eitaa logo
خانه تخصصی ادبیات سیب نارنجی
131 دنبال‌کننده
251 عکس
19 ویدیو
51 فایل
همسایه با ادبیات #ادبیات #شعر #داستان #نقد ارتباط با مدیر @masoommoradii
مشاهده در ایتا
دانلود
آسکیلوس (Aeschylus) در حدود قرن پنجم قبل از میلاد، یونانیان نگرش هنری جدیدی را در تئاتر و داستان‌های تراژیک تجربه می‌کردند. سه نفر از مشهورترین مرثیه‌سرایان یونان باستان در این قرن زندگی می‌کردند که اولین آن‌ها آسکیلوس بوده است. آسکیلوس در حدود 524 یا 525 قبل از میلاد در خانواده‌ای اشرافی نزدیک آتن به دنیا آمد. برخلاف اسلافش، اطلاعات ما از زندگی او نسبتاً دقیق و کامل است. مشهور است که او جنگاوری بوده که همواره در جشن‌های فصلی دیونیسیا شرکت می‌کرده است. این جشن‌ها در واقع بخشی از مراسم بزرگداشت دیونوسیوس، خدای بزرگ شراب، بوده است. در طول این مراسم سه نمایش‌نامه‌نویس، سه داستان تراژیک می‌نوشتند و آن را اجرا می‌کردند. هم‌چنین مرسوم بود که آنها یک نمایشنامۀ هزل هم به روی صحنه ببرند. آسکیلوس چندین بار در این رقابتها شرکت نمود که اولین آن‌ها حدود 499 قبل از میلاد بوده است. پس از نخستین پیروزی‌اش در سال 484 قبل از میلاد، برای مدت طولانی فرد شماره یک این مسابقات لقب گرفت (هر چند یک بار مغلوب شاگرد خودش، سوفوکل، شد). آسکیلوس حدود سال ۴۵۵ یا ۴۵۶ قبل از میلاد در سیسیلی درگذشت. دلیل مرگ او مشخص نیست اما بر اساس گفتۀ یک طنزپرداز یونانی وی زمانی کشته شد که عقابی یک لاک‌پشت را از آسمان رها کرد. بدون توجه به علت مرگ، مراسم تدفین باشکوهی برای او برگزار شد که یونانیان در آن حتی رسم قربانی را نیز به جای آوردند. تخمین زده می‌شود که آسکیلوس در طول حیاتش نود نمایشنامه نوشته باشد که تقریباً از روی نشانه‌های به جای مانده از آن‌ها، هشتاد اثر قابل شناسایی است. با این وجود، تنها ، هفت اثر او سالم و کامل است که همۀ آن‌ها تراژدی‌اند: ملتمسان(The Suppliants)، پرشین‌ها (ایرانیان)، گروه پرومتئوس (Prometheus Bound)، اگاممنون، هفت تن علیه تبس(Seven Against Thebes)، ایيومنيدها (Eumenides) و ساقیان ایزدان (این سه اثر سه‌گانۀ مشهور هورستیا را تشکیل می‌دهد). همۀ این تراژدی‌ها بر موضوع عدالت تمرکز دارند. آسکیلوس اعتقاد داشت که خدایان و الهگان از ترقی و تعالی انسان‌ها خشمگین می‌شدند، بنابراین اغلب با توسل به نیرنگ و حیله موجب می‌شدند انسان‌ها با کبر و غرور خود نزول کنند. این رفتار ایزدان عملاً یک نوع عدالت الهی تلقی می‌شد. زئوس، خدای عدالت، اغلب در مرکز این موضوعات قرار دارد. عدالت تنها از طریق زوال جسمی و احساسی انسان اعمال نمی‌شد. آسکیلوس نوع دیگری از عدالت را معرفی می‌کند که مستقیما بر فرد خطاکار تأثیر نمی‌گذارد، بلکه افراد بیگناه نیز به همراه فرد خاطی مجازات می‌شوند و همین سبب می‌شود که یک پیچیدگی و بهام جذاب در مفهوم گناه شکل بگیرد که آن را در تعدا زیادی از نمایش‌نامه‌ها می‌توان ردیابی کرد. بدون شک آثار آسکیلوس اهمیت زیادی در اسطوره‌شناسی باستان دارد. او هر چند ایزدان را باور داشت، ولی آثارش تنها جانبداری و تجلیل و تکریم ایزدان نیست، بلکه بی‌طرفی در اکثر نمایشنامه‌ها دیده می‌شود. به همین دلیل می‌توانیم آن‌ها را بهتر درک کنیم. https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
سوفوكل (Sophocles) دومین تراژدی‌نویس مشهور یونانی سوفوکل است. در واقع او موفق‌ترینِ این سه مرثیه پرداز تلقی می‌شود. سوفوکل نیز مانند آسکیلوس، در دوره‌ای زندگی می کرد که در یونان باستان جنگهای زیادی رخ داد. جنگ‌های ایران (465 تا 479 قبل از میلاد) و از پی آن جنگ‌های هلوپونزی (431-404 قبل از میلاد).از آن‌جا که زندگی او با این نبردها هم زمان بوده، آثارش پر از موقعیت‌های خشن، پرتنش و ناامنی است. سوفوکل حدود ۴۹۶ قبل از میلاد، در دهکده‌ای خارج از شهر آتن و در خانواده‌ای ثروتمند به دنیا آمد (پدرش زره‌ساز بود). وی برای تحصیل به آتن فرستاده شد و در آنجا فنون نظامی، علوم، ریاضیات، فلسفه، کشورداری، قانون، نجوم و البته هنر را فراگرفت. مشهور است که در واقع برجسته‌ترین بخش تحصیلات او تحت راهنمایی آسکیلوس بوده است. سوفوکل مردی جامع الاطراف، خوش سیما و همیشه مورد احترام و تحسین همگان بود. او در طول حیاتش چندین مسئولیت عمومی و شغل دولتی را بر عهده داشت و هم چنین همواره حامی هنر و هنرمندان بوده است. سوفوکل نیز در مراسم ديونيسيا شرکت می کرد. اولین پیروزی او در سن بیست و نه سالگی و مربوط به سال 469 قبل از میلاد بوده است. از پی آن، او موفق شد 18 بار دیگر (به گفته‌ای 24 بار) پیروزی شود و حتی یک بار استاد خود آسکيلوس را نیز شکست دهد. سوفوکل فردی دوراندیش بود که هفت نمایشنامۀ خود را همراه با هفت نمایش‌نامه از آسکیلوس و ده نمایش‌نامه از یوریپیدِس گردآوری و منتشر ساخته است. دیگر آثارش هرگز جمع‌آوری نشد و تعداد زیادی از آن به تدریج از میان رفته‌اند. سوفوکل در دورۀ طلایی آتن زندگی می‌کرد. او تا سن نود سالگی در آتن می‌زیسته، عمری طولانی که برای آن دوران زیاد معقول به نظر نمی‌رسید. اطلاعاتی در باب مرگ او وجود ندارد. او حدوداً در سال 409 قبل از میلاد، درگذشته است. سوفوکل در زمینۀ هنر و فلسفه بسیار معروف بوده است. تخمین زده می‌شود او در طول حیاتش ۱۲۳ نمایش‌نامه نوشته باشد که متاسفانه همانند آسکیلوس تنها هفت کتاب از آن‌ها باقی مانده است: اودیپوس پادشاه، اودیپوس در کولونوس، آنتیگونه، آژاکس، زنان اهل تراچین، فیلوکتتس و الکترا. بن‌مایۀ همۀ این آثار از اساطیر به عنوان اساس و پایه استفاده شده است. همانطور که قبلاً شرح داده شد، سوفوکل، بسیار تحت تاثیر جنگ و پیامدهای آن بوده است. این پیش‌زمینه مستقیماً در رویۀ موضوعی و پردازش شخصیت‌های نمایش‌نامه‌هایش انعکاس دارد و جنگ همیشه همراه با درد، عذاب، مرگ و منفی نگری ترسیم شده است. امابه عقیدۀ او بر اساس همین دردها و عذاب‌هاست که انسان به مرتبۀ والاتری از انسانیت دست می‌یابد. در آثار او اسطوره‌شناسی وجهی غالب دارد. یکی از آن‌ها اودیپوس است که با آثار او به شهرت رسیده است. سوفوکل با پرداخت داستانی این اسطوره وگسترش آن سه نمونه از بهترین تراژدی‌ها را خلق کرده است. او از ایزدان نیز در گسترش آثار خود استفاده کرده، بدین‌سان که ایزدان موجوداتی برتر بودند و انسان موضوع تصمیمات آن‌ها. برای نمونه، اگر آن‌ها احساس می‌کردند فردی باید مجازات شود، او در واقع با عدالت مواجه شده بود و اگر احساس می‌کردند که انسان باید پاداشی دریافت کند، آن‌گاه پاداش به خاطر لیاقت خود فرد متصور می‌شد. هم‌چنین ایزدان دستی هم در آرام کردن منازعات داشتند. تراژدی ابزاری است که سوفوکل با استفاده از آن پیام خود را منتشر می‌کرد و به خاطر اثرگذاری شدید تراژدی، انتخاب این شیوه موجب شده که پیام‌های او تأثیر عمیق‌تری گذاشته باشند. شاید همین موضوع دلیل اصلی شهرت و جذابیت پایدار آثار سوفوکل باشد. https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
یوریپیدس (Euripides) سومین تراژدی‌نویس بزرگ یونان یوریپیدس، با اینکه از لحاظ مهارت نمایش‌نامه نویسی باسوفوکل و آسکلیوس هم‌تراز بود، اما شیوۀ هنری خاص خود را داشت. او در هیچ جنگی شرکت نکرد و هیچ‌گاه صاحبِ منصبِ اداری یا اجتماعی نشد و سرسختانه از عقاید مذهبی یونانی پیروی می‌کرد. یوریپیدس فیلسوفی بود که همواره دربارۀ مقدسات یونانی به تحقیق می‌پرداخت. به همین دلیل در جامعة غالباً مذهبی آن دوران زیاد محبوب نبود، بلکه به واسطۀ روحیۀ پرسشگرانه و نکته‌سنجش عملاً در انظار مردم فردی منفور و مورد انتقاد و اتهام بود. یوریپیدس حدود سال 480 قبل از میلاد، در جزیرۀ سالامیس به دنیا آمد. کاملاً مشخص نیست که خانوادۀ او از چه طبقۀ اجتماعی بودند، اما از آنجا که این نویسنده در رشته‌های مختلف علوم تبحر داشته، طبیعتاً باید در خانواده‌ای اشرافی و ثروتمند پرورش یافته باشد. احتمال می‌رود او نیز هم‌چون سوفوکل مطالعات فراوانی در زمینه‌های مختلف داشته اما علاقۀ خاصی به فلسفه داشته است. گرایش او به فلسفه عامل اصلی بروز روحیۀ پرسشگرانۀ او در مورد حقایق و مقدسات یونانی بود. حدوداً در سن هجده‌سالگی نوشتن نمایش‌نامه را آغاز کرد. مهارتش به او کمک می‌کرد که از منتقدان و کسانی که از وی نفرت داشتند همیشه قدمی جلوتر باشد. هم‌چنین از سال ۴۵۵ قبل از میلاد، از شرکت‌کنندگان دائم جشن ديونيسيا بوده است گفته می‌شود او 22 دوره در این رقابت‌ها حضور داشته امّا فقط چهار بار برنده شد که آخرین آن‌ها پس از مرگش بوده است.ازاین‌رو اغلب، شکست‌هایش را به اعمال نظر سلیقه‌ای داوران مربوط می‌کرد و تدریجاً از جماعت آتنی دورتر و دورتر می‌شد. یوریپیدس عاقبت، حدود سال۴۰۶ قبل از میلاد، درمقدونیه و در سن۷۴ سالگی درگذشت. تخمین زده می‌شود یوریپیدس ۹۲ نمایش‌نامه نوشته باشد که تنها هفده تراژدی از آن آثار باقی مانده است. اساطیر رکن اصلی نمایش‌نامه‌های او را تشکیل می‌دهد. آثار او عبارتند از: آندروماكه، هکوبا، ایفی‌ژنی در اوليس، باكانت‌ها، آلسستیس، مِدِآ، فرزندان هراکلس، هيبوليتوس، ملتمسان، الکترا، دیوانگی هراکلس، ایون، زنان ترويا، ایفی‌ژنی در میان توریان‌ها، اورستِس، هلن و زنان فینیکسی. گرایش فلسفی یوریپیدس واقع‌گرایی بود و این نکته در نوشته‌هایش کاملاً مشهود است. آثارش شخصیت‌هایی را معرفی می‌کنند که شبیه مردم معمولی و عادی‌اند. حتی ایزدان هم در این آثار تصویری معمولی‌تر و قابل لمس‌تر دارند و گاهی حتى تا حد انسان نزول می‌کنند. علاوه بر این، زنان نیز در آثار او نقش عمده و ارزشمندی دارند. یوریپیدس بدون توجه به مقبولیت مضامین دراماتیک سنّتی، از آثارش برای به تصویر کشیدن افکار و عقاید خود استفاده کرده است. هرچند شخصیت‌های آثار او افرادی معمولی‌اند، نگاهش به آن‌ها عموما بدبینانه است. او اعتقاد داشت مردم کوچه و بازار مذهب را بدون درک ماهیت پدیده‌ها به‌طور کورکورانه قبول می‌کنند. می‌دانیم که تراژدی از احساسات و عواطف به عنوان ابزار استفاده و حس اندوه، همدردی و همذات پنداری را در خواننده و شنونده به شدت تقویت می‌کند. یورویپیدس با علم به این مطلب، در داستان‌هایش اغلب کودکان بی‌گناه و قربانیان تحت رنج و عذاب را توصیف می‌کرد تا این تأثيرات احساسی و عاطفی را افزایش دهد. https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
ویرژیل (Virgil) یونانیان تنها شعرای بزرگ اسطوره‌ای نبوده‌اند. اکنون برای معرفی شعرایی که با هومر و هزیود مقایسه می‌شوند، به دورۀ اگوستین در رُم باستان می‌رویم: ویرژیل و اُوید. این دو شاعر در واقع عاملان نامیرایی اساطیر رُمی در طول تاریخ بوده‌اند. ویرژیل با نام اصلی پوپلیوس ویرژیلیوس مارو در 15 اکتبر 70 قبل میلاد در دهکدۀ آندِس به دنیا آمد. پدرش کشاورزی بود که فرزند خود را برای تحصیلات عالی به کرمونا، میلان و رُم فرستاد. ویرژیل ادبیات و فن شعر یونانی و رومی را همانند دیگر علوم به خوبی تحصیل کرد. به خاطر علاقۀ شدیدش به این رشته‌ها هیچ گرایشی به فعالیت‌های نظامی یا سیاسی نداشت. امور دنیا موجب نگرانی او نم‌شد و در واقع در نیمۀ اول عمرش انسانی مریض احوال، منزوی و به دور از اجتماع بود. با اینکه به چیزی جز مطالعاتش علاقه نداشت، به تدریج شهرتش به عنوان یک شاعر او را به سمت شکوه شهر رُم کشید و روابط دوستانه‌ای با بزرگان و نجبای این شهر آغاز کرد. با وجود جذابیت بی‌حد رم، او هرگز عشقش را به مناظر دشت‌ها و دهکده‌ها از دست نداد و این علاقه به وضوح در اشعارش مشهود است. ویرژیل در 12 سپتامبر 19 قبل از میلاد، در راهش به سمت یونان قبل از اینکه نسخۀ نهایی اِنئید(Aeneid) تکمیل شود، پس از تحمّل تبی شدید، از دنیا رفت. آرامگاه او درشهر ناپل واقع شده است. ویرژیل بیشتر به خاطر شعر حماسی انئید معروف است. این شعر روایتی است از زندگی قهرمانی به نام انئید پس از سقوط ابرشهر تروا، اقامتش در سرزمین جدید و بنیان نهادن نژادی نو. کتاب هم‌چنین شخصیت‌های اصلی اساطیر رومی را معرفی می‌کند، میرایان و نامیرایانی مانند دیدو، رومولوس، ژوپیتر و ونوس. انئید شعری فرازمانی است و الهام‌بخش عدۀ زیادی از نویسندگان گذشته و حال که حتی بعد از گذشت صدها سال تأثیرات آن در نمایشنامه‌های مدرن نیز قابل ردیابی است. انئید حتی برای آنانی که علاقه‌ای به اساطیر کلاسیک ندارند، کتابی محبوب است، گواه این مدعا این است که طی پانصد سال گذشته لاقل هر سال، انئید دوبار منتشر شده است. انئید مشهورترین اثر ویرژیل است، امّا این شاعر بزرگ آثار کمتر شناخته شدۀ دیگری هم دارد. اولین اثرش مجموعه‌ای است از ده سرود چوپانی به نام اِکلاج‌ها. بعضی از این اشعار راجع‌به زندگی مطلوب اما غیر واقعی است. تعدادی دیگر از این هم پیش‌تر رفته و این موضوعات را به دنیای واقعی آورده است و حتی برخی، آن‌چنان درگیر واقعیات شده‌اند که حتی داستان مستند تاریخی تبعید خودخواستۀ کشاورزان از مزارعشان، موضوع اصلی یکی از این اشعار شده است. دیگر اثر این شاعر به نام جورجيکس منعکس کنندۀ عشق او به مناظر حومۀ شهرهای ایتالیا است (ممکن است از این اثر به منزلۀ بیانیۀ تبلیغاتی سرزمین ایتالیا نیز استفاده شده باشد). ویرژیل در این اثر کشاورزان التماس می‌کند که به زمینهای خود بازگردند و سبک زندگی کشاورزی را دوباره احیا نمایند. ویرژیل درواقع، شاعر ملّی روم بوده است. او و آثارش در مطالعۀ فرهنگ رومی نقش به‌سزایی دارند و همین آثار موجب شده ما امروزه اطلاعاتی چنین وسیع از اساطیر رومی داشته باشیم. https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
ایزیس و اوزیریس ؛ عشق جاودان! ایزیس الههٔ طبیعت، باززایی، ازدواج ، مادر سحر و جادو و یکی از محبوب‌ترین الهه‌های مصر باستان به‌شمار می‌رود. او خواهر و همسر ازیریس بود و از او صاحب فرزندی به نام هوروس/ حوروس گشت. اوزیریس خدای حاصل خیزی و مردگان است. او احتمالاً محبوب‌ترین و ماندگارترین خدای مصر بود، مردم هزاران سال او را می‌پرستیدند. اوزیریس در ابتدا به عنوان وارث زمین و آسمان بر همه جا فرمان می راند و همۀ هنرها را به مصریان آموخت و آنان را از توحش به تمدن راهنمایی کرد. اوزیریس این کارها را با دستیاریِ همسرش ایزیس انجام می داد. با توجه به استقبال همگانی و نام آوری اوزیریس در جهان، برادرش «سث» (Seth) بر او رشک برد و پس از دست یافتن او را کشته و جسدش را به آب انداخت. گویا جریان مرگش به این صورت بوده است که قبلاً از طرف سث صندوقی تهیه شده بود که به اندازۀ قامت اوزیریس بود. پس از آنکه سث از یک مسافرت برگشت این صندوق را به میهمانی آورد و به میهمانان گفت این صندوق را به کسی خواهد بخشید که در آن بخوابد و آن به اندازۀ قامتش باشد. چند نفر از میهمانان این صندوق را آزمایش کردند ولی به بهانه هایی نصیبشان نشد و وقتی اوزیریس در صندوق جای گرفت درِ آن را محکم کردند و به نیل انداختند. ایزیس به جست و جوی شوهرش پرداخت و او را باز یافت و جسد را نزد پسرش هوروس (Horus) که در باتلاق ها تبعید بود مخفی کرد، سث که از این رویداد آگاه شده بود جسد را باز یافت و آن را به چهارده قسمت پاره کرد و هر قطعه ای را در گوشه ای انداخت. ایزیس همۀ قطعات را باز یافت و آن ها را به آنوبیس (Anubis) سپرد. آنوبیس قطعه ها را باندپیچی کرد و مانند یک مومیایی به یکدیگر پیوند داد. ایزیس در قالب یک شاهین برای بازگشت مجدد اوزیریس بال هایش را به هم زد و به اوزیریس تنفس داد . تلاش های ایزیس برای زنده کردن مجدد اوزیریس نتیجه داد و او دوباره زنده شد ولی پس از مشورت با ایزیس تصمیم گرفته شد اوزیریس بعنوان خداوند جهان مردگان در جهان دیگر بماند و پسرش هوروس انتقام او را از سث بگیرد. در پایان این اسطوره مشخص شده است که اوزیریس خداوند همۀ ایزدان و خدای جهان دیگر شده است. این خدا مصریان را از آدم خواری باز می داشت و در نزد آنان اهمیت ویژه ای داشت. در مقابل «سث» برادرش و دشمن اوزیریس نماد شر در دنیا و بوجود آورندۀ بلاهای آسمانی مانند طوفان، نابودی و مرگ بوده است.
گاو مرزیاب گاو مرزیاب در کنار گاوهایی چون " سریشوک " ، " هدیوش " ، " وهجرگاه " از گاوهای اساطیری تاریخ ایران است و درباره آن در کتاب اوستا سخنانی به میان آمده است. آمده است در آن هنگام که تورانیان را با ایرانیان بر سر مرز و بوم جنگ و پیکار بود اهورامزدا برای پایان جنگ گاوی بزرگ آفرید که مرز ایران و توران را تعیین و از هم جدا میکرد سر گاو رو به ایران بود و پشت دنبه گاو رو به توران ، این گاو در بیشه ای نگه داشته شده بود و بدان مرز دو کشور شناخته میشد. تا این که کاووس شاه را طمع در خاک توران شد و بدید تا گاو هست یورش به مرز توران ممکن نیست، پس سریت را که پهلوانی بزرگ تن و وفادار به او بود را مامور کشتن گاو کرد ، چون سریت رفت و خواست گاو را بکشد گاو با زبان آدمیان وی را پرهیز داد و گفت که با کشتن من تو نیز بدنام و کشته خواهی شد پس از این کار پرهیز کن سریت نیز منصرف شد و به نزد کاووس شاه مطلب را گفت اما کاووس به او اصرار کرد و سریت سرانجام گاو را کشت و نفرین گاو دامنگیرش شد و خود سریت نیز کشته شد. 📌
آتوم ؛ ایزدی بدون جفت که جهان را آفرید! آتوم یا تِم از ایزدان آغازین و ایزد خورشید در مصر باستان است. آتوم ایزدی است که نامش ظاهراً از ریشه‌ای به معنای «عدم» یا «یگانهٔ کامل» می‌آید. کاهنان از روزگاران پیشین، او را با راع خدای بزرگ خورشید یکی می‌دانستند. آنان می‌آموختند که پیش از آفرینش، یک روح بی‌شکل که مجموعهٔ همهٔ هستی را با خود داشت پیدا بود و او را آتوم می‌نامیدند. در طبق روایات ؛ جهان در آغاز تهی، مملو از آب و شکل‌ داده‌ نشده بود. وقتی آب‌ها پایین‌تر رفتند، اولین خشکی‌ها پدیدار شدند. آتوم، خدای آفریدگار، در اولین جزیره همه جانداران و چیزها را به وجود آورد. دربارهٔ نحوه آفرینش توسط او روایت‌های مختلفی وجود دارد. می‌گویند او به وسیله خودارضایی(چون جفتی نداشت) همهٔ ایزدان، انسان‌ها و موجودات را آفرید. بعدها، آتوم را همچون خورشید در حال غروب یا خورشید پیش از طلوع پنداشتند و آیین وی به شکلی گسترده در سراسر مصر پراکنده شد و همیشه با نام رع همراه بود. در برخی روایات آتوم همانا ماری است که سرانجام بدین شکل بازمی‌گردد، اما در ارتباط با رع که یکی از هویت‌های اوست مار دشمنش محسوب می‌شود. در افسانه‌های دیگر او به شکل ایزدی با سری چون سر موش مصری نمایان می‌شود و این در پیوند با روایتی است که طی آن وقتی ماری بدو حمله کرد برای دریدن مار به شکل موش مصری درآمد. با این همه آتوم در اغلب روایات به شکل مردی ریشدار و غالباً پیر و در حالتی که به کندی به جانب افق غرب می‌رود و چون خورشید غروب‌کننده تصویر می‌شود. چون آفرینندهٔ ایزدان و انسان‌ها و پدیدآورندهٔ نظم در آسمان و زمین است او را خدای دو جهان «دارین» می‌نامند.
«ای جمشید! همان جهانی که مردمان آن جای پای گوسفندان را می‌بینند؛ چنین جهان از طوفان آب ویران گردد» طوفان بزرگ افسانه‌ای در ادیان ابراهیمی است. در کتاب‌های مقدس این ادیان گفته می‌شود که این طوفانی از سوی خداوند برای نابودی تمدن فرستاده شد. داستان طوفان و چگونگی روی دادن آن در متون دینی زردشتی و داستان‌های اساطیر باستانی ایران نیز آمده است. داستان طوفان در کتاب وندیداد اوستا چنین آمده است: اهورامزدا به ییمه (جمشید) می‌گوید که طوفان زمستانی سختی در راه است و پس از آن سیلِ برفهای آب شده. از این رو، اهورامزدا به جمشید آگاهی داده و به وی دستور می‌دهد: «ای جمشید، در این جهان خاکی، سرمای سختی خواهد شد، سرمای سختی که از آن نابود گردند، در آن برف بسیاری خواهد بارید، از فراز کوه‌ها تا رود اردوی. ای جمشید، از سه جای جانوران خواهند گریخت. نخست از آنچه ترسناک‌ترین جای‌ها هستند، دوم آنچه در فراز کوه‌ها هستند، سوم آنچه در دریاهای ژرف در خانه‌های استوار هستند. پیش از سرما، این سرزمین سرسبز است؛ آن را برف بجنباند و سپس ای جمشید برف آب شده و این جهان خاکی را ویران کند. همان جهانی که مردمان آن جای پای گوسفندان را می‌بینند؛ چنین جهان از طوفان آب ویران گردد. پس ای جمشید، غاری بساز که درازا و پهنای آن چون یک میدان اسب باشد. تخمه جانوران بیشه و ستور و مردم و مرغان و آتش سرخ را در آن‌جا ببر… در آن‌جا به اندازه مسافت هزار قدم انبار کن؛ آن‌جا بازاری بساز که در آن سبزی‌ها باشند و خوراکی که فاسد نشود. در آن‌جا خانه‌ها بسازد، با اتاق‌ها و ستون‌ها و دیوارها و حصارها. آن‌جا تخمه تمام بزرگ‌ترین و بهترین و نیکوترین مردان و زنان زمین را ببر و تخمه بزرگ‌ترین و زیباترین جانوران را، آن‌جا تخمه بلندترین و خوشبوترین گیاهان و درخت‌ها را ببر و تخمه خوشبوترین و نیکوترین خوراک را، تا وقتی که مردم در غار هستند، جفت‌جفت و دو به دو باشند تا نسل ایشان بماند.» خداوند جمشید را از وارد کردن این افراد بازمی‌دارد: کوژسینه، کوژپشت، ستمگر، درویش، فریب‌دهنده، بخیل، بددین، و کسی که دندان‌هایش بدترکیب است. جمشید فرمان اهورامزدا را پیروی کرده و چنین غاری را ساخت. وندیداد، یک روز آن غار را یک سال دانسته است. بعضی از زرتشتیان، باور دارند که، غار جمشید و آنچه که در آن از انسان و حیوانات برده شده، امروز نیز محفوظ مانده و تا پایان جهان محفوظ خواهد ماند. این عقیده زرتشتیان بیشتر به داستان اصحاب کهف در قرآن شبیه است. ⭐️
با تیر و کمان ، خورشید را بزن! کَمَک یا کَمَک مُرغ، در اساطیر ایران و آئین زرتشت، نام پرنده‌ای غول پیکر و جادو اهریمنی است، که موجب تاریک شدن و بی باران ماندن زمین و خشک‌سالی و تباهی و ویرانی در آن می‌شود. این پرندهٔ عظیم الجُثّه، بدن خویش را در برابر نور و در برابر بارانی که از آسمان می‌بارید قرار می‌داد تا باران بر پشت او بریزد و هرگز به زمین نرسد. این پرندهٔ شوم، سرانجام با رشادت گرشاسب و هفت شبانه روز تیر افکندن وی به سوی او، نابود می‌شود و بر زمین می‌افتد. داستان اسطورهٔ کَمَک، شباهتی عجیب با برخی افسانه‌های اساطیری چین باستان دارد و از جمله اسطورهٔ ده خورشید و نبرد یی، کماندار بزرگ آسمانی، با نُه خورشید. در اساطیر چین، پس از فرمانروائی خاقان یائو و به هنگام انتقال فرمانروائی به خاقان شون، به ناگاه ده خورشید در آسمان پدیدار می‌شوند و زمین را به آتش می‌کشند طوریکه در آنجا نیز زمین بی باران می‌ماند و سرچشمه‌های آب‌ها می‌خشکند و خشکسالی بیداد می‌کند. تا اینکه سرانجام، یی، کماندار بزرگ آسمان، نُه خورشید را با بارانی از تیرهای خود از آسمان به زیر می‌کشد و زمین را از قحطی و تباهی می‌رهاند. یعنی در آنجا یی کمانگیر، درست همان نقشی را ایفا می‌کند که در اینجا، گرشاسب در مواجهه با کَمَک مُرغ به انجام رسانیده‌است.