eitaa logo
صبح حسینی
483 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
طفلان حرم بعد تو ماتم زده بودند خواب همه را بعد تو برهم زده بودند با حال پریشان و دل شعله ور از آه آتش به دل عالم و آدم زده بودند در خیمه فقط حرف عمو بود و عمو بود آه از تو فقط از تو فقط دم زده بودند بعد از تو چه سخت است بخواهم بنویسم بر صورتشان سیلی محکم زده بودند آن روز غم انگیزترین روز جهان شد آن روز ملائک همگی غم زده بودند نام تو پس از نام حسین بن علی بود بر سر در هر خیمه دو پرچم زده بودند انگار علی بود نه انگار تو بودی سقای حرم میر و علمدار تو بودی احمد علوی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آسمان پیش نگاه تر من می لرزد  تو زمین می خوری و پیکر من می لرزد خبرت را به سوی خیمه هراسان بردند خیمه از حال دل مضطر من می لرزد دست من نیست کنار تو زمین می افتم زانویم از غم آب آور من می لرزد تیر در چشم تو چون خورد سپاهم آشفت صف مژگان تو نه لشکر من می لرزد چون عطش شعله کشد لرزه به تن می افتد بین گهواره علی اصغر من می لرزد بعد تو دست حرامی به حرم باز شده بی سبب نیست تن دختر من می لرزد دشمن از کشتن تو فکر جسارت کرده  رفتی و بی تو دل خواهر من می لرزد علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
چه شده نازنین برادر من داری ام من یجیب می خوانی نکند پیش من – زبانم لال- امشبی را فقط تو مهمانی   سنّ و سالی گذشته از زینب با نگاهت مکن پریشانم شک ندارم که خوب می دانی بی تو یک لحظه من نمی مانم   همرهانت که یک به یک رفتند در دلم اضطراب افتاده از امان نامه صحبتی آمد نه! گمانم جواب رد داده!   خوب بنگر چقدر می آید گوشواره به گوش دختر تو کن دعایی که لا اقل آنرا نربایند در برابر تو   کودکت زیر لب به خود میگفت گر بیابانی از عدو داریم خم کجا آوریم بر ابرو باکمان نیست، تا عمو داریم   غرق در غصه آنطرف لیلا در تماشای قامت اکبر این طرف اشک در نگاه رباب پای گهواره ی علی اصغر   دلخوشم کن بگو که شاید صبح دست از کشتن تو بردارند دلخوشم کن بگو برای تو نیست دشنه هایی که بر کمر دارند   در غروب نگاه غمگینت عصر فردات را نظر دارم هرچه – خاکم به سر-شود با تو همه را مو به مو خبر دارم   می روی ّ و به همره زینب زجر و رنج و عذاب می ماند غیرت الله هستی و افسوس خیمه ات بی حجاب می ماند   بر بلندای سرو مانندت کاش یک جای بوسه بگذارند لیک تا آیه آیه ات نکنند -وای من – دست بر نمی دارند   خاک بر فرق من چه میبینم؟ قاتلت جالسٌ علی صدرِک! پیش چشمان بی سوی زهرا مولعٌ سیفَهُ علی نَحرِک   بوسه گاه پیمبر است آنجا بی حیا ! دشنه را زمین بگذار دیدگانش هنوز می بینند بسملم را به حال خود بسپار   محمد مهدی رافع علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
عاشق همیشه قسمتش حیران شدن بود پاره‌گریبان ، بی سر و سامان ‌شدن بود اول قرار ما دو تا قربان شدن بود رفتی و سهم من بلاگردان شدن بود یکسال و نیم آتش‌گرفتن سهم من بود تقدیر پروانه از اول سوختن بود یکسال و نیم از رفتن تو گریه کردم با هر نخ پیراهن تو گریه کردم خیلی برای کشتن تو گریه کردم با خنده‌های دشمن تو گریه کردم هرشب بدون تو هزاران شب گذشته دیگر بیا آب از سر زینب گذشته آخر مرا با غصّه‌ی ایّام بردند با خاطرات سیلی و دشنام بردند بین همان شهری که بزم عام بردند این آخر عمری مرا در شام بردند پروانه ها خاکسترم را جمع کردند از زیر سایه بسترم را جمع کردند گفتم به عبدالله که یاد قَرَن کن کمتر کنارم صحبت از باغ و چمن کن این آخر عمری مرا رو به وطن کن من را میان کهنه پیراهن کفن کن با قاسم و عباسم و اکبر بیائید من را بسوی کربلا تشییع نمائید حالا دگر بال و پری دارم، ندارم در آتشت خاکستری دارم، ندارم من سایه‌ی بالاسری دارم، ندارم چیزی به جز چشم تری دارم، ندارم آنقدر بین کوچه‌ها بال و پرم سوخت آنقدر بعد کربلا موی سرم سوخت باور نخواهی کرد با اغیار رفتم با چادر پاره سر بازار رفتم خیلی میان کوچه‌ها دشوار رفتم با ناسزای تند نیزه‌دار رفتم یادم نرفته دست بر پهلو گرفتم با آستینم با چه وضعی رو گرفتم یادم نرفته دور تو جنجال کردند جمعیتی را وارد گودال کردند آن ده سواری که تو را پامال کردند دیدم تنت را زنده‌زنده چال کردند یادم نرفته دست و پا گم کرده بودم در گوشه‌ی مقتل تو را گم کرده بودم دیر آمدم دیدم سرت دست کسی رفت عمّامه‌ی پیغمبرت دست کسی رفت هم یادگار مادرت دست کسی رفت هم روسریِ دخترت دست کسی رفت هم خویش را پهلوی تو انداختم من هم چادرم را روی تو انداختم من محمد جواد پرچمی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
لطف حسین مارا تنها نمی گذارد گر خلق وا گذارد او وا نمی گذارد او کشتی نجات و کشتی شکسته مائیم مولا به کام غرقاب مارا نمی گذارد هل من معین اورا باید جواب دادن شیعه امام خود را تنها نمی گذارد زهرا به دوستانش قول بهشت داده است برروی گفته خویش او پا نمی گذارد ما و فسرده حالی مولا نمی پسندد مسکین و دست خالی مولا نمی گذارد از بس گناهکاریم ما مستحق ناریم  باید که سوخت مارا زهرا نمی گذارد شاعر: مويد   علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
این اسبها که روی تن تو دویده اند طرحی جدید از بدنت آفریده اند   ای عطر سیب سرخ ، تمامی قافله از روی نیزه رایحه ات را شنیده اند   ساعات عصر ابر سیاه براده ها از هم تمام پیکرتان را بریده اند   تنگ غروب در پی هفده سر دگر عکس  تو را به صفحه نیزه کشیده اند   در زیر آفتاب همه برق می زنند سر نیزه های کوفی عجب آب دیده اند   شاعر: محمد رضا شمس علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 اینجا هزار حرمله در انتظار توست  آقا برای آمدنت کم شتاب کن  رحمی به روز من نه به روز رقیه کن  فکری به حال من نه به حال رباب کن  رحمی نمی کنند عزیزم به هیچ کس  حتی به تشنه ای که فقط شیر خواره است  در کوفه ای که وعده ی سوغات مردمش  تنها برای دخترکان گوشواره است  اینجا نیا که آخر سر چشم می زنند  این چشم ها به قامت آب آورت حسین  این دستها که دیده ام از کینه می برند  انگشت را به خاطر انگشترت حسین  برگرد جان من که نبینی ز بام ها  آتش کشیده اند سر و دست و شانه را  یا از فراز نیزه نبینی که می زنند  بر پیکر سه ساله ی تو تازیانه را  می ترسم از دمی که بیایند دختران  با گونه های زخمی و نیلوفری،میا  این شهر بی حیاست به جان سکینه ات  می ترسم از حرامی و بی معجری میا  (حسن لطفی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
من پیک عشق هستم و نامه بر حسین اول فدایی حرم خواهر حسین لب تشنه ام ولی نزنم لب به آبها سیراب میشوم فقط از ساغر حسین گرد و غبار چهره ام امضا نموده است مسلم جبین نسوده به غیر از در حسین فطرس کجاست تا ببرد این پیام را؟ باید سلام من برسد محضر حسین دلواپسم برای النگوی دخترش دلواپس ربودن انگشتر حسین مثل تنور لحظه به لحظه گداختم نقشه کشیده اند برای سر حسین خولی و شمر از عددی حرف میزنند حرف ازدوازده شد و از حنجر حسین روی قناره تشنه ی صوت حجازی ام تا که علم شود نوک نی منبر حسین پایین پای اکبر او مدفن من است در کوفه نیست مقبره ی نوکر حسین محسن حنیفی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آفتاب دوباره ای پیداست روی دوشش ستاره ای پیداست مشک بر روی شانۀ عباس لب دریا کناره ای پیداست این طرف غیر خار در دستی وایِ من سنگ خاره ای پیداست آن طرف حنجری عطش آلود در پسِ گاهواره ای پیداست این طرف با سه شعبه های خودش روی اسبی سواره ای پیداست آه از توی گودی گودال سر دارالاماره ای پیداست اگر این نیزه ها اجازه دهند بدن پاره پاره ای پیداست خاک این دشت سربلند شده روی پایش اگر بلند شده کاروانی ز دور می آید آه از هر جگر بلند شده چهرۀ ماهتاب این لشگر روی دست قمر بلند شده به قد و قامت علی اکبر چشم نیزه نظربلند شده وای تیر سه شعبه ای انگار روی پاهای پر بلند شده روی زانو نشسته حرمله و روی دستی پسر بلند شده سمت هرکس حسین در نقشی گه عمو گه پدر بلند شده این خمیده سه ساله کیست مگر- -مادر از پشت در بلند شده نجمه گوید که قد قاسم من از چه رو اینقدر بلند شده روی دست تو اکبر از پا؟ نه از میان کمر بلند شده گل به وقت گلاب نزدیک است لحظۀ اضطراب نزدیک است لحظه ای که عمو به خود می گفت مشک بردار آب نزدیک است بی گمان بین آب و ششماهه لحظۀ انتخاب نزدیک است لحظۀ رو گرفتن ارباب از نگاه رباب نزدیک است آه خفاش های بی مقدار کشتن آفتاب نزدیک است لحظه های کشیدن دست و روسری و نقاب نزدیک است مهدی رحیمی http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
طورنشین میشوم سحرکه بیاید جلوه ی ربانی پدرکه بیاید جار فقط میزنم میان خرابه یار سفر کرده از سفرکه بیاید صبح خبرمیدهند رفتن من را از پدر رفته ام خبر که بیاید نوبت ناز من است صبرندارم ناز مرا میخرد پدرکه بیاید گریه ی من مال عمه است،وگرنه زود مرا میبرند ،سر ،که بیاید حرف”کنیز”ی زدن چه فایده دارد گریه فقط میکنم اگر که بیاید طفل، بساطی برای ناز ندارد مقنعه و گوشواره درکه بیاید علی اکبر لطیفیان سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تن من را به هوای تو شدن ریخته اند علی و فاطمه در این دو بدن ریخته اند جلوه واحده را بین دو تن ریخته اند این حسینی است که در قالب من ریخته اند ما دو تا آینه روبروی یکدگریم محو خویشیم اگر محو روی یکدگریم ای به قربان تو و پیکر تو پیکرها ای به قربان موی خاکی تو معجرها امر کن تا که بیفتند بپایت سرها آه در گریه نبینند تو را خواهرها از چه یا فاطمه یا فاطمه بر لب داری مگر از یاد تو رفته است که زینب داری حاضرم دست به گیسو بزنم- رد نکنی خیمه را با مژه جارو بزنم- رد نکنی حرف از سینه و پهلو بزنم- رد نکنی شد که یک بار به تو رو بزنم- رد نکنی؟! تن تو گر که بیفتد تن من می افتد تو اگر جان بدهی گردن من می افتد دلم آشفته و حیران شد و…حرفی نزدم نوبت رفتن یاران شد و…حرفی نزدم اکبرت راهی میدان شد و…حرفی نزدم در حرم تشنه فراوان شد و…حرفی نزدم بگذار این پسران نیز به دردی بخورند این دو تا شیر جوان نیز به دردی بخورند نذر خون جگرت باد ،جگر داشتنم سپرسینه ی تو سینه سپر داشتنم خاک پای پسران تو پسر داشتنم سر به زیرم مکن ای شاه به سر داشتنم سر که زیر قدم یار نباشد سر نیست خواهری که به فدایت نشود خواهر نیست راضی ام این دو گلم پرپر تو برگردند به حرم بر روی بال و پر تو برگردند له شده مثل علی اکبر تو برگردند دست خالی اگر از محضر تو برگردند… …دستمال پدرم را به سرم می بندم وسط معرکه چادر ،کمرم می بندم تو گرفتاری و من از تو گرفتارترم تو خریداری و من از تو خریدارترم من که از نرگس چشمان تو بیمارترم بخدا از همه غیر از تو جگردار ترم امتحان کن که ببینی چقدر حساسم بخداوندقسم شیرتر از عباسم بگذارم بروی،باز شود حنجرتو یا به دست لبه ای کُند بیفتد ،سر تو جان انگشت تو افتد پی انگشترتو می شودجان خودت گفت به من خواهرتو؟ طاقتم نیست ببینم جگرت می ریزد ذره ذره به روی نیزه سرت می ریزد علی اکبر لطیفیان علیهم السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872