اسم اعظم برگشتش به خود انسان است. انسان اگر انسان بشود، نفسش به کمال برسد، قوّتش به فعلیّت منتهی بشود، اسمی بزرگتر از او نیست. حقیقتش این است که اسم اعظم حق، جناب انسان است.
این اسم وجودی، اسم عینی و تکوینی است؛ یعنی موجودات خارجی. حرف لفظ نه... لفظِ مثلاً رحمان و رحیم نه، آن سِرَّش آن معنایش. البته لفظ حاکی از معناست، لفظ شاهد است، لفظ قِشر است. یک مرحلۀ نازل و نمودار و سایۀ اصل است.
لفظ مثل این است که مرغ در هوا پرواز میکند ما شَبَح او را روی زمین میبینیم. این شبح روی زمین لفظ است، آنی که اصل است آن مرغی است که حیات دارد، آن مرغی است که در طیران است، آن مرغی است که در حد وجودیش ادراک و شعور دارد، و عمده آن مرغ است نه این سایه که لفظ است.
و اگر انسان خودش را به معنا برساند واقعیت را دریابد خویشتن را بشناسد، و به نهال وجودش آسیب نرسد، اگر آب حیات به او برسد آن بزرگترین اسم الهی خواهد بود.
#علامه_حسنزاده_آملی
#آدم
#اسم_اعظم
@sooyesama
در کشاکش نبرد، گاه میایستم و میپرسم: اینجا کجاست و من کیستم؟
گویا فراموشم میشود همه آنچه گذشت.
من، قطرهای بودم که بر خاک افتادم. بر سینه تفتیده کویر لغزیدم. جنگیدم و جنگیدم. تا به بذری که در سیاهی خاک، چشمانتظار من است، برسم.
دل زلالم تیره شد و قلب نورانیام تار گشت، تا سرانجام لایهها خاک را زدودم و به بذر رسیدم. بذر اما گنجینهای نهفته از نیرو.
درهم فرو رفتیم و رشد، متولد شد.
روییدم و بالیدم.
اکنون شکوفههای زیبا، بر بلندای درخت، گاه میایستند و میپرسند: اینجا کجاست و من کیستم؟
و من آرام، از ژرفای درونش نجوا میکنم:
تو شکوفهای، نتیجه پیوند آسمان و زمین. اینجا عالم طبع است و رنج، تنها راه شکفتن. بردبار باش. این راه پردههای دیگری نیز دارد، آکنده از درد، جویای رشد.
بهقربان دل بیقرارت. راه همین است و گریزی نیست.
میوه دلم، استوار باش. تو تنها نیستی. من نیز با تو درد میکشم و رشد میکنم.
مرا بنگر، مرا بشنو. از درون با تو نجوا میکنم و پا بهپای تو پیش میروم.
کاش میدانستی که تنها نیستی و رها نشدی...
#ر_س
#رشد
#رنج
#نجوای_درون
@sooyesama
دو جهان عرصه دیدار تو بود
خواب بودم من و دیگر بنمود
لیک آن شب که شدم زنده به عشق
کوه از عطر تنت پر شده بود
مست بودم من و خود ناآگاه
که دل از یاد تو گوهر میسود
کسی از عمق دلم، میرویید
که خودم بود و خودم، لیک نبود
تو خودت ذکر خودت میگفتی
من درین معرکه شیدا ز شهود
لبم از لاله ذکرت شده سرخ
نورت از دل، غل و زنگار، زدود
طعم شیرین حضورت، جانا
بود گاهی و دگر گاه نبود
این همه سیل بلا، بود سبب
که به دریا کِشَدم، شاه وجود
#ر_س
@sooyesama
نفس اگر به درجه طهارت رسید در خواب عجایبی میبیند و مورد نظر نفوسی واقع میشود که از بدنهای خود جدا شدهاند،
و خداوند بر آنها نور رحمتی افاضه کند که هیچ لذتی برایشان مثل این لذت نمیشود.
#علامه_حسنزاده_آملی
(رساله لقاءالله)
#طهارت
#القائات
@sooyesama
مردی پیشِ او [شیخ ابوالحسن خرقانی] آمد و گفت: «میخواهم که خرقه پوشم». گفت: «ما را مسألهای است، اگر جواب دهی، شایسته خرقه باشی» گفت: «بگوی».
گفت: «مردی چادرِ زنی درگیرد، زن شود؟»، گفت: «نه». گفت: «اگر زنی نیز جامه مردی درپوشد، هم مرد نشود؟» گفت: «نه».
گفت: «تو نیز گر مرد [این راه] نیستی، بدین مرقّع مرد نگردی»
#ابوالحسن_خرقانی
(تذکره الاولیاء)
@sooyesama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرگذشت درخت میداند
رقم سرنوشته میخواند
گرچه با رقص و ناز در چمن است
سرنوشت درخت، سوختن است…
آن درخت کهن منم كه زمان
بر سرم راند بس بهار و خزان
دست و دامن تهی و پا در بند
سر كشیدم به آسمانِ بلند.
شبم از بیستارگی، شب گور
در دلم پرتو ستارهی دور
آذرخشم گَهی نشانه گرفت
گه تگرگم به تازیانه گرفت
بر سرم آشیانه بست كلاغ
آسمان، تیره گشت چون پر زاغ
مرغ شبخوان كه با دلم میخواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان، گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بی برگشت
گر نه گل دادم و بر آوردم
بر سری چند سایه گُستردم
دست هیزم شكن فرود آمد
در دل هیمه بوی دود آمد
کندهی پیر آتش اندیشم
آرزومند آتش خویشم
#هوشنگ_ابتهاج
#سرگذشت_درخت
@sooyesama
زندگی بازی عجیبی داشت
هرچه کاشتم، ز دامنم برداشت
هرچه را دست زدم در شب تار
که بگیرم، گرفت از منِ زار
نگذاشتم لحظهای آرام
تا رسانَدم یکی دو پیام:
همه رفتند و سهم تو آهی است
این جهان سرای کوتاهی است
رود دنیا فریبدت بسیار
به نمایشهای رود، دل مسپار
چشم سوی آسمان بگشا
کین نمایش تو را برد بالا
آنچه در رود منعکس گشته
آسمان است که منغمس گشته
این جهان رود و ما چو تصویریم
زنده گردیم چونکه میمیریم
مرگ، ما را ز وَهم میگیرد
زندگی یابد آنکه میمیرد
#ر_س
(تضمینی بر شعر "سرنوشت درخت" مرحوم ابتهاج)
@sooyesama
وقایع زندگی بر علیه ما نیستند. دشمن ما نیستند. بلکه سوقدهندگانِ شعور ما به مرحلهای والاترند.
لازم نیست مدام به روزگار ناسزا بگویی. کافیست از هر واقعهای دَرسَت را بگیری و از آن عبور کنی.
وقایع جریان حیات، خدمتگزاران تغییر شعور تو اَند.
#مسعود_ریاعی
#حوادث_زندگی
#سوقدهندگان_شعور
(ارسالی از اعضای محترم)
@sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
امام سجاد (ع):
الْمُؤْمِنُ مِنْ دُعَائِهِ عَلَى ثَلَاثٍ: إِمَّا أَنْ يُدَّخَرَ لَهُ وَ إِمَّا أَنْ يُعَجَّلَ لَهُ وَ إِمَّا أَنْ يُدْفَعَ عَنْهُ بَلَاءٌ يُرِيدُ أَنْ يُصِيبَه
مؤمن نسبت به دعای خود از سه حال خارج نیست: ۱. یا برای او ذخیره میشود، ۲. یا بلافاصله برایش محقّق میشود، ۳. یا بهواسطۀ آن از بلایی که مقدّر بود به او برسد، جلوگیری میشود.
(تحف العقول، ص ۲۸۰)
@sooyesama
گاه میاندیشی و گاه نی. اما راز همیشه در هر رویدادی هست؛ همچون گوهری در صدف.
اندیشه، غوص فکر برای جستن صدف است. گاه نتیجه میدهد و گاه نی.
بااینهمه، آنچه غلاف را میگشاید و گوهر را مینماید، اندیشه نیست، عشق است.
محبت، کلیدی است که قفلهای اسرار را میگشاید. محبت، هسته عالم هستی است. برای دیدار مغز، باید با مغز، راه سپرد؛ زیرا که هر چیز تنها با همسنخ خود، جفت میشود.
#ر_س
#اندیشه
#عشق
#گوهر_معنا
@sooyesama