eitaa logo
صبح شهرضا
1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
27 فایل
کانال رسمی پایگاه خبری‌ و فرهنگی «صبح شهرضا» دارای مجوز رسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سردبیر: معین پایدار ارسال مطلب و تبلیغات: @moeenpaydar
مشاهده در ایتا
دانلود
خودکُشیِ خاموش همین‌طور که دارم دور میدان دور می‌زنم و می‌خواهم وارد خیابان ‌بشوم، سریع زیرچشمی، نگاهی به ساعت ماشین می‌اندازم. برای یک‌ لحظه چهار عدد سبزرنگ صفحۀ ذهنم را پر می‌کنند؛ ۱۱:۱۱. ناگهان، وهم شبحی که در آینه‌بغل نمایان ‌شده، تصویر چهارخطِ موازی یشمی‌رنگ ساعت ماشین را به‌هم ‌می‌ریزد. در آینه‌بغل سمت چپ خیره ‌‌می‌شوم. نمی‌توانم تشخیص‌ بدهم چیست. دست‌به‌دامن آینۀ وسط می‌شوم. تصویر به آن گنگی نیست؛ اما هنوز هم وهم شبح به همان تاری و کوری‌ است. خیابان خلوت ‌است. آرام‌آرام سرعتم را کم ‌می‌کنم، صدای موسیقی را می‌بندم و شیشه را پایین‌ می‌کشم تا با چشمان خودم این موجود مرموز را ببینم. تنها چیزی که دست‌گیرم ‌می‌شود این است که واقعاً چیزی دارد نزدیکم‌ می‌شود. کم‌کم وهم بَرَم‌ می‌دارد. الآن دیگر تقریباً کنار خیابان ایستاده‌ام. چشم‌هایم را به سایۀ موهوم دوخته‌ام و گوش‌هایم را به پیشوازش فرستاده‌ام. بازتاب کورسوی تیرهای چراغ‌‌برق که بریده‌بریده به شبح روان می‌خورَد در چشمم می‌نشیند. حریص‌تر‌ می‌شوم. اند‌ک‌اندک، ذره‌ذره، آهسته‌آهسته، تصویر برایم واضح‌ می‌شود. تعجب‌ می‌کنم. هیچ فکرش را نمی‌کردم که آن جسمِ موهوم، آن موجودِ مرموز، آن سایۀ خوف‌آلود این باشد. ویژژژ... اول از خودم خنده‌ام گرفت و به ترس بی‌اساسم خندیدم؛ اما بعد صحنه‌ای را تصور‌ کردم که حتی تصورِ احتمالش هم برایم آزاردهنده بود و هست. اگر نمی‌دیدمش و زیرش می‌گرفتم چه می‌شد؟ کدام زن بی‌چاره‌ای بیوه ‌می‌شد؟ مادرش با داغ پسر چه می‌کرد؟ چند کودک یتیم‌ می‌شدند؟ همین طور که خودم را سرزنش ‌می‌کردم، بی‌وقفه پیش خودم می‌گفتم: می‌بایست بیش‌تر دقت‌ می‌کردم. بعد از این بیش‌تر حواسم را جمع‌ می‌کنم. شاید چشمانم ضعیف ‌شده‌اند. باید شمارۀ عینکم را بالاتر ببرم. اصلاً باید چشم‌هایم را عمل‌ کنم! ولی من که همین یک هفتۀ پیش بینایی‌سنجی بودم و نشانه‌ها را به‌وضوح تشخیص‌ می‌دادم. آیا اگر من زیرش می‌گرفتم تقصیر از من بود؟ فقط من مقصر ‌بودم؟ یعنی او هیچ ‌تقصیری نداشت؟ اگر چراغ موتورسیکلتش روشن بود، باز هم این‌قدر دیدنش برایم دُشوار می‌بود؟ پیش خودم گفتم شاید چراغش خراب بوده. بعد خودم جواب خودم را دادم و دوباره با خودم فکر کردم که مگر یک چراغ موتورسیکلت چه‌قدر قیمت‌ دارد؟ مگر فناوری پیچیده‌ای دارد؟ مگر قحطی چراغ موتورسیکلت آمده؟ همۀ تقصیرش به گردن خودش است. بعد از آن شب که ذهنم به موتورسیکلت‌های چراغ‌‌خاموش حساس‌ شده، به‌وفور چراغ‌خاموش‌هایی را می‌بینم که بی‌خیال و آزاد از هفت‌ دولت، در خیابان‌ها پرسه ‌‌می‌زنند و انگار‌نه‌انگار که ممکن ‌است هر لحظه از چشم دور ‌بمانند و زندگی‌شان را ببازند و خانمان خانواده‌شان را براندازند. چراغ‌خاموش‌ها، اگر شما چراغ‌روشن‌ها را می‌بینید، والله به این معنا نیست که آن‌ها هم شما را می‌بینند؛ پس تا کار از کار نگذشته، دست ‌بجنبانید لطفاً! نویسنده: پایگاه خبری‌فرهنگی «صبح شهرضا» 🆔 @sobhshahreza