش مملو از شکّی یقینی بود. عاشق قرآن و ورد سحر بود؛ هرچند موسیقی را نیز دوست می‌داشت. به جهانی دیگر می‌اندیشید؛ گرچه هیچ‌گاه از این جهان و لحظه‌های خوش و رنگارنگش نگسسته بود. از نظر او، هیچ‌چیز ناپسندتر از دورویی و دروغ نیست؛ چیزی که نقُل محفل اهل سیاست است. او اهل سیاست و کیاست بود؛ اما در سیاستش عشق و مهر و انسان‌دوستی، اصول نخستین قانون اساسی‌اند. حافظ نه رند یک‌لاقبا و ملحدی است که برخی به او چسبانده‌اند؛ نه عارف سالکی که جز خدا و عالم غیب چیزی نمی‌بیند. او منشوری است بین طیف‌های مختلف رنگ و بی‌رنگی: سیاه و سفید، کبود و خاکستری و سبز و سرخ و آبی. ایرانیِ ایرانی است نه آنطور که برخی دوست‌دارند باشد؛ مسلمان مسلمان است نه چنانکه مشایخ و واعظان اعصار اراده می‌کنند؛ اهل معرفت است؛ اما نه در نظام سلسله‌ها و فرقه‌ها. او به اصول حقیقت پایبند است؛ اما در گرو حزب و گروهی نیست و به دنبال اصلاح جهان است؛ اما وابسته‌ی بیانیه‌های شرق و غرب نمانده است. فال حافظ دلیلی بر همین رنگارنگی ذهن و زبان اوست؛ حافظی که در روزگار ما و در جغرافیای گسترده‌ی تفسیرش و در رسانه‌ها و تریبون‌های ما، تنها بخشی از جهانش را می‌توان دید. حال پیش از تعریف و مصادره‌ی حافظ به سلیقه‌ی این و آن، باید گفت که ما در شناخت و معرفی حافظ، راهی جز این دو نداریم: یا اینکه اورا رنگارنگ و همانگونه که هست بپذیریم یا اورا بکُشیم و قطعه‌قطعه کنیم؛ زوایدش را دور بریزیم و از باقی‌مانده‌ی او حافظی ناقص و شکسته‌بسته خلق کنیم. اما بدانیم که حافظ‌کشی ما در حافظه‌ی تاریخ می‌ماند. https://eitaa.com/mmparvizan