eitaa logo
به سوی سماء
958 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
485 ویدیو
38 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم مطالب معرفتی، اخلاقی و گه‌گاه هنری
مشاهده در ایتا
دانلود
ناتوانم من ز خرق این حجاب کاش می‌شد از سوی تو فتح باب... نور بی‌رنگت که عالم را گرفت کاش ما را از دل غم می‌گرفت @sooyesama
آشنا جویم خدایا آشنا خسته‌ام از دل‌فریبان ای خدا هیچ‌‌کس تا انتها هم‌گام نیست آن‌که با دل می‌شود هم‌گام کیست؟ آزمودم یک به یک این دوستان هریکی جایی رها کردَستِمان آه ای «هستی» کجایی ای عزیز هستی اندر ما و ما را نی تمییز آشنا تنها تو بودی لیک من جستجو می‌کردمت در مرد و زن «آشنا» بیرون بیا از روزنی تا بگویم از مگوهایم کمی بی‌تو رفت از کف همه ایام، زار باتو اما بی‌نصیب از تو نگار ناتوانم من ز خرق این حجاب کاش می‌شد از سوی تو فتح باب ای عزیز مقتدر با دست مهر می‌گشا بخت مرا همچون سپهر جلوه‌ای کن تا که بشکافد دلم جز تو نگشاید گره از مشکلم وعده دادی می‌کنی از غم رها آن‌که بر یونس نماید اقتدا ما کنون بر ذلت خود آگهیم سر به خاک آستانت می‌نهیم نور بی‌رنگت که عالم را گرفت کاش ما را از دل غم می‌گرفت @sooyesama
امام حسن مجتبی (ع): عجَبٌ لِمَنْ يَتَفَكَّرُ فِي مَأْكُولِهِ كَيْفَ لَا يَتَفَكَّرُ فِي مَعْقُولِهِ فَيُجَنِّبُ بَطْنَهُ مَا يُؤْذِيهِ وَ يُودِعُ صَدْرَهُ مَا يُرْدِيه‏ شگفتی از کسی‌که است در خوراک مادی خود می‌اندیشد، چگونه در خوراک عقلی خود نمی‌اندیشد؟! درنتیجه شکم را از آن‌چه آزاردهنده است، نگاه می‌دارد. اما سینه [دل] را با آن‌چه نابودکننده است، رها می‌سازد. (بحارالانوار، ج۱، ص۲۱۸) @sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
بسم الله الرحمن الرحیم مناجاتی و خراباتی ۲ عشق دامی ملکوتی است که جز دل‌های نازک را شکار نمی‌کند. دل‌های ستبر، حتی اگر به دانش‌های گوناگون، و کشف و کرامات آراسته باشند، گرفتار چنین دامی نخواهند بود. و دل‌نازکان، گرچه از دانش‌های نظری و کمال‌های اخلاقی بهره چندانی نداشته باشند، اما شایسته این موهبت آسمانی هستند. بیش‌تر آنان‌که عشق را می‌چشند، زندگی‌هایی پر تلاطم را تجربه کرده‌اند که با ضربه‌هایی سهمگین، دل ایشان را نرم کرده است. و عشق، خود، زهر شیرینی است که آرام‌آرام دل‌نازکان را به کام مرگ و آغوش فنا روانه می‌سازد. برابر افسانه‌هایی که در ادبیات گوناگون جهان می‌شناسیم، عاشقان هرگز به وصلی پایدار نمی‌رسند. دل‌شدگان پس از سوز و گدازی دراز، وصلی موسمی را تجربه می‌کنند که به‌زودی دوباره به هجری دراز تبدیل می‌شود. قبض و بسط‌های کشنده عشق، در واقع سکرات موتی است که قرار است عاشق بی‌چاره بی‌خبر را فرا گیرد. مناجاتیان اهل ریاضتند و با جان‌کندن‌های بسیار به پالایش اخلاقی خویش اشتغال دارند. اما خراباتیان اهالی وادی عشق‌اند و خود را به امواج ناشناخته محبت می‌سپارند تا با زیر و رو کردن وجودشان، ناخالصی‌ها را از عمق دل نازکشان محو کند. دریای بی‌کرانه عشق، نه ساحلی دارد که امید امن را درپی آرد و نه آرام می‌گیرد که آسایشی کوتاه را برای خسی که بر آن شناور است، به ارمغان آورد. حتی وصل‌های موسمی عاشقان، خود موج‌هایی سهمگین برای زیر و زبر کردن دل سرگشته آنهاست. عشق را عارفان به حقیقی و مجازی دسته‌بندی کرده‌اند. عشق حقیقی آن است که به ساحت ربوبی تعلق گیرد و سفر در دریای اسمای الهی را به‌بار آورد. در آن‌جا اقیانوسی از اسماست که با موج‌های بی‌کران خویش سالک را فرا می‌گیرد. گاه دولت اسمی بر او غالب می‌شود و او را به وصال خویش غرقه می‌سازد. و سپس اسمی دیگری او را ربوده و او را از اسم نخست مهجور می‌کند تا وصلی تازه را به او هدیه نماید. عشق مجازی خود گونه‌هایی دارد: یکم عشق مجازیِ انسانی است که فارق از انگیزه‌های شهوی، به کمالی در شخص معشوق تعلق می‌گیرد. برای نمونه علم، اخلاق و معنویت برخی عالمان وارسته، شاگردان ایشان را شیفته استاد می‌کند. البته گاه عشق مجازیِ انسانی داستانی نو آفریده و مجنونی را به دام لیلی‌ای به‌بند می‌کشد. گونه دوم از عشق مجازی، عشق حیوانی است که همان کشش شهوانی میان حیوانات نر و ماده می‌باشد و از گردونه بحث کنونی خارج است. به‌باور عارفان، همه گونه‌های عشق (غیر از حیوانی)، ستوده‌اند. و گاه عشق انسانی بستر عشق حقیقی خواهد شد. برای نمونه مولوی در آغاز شیوه مناجاتی داشت و اهل زهد و ریاضت بود. مولوی در آن زمان از دانشمندان برجسته روزگار خود بود که به کشف و شهود نیز دستی داشت. اما رویارویی او با شمس، شعله عشق را در نهادش فروزان کرد و او را به سلک خراباتیان درآورد. در خصوص مولوی باید گفت که عشق حقیقی او به جلوات ربانی حق، با عشق انسانی او به شمس، گره خورده بود. چنان‌که دیدار شمس، کلید گشایش و فتح‌های معنوی او بود. شاید این نکته اندکی شگفتی‌ساز باشد، اما به تجربه ثابت شده که گاه، رویارویی دو دلِ نازک، طوفانی از معارف را به‌بار می‌آورد که با کمال شگفتی، هریک از این دو سالک نازک‌دل، در تنهایی خویش، چنین اسراری را نمی‌یابند. اما عشق پیرمرد ژنده‌پوشی چون شمس، برای مریدان و بستگان مولوی که همگی مناجاتی بودند، گران آمد و غیرت جاهلی ایشان را جنباند. آنگاه مزاحمت‌ها و مانع‌تراشی‌ها آغاز شد و شمس را به ترک آن دیار وادار کرد. غزل‌هایی که مولوی در فراق شمس می‌سرود در واقع افغانی بود که از هجر معارف برآمده از آن دیدارها، سروده می‌شد. وادی عشق وادی پرمخاطره‌ای است که عارفان از ورود اختیاری به آن پرهیز داده‌اند. اما دل‌های نازک، گوش شنوایی ندارند و برپایه «الارواح جنود مجنده» یک‌دیگر را پیدا می‌کنند. لکن مناجاتیان که بنیه ادراک این حالات را ندارند به ستیز با آن بر می‌خیزند و زیر و زبر عشق آغاز می‌شود. به گواهی تاریخ، مولوی پس از جستجوی فراوان و یافتن شمس دوباره آنرا به قونیه بازگرداند و دوباره تعصب‌های جاهلی آغاز شد و شمس دوباره ترک آن دیار نمود. و این‌بار برای همیشه از آسمان قونیه غروب کرد. مولوی تا زمان زیادی فسرده بود تا اینکه شاگرد شایسته‌ای چون حسام‌الدین چلبی توانست اندکی آن طوفان‌های معرفتی عاشقانه را تکرار کند. مولوی در ملاقات چلبی گاه به وادی اسرار می‌افتاد و مثنوی معنوی را که آکنده از حقایق الهی است، در آینه این عشق انسانی می‌سرود. ۲ @sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
مراقبات ماه صفر: ۱. ده بار دعای «یا شدید القوی...» ۲. صدقه موکد منبع: مفاتیح الجنان @sooyesama
✅ خداوند غایت الغایات است 💠 انسان از آن مبدأ اصلی که نازل شده است که میلیاردها به توان میلیارد طول کشیده است تا انسان این راه طی کرده و پایین آمده و حالا آخر موجودات و مرکبات شده ♻️ و در این نزولی که کرده است می خواهد به طرف بالای معنوی حرکت کند‌ آن سیر معنوی که داراست هر چه در این مسیر به خودش گرفته است از قبل مثلاً دیدنی و شنیدنی، وهم و خیال و عقل این ها همه گذاشتنی هستند ⬅️ یعنی این ها همه پله ها نردبان هستند که آدم می رود. این که توجهی به این ها ندارد یعنی می فهمد ⬅️ این ها ربّ نیستند، ظاهر نیستند، همه اسم او هستند. 💎 وقتی اسم او بودند به معنای واقعی، اسم فانی در مسمی است. چون فانی اند لذا همه مقدمه هستند و هر مقدمه ای خودش فانی است. 🔰 همه اهل حکمت و معرفت این را قبول دارند. این قاعده کلی و آن هم صغری است. ⏪ نتیجه این می شود که همه چیزها گذاشتنی هستند و فقط آن که مورد توجه است الله است و بس، لذا مقدمه می شوند، همه پله ها نردبان می شوند. غایت فقط اوست. https://eitaa.com/joinchat/1103298577C35a67e59ab
رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت @sooyesama
شیشه عطر تو بشکست و جهان مست شدست نور، در پیکر رنجور تو پابست شدست باد در زلف تو پیچید و دل عالم رفت عشق، از خون تو بر خاک بلا هست شدست @sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
همه مقاطع زندگی انسانهای کامل، الهی و قابل زیارت است. اما برخی مقاطع گنجایش بیشتری برای ظهور توحید داشته است. اکنون حضرت سیدالشهدا ع را در سه مقطع مورد توجه قرار دهید: روز عرفه، روز عاشورا و روز اربعین. در عرفه، حضرتْ یک تقاضای توحیدی والایی را مطرح می‌نماید و در فقرات دعای عرفه به نمایش می‌گذارد. این فعلا دعا و درخواست است. اما دعایی برخواسته از جان مبارک حضرت، که اقتضای وجودی اوست. در عاشورا این دعا استجابت می‌شود و حوادثی پیش می‌آید که حضرت سیدالشهدا ع را به اوج تجلی توحیدی می‌رساند. در اینجا، آنچه پیشتر دعا بود، ظهور نموده و حضرت مظهر آن واقع شده است. در اربعین این تجلی توحیدی به مقام ختمیت می‌رسد؛ زیرا پس از عاشورا حوادث و بلایای تلخ‌تری رخ داد که همان اسارت آل الله بود. و سر مبارک حضرت که همراه این قافله بود، ناظر این قضایا بود. لذا این ابتلائات جدید، یک تجلیات عمیق‌تری می‌آورد که همان ختم تجلی توحیدی است. لذا زیارت ایشان در روز اربعین اهمیت ویژه‌ای دارد و از نشانه‌های مومن شناخته می‌شود. چراکه یوم اربعین روزی است که اوج توحید در حضرت نمودار شده است. لذا زیارت حضرت در این حال، آثار ویژه‌ای خواهد داشت. اینکه بیش از بیست میلیون نفر در چنین روزی، جذب این ساحت مقدس می‌شوند بخاطر همین ختم در تجلی است که دل‌ها را شیدا نموده است. @sooyesama
و عشق... افسانه‌ای نایاب است که گاه پاره‌ای از او در گوشه‌ای از زندگی رخ می‌نماید. و تو نگران، می‌کوشی که این تجربه شیرین را به پاره‌های دیگر زندگی بکشانی. اما این نفحه تنها برای همان پاره است و نتیجه کوشش بیهوده‌ات تنها اندوهی است که از رفتن آن تجربه نیکو برجای می‌ماند. پس می‌آموزی هر نفحه‌ای را در همان جایگاه خودش دریابی و چون عزم رفتن کرد با شکیبایی همراهی‌اش نمایی. جز مهر بی‌کران هستی، هیچ‌چیز و هیچ‌کس همیشه همراه تو نیست و تو باید تنها به قرارگاه جاویدان خویش باز گردی. هر موهبتی که در این راه می‌یابی هم‌دم بخشی از سیر توست. تو همان‌گونه که از تنهایی و یکتایی سربرآورده‌ای، به یگانگی و تنهایی سر می‌نهی. آری... پایان همان آغاز است و این تنها نگاه توست که ژرف و متعمّق شده است. @sooyesama