ویترینیسم
اگر بهجز چشمِ بینا و گوشِ شنوا، از مقداری تفکرِ سنجشگر هم بهرهمند باشیم، خیلی سریع به یکجور عدمِتوازنِ واقعاً رایج و ظاهراً مقبول پی میبریم. برای پیشفهمِ این عدمِتوازنْ چرخی در اینستاگرام، مروری بر تیترهای مطبوعات، دوری در شبکههای تلویزیونی و ماهوارهای، و احتمالاً مداقهای در گفتوشنفتِ بسیاری از تیناِیجرها کافیست. اندکی مصداقیتر بگویم: لایوِ فلان بازیگرْ صدرنشینِ جستوجوگرِ اینستاگرام میشود، بَهمان مجری در تلویزیون دربارهٔ موسیقی نظرهای صفروصدی میدهد، صاحبِ فلان شرکت در ماهواره به دستاوردِ شرکتش مینازد، و سرعتِ بَهمان خلبان یا خودروران نُقلِ نَقلِ تیناِیجرها میگردد. اینجاست که شاعر میگوید: به هرجا بنگرم روی تو بینم!
مردمِ جهان را میتوانیم به دو دستهٔ کلی تقسیم کنیم: دستهٔ معدودِ اول، آنان که جلوی دوربیناند و در ویترین قرار دارند؛ و دستهٔ متعددِ دوم، آنان که پشتِ دوربیناند و در پستو خاک میخورند. من دستهٔ اول را «ویتریننشین» نام میدهم و دستهٔ دوم را «پستونشین» نام مینهم. حالا که از این اصطلاحاتِ مندرآوردیِ خودم پرده برداشتم، برای توضیحِ بیشتر راحتترم. همچنانکه دریافتید، آن بازیگر و مجری و شرکتدار و خلبان و خودروران، مصداقهای مفهومِ ویتریننشیناند. اما پستونشینان کداماند؟ آنان کسانیاند که چهبسا از ویتریننشینان بیشتر میکوشند؛ ولی چون از دوربین محروماند، مردم آنان را نمیشناسند و تلاشِ آنان را ارج نمینهند، حتی بعضاً از وجودشان ناآگاهاند.
تدوینگر و فیلمبردار و فیلمنامهنویس ساعتها میکوشند تا «بازیگر» جلوه کند، برنامهساز و صدابردار و نورپرداز روزها میکوشند تا «مجری» بدرخشد، صنعتگر و حسابدار و برنامهنویس ماهها میکوشند تا «شرکتدار» ببالد، و پژوهشگر و انباردار و مهندس سالها میکوشند تا «خلبان» و «خودروران» هنر بنماید. اِشکالِ ماجرا لزوماً در ویتریننشینیِ بازیگر و مجری و شرکتدار و خلبان و خودروران نیست، بلکه اِشکالِ ماجرا در ویتریننشینیِ دائمی و انحصاریِ آنان است. مثلاً اگر مهندس خود را در دخمهای محبوس نمیکرد تا طرحی بدیع و حسابشده بریزد، آن خودروران میتوانست با آن اطمینان پایش را روی گاز بگذارد و با اِن کیلومتر بر ساعت ناگهان بپیچد و قهقههٔ مستانه سر بدهد؟!
اما ممکن است الآن در حالی که پسِ سرتان را میخارانید، با خود بگویید «خُب، این وسط عدمِتوازن کجای قضیه است؟» واقعیت این است که همه چیز دارد به این عدمِتوازن در دیدهشدن دامن میزند. ما داریم بیرحمانه و چندشآورانه ویتریننشینان را بیشتر توی چشمِ همدیگر فرو میکنیم. رسانهها با وجودِ همهٔ کیاست و قدرتشان، خود را از سرِ استیصال به ویترینِ آنان تبدیل کردهاند. تاکنون هیچ از خود پرسیدهاید و به این وضع اعتراض کردهاید که چرا باید نود درصدِ میهمانانِ برنامههای تلویزیون از بازیگران باشند؟ چرا مثلاً پزشکان و پاکبانان و مددجویان و حسابداران میهمانِ تلویزیون نمیشوند؟ چرا نقاشان و نوازندگان و خوشنویسان و پیکرتراشان میهمانانِ آنبهآنِ تلویزیون نیستند؟
این عدمِتوازن روزی تمدن را به نابودی خواهد کشاند! وقتی کُشتیگیر و رزمیکار به شورای شهر میرود، وقتی فروشِ ترجمهٔ مجری و بازیگر چند برابر بیشتر از مترجمانِ کارکشته میشود، وقتی بازیکن و مربیِ فوتبال تیترهای مطبوعات را از آنِ خود میکند، ابتذال استیلا مییابد؛ آنان نه اندیشهٔ بکر و آفریننده دارند، نه دانشِ لازم و بسنده، نه نگاهِ سامانمند و سنجیده دارند، نه طرحی برای آینده؛ زیرا اساساً برای رهبریِ فکریِ جامعه بار نیامدهاند. کار و بارِ آنان چیزِ دیگری است؛ اما با یدککشیدنِ عنوانهای پرطمطراقی مانندِ هنرمند و قهرمان و نابغه، توجهِ تودهها را انگیختهاند و راهِ همگان را در کورهراهِ شهرت بستهاند. این نیز خود گونهای استثمار است؛ استثماری برای کسبِ شهرتِ حداکثری که البته میتواند به کسبِ ثروت و قدرت هم بینجامد!
ما با توجهِ بیشازحد به ویتریننشینان، خواهناخواه ریخت و رختشان را جلا میدهیم، شهرتشان را فربهتر میسازیم، برجِ عاجشان را رفعت میبخشیم، و در همهپرسیِ هرروزهٔ رهبریِ اندیشهها، به این ویترینیسمِ فرهنگسوز و تمدنبرانداز رأیِ آری میدهیم، غافل از اینکه تمدن را پستونشینان ساختهاند، نه ویتریننشینان!
نویسنده: #معین_پایدار
#انتقاد #فرهنگ #جامعه #آینده
پایگاه خبریفرهنگی «صبح شهرضا»
🆔 @sobhshahreza