eitaa logo
به سوی سماء
959 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
485 ویدیو
38 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم مطالب معرفتی، اخلاقی و گه‌گاه هنری
مشاهده در ایتا
دانلود
فدای پیرهن چاک ماه‌رویان باد هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز... فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای توام نیست، هیچ، دست‌آویز #حافظ @sooyesama
امام علی علیه السّلام: زیاد فکر کردن و فهمیدن، سودمند‌تر از زیاد تکرار کردن و خواندن است. (غررالحکم) @sooyesama
ما مثل بچه‌اي هستيم كه پدرش دست او را گرفته تا به جايي ببرد و در طول مسير از بازاري عبور مي‌كنند. بچه شيفته ويترين مغازه‌ها مي‌شود و دست پدر را رها مي‌كند و در بازار گم مي‌‌شود. وقتي متوجه مي‌شود كه ديگر پدر را نمي بيند، گمان مي‌كند پدرش گم شده است؛ در حالي كه در واقع خودش گم شده است. انبياء و اولياء، پدران خلقند و دست خلائق را مي‌گيرند تا آنها را به سلامت از بازار دنيا عبور دهند. غالب خلائق، شيفته متاع‌هاي دنيا شده‌اند. امام زمان (عج الله تعالي فرجه الشريف) هم گم و غائب نشده است؛ ما گم و محجوب گشته‌ايم. @sooyesama
امام جواد عليه السلام: ره سپردن به سوى خداوند متعال با دل‌ها، رساننده‌تر از رنج افکندن اعضای بدن با اعمال است. @sooyesama
☘حیات نفس ناطقه☘ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمود: «التوحید حیاة النفس»؛ توحید و یگانه شناختن خدا حیات نفس ناطقه است.  شرح: یعنی تا انسان به نور معرفت خدا و توحید ذات و صفات حق، جانش روشن نگردد، به مقام روح انسانی نرسیده و تا آن معنی بزرگ را در خود ادراک شهودی نکند، هنوز زنده به حیات حقیقی نگردیده است. در دیوان منسوب به حضرت مولی (علیه السلام) است: «و ان امرء یحی بالعلم میت - و ابدانهم قبل القبور قبور»؛ کسی‌که زنده به نور علم و معرفت نگردد مرده است و پیش از آنکه به قبر داخل شود بدنش قبر جان مرده اوست.  و نیز فرمود: هر کس خدا را فراموش کند خدا او را از نفس ناطقه خود غافل سازد و چشم بصیرت قلبش کور شود و هر کس به یاد خدا باشد خدا قلبش را زنده و عقلش را نورانی می گرداند. و شعر اشاره به آیه مبارکه است نسو الله فانساهم انفسهم. یعنی هر کس خدا فراموش کرد از جان خویش و کسب سعادت ابدی خود فراموش کند و همه به تن پروری و خدمت بدن حیوانی پردازد که لازمه اش مرگ روح و فنای نفس ناطقه می‌باشد که حق فرمود: «قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها»؛ رستگار شد هر که روح خود را تربیت و تکمیل به علم و عمل کرد، و زیان کرد و فاسد گردید، هر کس که به تن پروری از تربیت روح اهمال و اعراض کرد.  پس توحید و علم و معرفت الهی زنده کننده حقیقی روح انسان است. @sooyesama
این مسأله [امکان دستیابی انسان به مقامات معنوی پیامبران] از مباحثی است که در صورت اثبات برای سلوک معنوی و عرفانی، انگیزه فزون‌تری ایجاد می‌کند. از این روست که عرفا نیز در آثار خود به قابلیت ویژه انسان بیش از دیگر موجودات، تاکید می‌کنند. آنها حقیقت و نوع انسان را یکی از حضرات پنج گانه عرفانی و کون جامع می‌دانند و معتقدند انسان ظرفیت دارد تا رسیدن به مقام تعین اول (احدیت) سلوک کرده و همه حقایق خلقی و الهی را در خود جمع کند. عرفا با استشهاد به آیه امانت (احزاب:۷۲) نیل به همه مقامات معنوی پیامبران (به جز کمالات انتصابی همچون نبوت [تشریعی]، امامت و وصایت) را به صورت بالقوه برای نوع انسان ثابت می‌دانند؛ هرچند شمار اندکی این قابلیت را در خود به فعلیت می‌رسانند؛ که از آنها به حجت و خلیفه الهی یاد می‌شود. این مسأله با نگاه معرفتی به آیه شریفه «علّم آدم الأسماء کلّها» (بقره:۳۱) روشن می‌شود؛ زیرا بنا به گفته عرفا اگر «تعلیم» به معنای تجلی و «آدم» نیز نوع انسان و «اسماء» نیز حقایق خارجی اسمای الهی باشند، می‌توان گفت همه اسمای الهی در باطن و حقیقت انسان تجلی یافته است هرچند خود از آن آگاه نباشد. در ادله روایی به جز روایات «علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل» و... دعاهایی داریم که حاکی از ظرفیت بسیار بالای انسان برای نیل به کمالات معنوی است. برای نمونه در دعای مشهور قنوت نماز عید آمده است: «للهم... اسألک... ان تدخلنی فی کل خیر ادخلت فیه محمدا و آل محمد و ان تخرجنی من کل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد». در این دعا با نگاه هستی شناختی به «خیر» به عنوان کمال وجودی و «شر« به عنوان نقصان وجودی، می‌توان دریافت آن‌چه از خداوند درخواست می‌شود همه کمالات وجودی پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت مطهّر ایشان است. در فقره‌ای از زیارت عاشورا نیز مقام محمود، یعنی منزلت ویژه پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) از خداوند درخواست شده است: «اسأله ان یبلغنی المقام المحمود لکم عند الله». فقراتی از دعای بعد از فریضه ماه رجب«اعطنی بمسألتی ایاک جمیع خیر الدنیا و خیر الآخره...»، دعای سحر ماه مبارک رمضان «اللهم انی اسألک من بهائک بأبهاه...» و برخی ادله دیگر نیز موید این مدعاست. بنابراین در هر عصری امکان وصول به کمالات معنوی پیامبر آن زمان برای نوع انسان وجود دارد هرچند به مقامات انتصابی همچون نبوت [تشریعی] و امامت نصب نشده باشد. مانند حضرت لقمان (ع) که از روایات استفاده می‌شود با اینکه پیامبر نبود ولی کمالات معنوی پیامبران زمان خویش را دارا بود. در مقابل، مخالفین نیز روایات «لا یقاس بنا احد»، «لا یطمع فی ادراکک طامع» و برخی ادله دیگر را مطرح کرده‌اند که به نظر می‌رسد همه ادله مخالفین قابل نقد و پاسخگویی باشد. (مجمع عالی حکمت اسلامی؛ گروه عرفان؛ ۱۴ تیر ۱۳۹۶) @sooyesama
پيامبر خاتم صلی الله عليه و آله : هر كس با يقين بسم اللّه الرحمن الرحيم را قرائت كند، كوه‌ها به همراه او تسبيح می‌گويند، هرچند او تسبيح آنها را نمى‌شنود. (الدرالمنثور) @sooyesama
دل و جان از درون کند فریاد که برو راه عشق بادا باد گویمش راه عشق آسان نیست هستیم را تو می‌دهی بر باد گوید این هستی خیالی تو گره از کار هیچ‌کس نگشاد به حقیقت توان رسید ولی سفر از وهم باید ای استاد دم زیار آن کسی تواند زد که ز عرش خیال خود افتاد خواهی ار دامنش به کف آری دامن غیر باید از کف داد بگذر از جسم و دل سپار به یار تا شود لحظه لحظه‌ات میعاد چشم او دام و خال او دانه دل شوریده صید و حق صیاد گفتمش کیست اینکه خال لبش خواب شیرین گرفته از فرهاد گفت باید به چشم دل بینی که دلی نیست خالی‌اش از یاد به ادب در حضور او دائم ملک عرش تا گیاه و جماد امر او در حظیر قدس مطاع عرشیان در مقابلش منقاد ذکر لاهوتیان بود نامش خائب من له سواه مراد مهدی و غوث وقطب و ماءمعین شیعه از هجر اوست در فریاد رطبی از لبش بچین و بگو إنه ناصری و احسن هاد @sooyesama
چرا بشر این‌قدر برای مال دنیا دوندگی دارد؟ زیرا آن‌را کمال می‌پندارد. انسان هرچه را کمال بداند، به سوی آن حرکت می‌کند تا آن‌را به دست آورد. محبوبیت کمال، حرکت را در شخص ناقص بر می‌انگیزد. حالا چرا مردم در پی تحصیل دنیا هستند، اما به آخرت حقیقی خود توجه ندارند؟ زیرا دنیا را کمال می‌دانند اما آخرت را خیر! مشکل اساسی بشر همین است که حقیقت خود و کمال آن‌را نمی‌شناسد. آدم حقیقی، کسی است که درپی حقیقت خود است. و حقیقت آدم، ادراک خداوند، و فنای در اوست. این را باید کمال دانست و در پی‌اش بود. کمال دانستن «توحید» یک باوری است که به سختی به دست می‌آید؛ «ما یومن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون» (یوسف/۲۰۶). سال‌ها زحمت علمی و عملی می‌خواهد تا «حقیقت»، سوال وجودی آدم شود. اگر درد حقیقت آمد همچون موسی ع به تاج و تخت فرعون پشت پا می‌زند و راهی بیابان می‌شود. نقل شده است: حضرت، آن‌قدر از علف‌های بیابان می‌خورد، که سبزی آن‌ها از شکم مبارکش پیدا شد. این حال، ویژه پیامبران ع نیست و برخی اهل معرفت مانند سیدحیدر آملی، نیز چنین بودند. سوالِ حقیقت یک نعمت عظمایی است که دیر روزی کسی می‌شود. البته همه دنبال حقیقتند اما مظاهر دنیایی و آخرتی حقیقت. کم‌تر کسی درپی خود حقیقت است. این سوال باید در ما پیدا شود. (باتصرف و تلخیص) @sooyesama
خدا برای بعضی مانند داروست. گاهی که مریض می‌شوند و به او نیاز دارند، سراغش می‌روند. تلخ است، اما چاره‌ای نیست. این‌ها مردم عوام هستند. خدا برای بعضی‌ها مثل غذاست. هر روز چند وعده خدمتش می‌روند و از او ارتزاق می‌کنند. این‌ها حکمای الهی هستند. اما برای بعضی‌ها مثل هواست. همیشه و همواره با او هستند. خدا مایه حیات آن‌هاست و بدون او می‌میرند. این‌ها عاشقان حقیقت‌اند که اولیاءالله نامیده می‌شوند. (ارسالی از اعضا) @sooyesama
بسم الله الرحمن الرحیم انا اعطیناک الکوثر والله! ثم والله! لو صارت اطباق السماوات اوراقا، و اشجار الارضین اقلاما، و البحور السبعة مع المحیط مدادا، و الجن و الانس و الملک کتابا، لا یمکنهم شرح عشر من عشیر ما شاهدت من المعارف الالهیة و الحقائق الربانیة، الموصوفة فی الحدیث القدسی: «اعددت لعبادی الصالحین ما لا عین رأت، و لا أذن سمعت، و لا خطر علی قلب بشر»، المذکورة فی القرآن: «فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین جزاء بما کانوا یعلمون». و لا یتیسر لهم بیان جزء من أجزاء ما عرفت من الأسرار الجبروتیة و الغوامض الإلهیة الملکوتیة المعبر عنها فی القرآن بما لم یعلم لقوله تعالی: «إقرأ و ربک الاکرم الذی علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم»، المؤمی الیها بتعلیم الرحمن، لقوله تعالی: «الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان»، المسمات بکلمات الله التی لا تبید و لا تنفد، لقوله تعالی: «قل لو کانت البحر مدادا لکلمات ربی لنفد البحر قبل أن تنفد کلمات ربی ولو جئنا بمثله مددا»، و لقوله تعالی: «ولو أن ما فی الارض من شجرة أقلاما و البحر یمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت کلمات الله إن الله عزیز حکیم». ترجمه: به خدا سوگند! باز هم به خدا سوگند! اگر طبقات آسمان‌ها صفحه گردند، و درختان زمین‌ها قلم گردند، و دریاها همراه [دریای] محیط مرکب شوند، و جن و انس و ملک نویسنده گردند، نمی‌توانند یک هزارم آن معارف الهی و حقایق ربانی‌ای که مشاهده نمودم را شرح کنند. معارف و حقایقی که در این حدیث قدسی توصیف شده است: «برای بندگان صالحم چیزی آماده کرده‌ام که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ بشری خطور ننموده است». و در قرآن یاد شده است: «هیچ جانی نمی‌داند چه چشم روشنی‌هایی برای‌شان پنهان نموده‌ام؛ پاداش آن‌چه عمل نموده‌اند». و توان ندارند که جزئی از اجزاء آن معارف جبروتی و غوامض ملکوتی را که شناختم، بیان کنند. معارف و غوامضی که در قرآن به «ما لم یعلم» تعبیر شده است: «بخوان که پروردگارت کریم‌ترین شخصی است که به قلم تعلیم نمود؛ انسان را آن‌چه نمی‌دانست، آموخت». هم‌چنین اشاره به این معارف شده است، به «تعلیم الرحمن» در قول خدای تعالی: «الرحمن قرآن را تعلیم نمود، انسان را آفرید و او را بیان آموخت». معارفی که به «کلمات الله» نامیده شده‌اند، کلماتی که تمامی و پایانی ندارند: «بگو اگر دریا مرکبِ [نگارشِ] کلمات پرورگارم گردد، پیش از پایان [نگارشِ] کلمات پروردگارم خشک گردد، حتی اگر مانند او را به کمکش آوریم». و نیز به دلیل قول خدای تعالی: «و اگر درختان زمین قلم گردند، و دریا پس از آن با هفت دریا کمک شود، کلمات الهی پایان نپذیرند؛ خداوند عزیز است و حکیم». (جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۷) ترکت للناس دینهم و دنیاهم شغلا بحبک یا دینی و دنیایی ای دین و دنیای حقیقی من! از شدت محبت تو، دنیا و دین عوامانه مردم را ترک کرده‌ام @sooyesama
مرحوم سید حیدر آملی، عارفی شیعی و متصلب بر ولایت اهل بیت (ع) است. او در سال ۷۱۹ هجری قمری در آمل متولد شد. تحصیلات ابتدایی خود را در همان دیار گذراند و برای ادامه تحصیلات راهی اصفهان شد. علوم ظاهری (فقه و اصول) را نزد اساتیدی چون فخر المحققین فرا گرفت. و در علوم باطنی (عرفان نظری و عملی) نزد نورالدین طهرانی، عبدالرحمن ابن احمد قیسی شاگردی نمود. می‌توان مراحل زندگی او را به سه بخش تقسیم نمود: ۱- مرحله اول (تحصیل علوم ظاهری و اشتغال به مناصب حکومتی): وی پس از تحصیل علوم دینی در اصفهان، به دیار خود آمل بازگشت و با اقبال مردم و حاکم وقت مواجه شد. و مناصب بالای حکومتی و رفاه و ثروت بالایی به دست آورد. این دوره مجموعا سی سال به طول انجامید. که بیست سال ابتدایی آن صرف تحصیل علوم دینی و باقی آن به تدریس و امور حکومتی اختصاص یافت. ۲- مرحله دوم (تحول روحی و سیر آفاقی و انفسی): سید حیدر درباره این دوره از حیات خویش می‌گوید: پس از کسب مراتب علمی و حکومتی، جاذبه‌های الهی اندک اندک در دلم نمودار شد. و می‌دانستم که علوم و خدمات حکومتی من، از آنجا که خالص نیست، سودی به حالم ندارد، اما قدرت ترک این مناصب را نداشتم. تا اینکه در سرّ خود از خدا خواستم تا توان ترک این حجاب‌ها را روزیم گرداند. پس رفته رفته دل‌کندن از آنها بر من آسان شد (تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم، ص ۵۳۵). پس از این تحول، سید حیدر به تمام مناصب دنیایی و علمی خویش، پشت نمود و به تصریح خودش با یک خرقه راهی سفر می‌شود. سال‌های دراز بین عتبات عالیات و حرمین شریفین در رفت و آمد بود و به تناوب در آن‌ها به اعتکاف، خلوت و ریاضت مشغول می‌شد. در این بین رنج‌ها و بلایای بسیاری متحمل شد که فقر و مریضی کمترین آن‌هاست. ۳- مرحله سوم (گشایش قلبی و بروز مشاهدات): سوالِ حقیقت و پافشاری سید حیدر بر تحصیل آن، دریچه قلب او را به حقایق مرسل هستی می‌گشاید و معارفی عمیق و بی‌کران را روزی او می‌گرداند. آنگاه به الهام الهی دست به قلم برده، حقایق مشهود خود را می‌نگارد. کتاب شریف «جامع الاسرار و منبع الانوار» یکی از این آثار است. @sooyesama