eitaa logo
صبح شهرضا
920 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
27 فایل
کانال رسمی پایگاه خبری‌ و فرهنگی «صبح شهرضا» دارای مجوز رسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سردبیر: معین پایدار ارسال مطلب و تبلیغات: @moeenpaydar
مشاهده در ایتا
دانلود
قانون پارکینسون با بیان شهرضایی آن زمان‌ها که تحصیل هنوز فراگیر نشده بود، دخترکان را به‌جای دبستان، به قالی‌بافی می‌بردند تا هم قالی‌بافی را بیاموزند، هم پس از آموختن آن، کمک‌خرج خانه باشند. آن بی‌نوایان از طلوع تا غروب می‌بایست در آن‌جا می‌ماندند و قالی می‌بافتند. صاحب قالی‌بافی هم به‌زعم خود یا به‌توصیۀ مادران، بر دخترکان سخت می‌گرفته و تا می‌توانسته از آنان کار می‌کشیده. هر کدام از دخترکان هم سهمی مقرر داشته و می‌بایست حتماً آن مقدار قالی را می‌بافته تا می‌توانسته به خانه‌اش برود. بعضی وقت‌ها که دخترکی از رمق می‌افتاده یا تنبلی می‌کرده و از کارش عقب می‌مانده، با دیدنِ به‌زردی‌گراییدن رنگ آفتاب و نزدیک‌شدن غروب خورشید، انگار که جانی تازه گرفته باشد، تندتند کار می‌کرده و با همۀ توان به کارش شتاب می‌داده. صاحب قالی‌بافی که گویا همه‌کس و همه‌چیز را زیر نظر داشته، در نکوهشِ آن عادتِ رفتاری دخترک، با طعنه و کنایه چنین می‌گفته: آفدابْ به زَردی اوفداد بی‌عارْ به جَلدی اوفداد آفدابْ دَم زدنُش بود بی‌عارْ جون‌کَندنُش بود الغرض، این در شهرضا مَثلی شده است برای بیان حال کسی که در طول روز به‌طور معمول کار نمی‌کند و زمانی که به پایان مهلت کاری‌اش نزدیک می‌شود، ناگهان به تقلا می‌افتد و با نهایت سرعت، چند برابر معمول کار می‌کند. ظاهراً فرنگی‌ها این ویژگی را نام‌گذاری کرده‌اند و «قانون پارکینسون» نامش نهاده‌اند. نویسنده: پایگاه خبری‌فرهنگی «صبح شهرضا» 🆔 @sobhshahreza
ادویهٔ ما، ادویهٔ آن‌ها وقتی در فارسی معیار می‌گوییم «ادویه»، مجموعه‌ای نسبتاً متنوع از چاشنی‌های غذایی برایمان تداعی می‌شود. از هِل و دارچین و زیره گرفته تا زردچوبه و انواع فلفل، در فارسیِ معیار جزو مجموعهٔ موسوم به ادویه به‌ حساب می‌آیند. اما در شهرضا چنین نیست. ادویه که ما شهرضایی‌ها آن را «عَدووه» تلفظ می‌کنیم، فقط برای اطلاق به «زردچوبه» به‌ کار می‌رود و بنابراین واژه‌ای مفرد تلقی می‌شود؛ درحالی‌که لفظ ادویه در اَصلْ جمع مکسر «دواء» است. بقیهٔ چاشنی‌ها در شهرضا با همان اسم خودشان نامیده می‌شوند و ادویه به‌ شمار نمی‌آیند. بنابراین از نظر زبان‌شناسی، ادویه در گویش شهرضایی، دست‌خوشِ «تخصیص معنایی» شده است. تخصیص معنایی یعنی این‌که یک لفظ در جایی یا در زمانی بر چند چیز دلالت کند؛ ولی همان لفظ در جایی دیگر یا در زمانی دیگر بر تعداد چیزهای کم‌تری دلالت داشته باشد. نویسنده: پایگاه خبری‌فرهنگی «صبح شهرضا» 🆔 @sobhshahreza
یقین نه در حد ترک‌زبان‌های آذربایجان و نه به‌اندازۀ عرب‌زبان‌های خوزستان، اما به‌قدری بسیار کم‌تر، ما شهرضایی‌ها هم معنای اصلی و رسمی بعضی از واژه‌ها را وقتی به مدرسه می‌رویم متوجه می‌شویم. مثلاً خود من در کلاس چهارم و حین تمرین ترجمۀ قرآن دریافتم که «یقین» برخلاف استنباط و استعمال ما شهرضایی‌ها، برای بیان «شک و احتمال» به‌ کار نمی‌رود، بلکه «قطعیت و مطلقیت» را می‌رساند‌، و آن‌ هم غالباً در نقش «اسم» و «صفت» ظاهر می‌شود، نه صرفاً «قید». به این نمونه‌ توجه کنید: + نِم خاله‌ از تِیْرون اومِدِس؟ - چوم. یَقین... . بازگردان به فارسی معیار: + آیا خاله از تهران آمده است؟ - هیچ نمی‌دانم. احتمالاً... . به این نکته و نکته‌هایی از این دست باید در قسمت معناشناسیِ توصیف گویش‌نامه‌ها توجه کرد؛ قسمتی که معمولاً در توصیف‌ها چنان که می‌باید، حقش ادا نمی‌شود و مغفول یا ناقص می‌ماند. نویسنده: پایگاه خبری‌فرهنگی «صبح شهرضا» 🆔 @sobhshahreza
«نسل زِد» و مسئلهٔ شکاف نسلی زمانی که اِمیل لیتره، لغت‌نامه‌نویس فرانسوی، اولین بار در لغت‌نامۀ زبان فرانسه واژۀ «نسل» را تعریف کرد، چه‌بسا گمان نمی‌بُرد روزی برسد که این واژه تا بدین حد چندبُعدی و چندمعنا باشد. او خیلی ساده نسل را چنین تعریف کرد: «همۀ کسانی که کم‌وبیش در یک زمانه زندگی می‌کنند.» این تعریف در زمانۀ ما گرچه ممکن است جامع باشد، اما قطعاً مانع نیست و بیش‌ازحد نادقیق و کلی است. نسل را برابر ۳۰ سال هم در نظر می‌گیرند، یعنی تفاوت هر نسل با نسل بعد از خودش ۳۰ سال است؛ لابد برای این‌که افراد معمولاً در ۳۰سالگی تولیدِمثل می‌کنند. معیار این تعریف کاملاً زیستی است و آن هم بیش‌ازحد تقلیل‌زده و ساده‌انگارانه است. تعریف دقیق‌تر شاید چنین باشد: کسانی که در یک زمانه زندگی می‌کنند و تجربه‌های اجتماعی و فرهنگی مشترکی دارند. بنابراین شرایط فرهنگی و اجتماعی در مرزبندی نسل‌ها نقش به‌مراتب پررنگ‌تری دارد تا دهگان‌های سال‌شماری و موعدهای تولیدِمثل. به نظر می‌رسد تولد و زندگی در دهۀ اول قرن بیست‌ویکم که با گسترش برق‌آسای اینترنت همراه بوده، مهم‌ترین علت شکاف نسلی میان نسل زِد با نسل‌های پیش از آن است. اما اکنون که از این شکاف آگاهیم، چه باید کنیم؟ انکار یا هشدار؟ قطعاً هیچ کدام! اگرچه این تغییرِ ناگهانی و شکافِ برآمده از آن در نگاه اول خوف‌ناک و خطرناک به نظر می‌رسد، اما به‌هرحال باید آن را بپذیریم و بکوشیم که هرچه بیش‌تر و زودتر با نسل جدید کنار بیاییم و هم‌زیستی کنیم. نویسنده: پایگاه خبری‌فرهنگی «صبح شهرضا» 🆔 @sobhshahreza
«شیدان‌شید» یعنی‌چه؟ نام خانوادگی شماری از شهرضایی‌ها «شیدان‌شید» است. مردم شهرضا و ازجمله کسانی که این نام خانوادگی را برای خود برگزیده‌اند، این واژه را «شِیدان‌شید» تلفظ می‌کنند؛ ولی غالباً نمی‌دانند یعنی‌چه و به‌ نظر می‌رسد واژه‌ای بی‌معناست. البته هیچ چنین نیست و نه‌تنها بامعناست، بلکه بسیار هم ریشه‌دار و بااصالت است؛ اما برای دریافت معنای آن باید قدری صرف بدانیم و کمی با فارسی میانه آشنا باشیم. لفظ «شید» در فارسیِ میانه* یعنی «نور». «شیدان» هم جمعِ همان شید است و یعنی «نورها». در فارسی یک سازوکار واژه‌سازی هست که سنتیان آن را «ترکیب مقلوب» می‌نامند. ترکیب مقلوب یعنی ترکیبی که جابه‌جا شده است. وقتی می‌خواهیم در فارسی یک یا چند اسم یا صفت را به یک اسم اضافه کنیم، برای ارتباط‌دادن میان آن واژه‌ها، از کسره بهره می‌گیریم؛ مثلاً می‌گوییم «گلِ سرخ» یا «شهرِ تهران»، و اگر بخواهیم آن ترکیب‌ها را به‌ حالت ترکیب مقلوب دربیاوریم، می‌شوند «سرخْ‌گل» و «تهرانْ‌شهر»؛ یعنی کسره را برمی‌داریم و ترتیب واژه‌ها را برعکس می‌کنیم. واژۀ «شیدان‌شید» هم دقیقاً بر اساس همین سازوکارِ ترکیب مقلوب ساخته شده است؛ پس در اصل چنین بوده است: «شیدِ شیدان» که یعنی «نورِ نورها». حالا اگر همین ترکیب را به عربی برگردانیم، می‌شود: «نور الأنوار». این اصطلاح را شهاب‌الدین سُهروَردی در «فلسفۀ اِشراق» به‌ کار گرفته است. سهروردی برای تنظیم فلسفه‌اش از حکمت ایران باستان بسیار اثر پذیرفته و بعضی از اصطلاحات فلسفه‌اش را با توجه به اصطلاحات آن ساخته است. نور الأنوار هم ترجمۀ لفظ‌به‌لفظ عربی همان شیدان‌شید است. پی‌نوشت: زبان فارسی به سه دوره‌ تقسیم می‌شود: ۱. فارسی باستان ۲. فارسی میانه ۳. فارسی نو *زبان فارسیِ میانه از ۳۳۱ پیش‌ از میلاد تا ۸۶۷ بعد از میلاد در ایران رواج داشته است. نویسنده: پایگاه خبری‌فرهنگی «صبح شهرضا» 🆔 @sobhshahreza
خودکُشیِ خاموش همین‌طور که دارم دور میدان دور می‌زنم و می‌خواهم وارد خیابان ‌بشوم، سریع زیرچشمی، نگاهی به ساعت ماشین می‌اندازم. برای یک‌ لحظه چهار عدد سبزرنگ صفحۀ ذهنم را پر می‌کنند؛ ۱۱:۱۱. ناگهان، وهم شبحی که در آینه‌بغل نمایان ‌شده، تصویر چهارخطِ موازی یشمی‌رنگ ساعت ماشین را به‌هم ‌می‌ریزد. در آینه‌بغل سمت چپ خیره ‌‌می‌شوم. نمی‌توانم تشخیص‌ بدهم چیست. دست‌به‌دامن آینۀ وسط می‌شوم. تصویر به آن گنگی نیست؛ اما هنوز هم وهم شبح به همان تاری و کوری‌ است. خیابان خلوت ‌است. آرام‌آرام سرعتم را کم ‌می‌کنم، صدای موسیقی را می‌بندم و شیشه را پایین‌ می‌کشم تا با چشمان خودم این موجود مرموز را ببینم. تنها چیزی که دست‌گیرم ‌می‌شود این است که واقعاً چیزی دارد نزدیکم‌ می‌شود. کم‌کم وهم بَرَم‌ می‌دارد. الآن دیگر تقریباً کنار خیابان ایستاده‌ام. چشم‌هایم را به سایۀ موهوم دوخته‌ام و گوش‌هایم را به پیشوازش فرستاده‌ام. بازتاب کورسوی تیرهای چراغ‌‌برق که بریده‌بریده به شبح روان می‌خورَد در چشمم می‌نشیند. حریص‌تر‌ می‌شوم. اند‌ک‌اندک، ذره‌ذره، آهسته‌آهسته، تصویر برایم واضح‌ می‌شود. تعجب‌ می‌کنم. هیچ فکرش را نمی‌کردم که آن جسمِ موهوم، آن موجودِ مرموز، آن سایۀ خوف‌آلود این باشد. ویژژژ... اول از خودم خنده‌ام گرفت و به ترس بی‌اساسم خندیدم؛ اما بعد صحنه‌ای را تصور‌ کردم که حتی تصورِ احتمالش هم برایم آزاردهنده بود و هست. اگر نمی‌دیدمش و زیرش می‌گرفتم چه می‌شد؟ کدام زن بی‌چاره‌ای بیوه ‌می‌شد؟ مادرش با داغ پسر چه می‌کرد؟ چند کودک یتیم‌ می‌شدند؟ همین طور که خودم را سرزنش ‌می‌کردم، بی‌وقفه پیش خودم می‌گفتم: می‌بایست بیش‌تر دقت‌ می‌کردم. بعد از این بیش‌تر حواسم را جمع‌ می‌کنم. شاید چشمانم ضعیف ‌شده‌اند. باید شمارۀ عینکم را بالاتر ببرم. اصلاً باید چشم‌هایم را عمل‌ کنم! ولی من که همین یک هفتۀ پیش بینایی‌سنجی بودم و نشانه‌ها را به‌وضوح تشخیص‌ می‌دادم. آیا اگر من زیرش می‌گرفتم تقصیر از من بود؟ فقط من مقصر ‌بودم؟ یعنی او هیچ ‌تقصیری نداشت؟ اگر چراغ موتورسیکلتش روشن بود، باز هم این‌قدر دیدنش برایم دُشوار می‌بود؟ پیش خودم گفتم شاید چراغش خراب بوده. بعد خودم جواب خودم را دادم و دوباره با خودم فکر کردم که مگر یک چراغ موتورسیکلت چه‌قدر قیمت‌ دارد؟ مگر فناوری پیچیده‌ای دارد؟ مگر قحطی چراغ موتورسیکلت آمده؟ همۀ تقصیرش به گردن خودش است. بعد از آن شب که ذهنم به موتورسیکلت‌های چراغ‌‌خاموش حساس‌ شده، به‌وفور چراغ‌خاموش‌هایی را می‌بینم که بی‌خیال و آزاد از هفت‌ دولت، در خیابان‌ها پرسه ‌‌می‌زنند و انگار‌نه‌انگار که ممکن ‌است هر لحظه از چشم دور ‌بمانند و زندگی‌شان را ببازند و خانمان خانواده‌شان را براندازند. چراغ‌خاموش‌ها، اگر شما چراغ‌روشن‌ها را می‌بینید، والله به این معنا نیست که آن‌ها هم شما را می‌بینند؛ پس تا کار از کار نگذشته، دست ‌بجنبانید لطفاً! نویسنده: پایگاه خبری‌فرهنگی «صبح شهرضا» 🆔 @sobhshahreza
صبح شهرضا
معنای این اصطلاح شهرضایی چیست؟ نون دن‌گیر #فرهنگ #گویش #لهجه #شهرضا پایگاه خبری‌فرهنگی «صبح شهرض
نون‌دَن‌گیر «نون‌دن‌گیر» یا همان «نون دن‌گیر» اصطلاحی قمشه‌ای است برای اطلاق به وعده‌ای غذایی که صرفاً به‌عنوانِ شکم‌سیرکن مصرف می‌شود؛ همان که در اصطلاحِ عامیانه «ته‌بندی» خوانده می‌شود. اکنون می‌خواهم از قِبلِ این اصطلاح، به دو پدیدۀ زبان‌شناختی بپردازم. نخست آن‌که نون‌دن‌گیر نوعی صفت است، البته اسمی است که صفت شده. مثلاً می‌گویند «اینی که الان داری می‌خوری، نون‌دن‌گیره؟» و منظور این است که «اینی را که الان داری می‌خوری به‌عنوانِ وعدۀ نون‌دن‌گیر داری می‌خوری؟» اما اصلِ این اصطلاح یک عبارت است که در اصل از «اسم + کسرۀ اضافه + صفت» تشکیل شده است، یعنی «نون + ــِ + دن‌گیر». لابد می‌پرسید پس چرا در تلفظ‌های گویشِ قمشه‌ای خبری از کسرۀ اضافه نیست. علت این است که در گویشِ قمشه‌ای اصولاً کسرۀ اضافه تلفظ نمی‌شود و نقشِ کسرۀ اضافه را یک مکثِ کوتاه بازی می‌کند. البته گاه‌گاه در برخی از عبارات، کسرۀ اضافه به‌مانندِ گویشِ اصفهانی با تلفظِ «ای» نمود می‌یابد؛ اما در همان عبارات هم می‌توان صرفاً از همان مکثِ کوتاه بهره گرفت و منظور را با صحت و دقت رساند؛ مثلاً در عبارتِ «ماشینی مشدی‌ممدلی» آوای «ای» پایانیِ واژۀ «ماشینی» در نقشِ کسرۀ اضافه نمود یافته است؛ اما می‌توان به‌جای تلفظِ این «ای»، با یک مکثِ کوتاه همان منظور را با صحت و دقت رساند. برای این‌که موضوع روشن‌تر شود، چند نمونۀ مشابهِ دیگر می‌آورم: کتابْ مَ: کتابِ من غِذاوا مادِرُم: غذاهای مادرم بونه بنی‌اسرائیلی: بهونۀ بنی‌اسرائیلی کاراکاسبی پررونقْ او روزا: کاروکاسبیِ پررونقِ اون روزا سوبو گِلیه: همان سبوی گلِی (توجه: «ــه» در «گلیه» معرفه‌ می‌کند) و اما توضیح پدیدۀ زبان‌شناختیِ دوم با توضیحِ معنای «دن‌گیر». دن‌گیر همان «دَهَن‌گیر» است؛ ولی مگر چه تغییری می‌کند که این‌چنین تلفظ می‌شود؟ در میانِ فرایندهای واجی، فرایندی هست موسوم به «کِشش جبرانی»؛ بدین معنا که یک صامت تلفظ نمی‌شود و در عوضْ معادلِ زمانی که لازم بوده تا آن صامت تلفظ شود، به طولِ تلفظِ مصوتِ قبلش اضافه می‌شود. این فرایند در فارسیِ معیارِ گفتاری هم وجود دارد؛ البته غالباً برای صامت‌های معیّن و محدود. در واژۀ «شعر» که تشکیل شده است از «ش + ــِ + ع + ر»، صامت «ع» تلفظ نمی‌شود و در عوضْ معادلِ زمانی که لازم است تا تلفظ شود، به طولِ تلفظِ مصوتِ «ــِ» اضافه می‌شود؛ بنابراین شعر در فارسیِ معیارِ گفتاری «شِر» تلفظ می‌شود، ولی با کسره‌ای که دوبرابرِ معمول کشیده شده است. در واژۀ «شهر» هم چنین است. در شهر که تشکیل شده است از «ش + ــَ + ه + ر»، صامتِ «ه» تلفظ نمی‌شود و در عوضْ معادلِ زمانی که لازم است تا تلفظ شود، به طولِ تلفظِ مصوت «ــِ» اضافه می‌شود؛ بنابراین شهر در فارسیِ معیارِ گفتاری «شَر» تلفظ می‌شود، ولی با فتحه‌ای که دوبرابرِ معمول کشیده شده است. این فرایندِ واجی در واژۀ «دهن» هم رخ داده و سبب شده است که «ه» حذف شود و معادلِ زمانی که برای تلفظِ آن لازم بوده، به طولِ «ــَ» اضافه گردد؛ از این رو «دهن» در گویشِ قمشه‌ای «دَن» تلفظ می‌شود، ولی با فتحه‌ای دوبرابرِ معمول. نویسنده: پایگاه خبری‌فرهنگی «صبح شهرضا» 🆔 @sobhshahreza
زبان فارسی، زبان رسمی، زبان مادری در سال ۱۹۹۹، یونسکو ۲۱ فوریه را «روز جهانی زبان مادری» نامید. مناسبتش کشته‌شدن ۵ دانش‌جو در ۲۱ فوریهٔ ۱۹۵۲ بود که خواهان به‌رسمیت‌شناختن زبان بنگالی به‌عنوان زبان رسمی یکی از ایالت‌های پاکستان (بنگلادش کنونی) بودند. هدف از این نام‌گذاری حمایت از گوناگونی زبان‌ها و رواج‌دادن آموزش زبان‌های مختلف بود. متن زیر به‌مناسبت این روز نوشته شده است. یکی از ستون‌های بنیادین هویت هر کشور زبان آن کشور است. برخورداری از زبان زایا و پویا برای هر ملت، نشانهٔ برخورداری آن از فرهنگ زایا و پویاست؛ زیرا بخش عمدهٔ فرهنگ هر ملت در زبانش نهفته‌ است. مردمی که زبان خود را فراموش کنند، خواسته یا ناخواسته و آگاهانه یا ناآگاهانه، قالب و غالب فرهنگ خود را فراموش‌ کرده‌اند. هر مَثل، هر اصطلاح، هر نوا و نغمه و سُروده، گوشه‌ای از فرهنگ آن مردم را در خود جای داده ‌است. این فرهنگ که درون زبان جا خوش ‌کرده‌، طی سال‌ها هم‌چنان درونش انباشته ‌می‌شود و روز‌به‌روز پربارتر ‌می‌گردد؛ بنابراین زبان گنجینه‌ای می‌شود بسیار غنی از فرهنگ آن ملت. هم‌چنین در هر جامعه، زبان از یک سو یکی از مشخصه‌های وحدت‌بخش و از دیگر سو یکی از مؤلفه‌های تمایزبخش به آن جامعه است؛ یعنی از یک‌‌ طرف به مردم درون آن اجتماع وحدت‌ ‌می‌بخشد و از طرف دیگر به همان مردم در تقابل ‌با مردمان جامعه‌های دیگر تمایز ‌می‌‌دهد؛ مثلاً زبان فارسی که زبان رسمی ایران است، برای ایرانیان درون این کشور با وجود این‌که از دین و مذهب و قومیت یک‌سانی نیستند، وسیلهٔ مشترکِ ارتباط است و همین اشتراکِ همگانی وحدت را به‌‌ ارمغان ‌می‌آورَد. حال، همین زبان که درون مرزهای کشور ایران به مردمش وحدت‌ می‌بخشد، ایرانیان را از مردم کشورهای دیگر تمایز می‌دهد؛ مثلاً ایرانی‌ها را از روس‌ها، چینی‌ها، فرانسوی‌ها، آلمانی‌ها و... متمایز می‌کند. پس زبان فارسی ضمن این‌که به‌عنوان وسیلهٔ مشترکِ ارتباط به ما ایرانیان وحدت ‌می‌دهد، ما را از مردم کشورهای دیگر متمایز ‌می‌کند و به ما هویت منحصربه‌فرد می‌بخشد. لهجه هم در سطح محدودتر و با نقش کم‌رنگ‌تر، همین اهمیت را برای شهرها و روستاها و به‌‌طور کلی برای خُرده‌فرهنگ‌های درون هر کشور دارد. لهجهٔ مردم هر منطقه، ابزار مشترک و خاص‌تر ارتباط مردم آن با هم‌دیگر است و ضمن این‌که به آن‌ها وحدت دو چندان می‌دهد، آن مردم را از مردم دیگر خُرده‌فرهنگ‌ها متمایز کرده، بر هویت خاص و منحصربه‌فرد آنان تأکید می‌کند. اگر مردم اهل شهر یا روستایی، چه بر سر بهره‌مندیِ حداکثری از موقعیتِ پیرامون چه بر اثر آمیختگیِ زیاده‌ازحد با شهرها و روستاهای دیگر لهجهٔ خود را ببازند، در عملْ بخش مهم و عمدهٔ فرهنگ بومی خود و به‌دنبال آن، هویت منحصربه‌فرد خود را باخته‌اند؛ هویتی که دست‌آورد قرن‌ها تعامل با اقلیم بومی و صدها سال تجربهٔ اجتماعی است. در این همهمهٔ جهانی‌شدن که فرهنگ غالبْ خواه‌ناخواه فرهنگ‌های دیگر را می‌بلعد و در خود حل‌ می‌کند، نه‌تنها نباید‌ در حفظ فرهنگ بومی تردید و سستی کرد، بلکه می‌باید با قدرت و جدیت به گسترش آن همت ‌گماشت؛ البته این نکته را هم باید همواره در نظر داشت که حفظ و گسترش فرهنگ بومی که بخش درخور توجه آن هم لهجهٔ بومی است، باید کاملاً آگاهانه و هوش‌مندانه باشد؛ وگرنه هر اقدام ناسنجیده‌ای چه‌بسا نتیجهٔ عکس بدهد. نویسنده: پایگاه خبری‌فرهنگی «صبح شهرضا» 🆔 @sobhshahreza
🔳 مناسبت‌های امروز 🔳 ۱۳ تیر ۱۴۰۴ ۰۴ ژوئیه ۲۰۲۵ ۰۸ محرّم ۱۴۴۷ ◾️مناسبت‌های شهرستان شهرضا: با استناد به تقویم فرهنگی شهرضا مصطفی منصف و احمدرضا صیادی 🔻تولد منوچهر نعیم شاعر، متخلص به «خِرد» در سال ۱۳۱۵ ◾️مناسبت‌های کشوری: 🔻روز دماوند 🔻روز نویسنده در تقویم ایران باستان، تیرگان که برابر ۱۳ تیرماه است، روز بزرگ‌داشت نویسندگان بوده است. 🔻تولد محمدعلی فروغی (ملقب به ذُکاءالمُلک) نویسنده و مترجم و سیاست‌مدار در سال ۱۲۵۶ 🔻درگذشت دکتر محمد معین مؤلف فرهنگ فارسی معین (۶جلدی) در سال ۱۳۵۰ 🔻درگذشت صادق چوبک نویسندۀ ایرانی و از پدران داستان‌نویسی نوین ایران در سال ۱۳۷۷ ◾️مناسبت‌های جهانی: 🔻روز استقلال ایالات متحدۀ آمریکا تصویب اعلامیۀ استقلال ایالات متحدۀ آمریکا در سال ۱۷۷۶ تهیه‌کننده: پایگاه خبری‌فرهنگی «صبح شهرضا»
منوچهر نعیم منوچهر نعیم ۱۳ تیر ۱۳۱۵ در شهرضا متولد شد. دوران تحصیلات ابتدایی را در شهرضا گذراند. او از سال پنجم دبستان، شعر می‌سرود و «خِرد» تخلص می‌کرد. در سال ۱۳۳۴، پس از اخذ دیپلم، در آموزش و پرورش شهرضا استخدام شد و در دبیرستان تدریس کرد. سپس در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه اصفهان فارغ التحصیل شد. او در امتحان بورس (فول‌برایت) با رتبهٔ یک عازم آمریکا شد و در دانشگاه جورج‌تاون واشنگتن در کلاس‌های آموزشی و تخصصی زبان انگلیسی شرکت کرد و دورهٔ تکمیلی آن را به‌دعوت شورای فرهنگی بریتانیا، در لندن گذراند. در سال ۱۳۴۲، علاوه بر تدریس در دبیرستان‌های شهرضا، در سِمت دبیر اجرایی کمیتهٔ ملی «پیکار با بی‌سوادی» خدمت کرد. وی از سال ۱۳۴۹، به معاونت آموزش و پرورش شهرضا منصوب شد و به‌درخواست خودش، تا فرارسیدن بازنشستگی، در این سمت و به‌عنوان سرپرست اداره خدمت کرد. منوچهر نعیم در ۲۵ اسفند ۱۳۸۷ درگذشت. تاکنون یک کتاب گزیده از اشعار او با عنوان نوبهار خرد و یک کتاب دیگر با عنوان گل‌چینی از گلستان شعر و ادب شهرضا منتشر شده است. تهیه‌کننده: پایگاه خبری‌فرهنگی «صبح شهرضا»
🔳 مناسبت‌های امروز 🔳 ۱۹ تیر ۱۴۰۴ ۱۰ ژوئیه ۲۰۲۵ ۱۴ محرم ۱۴۴۷ ◾️مناسبت‌های شهرستان شهرضا: با استناد به تقویم فرهنگی شهرضا مصطفی منصف و احمدرضا صیادی 🔻وفات حکیم زاهد مشهور به «ابوالمعارف» در سال ۱۳۳۲ 🔻تولد دکتر نصرالله شاملی استاد ادبیات عرب دانشگاه اصفهان در سال ۱۳۳۲ 🔻وفات بهروز سلطانیان شاعر، متخلص به «ریحان» در سال ۱۳۸۱ 🔻وفات عبدالحسین جعفرپور پژوهشگر فرهنگ عامهٔ شهرضا در سال ۱۳۹۱ 🔻وفات مهدیه الهی قمشه‌ای شاعر و سخنران در سال ۱۳۹۵ ◾️مناسبت‌های کشوری: 🔻افشای کودتای نوژه ◾️مناسبت‌های جهانی: 🔻روز نیکولا تسلا دانشمند و مخترع حوزهٔ الکتریسیته 🔻روز جهانی استقلال انرژی 🔻روز جهانی قانون تهیه‌کننده: پایگاه خبری‌فرهنگی «صبح شهرضا»
محمد شیرعلی شهرضا محمد شیرعلی شهرضا در ۰۱ مرداد ۱۳۶۵ در شهرضا به دنیا آمد. او تحصیلاتش را در یزد و تهران دنبال کرد و در سال ۱۳۸۲ در حالی که دانش‌آموز کلاس دوم دبیرستان بود، طرح «نهان‌نگاری داده در تصویر» را ارائه کرد و موفق شد جایزۀ جشنوارۀ خوارزمی را دریافت کند. وی از دانش‌آموختگان دبیرستان علامه حلی تهران و از دانشجویان ممتاز دانشگاه صنعتی شریف بود. محمد شیرعلی در دورهٔ کارشناسی، ۸۰ مقاله در کنفرانس‌های بین‌المللی و ۱۳ مقاله در مجلات معتبر علمی‌پژوهشی داشت و یک اختراع ثبت‌شده نیز از خود باقی گذاشت. محمد شیرعلی در زمینۀ کپچا برای زبان فارسی تحقیق می‌کرد و در این زمینه چند اختراع ثبت‌شده و مقالۀ علمی دارد. او همچنین یک کتاب به‌عنوان «آموزش الگوریتم‌ها» نوشته است. زمینه‌های پژوهش موردعلاقۀ او نهان‌نگاری اطلاعات، برنامه‌نویسی تلفن همراه و سیستم‌های تفکیک کاربران انسانی از ماشین بود. وی در ۰۳ مرداد ۱۳۸۷ بر اثر بیماری درگذشت. از افتخارات اوست: ــ برگزیدۀ پنجمین جشنوارۀ جوان خوارزمی در سال ۱۳۸۲ ــ دانشجوی نمونۀ کشوری در مقطع کارشناسی در سال ۱۳۸۶ ــ پژوهشگر جوان ممتاز انجمن رمز ایران در مقطع کارشناسی ــ جوان‌ترین محقق در دومین کنفرانس بین‌المللی ایکتا ــ جوان‌ترین محقق در یازدهمین کنفرانس بین‌المللی انجمن کامپیوتر ایران تهیه‌کننده: پایگاه خبری‌فرهنگی صبح شهرضا