eitaa logo
صبح شهرضا
930 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
27 فایل
کانال رسمی پایگاه خبری‌ و فرهنگی «صبح شهرضا» دارای مجوز رسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سردبیر: معین پایدار ارسال مطلب و تبلیغات: @moeenpaydar
مشاهده در ایتا
دانلود
ویترینیسم اگر به‌جز چشمِ بینا و گوشِ شنوا، از مقداری تفکرِ سنجشگر هم بهره‌مند باشیم، خیلی سریع به یک‌جور عدمِ‌توازنِ واقعاً رایج و ظاهراً مقبول پی می‌بریم. برای پیش‌فهمِ این عدمِ‌توازنْ چرخی در اینستاگرام، مروری بر تیترهای مطبوعات، دوری در شبکه‌های تلویزیونی و ماهواره‌ای، و احتمالاً مداقه‌ای در گفت‌وشنفتِ بسیاری از تین‌اِیجرها کافیست. اندکی مصداقی‌تر بگویم: لایوِ فلان بازیگرْ صدرنشینِ جست‌وجوگرِ اینستاگرام می‌شود، بَهمان مجری در تلویزیون دربارهٔ موسیقی نظرهای صفروصدی می‌دهد، صاحبِ فلان شرکت در ماهواره به دستاوردِ شرکتش می‌نازد، و سرعتِ بَهمان خلبان یا خودروران نُقلِ نَقلِ تین‌اِیجرها می‌گردد. این‌جاست که شاعر می‌گوید: به هرجا بنگرم روی تو بینم! مردمِ جهان را می‌توانیم به دو دستهٔ کلی تقسیم کنیم: دستهٔ معدودِ اول، آنان که جلوی دوربین‌اند و در ویترین قرار دارند؛ و دستهٔ متعددِ دوم، آنان که پشتِ دوربین‌اند و در پستو خاک می‌خورند. من دستهٔ اول را «ویترین‌نشین» نام می‌دهم و دستهٔ دوم را «پستونشین» نام می‌نهم. حالا که از این اصطلاحاتِ من‌درآوردیِ خودم پرده برداشتم، برای توضیحِ بیش‌تر راحت‌ترم. هم‌چنان‌که دریافتید، آن بازیگر و مجری و شرکت‌دار و خلبان و خودروران، مصداق‌های مفهومِ ویترین‌نشین‌اند. اما پستونشینان کدام‌اند؟ آنان کسانی‌اند که چه‌بسا از ویترین‌نشینان بیش‌تر می‌کوشند؛ ولی چون از دوربین محروم‌اند، مردم آنان را نمی‌شناسند و تلاشِ آنان را ارج نمی‌نهند، حتی بعضاً از وجودشان ناآگاه‌اند. تدوینگر و فیلم‌بردار و فیلم‌نامه‌نویس ساعت‌ها می‌کوشند تا «بازیگر» جلوه‌ کند، برنامه‌ساز و صدابردار و نورپرداز روزها می‌کوشند تا «مجری» بدرخشد، صنعتگر و حساب‌دار و برنامه‌نویس ماه‌ها می‌کوشند تا «شرکت‌دار» ببالد، و پژوهشگر و انباردار و مهندس سال‌ها می‌کوشند تا «خلبان» و «خودروران» هنر بنماید. اِشکالِ ماجرا لزوماً در ویترین‌نشینیِ بازیگر و مجری و شرکت‌دار و خلبان و خودروران نیست، بلکه اِشکالِ ماجرا در ویترین‌نشینیِ دائمی و انحصاریِ آنان است. مثلاً اگر مهندس خود را در دخمه‌ای محبوس نمی‌کرد تا طرحی بدیع و حساب‌شده بریزد، آن خودروران می‌توانست با آن اطمینان پایش را روی گاز بگذارد و با اِن‌ کیلومتر بر ساعت ناگهان بپیچد و قهقههٔ مستانه سر بدهد؟! اما ممکن است الآن در حالی که پسِ سرتان را می‌خارانید، با خود بگویید «خُب، این وسط عدمِ‌توازن کجای قضیه است؟» واقعیت این است که همه‌ چیز دارد به این عدمِ‌توازن در دیده‌شدن دامن می‌زند. ما داریم بی‌رحمانه و چندش‌آورانه ویترین‌نشینان را بیش‌تر توی چشمِ هم‌دیگر فرو می‌کنیم. رسانه‌ها با وجودِ همهٔ کیاست و قدرتشان، خود را از سرِ استیصال به ویترینِ آنان تبدیل کرده‌اند. تاکنون هیچ از خود پرسیده‌اید و به این وضع اعتراض کرده‌اید که چرا باید نود درصدِ میهمانانِ برنامه‌های تلویزیون از بازیگران باشند؟ چرا مثلاً پزشکان و پاک‌بانان و مددجویان و حساب‌داران میهمانِ تلویزیون نمی‌شوند؟ چرا نقاشان و نوازندگان و خوش‌نویسان و پیکرتراشان میهمانانِ آن‌به‌آنِ تلویزیون نیستند؟ این عدمِ‌توازن روزی تمدن را به نابودی خواهد کشاند! وقتی کُشتی‌گیر و رزمی‌کار به شورای شهر می‌رود، وقتی فروشِ ترجمهٔ مجری و بازیگر چند برابر بیش‌تر از مترجمانِ کارکشته می‌شود، وقتی بازیکن و مربیِ فوتبال تیترهای مطبوعات را از آنِ خود می‌کند، ابتذال استیلا می‌یابد؛ آنان نه اندیشهٔ بکر و آفریننده دارند، نه دانشِ لازم و بسنده، نه نگاهِ سامان‌مند و سنجیده دارند، نه طرحی برای آینده؛ زیرا اساساً برای رهبریِ فکریِ جامعه بار نیامده‌اند. کار و بارِ آنان چیزِ دیگری‌ است؛ اما با یدک‌کشیدنِ عنوان‌های پرطمطراقی مانندِ هنرمند و قهرمان و نابغه، توجهِ توده‌ها را انگیخته‌اند و راهِ همگان را در کوره‌راهِ شهرت بسته‌اند. این نیز خود گونه‌ای استثمار است؛ استثماری برای کسبِ شهرتِ حداکثری که البته می‌تواند به کسبِ ثروت و قدرت هم بینجامد! ما با توجهِ بیش‌ازحد به ویترین‌نشینان، خواه‌ناخواه ریخت و رختشان را جلا می‌دهیم، شهرتشان را فربه‌تر می‌سازیم، برجِ عاجشان را رفعت می‌بخشیم، و در همه‌پرسیِ هرروزهٔ رهبریِ اندیشه‌ها، به این ویترینیسمِ فرهنگ‌سوز‌ و تمدن‌برانداز رأیِ آری می‌دهیم، غافل از این‌که تمدن را پستونشینان ساخته‌اند، نه ویترین‌نشینان! نویسنده: پایگاه خبری‌فرهنگی «صبح شهرضا» 🆔 @sobhshahreza
سلسله نشست‌های سبک زندگی ایرانی‌اسلامی دوشنبه، ۱۲ آذر ۱۴۰۳، نوزدهمین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی آموزشی سبک زندگی ایرانی‌اسلامی برگزار شد. این نشست استثنائاً به‌صورت پرسش و پاسخ بود و ضمن مرور مطالب نشست‌های گذشته، حاضران سؤالاتشان را از کارشناس نشست می‌پرسیدند. معضلات تفاوت نسلی، معنای زندگی و اهمیت و انواع آن، تفاوت شادی با خوش‌حالی، تفاوت احساس شادی با ابراز شادی، و لزوم بازنگری در باورهای کهن از شادی، برخی از مباحث مطرح‌شده در نشست دوشنبه بود. در بخشی از نشست هم فیلم کوتاه «پریا» با موضوع «اعتیاد در مدارس» پخش شد. هم‌چنین داود قدسی، نویسنده و کارگردان پریا، در این نشست حاضر بود و ضمن اظهار مشکلات و ملزومات ساخت فیلم‌های اجتماعی، از حاضران خواست اگر در ایده‌پردازی یا ساخت یا انتشار این قبیل فیلم‌ها کمکی از دستشان برمی‌آید دریغ نکنند. این نشست‌ها که به‌همت معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری شهرضا و با هدف شناخت اختلالات روانی و راه‌کارهای درمان در خانواده و مدرسه و نیز بیان آسیب‌های اجتماعی و راه‌کارهای مقابله و پیش‌گیری برگزار می‌شود، در اصل برای معلمان و مشاوران و روان‌درمانگران تدارک دیده شده است؛ اما برای تمامی والدینی که فرزندان جوان و نوجوان دارند هم بسیار مفید و راه‌گشا است. مجموعۀ خبری‌فرهنگی «صبح شهرضا» ضمن حمایت از این سلسله نشست‌ها و سپاس‌گزاری و قدرشناسی از برگزارکنندگان آن، در صدد و مفتخر است که بکوشد تا این کنش را به جریان تبدیل سازد و بر اثرگذاری هرچه عمیق‌تر و گسترده‌تر آن بیفزاید. بیش باد! برای اطلاع از شرایط و ضوابط شرکت در این نشست‌ها، می‌توانید با سرکار خانم طیبه‌سادات رضویان در تماس باشید. پایگاه خبری‌فرهنگی «صبح شهرضا» 🆔 @sobhshahreza
خودکُشیِ خاموش همین‌طور که دارم دور میدان دور می‌زنم و می‌خواهم وارد خیابان ‌بشوم، سریع زیرچشمی، نگاهی به ساعت ماشین می‌اندازم. برای یک‌ لحظه چهار عدد سبزرنگ صفحۀ ذهنم را پر می‌کنند؛ ۱۱:۱۱. ناگهان، وهم شبحی که در آینه‌بغل نمایان ‌شده، تصویر چهارخطِ موازی یشمی‌رنگ ساعت ماشین را به‌هم ‌می‌ریزد. در آینه‌بغل سمت چپ خیره ‌‌می‌شوم. نمی‌توانم تشخیص‌ بدهم چیست. دست‌به‌دامن آینۀ وسط می‌شوم. تصویر به آن گنگی نیست؛ اما هنوز هم وهم شبح به همان تاری و کوری‌ است. خیابان خلوت ‌است. آرام‌آرام سرعتم را کم ‌می‌کنم، صدای موسیقی را می‌بندم و شیشه را پایین‌ می‌کشم تا با چشمان خودم این موجود مرموز را ببینم. تنها چیزی که دست‌گیرم ‌می‌شود این است که واقعاً چیزی دارد نزدیکم‌ می‌شود. کم‌کم وهم بَرَم‌ می‌دارد. الآن دیگر تقریباً کنار خیابان ایستاده‌ام. چشم‌هایم را به سایۀ موهوم دوخته‌ام و گوش‌هایم را به پیشوازش فرستاده‌ام. بازتاب کورسوی تیرهای چراغ‌‌برق که بریده‌بریده به شبح روان می‌خورَد در چشمم می‌نشیند. حریص‌تر‌ می‌شوم. اند‌ک‌اندک، ذره‌ذره، آهسته‌آهسته، تصویر برایم واضح‌ می‌شود. تعجب‌ می‌کنم. هیچ فکرش را نمی‌کردم که آن جسمِ موهوم، آن موجودِ مرموز، آن سایۀ خوف‌آلود این باشد. ویژژژ... اول از خودم خنده‌ام گرفت و به ترس بی‌اساسم خندیدم؛ اما بعد صحنه‌ای را تصور‌ کردم که حتی تصورِ احتمالش هم برایم آزاردهنده بود و هست. اگر نمی‌دیدمش و زیرش می‌گرفتم چه می‌شد؟ کدام زن بی‌چاره‌ای بیوه ‌می‌شد؟ مادرش با داغ پسر چه می‌کرد؟ چند کودک یتیم‌ می‌شدند؟ همین طور که خودم را سرزنش ‌می‌کردم، بی‌وقفه پیش خودم می‌گفتم: می‌بایست بیش‌تر دقت‌ می‌کردم. بعد از این بیش‌تر حواسم را جمع‌ می‌کنم. شاید چشمانم ضعیف ‌شده‌اند. باید شمارۀ عینکم را بالاتر ببرم. اصلاً باید چشم‌هایم را عمل‌ کنم! ولی من که همین یک هفتۀ پیش بینایی‌سنجی بودم و نشانه‌ها را به‌وضوح تشخیص‌ می‌دادم. آیا اگر من زیرش می‌گرفتم تقصیر از من بود؟ فقط من مقصر ‌بودم؟ یعنی او هیچ ‌تقصیری نداشت؟ اگر چراغ موتورسیکلتش روشن بود، باز هم این‌قدر دیدنش برایم دُشوار می‌بود؟ پیش خودم گفتم شاید چراغش خراب بوده. بعد خودم جواب خودم را دادم و دوباره با خودم فکر کردم که مگر یک چراغ موتورسیکلت چه‌قدر قیمت‌ دارد؟ مگر فناوری پیچیده‌ای دارد؟ مگر قحطی چراغ موتورسیکلت آمده؟ همۀ تقصیرش به گردن خودش است. بعد از آن شب که ذهنم به موتورسیکلت‌های چراغ‌‌خاموش حساس‌ شده، به‌وفور چراغ‌خاموش‌هایی را می‌بینم که بی‌خیال و آزاد از هفت‌ دولت، در خیابان‌ها پرسه ‌‌می‌زنند و انگار‌نه‌انگار که ممکن ‌است هر لحظه از چشم دور ‌بمانند و زندگی‌شان را ببازند و خانمان خانواده‌شان را براندازند. چراغ‌خاموش‌ها، اگر شما چراغ‌روشن‌ها را می‌بینید، والله به این معنا نیست که آن‌ها هم شما را می‌بینند؛ پس تا کار از کار نگذشته، دست ‌بجنبانید لطفاً! نویسنده: پایگاه خبری‌فرهنگی «صبح شهرضا» 🆔 @sobhshahreza