هدایت شده از پرویزن
"حقّ صادق"
قدیمترین اشارهی موجود در شعر فارسی، دربارهی امام ششم(ع)، بیت زیر از کسایی است که ۳۷۰ سال پس از زمان پیامبر و بیش از دو قرن پس از حیات امام صادق(ع) سروده شده است:
منبری کآلوده شد از پای مروان و یزید
حقّ صادق کی شناسد؟ وانِ زینالعابدین
این بیت سرآغاز نگاهی اجتماعی به جایگاه آن حضرت در شعر فارسی و نقد حکومتهای زمان شاعر است.
هرچند اشارات موجود دربارهی امام صادق(ع) در شعر فارسی سدههای نخستین اندک است؛ در همین ابیات اندک رویکردی انتقادی به برخی مذاهب و حکومتها و اصرار شاعران بر انتخاب مسیر آن حضرت دیده میشود. چنانکه ناصرخسرو سروده است:
علیمان اساس است و جعفر امام
نه چون تو ز دشت علیجعفریم
از دیگر شاعران شاخص، سنایی است که چه در دیوان و چه در حدیقه، چندبار به مذهب جعفری و لزوم پیروی از آن اشاره کرده است:
گر همی مومن شماری خویشتن را بایدت
مهر زرّ جعفری بر دین جعفر داشتن*
همو در قصیدهای دیگر که در سرخس انشا کرده، در نگاهی انتقادی، ثروتطلبی را متضاد با آیین امام ششم دانسته است:
گرد جعفر گرد گر دین، جعفری جویی همی
زآنکه نبوَد هر دو: هم دینار، هم دین جعفری
سنایی همچنین در حقیقه (ذیل التمثل فی اکل الربا) حکایتی را در پیوند با امام صادق(ع) نقل کرده که در اغلب نسخ حدیقه، ذکر شده است.
علاوه بر ابیات یادشده، در اشعار منسوب به ابوسعید نیز نشانههایی از آن حضرت را میتوان دید. همچنین در اشعار سدههای ششم و هفتم (بهویژه سرودههای عرفانی)، مضامین و اشارات و حکایات مربوط به امام ششم(ع) با توجهی بیش از قبل انعکاس یافته است.
*برخی منتقدان در انتساب این شعر به سنایی، تردیدهایی وارد دانستهاند؛ هرچند از منظر سبکی این شعر قاعدتا در زمان سنایی سروده شده است.
#سنایی
#کسایی
#شعر_دینی
@mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
مدايح_محمدي_در_شعر_فارسي.PDF
2.39M
"مدایح محمدی در شعر فارسی"
احمد احمدی بیرجندی، از پژوهشگران شعر دینی است که کتابهای متعددی در حوزهی برگزیدهی اشعار شیعی و منقبتی منتشر کرده است. هرچند تالیفات او صرفا گزینشی تذکرهای از اشعار مذهبی پارسی است، نوع انتخاب متنوع او در آثار منتشرشدهاش، نگاه علاقهمندان به شعر دینی را به این گزینهها جلب کرده است.
مجموعهی مدایح محمدی، گزیدهای از اشعار ۳۶ شاعر پارسیزبان در ستایش رسول آخرین(ص) است که از سدهی چهارم تا دوران معاصر را در بر میگیرد. البته، به دلیل محدودیت اشعار، نام بسیاری از شاعران شاخص این حوزه، از قلم افتادهاست؛ چنانکه فقط در سدههای نخستین، میتوان ابیات آغازین ورقه و گلشاه عیوقی، ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی و ابیات شکوهمند سید حسن غزنوی در ستایش پیامبر را بر این مجموعه افزود.
#احمد_احمدی_بیرجندی
#مدایح_محمدی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"پیوند شعر مذهبی معاصر و تعزیهگویی"
تعریف شعر دشوار است و از آن دشوارتر رسیدن به شعر ناب است. بیشک نمیتوان ادعا کرد که شاعری، اثری سروده که فقط شعر است و با دیگر هنرهای زبانی شباهت ندارد؛ اما شعر قاعدتا با دیگر آفرینشهای زبانی تفاوت دارد و هر اثر ادبی، تا آن زمان شعر است که مرز آن با دیگر گونهها محسوس باشد.
از آسیبهای اصلی شعر معاصر، آمیختگی آن با دیگر گونههای ادبی است. از جمله، بسیاری از اشعار مذهبی، بیش از آن که شعر باشند، نوحه یا تعزیهاند و همین نکته سبب شده؛ متصلان به این گونهها که از طریق هنر نوحهگویی یا تعزیهخوانی به شهرت رسیدهاند، در شاعری نیز خود را صاحب سبک و جایگاه بدانند؛ هرچند گاه آثار آنان فاصلهای محسوس با فرم و زبان شاعرانه دارد.
این دست از سخنوران، بسیار شبیه منقبتگویان و شاعران دینی عصرهای صفوی و قاجارند که با تمام احترامی که از زاویهی تاریخ ادبیات میتوان برای آنان قایل شد، با گذشت زمان و بهمرور، فراموش می شوند.
بسیاری از آثار مذهبی که در دههی اخیر به نام شعر مذهبی شهرت یافته از این دسته است. شاید بتوان این آثار را به تعزیهها شبیه دانست؛ اما باید در نظر گرفت که بین تعزیه و شعر، در تعریف خاص آن دو، تفاوتهایی بسیاری است.
تعزیه از سه رکن اصلی تشکیل شده است؛ نخست وزن، دوم روایت و سوم عنصر عاطفهی مذهبی برای تحریک مخاطب و تزکیهی درون و برانگیختن او. عاطفه در تعزیه عمدتا به وسیلهی اغراق و مبالغههای مذهبی و احساسی تقویت میشود و بر مخاطب تاثیر میگذارد. در کنار این موارد، توانایی شاعر یا راوی در نقالی نیز، عنصری برای جذب مخاطبان است.
در زمان ما نیز، شگرد این دست شاعران، شبیه روضهخوانان و مداحان مذهبی است و در سرودههای آنان، تلاش برای جلب مخاطب عام، بیشترین جایگاه را در استفاده از کلام دارد.
حال مرز تعزیه و شعر در چیست؟ پاسخ مشخص است: اتفاق زبانی، تخیل شاعرانه و حفظ فرم زبانی ( و نه روایی).
اگر از این زاویه به شعرهای مذهبی شاخص روزگارمان (منظور در بین تودهی مردم است)، بنگریم، بسیاری از آثار را تعزیه خواهیم دید و نه شعر(بسیاری از کتابهای نشر آرام دل را قطعا در این دسته باید قرار داد). بسیاری از شعرهایی که در شبشعرها و محفلهای مذهبی خوانده میشود یا از صدا و سیما در مناسبتها پخش میشود، از زاویهی شاعرانگی اهمیت ندارد و تنها برای برانگیختن مخاطب تنظیم شده است. این گونهنگریستن به شعر دینی، در روزگار ما به اندازهای فراگیر شده که صدها تن از شاعران زمان ما را متمرکز بر خلق آثاری با این ویژگیها کرده است.
با وجود برخی از جلوههای شاعرانه در برخی سرودهها، با توجه ارتباط با جریان یادشده، به یکی از مهمترین دفترهای شعر مذهبی این دهه نظر میافکنیم. #قبله_مایل_به_تو، از #سید_حمید_رضا_برقعی.
این دفتر تنها مجموعهشعر تقدیر شدهی سال 90 در کتاب سال جمهوری اسلامی بوده و از پر فروشترین مجموعه اشعار مذهبی در سالهای اخیر است. دفتری که فصل پنجم آن را در ۷۹ صفحه منتشر کرده است. البته ۲۲ صفحهی آن مقدمه است و تنها ۵۷ صفحه شعر دارد.
۲۴ اثر این دفتر، اغلب در قالب غزل و پس از آن مثنوی، چارپاره، مسمط و بحر طویل سروده شده است. به دلیل اهمیت محتوا، شاعر از وزنهای متنوع در دفترش استفاده کرده؛ البته وزنهای موثر در سنت تعزیهگویی و نوحهسرایی، در آن حضوری پر رنگ دارد. تبدیل غزل به مثنوی و همچنین استفاده از چارپاره، به خالق اثر اجازه داده، کمتر خود را در محدودیتهای شعر رسمی گرفتار کند.
ردیفها از فعلهای ساده یا اسمهای خطابی انتخاب شده است. اساس شعر بر روایت و گفتگو است و خط روایت رویدادها عمدتا مستقیم است. اشعار چون: داستان یا تعزیه، از جایی آغاز و به جایی میانجامد. شاعر به شیوهی ادب داستانی از پرش زمانی در روایتها استفاده میکند و از حالتی به حالت دیگر گریز میزند. ویژگیای که در تعزیه ها نیز دیده میشود و کمکی به شکلگیری ساختار شعر(با تعریف خاص آن) نکرده است. شاعر در بسیاری موارد، خاطره، خواب یا حسی را در پیوند با شخصی مذهبی نقالی کرده است. زبان حالت ایجاز شاعرانه ندارد و بیشتر به اطناب داستانی نزدیک شده؛ همچنین محوریت عاطفهی مخاطب عام، زبان را به سطح محاوره نزدیک کرده و همین نکته، بر اغلاط نگارشی و دستوری زبان افزوده است. حشوهای زبانی، ضعف تالیف و کاربرد ناصواب حروف در دفتر، در برخی ابیات دیده میشود. مهمتر از همه، تخیل شاعرانه و اندیشه، جایگاه چندانی در این دفتر ندارد و تنها نشانههای تخیل اغراقی را در تحریک عاطفهی مخاطب میتوان دید. گویا تنها برانگیختن عاطفهی مذهبی مخاطب هدف صاحب این مجموعه بوده است. البته زبان صمیمی و سادگی شاعرانه، از جنبههای مثبت این مجموعه است و جوهرهی شعر در دیگر دفترهای برقعی افزونی یافته است.
#محمد_مرادی
#شعر_دینی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری
با همراهی علمی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز و مرکز حافظ شناسی برگزار میکنند:
سلسلهنشستهای هفتهی فرهنگی و هنری حافظ
نشست اول:
تصاویر وحدت وجودی در شعر حافظ
سخنران:
دکتر جواد دهقانیان
زمان:
شنبه پانزدهم مهرماه، ساعت ۱۶ و ۳۰ آرامگاه حافظ
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"حافظ و سلسلهی تداعیها"
از مهمترین ویژگیهای جاودانگی و مقبولیت حافظ، چنانکه اغلب حافظپژوهان گفتهاند و نوشتهاند؛ چندمعنایی و تاویلپذیری اشعار و بسامد ایهام و ابهام هنری و امکان تداعی معانی گوناگون در ابیات اوست.
کمتر شعری از او را میتوان سراغ گرفت که عاری از این ویژگیها باشد. یکی از کهنترین روایتهای موجود از شعر حافظ، دو غزل از اوست که در جُنگ متطبب* (مورخ ۷۶۳) یعنی در حدود ۳۵ سالگی او نوشته شده است.
در این مجموعه، غزل حافظ با مطلع زیر ثبت شده است؛ نکتهای که نشان میدهد گزینشگران شعر حافظ از زمان حیات او، به این ویژگی اشعارش توجه خواسته یا ناخواسته داشتهاند؛ البته این ویژگی، مولفهی غزل سدهی هشتم است که در شعر خواجه تشخص ویژهای یافته:
دوش در حلقهی ما قصهی گیسوی تو بود
تا دل شب سخنِ سلسلهی موی تو بود
آنچه در همین تکبیت دیده میشود؛ مجموعهای از امکانات تفسیر و تداعی معنی است که بیش از همه حول کلمهی "سلسله" شکل گرفته است. در ادبیات کهن فارسی از قرن ۴، تلقی از سلسله در معنای زنجیر بیش از دیگر معانی نمود دارد و تشبیه زلف به زنجیر، در شعر بسیاری از شاعران دیده میشود.
سلسله (زنجیر) از حلقههایی متعدد ساخته شده و از این جهت، تناسب سلسله و حلقهی ما نیز آشکار میشود و همزمان شاعر، از حلقه در جایگاه "حلقهی زنجیر" و "حلقهی گفتگو یا گروه یا محفل" استفاده کرده است. از این زاویه، "حلقه" با "سلسله" به معنی گروه و مجموعه نیز تناسب مییابد.
اما مفهومی دیگر از سلسله که از قرن ششم در متون فارسی نمود یافته، تلقی از آن در جایگاه "آل و خاندان و سلسلهی حکومتها"ست. طبیعی است که حافظ نیز چنانکه در محافل زمانش از سلسلهخاندانها و حکومتها سخن گفته میشده؛ از عبارت "سخن سلسلهی مو"، به حکومت عاشقانهی زلف معشوق توجه داشته است.
نکتهی دیگر پیوند "قصه" و سلسله در معنی "زنجیرهی روایت" است که به صورت پنهانتر از بیت کشف میشود.
گویا در محفلهای قصهگویی شبانه سخن از سلسلهی زلف معشوق است. در زیر این تناسبها، ترکیب "دلِ شب" نیز از منظر ارتباط با رنگ زلف و حتی شاید مفهوم "زمان در روایت" قابلیت تفسیر داشته باشد.
*پ.ن: دربارهی جُنگ متطبب و زمان کتابت آن با توجه به نوع خط، نظرهایی دیگر میتوان داد که از این مجال خارج است.
#حافظ_خوانی
#تاویل_شعر
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
«به بهانه ی زادروز سهراب»
بدون تردید، در شعر معاصر فارسی، سمبولیسم عرفانی، ویژهی سهراب سپهری است. سهراب بهویژه در دفترهای «صدای پای آب»، «مسافر» و «حجم سبز»، توانسته هم از منظر تشخصبخشی سبکی و هم فراوانی اشعار، جریانی خاص خود در شعر فارسی ایجاد کند.
از دیگر شاعران این عصر، فروغ فرخزاد نیز بهویژه در دفتر «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» نگاهی گاه نزدیک به سهراب دارد؛ هرچند به نظر می رسد بهویژه از نظر زبانی، سهراب از فروغ تاثیر پذیرفته باشد.
سمبولیسم سهراب، از دو منظر زیرشاخهی جریان شعر آرمانگرای معاصر محسوب میشود. او بهویژه در دو منظومهی بلند صدای پای آب» و «مسافر» و اشعاری چون: «روشنی، من، گل، آب» و «آب» کوشیده است تا جهان آرمانی خود را با نگاهی عرفانی و متفاوت به محیط پیرامون بسازد. در این دست از اشعار سهراب، جهان آرمانی گویی در همین عالم قابل دسترسی است و مخاطب سهراب، با نگاهی متمایز و عادتگریز به طبیعت، میتواند آن را در درون خود شکل دهد؛ اما در اشعار کوتاه سهراب، بهویژه شعرهایی چون «ندای آغاز»، « پشت دریاها»، «واحهای در لحظه» و «نشانی»، گویا جهان آرمانی او مکانی جدا از عالم بیرون است و از این منظر، سهراب آمیزهای از گونههای مختلف عرفان و سمبولیسم فرارونده را در شعرش تجربه کرده است.
شاید سمبولیسم آرمانی سهراب را نتوان به تنهایی در چارچوب جریانی ادبی از عصر پهلوی تعریف کرد؛ اما با در نظر گرفتن ویژگیهای اشعار او و تاثیری که بسیاری از شاعران پس از انقلاب به ویژه در دهه های 60 و 70 از اشعار او پذیرفتهاند، بیهیچ تردیدی می توان سمبولیسم عرفانی او را جریانی مهم در شعر معاصر فارسی دانست.
ویژگیهای سمبولیسم عرفانی سپهری را در چند سطر مرور میکنیم:
-تبلیغ نگاهی متفاوت و عرفانی به هستی و تلاش برای حرکت به سوی جهانی آرمانی.
- توصیف جهانی ذهنی و آرمانی که عمدتا در پشت دریاها و یا در مکانهای اسطورهای قابل مشاهده است.
-فراوانی واژههای نمادین با استفاده از عناصر طبیعت و ابهام قابل توجه در شعر به دلیل نبودن نشانههای قاطع برای دریافت متن و معناکردن استعارهها.
- فراوانی ترکیبهای جدولی و مشابه هم(از نظر ساخت)، با تلفیق طرف عینی و ذهنی، با غلبهی عنصر ذهنی و توجه به حسآمیزی و متناقضنما به شیوهی شاعران هندی(بیدل).
- حضور قابل توجه عناصر طبیعی غیر شهری در اشعار بهویژه توجه خاص به رنگ.
-طول قابل توجه اشعار، ساختار طولی ضعیف شعرها، بلند و کوتاهی قابل توجه سطرها و کمتوجهی به قافیه و موسیقی شعر.
-توجه به تکرار آغازین سطرها در اشعار بلند بهشیوهی فروغ فرخزاد.
- صمیمیت کلام، سادگی واژگان و پرهیز از باستانگرایی.
- تلفیق نشانههای عرفان اسلامی، هندی و بودایی.
#سهراب_سپهری
#شعر_معاصر
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری
با همراهی علمی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز و مرکز حافظشناسی برگزار میکنند:
سلسلهنشستهای هفتهی فرهنگی و هنری حافظ
نشست دوم:
چندصدایی در دیوان حافظ
سخنران:
دکتر معین کاظمیفر
زمان: یکشنبه شانزدهم مهرماه، ساعت ۱۶ و ۳۰ آرامگاه حافظ
#هفته_حافظ
#شعر_فارسی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری
با همراهی علمی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز و مرکز حافظشناسی برگزار میکنند:
سلسلهنشستهای هفتهی فرهنگی و هنری حافظ
نشست سوم:
حافظ و حافظشکنی
سخنران:
دکتر سعید حسامپور
زمان: دوشنبه هفدهم مهرماه، ساعت ۱۶ و ۳۰ آرامگاه حافظ
#هفته_حافظ
#شعر_فارسی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از کودکانههای سیب نارنجی
"شکوهای ناتمام: به بهانهی روز جهانی کودک"
کودک/ کودک است
خواه در مدرسه باشد
خواه در خانه
خواه در تشویش غروبِ مزرعه
در همهمهی مترسکهای شاخدار
*
کودک/ کودک است
خواه از پشت بام کلماتِ شعر من
به زمین غلطیده باشد
یا در دستان پدر، به آسمان پرتاب.
چه در خیابانهای شبانهی اعتراض
چه در گرهخوردگی ابروانِ مشت و باتوم
چه در داستان اسحلهی خانگی پدر:
در خمیازهی کاسبان تمدن
*
کودک/ کودک است
گیرم در کاخ سلطنتی ملکه باشد
یا در پلّههای مجعّد کاخ سفید
یا در سیاهی معدن زغالسنگ
*
چه گلفروشِ سرِ چارراه باشد
چه بازیگری در نقش کودکیهای من
در توهم خندههای خالهبازی
یا در بنبستهای منجمدِ تبسم
*
کودک/ کودک است و کوچک
در مصاف تیر سهشعبه
در خرابهی شام
در محاصرهی سیاهپوشان داعش
در مراکز تربیت کلیسا
در مواجهه با سرنیزههای جنگ جهانی
در ویرانههای سیاست و سکوت
*
کودک/ باید کودک باشد
هم روی زانوان نوازش رونالدو
هم در معابر برازیلیا: مشغول توپبازی
هم در نقاشی بچگانهی آرمیتا
و همدر تغزل تاب و نسیم
*
کودک/ کودک است
آنگاه که صلح را در معنای فریب مزمزه میکند
وقتی که در اینترنت تجربههای بزرگانه را میکاود
در ازدحام سکس و پورن
در غوغای سینمای هالیوود
کودک/ کودک است
میخواهد فرزند طلاق باشد
یا زاییدهی شهوتی شوم
خواه در تکرّر خیانت مادر
یا در تصور ناگفتههای پدر
*
کودک/ کودک است
در شهر بازی و پارک
در BBC و بیست و سی
در رقصهای شبانه
در سرودهای روزانه
در خلوت تدخین و تخدیر
...
در گاراژ عمو رضا
در بزنگاه رمانهای زرد و سیاه
در سربرنیتسا
در صنعا
در اردوگاههای فلسطینی
در قایقهای مهاجرت
در محلهی سیاهها
در محلهی سفیدها
*
کودک/ کودن نیست
که نفهمد ما دروغ میگوییم
ریا میکنیم
و در چارراه منفعت گشت میزنیم
او
تصویری شاعرانه است
بهسان گلی
که بر شاخهای رُسته باشد
چونان ابری کوچک
زاییدهی ابری بزرگ
و قطرهای باران
بر گونههای مادرانهی دریا
...
اما نمیدانم
در انزوای این جهان تودرتو
در تلاقی معصومیت و تجربه
پهبادها و هواپیماهای جاسوسی
کودکان افغان و ژرمن را چگونه از هم تشخیص میدهند؟
یا بچههای پرواز بندرعباس_دوبی را
از خلبانان جنگی؟
و نمیدانم
در شعرِ حقوق بشر
در مثنوی جهان مدرن
چرا؟ کودکان نجیب آمریکا
بچههای بور اتحادیهی اروپا
تنها با عروسک قافیه میشوند
اما
در خرابههای شام
در آلبوم خاطرات ویتنام
در خواب گرسنهی ساکنان آفریقای مرکزی
و در جیغاجیغ خیابانهای غزه و یمن
کودک باید با موشک
قافیهبازی کند.
#محمد_مرادی
16 مهرماه، روز کودک، روزی است برای یکسان دانستن کودکان دنیا
#سیب_نارنجی
#رشد_و_تربیت_کودک_با_ادبیات
هدایت شده از محمود علی پور
🔸انجمن تخصصی کودک و رسانه برگزار میکند:
🔹سلسله وبینارهای تخصصی با موضوع:
🔺چشم انداز مدیریت فرهنگی-رسانهای آینده سازان میهن
1⃣نشست اول
🟡ظرفیت قصه های فولکلور اقوام برای مخاطب کودک
🟧میهمان: دکتر ابراهیم شمشیری مدیرکل رادیو امور استان های سازمان صدا و سیما
🟩دبیر : استاد نصرت صدر میلانی دبیر انجمن تخصصی کودک و رسانه
تاریخ : یکشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۲
زمان : ساعت ۲۱:۰۰
محل گفتگو:
meet.google.com/ayn-uktg-mpo
💛انجمن تخصصی کودک و رسانه
🩵Koodak.tv
هدایت شده از پرویزن
"به بهانهی مهرگان"
یکی از موضوعهای پرتکرار در قصاید فارسی سدههای نخستین، توصیف جشنهای ایرانی و آیینهای مربوط به آن و تبریک به مخاطبان، بهخصوص ممدوحان است.
در شعر فارسی، از مناسبتهای ایرانی، پس از نوروز بیش از همه به مهرگان و جشن آن توجه شده است.
اشاره به این آیین را در نخستین سرودههای فارسی هم میتوان دید؛ چنانکه رودکی گفته است:
ملکا جشن مهرگان آمد
جشن شاهان و خسروان آمد
(دیوان رودکی)
در شاهنامه نیز، به مهرگان و آیینهای آن توجه شده است؛ اما به نظر میرسد در تاریخ شعر فارسی، بیش از همه در دیوان شاعران عصر غزنوی بهخصوص در دوران محمود، به مهرگان توجه شده باشد. به همین دلیل در دیوان اغلب شاعران متصل به دربار غزنوی نشانههای این جشن را میبینیم از عنصری که چند قصیده با این موضوع سروده تا فرخی که بیش از دیگر شاعران صاحب دیوان به این آیین توجه کرده تا آنجا که حدود ۳۰ قصیده در ستایش جشنهای ایرانی (جز نوروز) بهویژه مهرگان سروده است:
به فرخی و به شادی و شادی ایرانشاه
به مهرگانی بنشست بامداد پگاه
(دیوان فرخی)
هرچه از دوران شعر خراسانی به عصر شاعران سلجوقی و پس از آن شعر عراقی نزدیک میشویم؛ از اهمیت مهرگان در شعر فارسی کاسته میشود؛ البته در سدهی پنجم قطران و مسعود سعد و معزی نیز، در دیوانشان به مهرگان توجهی بارز کردهاند. (بنگرید به مقالهی پیوست)
در شعر فارسی سدهی هفتم به بعد از حضور مفهومی و مضمونی این آیین در شعر به دلایل مختلف اجتماعی و فکری و ادبی کاسته شده؛ بهطوری که غالب شاعران وقتی از "مهرگان" سخن می گویند، مرادشان فصل خزان و فرارسیدن پاییز یا مطلق ماه مهر بوده است؛ مفهومی که در شعر دوران صفوی و قاجار نیز دیده میشود.
#مهرگان
#قصیده_سرایی
#شعر_فارسی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
سیر شادی و غم در قصاید پیش از مغول.pdf
522.9K
مقالهی "سیر توجه به موضوعها و مناسبتهای شاد و غمانگیز، در سرودن قصاید فارسی تا آغاز قرن هفتم"، مجلهی شعرپژوهی دانشگاه شیراز، ۱۳۹۹.
@mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان فارس، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری
با همراهی علمی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز و مرکز حافظشناسی برگزار میکنند:
سلسلهنشستهای هفتهی فرهنگی و هنری حافظ
نشست چهارم:
اقبال و القاب حافظ
سخنران:
دکتر محمد مرادی
زمان: سهشنبه هجدهم مهرماه، ساعت ۱۶ و ۳۰ آرامگاه حافظ
#هفته_حافظ
#شعر_فارسی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"زین قند پارسی: دریچهای بر پیوند اندیشهی حافظ و تاگور"
با حضور استادان و پژوهشگران زبان و ادبیات فارسی ایران و هند
چهارشنبه ۱۹ مهرماه، ۹ صبح
دانشگاه شیراز: دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی
#ادارهی_فرهنگ_و_ارشاد_اسلامی_فارس
#دانشگاه_شیراز
#دانشکده_ی_ادبیات_و_علوم_انسانی
#انجمن_آثار_و_مفاخر_فرهنگی
#مرکز_حافظ_شناسی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"حافظ و غزلسرایان دههی ۸۰"
شعر حافظ بهحدی در جان و کلام ایرانیان رخنه کرده که نشانههای آن را در زبان و جهان شاعران سنتی معاصر نیز میتوان دید. نفوذ کلام او (از نظر زبان و معنا و موسیقی) در شعر پس از انقلاب بهاندازهای بوده که شاعران سنتیسرا، بارها در سرودههایشان به نام او اشاره کردهاند:
در چشمهای مست غزلگونهات هنوز
اعجازهای حافظ شیراز دیدنی است
(کوهمال جهرمی، 1382: 31)
از دفترم بیتو فقط شاخِ نباتی ماند
که شعر میگوید خودش وقتی که حافظ نیست
(هدایتی فرد، 1386: 34)
شاعران معاصر، در دفترهاشان، بیش از همه به مضامین اشعار حافظ یا عاشقانهسرایی و رندی او اشاره کرده، یا از پیوندش با غزل و شیراز سخن گفتهاند:
در نوشخند چشم غزلخوانت ای غزال
غوغای شعر حافظ شیراز با من است
(خالصی، ۱۳۸۵: ۸۴)
این نسیم امشب مگر از خاک حافظ میوزد
کاین چنین در خلوتم عطر شب شیراز ریخت
(ذکاوت، 1377: 64)
آنان همچنین در مقامِ شاعری، خطاب به معشوق، خود را به حافظ مانند میکنند:
ماندهام حافظ تورا در چندمین دفتر نوشت
ماندهام سعدی تو را در چندمین باب آفرید
(زارع، نجمه، 1385: ۷۰)
اشاره به "فال حافظ" از دیگر مضامین منعکس در این سرودههاست:
امشب از حافظ چشمان تو فالی زدهام
در خود ای ماه سمرقند فرو ریختهام
(انصاری نژاد، 1386: 48)
از دیگر زوایای مواجهه با حافظ در غزل شاعران دهههای اخیر، تضمین ابیات یا مصرعهای اوست که این شیوه، در جریانهای شعر عاشقانه و اجتماعی و مذهبی، بسامدی نسبی دارد:
خلوتم را حافظ امشب آفتابي ميكند
«دوش با من گفت پنهان كارداني تيزهوش»
(انصارينژاد، 1386: 51)
«ثبت است بر جريدهي عالم دوام ما»
ما عاشقيم از همه كس بيزوالتر
(احمديفر، 1385: 68)
گاه نیز، بخشی از شعر حافظ در اشعار تضمین شده است؛ چون بیت زیر از غلامرضا طریقی:
«المنته لله كه در ميكده ...» آمد
من نيز چنان خواجهي خود شكرگزارم
(طريقي، 1386: 55)
یا در نمونههای زیر:
بايد به فال حافظ ايمان بياورم
اييوسف نيامده... «اي غايب از نظر...»
(علياكبري، 1384: 34)
در معدودی از اشعار هم، تضمین به صورت بریدهبریده انعکاس یافته؛ گویا ذهن شاعر در محدودهی زمان خود و حافظ در رفت و برگشت بوده است:
حافظ گشوده و ميخوانم... (دور فلك) وَ ميبندم
آري (درنگ ندارد) هان... وقت شتاب شد بانو
(خالصي، 1385: 81)
در برخي از تضمینهای جریان شعر سنتی متفاوت یا روایتگرا، اقتباس از مفاهیم و ابیات حافظ تاحدودی متمایز با دیگر نمونههای سنتی و نیمهسنتی شعر معاصر است:
من از تو ياد گرفتم كه عاشقت باشم
«بهياد آر محبان بادپيما را»
فقط تناسخ را ميپذيرم از آنجا
كه بودهاي وقتي حافظ اين غزلها را...
اگرنه شعر نميگفت خواجه شمسالدين
سپس نميآمد پشت هم رديف كند
«سهي قدان سيهچشم ماهسيما را»
(ماه و مهر، 1385: 43)
#حافظ
#شعر_جوان
#غزل_معاصر
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"غوطه در دریای حافظ"
یکی از مباحث مطرح در نقد شعر معاصر، فضلیت چندمعنایی و امکان کشف لایههای پنهان در شعر است؛ ویژگیای که بسیاری از جریانهای پس از نیما یا پیروان نوگرای او به آن توجه کردهاند.
یکی از علل تمایل به شعر حافظ در دوران معاصر نیز، همین مولفهی اشعار اوست. اما باید توجه داشت که در گونههایی از اشعار معاصر، در زیر لایههای موجود، مخاطب از بیمعنایی به کشف بیمعناییهای پیاپی و از نیستی به نیستیهای متعدد میرسد؛ حال آنکه لایهمندی اشعار حافظ، مخاطب را از معنا به معانی دیگر و از هستی به هستی میرساند.
یکی از دلایل این ویژگی در شعر حافظ، وجود ایهامهای معنامند متکثر در ابیات است؛ برای مثال در بیت زیر:
کمند صید بهرامی بیفکن جامِ جم، بردار
که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورش
به احتمال بسیار، حافظ در این بیت که نگاهی خیامانه دارد، به این رباعی نظر داشته است:
آن قصر که بهرام در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همهعمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟
اما در کنار استفادهی بینامتنی او از ایهام واژهی "گور" به معانی قبر و گورِ ایرانی که در شعر حافظ، وامی از خیام است؛ او در کلمات دیگر نیز به معانی ثانوی توجه کرده است.
او از مخاطب میخواهد، کمند صید بهرامی را "بیفکند"؛ اما همزمان معنی "بر زمین افکندن کمند و رها کردن آن" و "پرتابکردن کمتد برای گرفتن جام"، از شعر قابل برداشت است.
در کنار آن، ترکیب جامِ جم گاه معنی استعاری "دل" را اراده میکند و گاه "جام شراب" را، دو نماد که هر دو در شعر حافظ دریچهای برای کشف اسرار هستی است.
در واژهی "پیمودن" نیز همزمان معانی "طی کردن" و "پیمایش شراب" میدرخشد و علاوه بر آن "پیمودن صحرا" یا مساحت کردن آن، یادآوری دشواری یا بیهودگی این راه است.
نتیجهی این ایهامهای پیاپی را در "گور" میتوان دید؛ اما این سوال در ذهن مخاطب شکل میگیرد که آیا حافظ در کاربرد "گور" علاوه بر دو معنی تجربهشدهی خیامی، به خط "جور" جام هم توجه داشته است؟ یا اینکه میتوان معانی واژگانی دیگر، برای کلمات این بیت تصور کرد؟
#حافظ
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"شب طنز حافظ: مجلهی فرهنگی چاووش"
با حضور: دکتر سعید حسامپور
دکتر محمد مرادی
محمدجواد شرافت
چهارشنبه ۱۹ مهر ساعت ۲۲و ۳۰ شبکهی چهار سیما
تکرار، پنجشنبه بیستم مهر ساعت ۱۳و ۳۰
#حافظ
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از یک سیب ویرایش
زیبا سخن بگوییم و بهنجار
یکی از ایرادهایی که در میان برخی از ادبا و شاعران و ادبدوستان وجود دارد، علاقه زیاد به سنگینسخنگفتن و بهکاربردن اصطلاحات ادبی و زبانی کهن است. به بیان دیگر وقتی شخصی به کتاب "کلیه و دمنه" سری میزند و از خواندن متن نصرالله منشی لذت میبرد، گمان میکند اگر شبیه به او حرف بزند به ادبیسخنگفتن و موفقیت در کلام نزدیک شده است؛ غافل ازاینکه نصرالله منشی با زبان معیار زمان خود حرف زده است. بنابراین اگر درپی خوب و زیبا سخن گفتنیم، باید "بهنجار" سخن بگوییم و این کار مراقبت از زندهبودن زبانمان است؛ برای درک بهتر میتوان به این گفته احمد سمیعی اشاره کرد:
《زندهبودن زبان به این است که متعلق به زمانه خود باشد؛ هم ازنظر قاموسی و هم ازنظر دستوری.》
پس بهتر است در گفتارمان مراقب باشیم از کلمات غریب عربی و انگلیسی و نیز کلمههای بسیار کهن و مهجور فارسی استفاده نکنیم زیرا این کار نشان از ادیببودن و یا روشنبیانبودن ما نیست بلکه بهنحوی نشان از دوری از دانش زبانی ماست.
#مرضیه_مرادی
#سیب_نارنجی
https://eitaa.com/sibevirayesh
آسکیلوس (Aeschylus)
در حدود قرن پنجم قبل از میلاد، یونانیان نگرش هنری جدیدی را در تئاتر و داستانهای تراژیک تجربه میکردند. سه نفر از مشهورترین مرثیهسرایان یونان باستان در این قرن زندگی میکردند که اولین آنها آسکیلوس بوده است.
آسکیلوس در حدود 524 یا 525 قبل از میلاد در خانوادهای اشرافی نزدیک آتن به دنیا آمد. برخلاف اسلافش، اطلاعات ما از زندگی او نسبتاً دقیق و کامل است. مشهور است که او جنگاوری بوده که همواره در جشنهای فصلی دیونیسیا شرکت میکرده است. این جشنها در واقع بخشی از مراسم بزرگداشت دیونوسیوس، خدای بزرگ شراب، بوده است. در طول این مراسم سه نمایشنامهنویس، سه داستان تراژیک مینوشتند و آن را اجرا میکردند. همچنین مرسوم بود که آنها یک نمایشنامۀ هزل هم به روی صحنه ببرند.
آسکیلوس چندین بار در این رقابتها شرکت نمود که اولین آنها حدود 499 قبل از میلاد بوده است. پس از نخستین پیروزیاش در سال 484 قبل از میلاد، برای مدت طولانی فرد شماره یک این مسابقات لقب گرفت (هر چند یک بار مغلوب شاگرد خودش، سوفوکل، شد).
آسکیلوس حدود سال ۴۵۵ یا ۴۵۶ قبل از میلاد در سیسیلی درگذشت. دلیل مرگ او مشخص نیست اما بر اساس گفتۀ یک طنزپرداز یونانی وی زمانی کشته شد که عقابی یک لاکپشت را از آسمان رها کرد. بدون توجه به علت مرگ، مراسم تدفین باشکوهی برای او برگزار شد که یونانیان در آن حتی رسم قربانی را نیز به جای آوردند.
تخمین زده میشود که آسکیلوس در طول حیاتش نود نمایشنامه نوشته باشد که تقریباً از روی نشانههای به جای مانده از آنها، هشتاد اثر قابل شناسایی است. با این وجود، تنها ، هفت اثر او سالم و کامل است که همۀ آنها تراژدیاند: ملتمسان(The Suppliants)، پرشینها (ایرانیان)، گروه پرومتئوس (Prometheus Bound)، اگاممنون، هفت تن علیه تبس(Seven Against Thebes)، ایيومنيدها (Eumenides) و ساقیان ایزدان (این سه اثر سهگانۀ مشهور هورستیا را تشکیل میدهد).
همۀ این تراژدیها بر موضوع عدالت تمرکز دارند. آسکیلوس اعتقاد داشت که خدایان و الهگان از ترقی و تعالی انسانها خشمگین میشدند، بنابراین اغلب با توسل به نیرنگ و حیله موجب میشدند انسانها با کبر و غرور خود نزول کنند. این رفتار ایزدان عملاً یک نوع عدالت الهی تلقی میشد. زئوس، خدای عدالت، اغلب در مرکز این موضوعات قرار دارد. عدالت تنها از طریق زوال جسمی و احساسی انسان اعمال نمیشد. آسکیلوس نوع دیگری از عدالت را معرفی میکند که مستقیما بر فرد خطاکار تأثیر نمیگذارد، بلکه افراد بیگناه نیز به همراه فرد خاطی مجازات میشوند و همین سبب میشود که یک پیچیدگی و بهام جذاب در مفهوم گناه شکل بگیرد که آن را در تعدا زیادی از نمایشنامهها میتوان ردیابی کرد.
بدون شک آثار آسکیلوس اهمیت زیادی در اسطورهشناسی باستان دارد. او هر چند ایزدان را باور داشت، ولی آثارش تنها جانبداری و تجلیل و تکریم ایزدان نیست، بلکه بیطرفی در اکثر نمایشنامهها دیده میشود. به همین دلیل میتوانیم آنها را بهتر درک کنیم.
#آسکیلوس
#یونان
#اسطوره
#خدایان
#حماسه
#باستان
#نمایشنامه
https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
حافظ دکتر حسامپور.pdf
298.2K
بررسی مؤلفههای زیبایی شناسی در غزلیات حافظ
هدایت شده از پرویزن
"نظم و شعر و حافظ"
یکی از مباحثی که در سدههای اخیر به صورت جدی وارد مباحث نقد و تعریف شعر شده و در بسیاری از داوریها و انتقادها از آن سخن به میان میآید، تقسیمبندی آثار به دو دستهی شعر و نظم است. این مرزبندی، در نقد کهن نیز مطرح بوده، چه در ادب یونان، چه در ادب عرب و چه در نقدالشعر فارسی که به این مساله گاه توجه شده؛ شاید موید همین نکته است که حافظ می
گوید:
به سلک درّ خوشاب است شعر نغز تو حافظ
که گاه لطف سبق میبرد ز نظم نظامی
چنان که در این بیت دیده میشود، حافظ اثر خود را شعر و سرودههای نظامی را نظم خوانده که این نکته با تقسیمبندی یادشده سازگار است؛ اما در نقد شعر کهن فارسی، دامنزدن به این مرزبندی چندان فراگیر نبوده است.
اگر بر تعریفهایی که شاعران مکتب کلاسیسیم اروپا از شعر و اصول آن ارائه کرده پاند نظر بیفکنیم، خطکشیهای منطقی و واضحی برای تشخیص اثر ادبی میتوان یافت که کاملا از پیش تعیین شده، کوششی و حتی قابل آموزش است و از این منظر با تعریف پهای موجود از نظم سازگاری دارد.
بنابراین تعریفهای موجود از شعر به معنی چیزی متفاوت با نظم در نقد جدید، نوعی اعتراض به ادب اشرافی دوران کلاسیسیم است که رمانتیکها با جهانبینی آزادیمحور و در تقابل کلاسیکها ارائه کرده اند و همین سنتشکنی، پس از آنها به آرای سمبولیستها و سوررئالیست ها و دیگران نیز راه یافته است. از این زاویه، یکی از تمایلات سبکی حافظ حرکت از بنیانهای نظمی شعر سدههای قبل به تعریفی جدید از شعر در سدهی هفتم است.
از زاویهای دیگر و در ادامهی تلاشهای زبانشناسانی چون سوسور و اهمیت دادن به زبان گفتار و تبیین محورهای جانشینی و همنشینی زبان و در ادامه با نظرات ساختارگرایانی چون شکلوفسکی، مباحثی دیگر بر پیشینهی این شیوهی نقد افزوده شده که ادب فارسی هم از این تغییرات بر کنار نبوده است.
اینکه در آستانه ی مشروطه کسانی چون ملکم خان، آخوندزاده، و پس از آنان رفعت در مجله ی آزادیستان در برابر ادبیات بازگشتی جبهه گرفتهاند و این که نیما و پیروانش ، بسیاری از اصول شعر کهن و شاعرانی چون فردوسی و سعدی را زیر ویژگی نظم مطرح کردهاند و حافظ را برکشیدهاند، بسیاری ریشه در این تلقیهای پسارمانتیک یا ساختارگرایانه دارد.
#نظم
#شعر
#حافظ
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"در کوچهباغهای پرتقال و زخم"
بررسی جایگاه شعر پایداری فلسطین در ادبیات انقلاب و مقایسه با اشعار شاعران عرب
انتشارات سیمرغ هنر
کلانفصلها:
دریچهای بر شعر فلسطینی و جایگاه آن در ادبیات پایداری
مفاهیم مشترک در فلسطینیات فارسی و عربی
نمادها و واژههای کلیدی در شعر فلسطین
معرفی قالبها و نمونههایی از شعر فلسطینی فارسی
@mmparvizan
سوفوكل (Sophocles)
دومین تراژدینویس مشهور یونانی سوفوکل است. در واقع او موفقترینِ این سه مرثیه پرداز تلقی میشود. سوفوکل نیز مانند آسکیلوس، در دورهای زندگی می کرد که در یونان باستان جنگهای زیادی رخ داد. جنگهای ایران (465 تا 479 قبل از میلاد) و از پی آن جنگهای هلوپونزی (431-404 قبل از میلاد).از آنجا که زندگی او با این نبردها هم زمان بوده، آثارش پر از موقعیتهای خشن، پرتنش و ناامنی است.
سوفوکل حدود ۴۹۶ قبل از میلاد، در دهکدهای خارج از شهر آتن و در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمد (پدرش زرهساز بود). وی برای تحصیل به آتن فرستاده شد و در آنجا فنون نظامی، علوم، ریاضیات، فلسفه، کشورداری، قانون، نجوم و البته هنر را فراگرفت. مشهور است که در واقع برجستهترین بخش تحصیلات او تحت راهنمایی آسکیلوس بوده است.
سوفوکل مردی جامع الاطراف، خوش سیما و همیشه مورد احترام و تحسین همگان بود. او در طول حیاتش چندین مسئولیت عمومی و شغل دولتی را بر عهده داشت و هم چنین همواره حامی هنر و هنرمندان بوده است.
سوفوکل نیز در مراسم ديونيسيا شرکت می کرد. اولین پیروزی او در سن بیست و نه سالگی و مربوط به سال 469 قبل از میلاد بوده است. از پی آن، او موفق شد 18 بار دیگر (به گفتهای 24 بار) پیروزی شود و حتی یک بار استاد خود آسکيلوس را نیز شکست دهد.
سوفوکل فردی دوراندیش بود که هفت نمایشنامۀ خود را همراه با هفت نمایشنامه از آسکیلوس و ده نمایشنامه از یوریپیدِس گردآوری و منتشر ساخته است. دیگر آثارش هرگز جمعآوری نشد و تعداد زیادی از آن به تدریج از میان رفتهاند.
سوفوکل در دورۀ طلایی آتن زندگی میکرد. او تا سن نود سالگی در آتن میزیسته، عمری طولانی که برای آن دوران زیاد معقول به نظر نمیرسید. اطلاعاتی در باب مرگ او وجود ندارد. او حدوداً در سال 409 قبل از میلاد، درگذشته است.
سوفوکل در زمینۀ هنر و فلسفه بسیار معروف بوده است. تخمین زده میشود او در طول حیاتش ۱۲۳ نمایشنامه نوشته باشد که متاسفانه همانند آسکیلوس تنها هفت کتاب از آنها باقی مانده است: اودیپوس پادشاه، اودیپوس در کولونوس، آنتیگونه، آژاکس، زنان اهل تراچین، فیلوکتتس و الکترا. بنمایۀ همۀ این آثار از اساطیر به عنوان اساس و پایه استفاده شده است.
همانطور که قبلاً شرح داده شد، سوفوکل، بسیار تحت تاثیر جنگ و پیامدهای آن بوده است. این پیشزمینه مستقیماً در رویۀ موضوعی و پردازش شخصیتهای نمایشنامههایش انعکاس دارد و جنگ همیشه همراه با درد، عذاب، مرگ و منفی نگری ترسیم شده است. امابه عقیدۀ او بر اساس همین دردها و عذابهاست که انسان به مرتبۀ والاتری از انسانیت دست مییابد.
در آثار او اسطورهشناسی وجهی غالب دارد. یکی از آنها اودیپوس است که با آثار او به شهرت رسیده است. سوفوکل با پرداخت داستانی این اسطوره وگسترش آن سه نمونه از بهترین تراژدیها را خلق کرده است. او از ایزدان نیز در گسترش آثار خود استفاده کرده، بدینسان که ایزدان موجوداتی برتر بودند و انسان موضوع تصمیمات آنها. برای نمونه، اگر آنها احساس میکردند فردی باید مجازات شود، او در واقع با عدالت مواجه شده بود و اگر احساس میکردند که انسان باید پاداشی دریافت کند، آنگاه پاداش به خاطر لیاقت خود فرد متصور میشد. همچنین ایزدان دستی هم در آرام کردن منازعات داشتند. تراژدی ابزاری است که سوفوکل با استفاده از آن پیام خود را منتشر میکرد و به خاطر اثرگذاری شدید تراژدی، انتخاب این شیوه موجب شده که پیامهای او تأثیر عمیقتری گذاشته باشند. شاید همین موضوع دلیل اصلی شهرت و جذابیت پایدار آثار سوفوکل باشد.
#سوفوکل
#یونان
#اسطوره
#خدایان
#حماسه
#باستان
#نمایشنامه
https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
هدایت شده از پرویزن
"حافظکُشی: سخنی پس از یادروز حافظ"
حافظ، حافظهی ماست؛ نماد خاطرات ما چه سیاه و چه سفید؛ چه تیره و چه روشن. او آیینهای برای آرزوهای ماست؛ چه این جهانی و چه آن جهانی.
اورا نمیتوان در حصار حزبها و نژادها اسیر کرد. حافظ شاعر سلیقههای گوناگون است. او اگر در روزگار ما بود، احتمالا شعر سپید و نیمایی هم میگفت؛ همچنان که دوستدار شعر سنتی بوده است. با شاملو و فروغ دوست بود و شعرشان را میپسندید؛ همانگونه که شاید با شهریار موانست داشت و از تصاویر شعر منزوی در انزوای شاعرانهی خود لذت میبُرد. شاعران قبل و بعد از انقلاب را به اعتبار شعرشان و قوتکلامشان دوست داشت. باور قلبی من دربارهی او این است؛ هرچند هیچ سند تاریخی و رسانهای برای ادعاهایم ندارم. اصولا اهل شعر سندی برای اثبات کلام خود ندارند؛ چون در جهانی دیگر سیر میکنند.
او اهل شعر و عشق و خرد و عرفان بود؛ به قول حافظشناسان، انسان کامل نه که کاملا انسان بود. حافظ مقدس نبود چون فرشتگان که "عشق ندارند"؛ هرچند به جهان قُدس ایمان داشت. قلبش مملو از شکّی یقینی بود.
عاشق قرآن و ورد سحر بود؛ هرچند موسیقی را نیز دوست میداشت. به جهانی دیگر میاندیشید؛ هرچند هیچگاه از این جهان و لحظههای خوش و رنگارنگش نگسسته بود.
از نظر او، هیچچیز ناپسندتر از دورویی و دروغ نیست؛ چیزی که نقُل محفل اهل سیاست است. او اهل سیاست و کیاست بود؛ اما در سیاستش عشق و مهر و انساندوستی، اصول نخستین قانون اساسیاند.
حافظ نه رند یکلاقبا و ملحدی است که برخی به او چسباندهاند؛ نه عارف سالکی که جز خدا و عالم غیب چیزی نمیبیند. او منشوری است بین طیفهای مختلف رنگ و بیرنگی: سیاه و سفید، کبود و خاکستری و سبز و سرخ و آبی. ایرانیِ ایرانی است نه آنطور که برخی دوستدارند باشد؛ مسلمان مسلمان است نه چنانکه مشایخ و واعظان اعصار اراده میکنند؛ اهل معرفت است؛ اما نه در نظام سلسلهها و فرقهها.
او به اصول حقیقت پایبند است؛ اما وابسته به حزب و گروهی نیست و به دنبال اصلاح جهان است؛ اما وابستهی بیانیههای شرق و غرب نمانده است.
فال حافظ دلیلی بر همین رنگارنگی ذهن و زبان اوست؛ حافظی که در روزگار ما و در جغرافیای گستردهی تفسیرش و در رسانهها و تریبونهای ما، تنها بخشی از جهانش را میتوان دید.
حال پیش از تعریف و مصادرهی حافظ به سلیقهی این و آن، باید گفت که ما در شناخت و معرفی حافظ، راهی جز این دو نداریم: یا اینکه اورا رنگارنگ و همانگونه که هست بپذیریم یا اورا بکُشیم و قطعهقطعه کنیم؛ زوایدش را دور بریزیم و از باقیماندهی او حافظی ناقص و شکستهبسته خلق کنیم. اما بدانیم که حافظکشی ما در حافظهی تاریخ میماند.
#محمد_مرادی
#حافظ
#حافظ_کشی
https://eitaa.com/mmparvizan
یوریپیدس (Euripides)
سومین تراژدینویس بزرگ یونان یوریپیدس، با اینکه از لحاظ مهارت نمایشنامه نویسی باسوفوکل و آسکلیوس همتراز بود، اما شیوۀ هنری خاص خود را داشت. او در هیچ جنگی شرکت نکرد و هیچگاه صاحبِ منصبِ اداری یا اجتماعی نشد و سرسختانه از عقاید مذهبی یونانی پیروی میکرد. یوریپیدس فیلسوفی بود که همواره دربارۀ مقدسات یونانی به تحقیق میپرداخت. به همین دلیل در جامعة غالباً مذهبی آن دوران زیاد محبوب نبود، بلکه به واسطۀ روحیۀ پرسشگرانه و نکتهسنجش عملاً در انظار مردم فردی منفور و مورد انتقاد و اتهام بود.
یوریپیدس حدود سال 480 قبل از میلاد، در جزیرۀ سالامیس به دنیا آمد. کاملاً مشخص نیست که خانوادۀ او از چه طبقۀ اجتماعی بودند، اما از آنجا که این نویسنده در رشتههای مختلف علوم تبحر داشته، طبیعتاً باید در خانوادهای اشرافی و ثروتمند پرورش یافته باشد. احتمال میرود او نیز همچون سوفوکل مطالعات فراوانی در زمینههای مختلف داشته اما علاقۀ خاصی به فلسفه داشته است. گرایش او به فلسفه عامل اصلی بروز روحیۀ پرسشگرانۀ او در مورد حقایق و مقدسات یونانی بود. حدوداً در سن هجدهسالگی نوشتن نمایشنامه را آغاز کرد. مهارتش به او کمک میکرد که از منتقدان و کسانی که از وی نفرت داشتند همیشه قدمی جلوتر باشد. همچنین از سال ۴۵۵ قبل از میلاد، از شرکتکنندگان دائم جشن ديونيسيا بوده است گفته میشود او 22 دوره در این رقابتها حضور داشته امّا فقط چهار بار برنده شد که آخرین آنها پس از مرگش بوده است.ازاینرو اغلب، شکستهایش را به اعمال نظر سلیقهای داوران مربوط میکرد و تدریجاً از جماعت آتنی دورتر و دورتر میشد. یوریپیدس عاقبت، حدود سال۴۰۶ قبل از میلاد، درمقدونیه و در سن۷۴ سالگی درگذشت.
تخمین زده میشود یوریپیدس ۹۲ نمایشنامه نوشته باشد که تنها هفده تراژدی از آن آثار باقی مانده است. اساطیر رکن اصلی نمایشنامههای او را تشکیل میدهد. آثار او عبارتند از: آندروماكه، هکوبا، ایفیژنی در اوليس، باكانتها، آلسستیس، مِدِآ، فرزندان هراکلس، هيبوليتوس، ملتمسان، الکترا، دیوانگی هراکلس، ایون، زنان ترويا، ایفیژنی در میان توریانها، اورستِس، هلن و زنان فینیکسی.
گرایش فلسفی یوریپیدس واقعگرایی بود و این نکته در نوشتههایش کاملاً مشهود است. آثارش شخصیتهایی را معرفی میکنند که شبیه مردم معمولی و عادیاند. حتی ایزدان هم در این آثار تصویری معمولیتر و قابل لمستر دارند و گاهی حتى تا حد انسان نزول میکنند. علاوه بر این، زنان نیز در آثار او نقش عمده و ارزشمندی دارند. یوریپیدس بدون توجه به مقبولیت مضامین دراماتیک سنّتی، از آثارش برای به تصویر کشیدن افکار و عقاید خود استفاده کرده است.
هرچند شخصیتهای آثار او افرادی معمولیاند، نگاهش به آنها عموما بدبینانه است. او اعتقاد داشت مردم کوچه و بازار مذهب را بدون درک ماهیت پدیدهها بهطور کورکورانه قبول میکنند.
میدانیم که تراژدی از احساسات و عواطف به عنوان ابزار استفاده و حس اندوه، همدردی و همذات پنداری را در خواننده و شنونده به شدت تقویت میکند. یورویپیدس با علم به این مطلب، در داستانهایش اغلب کودکان بیگناه و قربانیان تحت رنج و عذاب را توصیف میکرد تا این تأثيرات احساسی و عاطفی را افزایش دهد.
#یوریپیدس
#یونان
#اسطوره
#خدایان
#حماسه
#باستان
#نمایشنامه
https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat