eitaa logo
به سوی سماء
956 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
490 ویدیو
38 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم مطالب معرفتی، اخلاقی و گه‌گاه هنری
مشاهده در ایتا
دانلود
شب آرامی بود می‌روم در ایوان، تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه؟ ... پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین با خودم می‌گفتم: زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست ... دست ما در کف این رود به دنبال چه می‌گردد؟ هیچ!! ... زندگی درک همین اکنون است ... زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر ... زندگی، فهم نفهمیدن‌هاست زندگی، پنجره‌ای باز، به دنیای وجود تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست فرصت بازی این پنجره را دریابیم در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم پرده از ساحت دل برگیریم رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی‌ست زندگی شاید، شعر پدرم بود که خواند ... زندگی زمزمه پاک حیات‌ست، میان دو سکوت زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست... @sooyesama
حکمای مشاء نفس و بدن را دو حقیقت جداگانه می‌دانند که برای مدتی با هم ترکیب می‌شوند. بر این اساس سیر و سلوک یعنی مبارزه نفس با بدن، و رهایی از سلطه بدن و احکام آن. صوفیه نیز (که توجه کمتری به عرفان نظری داشته، و بیش‌تر متمرکز بر عرفان عملی هستند) چنین دیدگاهی دارند. اما حکمت متعالیه (به تبع عرفان اسلامی) معتقد است: روح، بدنِ متروّح، و بدن، روحِ متجسّد است. به زبان دیگر: نفس و بدن یک حقیقت‌اند در فراز و فرود. و دیگر بیان: آدمی حقیقت ممتدی است از فرش بدن تا عرش عقل، بلکه فوق عرش. بر این اساس سیر و سلوک، معادله و توازنی است بین مراتب مختلف نفس، در جهت دریافت حقیقت هستی. در این نگاه، مبارزه‌ای در کار نیست. تنها معرفت و معادله ابعاد نفس است که مطرح است. شناخت خود، برای ایجاد تعادل و رسیدن به وحدت. در یک کلام، آشتی با حقیقت خویشتن. خلقت الهی متضاد نیست که نیازمند مبارزه باشد. باید او را شناخت و در مسیر خودش شناورش نمود. این، همان دین الهی است که بی‌اکراه قابل پذیرش است؛ «لا اکراه فی الدین». دین الهی، نیست مگر دستگیری و همراهی فطرت آدمی. دین، امتداد فطرت، در محیط اختیار بین بد و خوب است. دین، شناخت و آشتی با خود است. سلوک، معاشقه با حقیقت زیبا و الهی خویش است. @sooyesama
کنار حوض مدرسه نشسته بود و کتاب‌ها را ورق ورق می‌زد. او دانشمند جوانی بود که نبوغ بسیاری داشت. و به سرعت به استاد مسلم علوم دینی مبدل گشته بود. دیگر دانشجویان به حالش غبطه می‌خوردند و او همان‌طور که کنار حوض نشسته بود، با غرور بدانها نظر می‌کرد. پیری ژنده پوش آمد و در کنارش نشست. لحظه‌ای سکوت کرد. سپس پرسید: ای جوان این‌ها چیست که بدان سر گرمی؟ جلال‌الدین گفت: اینها قیل و قال است که تو از آن بی‌بهره‌ای. پیر دستی زد و کتابها را به آب افکند. جلال‌الدین فریاد زد: اینها کتابهایی نفیس و نایابند. چرا آنها را خراب کردی؟ پیر دستی به آب برد و کتابها بیرون کشید، در حالی‌که ذره‌ای تر نگشته بود. ملا جلال با تعجب پرسید: چگونه چنین کردی؟! پیر پاسخ داد: این‌ها ذوق و حال است که تو از آن بی‌بهره‌ای! مولوی سخت به فکر فرو رفت و دریافت که علوم دیگری هست که در دفتر و کتاب یافته نمی‌شود. سر بلند کرد، اما شمس رفته بود. مولانا سراسیمه درس و دفتر بگذاشت و از پی شمس دوید. @sooyesama
نزاع عقل و عشق ۱ نزاع عقل و عشق، یکی از مهم‌ترین چالش‌های علوم عقلی است. با نگاهی به تاریخ این علوم می‌یابیم که از سویی عرفا، راه عقل را سست و ناکارآمد می‌دانستند. و از سوی دیگر فلاسفه، مدعاهای اهل معرفت را تناقض آمیز می‌دانستند. آیا به راستی قلب و میوه آن (یعنی عشق) عقل ستیز و عقل گریز هستند؟! عقل، قوه‌ای ادراکی با دو کارکردِ نظری و عملی است. عقل نظری مدرک هست و نیست (حقایق خارجی مخلوقات)، و عقل عملی مدرک باید و نباید (رفتارهای شایسته) می‌باشد. واژه عقل، در زبان عرفی به معنای ذیل است: قوه‌ای که امور مختلف زندگی را ادراک، و راه کسب منافع بیشتر را تمییز می‌دهد. این معنا را اصطلاحا «عقل معاش؛ عقل جزئی؛ عقل مشوب و...» نامیده می‌شود. چنین عقلی، از دیدگاه فلاسفه، اساسا عقل نیست. فلاسفه این قوه را «وهم» می‌نامند. بنابراین، نزاع عقل و عشق، در واقع نزاع، بین قوه واهمه و عشق، خواهد بود. نزاع عقل و عشق ۲ گذشت که عقل در کاربرد عرفی و عمومی، چیزی جز عقل معاش نیست. چنین چیزی در فلسفه اسلامی «وهم» نامیده می‌شود. اگر مراد اهل معرفت (نوّر الله اسرارهم) از عقل، همین عقل معاش (در اصطلاح عرفی)، یا وهم (در اصطلاح فلاسفه) باشد، دیدگاه کاملا صحیحی است؛ زیرا فلاسفه نیز وهم، را منشا مغالطات و تخیلات نادرست می‌دانند. بنابراین قلب (و عشقِ زاییده از آن)، با عقل معاش (=وهم) تناقض و تضاد دارند و این تناقض هرگز رفع نخواهد شد. اما ظاهرا مراد اهل معرفت از نزاع عقل و عشق، عقل فلسفی است؛ یعنی همان نیروی ادراکی‌ای که استدلال‌های صحیح منطقی را تشکیل داده و به کشف حقایق هستی می‌پردازد. دقیقا همین عقل فلسفی، محل نزاع است و عارف، همین عقل استدلالی را سست و ناکار آمد می‌داند. اکنون این نزاع، چهره جدی تری خواهد یافت و پاسخ آن دشوارتر خواهد بود. ادامه داد... تکمله «نزاع عقل و عشق ۲» قوه وهم، از سوی فلاسفه و عرفا، شیطان درونی تلقی شده است. چنانکه ابلیس، به منزله وهمِ نظام عالم قلمداد می‌شود. با این همه، آفرینش وهم در آدم و عالم، لغو و زائد نیست؛ زیرا روح آدمی برای تعلق به بدن و عالم ماده نیازمند قوه‌ای مسانخ با آنهاست. سنخ عالم ماده و بدن مادی، فوران کثرت و نیازمند جزئی نگری می‌باشد. قوه وهم نیز مدرک و ممیّز بین جزئیات است. بنابراین نفس ناطقه به واسطه قوه وهم، بدن مادی را تدبیر و ربوبیت می‌نماید. قوه وهم، در جای خویش مفید و ضروری است. اما مغالطه و شیطنت زمانی آغاز می‌شود که این شیطان درونی، تمرد نموده از محدوده خویش (ادراک و تدبیر جزئیات) خارج می‌شود و در موضوعات کلان و ماوراء طبیعی شروع به نظریه پردازی می‌نماید. منطقیون، گزاره‌هایی که بر این اساس ساخته می‌شوند را «وهمیات» می‌نامند؛ مانند «هر موجودی دارای مکان و زمان است». این حکم برای موجودات مادی صحیح است. اما سریان آن به همه موجودات، مغالطه و شیطنت خواهد بود. سرکشی وهم، دقیقا همان چیزی است که برای وهم و شیطان بیرونی (ابلیس) رخ داد. او تا هنگامی‌که تحت امر الهی بود در ردیف ملائکه جای داشت. اما به محض تمرد از امر الهی، و اظهار نظر در امور کلان هستی (خلقتنی من نار و خلقته من طین)، تمرد کرد و در نتیجه رجیم شد. بنابراین وهم درونی، قوه‌ای ضروری در جهت تدبیر بدن عنصری است. اما کودتای وهم، و به زیر کشیدن عقل از پادشاهی بر نفس، و نشستن وهم بر تخت پادشاهی، نادرست و نامطلوب می‌باشد. چنانکه کودتای ابلیس و تقابلش با ملائکه (که عقول مفارقند) امری شوم و ناپسند است که در آخر زمان، آشکار خواهد شد. @sooyesama
بسم الله كه مبدء كائناته بسم الله كه سرچشمه حياته بسم الله كه كليد مشكلاته بسم الله كه شافع عرصاته #علامه_حسن‌زاده_آملی @sooyesama
اولی: تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟ دومی: آره حتما. یه جایی هست که می تونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم، خونه و باغ و درخت و میوه و پرنده داره،... اولی: امکان نداره. ما با جفت تعذیه می شیم. طنابش هم آنقدر کوتاهه که به بیرون نمی‌رسه. اصلا اگه دنیای دیگه‌ای هم هست چرا کسی تا حالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده. دومی: شاید مادرمونم ببینیم و ازش بپرسیم. اولی: مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی‌بینیمش دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه، و زندگيمون ازونه. اولی: من مامانو نمی‌بینم پس وجود نداره. دومی: اگه ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورش را حس می‌کنی.... قال النبی ص: «لولا تمريج في قلوبكم و تكثير في كلامكم ، لرأيتم ما أرى ولسمعتم ما أسمع» اگر هرج و مرجی در دل نداشتید و سخنان بسیار نمی‌گفتید، هرچه من می‌بینم را می‌دیدید و هرچه می‌شنوم را می‌شنیدید. @sooyesama
جوان: دانشمندان می‌گویند جهان حاصل یک انفجار بزرگ است. پیر: پس ماده اولیه و عاملی برای انفجار وجود داشت. این‌دو اگر نیازمندند پس خالقی دارند. و اگر بی‌نیازند، خود آیند. ناگزیر خودآیی هست! #ر_س @sooyesama
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت در نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت گر مرید راه عشقی ترک بدنامی مکن شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت @sooyesama
به سوی سماء
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت گفتمش در عین وصل این
👆👆👆 حافظا هجران تو را سرچشمه اشعار داشت گوهر عشقی که در دل بود را اظهار داشت گر نبودی رنج آن شاخ نبات، شکر چه بود عشق این‌سان شکری در گوشه منقار داشت با عسای عشق بر سنگ حقایق، هرکه کوفت جوشش اثنا عشر عیناً، وِرا رفتار داشت حافظ قرآن، تو نه، قرآن تو را محفوظ کرد آینه چون صاف شد، با تو چنین کردار داشت سینه از رنج زمان و مردمان بی‌وفا شوق مردان خدا را دم به دم بسیار داشت ای لسان غیب از غیب جهان رمزی گشای تا گشاید عقده‌ای قلبی که میل یار داشت @sooyesama
به سوی سماء
نزاع عقل و عشق ۱ نزاع عقل و عشق، یکی از مهم‌ترین چالش‌های علوم عقلی است. با نگاهی به تاریخ این علو
نزاع عقل و عشق ۳ از دیدگاه حکمای مشاء، مجاری ادراکی انسان، چهار تاست: ۱- حس: مُدرک صور جزئیه بیرونی ۲- خیال: مدرک صور جزئیه درونی ۳- وهم: مدرک معانی جزئیه ۴- عقل: مدرک معانی کلیه بر این اساس، وهم و عقل دو قوه مختلف با کارکردهایی متفاوت، و گاه متضاد هستند. وهم مایل و منصرف به کثرت، و عقل مشتاق وحدت است. لذا وهم به عالم ماده (که فوران کثرات است) تمایل دارد و آنرا اصل و حقیقت عالم پنداشته، دیگر عوالم را انکار می‌کند. اما عقل متمایل به عوالم بالا و گریزان از کثرات است. عقل، اساس عالم را در عوالم عِلوی می‌داند و عالم ماده را ریزش آن عوالم می‌یابد. چرخ با این اختران، نغز و خوش و زیباستی صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی همین ویژگیِ وحدت‌گرایی عقل موجب می‌شود که مدرکات قوای مادون (حس و خیال و وهم) را در قالب معانی و اصول کلی، سامان می‌دهد. به عبارت بهتر: روح کلی موجود در آنها را، بواسطه اتصال با عقل فعال، ادراک می‌کند. عقل فعال یکی از عقول مفارق (ملائکه آسمانی) است که به اذن الله، مدبّر عالم ماده است. به هر ترتیب، حکمای مشاء، مجاری ادراکی را چهار، می‌دانند. و عقل و وهم را از هم متمایز می‌پندارند. اما ابن سینا از حکمای متعارف مشاء فاصله گرفته و معتقد است: عقل، قوه‌ای ممتاز از وهم نیست. در حقیقت، عقل، همان وهم است، که رشد نموده و اوج گرفته است. بنابراین وهم (عقل معاش) و عقل، یک قوه‌اند؛ هنگامی‌که این قوه ضعیف و منصرف به کثرات است، وهم، و هنگامی‌که رشد نمود و به حقایق مرسل عالم توجه کرد، عقل نامیده می‌شود. صدرالمتالهین این دیدگاه را پذیرفته و حقایقی را بر آن مترتب می‌سازد. یکی اینکه انسان از زمانی‌که شروع به فهم معانی می‌نماید، تا انتهای سیر عقلی خویش (اتحاد با عقل فعال) یک طیف گسترده با مراحلی بی‌شمار خواهد بود. ملاصدرا معتقد است تعداد انگشت شماری از مردم به نهایت تجرد عقلی می‌رسند و بیشتر آنها در مراحل ابتدایی باز می‌مانند. «اکثرهم لا یعقلون» (بقره/۱۰۰). با این بیان، تمایز نهادن بین وهم و عقل، اندکی دشوار خواهد بود؛ زیرا با دو قوه مجزا مواجه نیستیم. بلکه با دو مرحله از یک طیف، مواجهیم. درست به همین دلیل، برخی اندیشمندان، ادراکات خود را دستاوردی عقلی می‌پندارند، در حالی‌که در بازی‌ها و شعبده‌های وهم، گرفتار شده‌اند. برای نمونه برخی فلاسفه (مشاء) معتقدند توحید عرفانی (وحدت وجود) امری متناقض است؛ زیرا عرفا می‌گویند: «هر پدیده‌ای، در عین اینکه عین حقیقت است، عین او نیست». بیشتر انسان‌ها در اولین نگاه، چنین قضاوتی دارند؛ زیرا وهم (یا بهتر بگوییم: مرحله وهمانی عقل) که مایل به کثرت و تمایز است، مخالف چنین وحدت جامع و سنگینی است. اما با دقت بیشتر روشن می‌شود که دو گزاره فوق (هر پدیده‌ای عین حقیقت است + هر پدیده‌ای عین حقیقت نیست) شروط تناقض را ندارند. معنای دقیق وحدت وجود این است که: هر پدیده‌ای از جهت اصل وجود، عین حقیقت است، اما از جهت حدود وجودیش غیر از حقیقت است. بنابراین مدعای وحدت وجود، متناقض و مخالف عقل نیست. در نتیجه مدرکات شهودی اهل معرفت، مخالفتی با مدرکات استدلالی عقل ندارد. گرچه با ساحت وهمانی عقل، مخالف است. این ساحت اصطلاحاً «عقل مشوب به وهم، عقل جزئی و...» نامیده می‌شود. مولوی می‌گوید: «عقل جزوی عقل استخراج نیست جز پذیرایی فن و محتاج نیست ... عقل جزوی عقل را بدنام کرد نام دنیا مرد را بی‌نام کرد». اما عقل فعلیت یافتهٔ متحد با عقل فعال (که عقل کل نامیده می‌شود) مورد ستایش عرفا است. مولوی معتقد است: «این جهان یک فکرت است از عقل کل عقل چون شاه است و صورت‌ها رسل ... عقل ایمانی چو شحنه عادل است پاسپان و حاکم شهر دل است همچو گربه باشد او بیدار هوش دزد در سوراخ ماند همچو موش  ... بی ز تقلیدی نظر را بیشه کن هم برای عقل خود اندیشه کن». نتیجه اینکه: عقلِ مورد نکوهش عرفا، مرحلهٔ وهمانی عقل است. اما عقل کامل و رهیده از شیطنت وهم، مورد نکوهش نیست. @sooyesama
اعیان، همه شیشه‌های گوناگون بود تابید در او پرتو خورشید وجود هر شیشه که زرد بود یا سرخ و کبود خورشید در او بدان‌چه او بود، نمود #جامی @sooyesama
یونس (ع) در شکم ماهی، و یوسف (ع) در دام زلیخا، به نبوت خویش تکیه نکردند. بلکه با اعتراف به فقر وجودی خویش، به حرز الهی پناهنده شدند. «وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ* فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِين» انبیاء/۸۷ و ۸۸. «ما ابرء نفسی، ان النفس لأمارة بالسوء الا ما رحم ربی، ان ربی غفور رحیم». یوسف/۵۳. و تجلی اعظم یعنی پیامبر خاتم ص، فرمود: «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا». @sooyesama