سُلالہ..!
#آفتاب_در_حجاب #رمان #پارت_اول #قسمت_اول پریشان و آشفته از خواب پریدم و به سوى پیامبر دویدم. ب
#آفتاب_در_حجاب
#رمان
#پارت_دوم
#قسمت_دوم
دیدم . دیدم که طوفان به پا شده است . طوفانى که دنیا را تیره و تاریک کرده است . طوفانى که مرا و همه چیز را به
اینسو و آنسو پرت مى کند. طوفانى که خانه ها را از جا مى کند و کوهها را متلاشى مى کند، طوفانى که چشم به بنیان
هستى دارد.
ناگهان در آن وانفسا چشم من به درختى کهنسال افتاد و دلم به سویش پرکشید. خودم را سخت به آن چسباندم تا مگر
از تهاجم طوفان در امان بمانم . طوفان شدت گرفت و آن درخت را هم ریشه کن کرد و من میان زمین و آسمان معلق
ماندم . به شاخه اى محکم آویختم . باد آن شاخه را شکست . به شاخه اى دیگر متوسل شدم . آن شاخه هم در هجوم
بیرحم باد دوام نیاورد.
من ماندم و دو شاخه به هم متصل . دو دست را به آن دو شاخه آویختم و سخت به آن هر دو دل بستم . آن دو شاخه نیز
با فاصله اى کوتاه از هم شکست و من حیران و وحشتزده و سرگردان از خواب پریدم((...
کلام من به اینجا که رسید، بغض پیامبر ترکید.
حالا او گریه مى کرد و من مبهوت و متحیر نگاهش مى کردم.
بر دلم گذشت تعبیر این خواب مگر چیست که...
پیامبر، سؤ ال نپرسیده من را در میان گریه پاسخ گفت:
آن درخت کهنسال ، جد توست عزیز دلم که به زودى تندباد اجل او را از پاى در مى آورد و تو ریسمان عاطفه ات را به
شاخسار درخت مادرت فاطمه مى بندى و پس از مادر، دل به پدر، آن شاخه دیگر خوش مى کنى و پس از پدر، دل به دو
برادر مى سپارى که آن دو نیز در پى هم ، ترك این جهان مى گویند و تو را با یک دنیا مصیبت و غربت ، تنها مى
گذارند.
اکنون که صداى گامهاى دشمن ، زمین را مى لرزاند، اکنون که چکاچک شمشیرها بر دل آسمان ، خراش مى اندازد،
اکنون که صداى شیهه اسبها، بند دلت را پاره مى کند، اکنون که هلهله و هیاهوى سپاه ابن سعد هر لحظه به خیام حسین .....
⭕️ادامه دارد.......
کپی ؟ : با ۳ صلوات برای ظهور و سلامتی امام زمان آزاد ✓
ادمین #اسما
@barbaleshohada