✍️شعری از #عمر_سعد در بیان حیرت و انتخاب نهایی او در دوراهی میان پسر پیامبر یا حکومت ری
🔸بازنشر به مناسبت سالروز ورود عمرسعد به کربلا
و والله ما أدري وإني لحائر
أفكّر في أمري على خطرين
أأترك ملك الرّي والرّي منيتي
أم أرجع مأثوماً بقتل حسين
حسين ابن عمي والحوادث جمّة
لعمري ولي في الرّي قرة عين
وإنَّ إله العرش يغفر زلّتي
ولو كنت فيها أظلم الثقلين
ألا إنما الدنيا بخير معجّل
وما عاقل باع الوجود بدين
يقولون إن الله خالق جنة
ونار وتعذيب وغلّ يدين
فإن صدقوا فيما يقولون فإنني
أتوب إلى الرحمن من سنتين
وإن كذبوا فزنا بدنيا عظيمة
وملك عظيم دائم الحجلين
📚نفس المهموم، ج۱، ص۱۹۷.
🔸ترجمه:
به خدا سوگند نمیدانم و به راستی در حیرتم. در فكر كارم هستم كه بین دو خطر افتاده است
آیا ترک کنم حکومت ری را در حالی که آرزوی من است؟ یا گناهکاری شوم که قتل حسین را به گردن گرفته است
حسین عموزادۀ من است، حوادث انبوه شده است و به جانم سوگند که ری نور چشم من است
حتی اگر اگر ستمکارترینِ ثقلین باشم، قطعاً خداوند لغزش مرا خواهد بخشید
به راستی دنیا نیکیِ حاضر است و عاقل هرگز نقد را به نسیه نمیفروشد
میگویند خدا خالق بهشت و خالق جهنم و عذاب و غل و زنجیر است
اگر آن چه گفتهاند راست باشد دو سال دیگر حتما من به درگاه خدا توبه میكنم
و اگر دروغ گفته باشند ما با دنیا به پیروزی بزرگی رسیدهایم و سلطنتی که همواره در پرتوش کامیابیم
🆔 @ss_alavi_ir
#مناسبت_روز
🗓۵ محرّم، سالروز رسیدن منافق هزارچهره؛ #شبث_بن_ربعى به کربلا
🔹یکی از شخصیتهای بدسگال و عبرتآموز تاریخی، فردی است به نام «شبث ابن ربعی». غلظت رنگ عوض کردن این فرد تا حدی است که او را سمبل بوقلمونصفتی در تاریخ میدانند.
شبث از قبیله بنی تمیم و آخرین دسته اعراب بودند که اسلام آوردند. شبث در سن ۹ یا ۱۳ سالگی مسلمان شد.
بعد از رحلت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله شبث از اسلام برگشت و موذّن زنی به نام #سجاح شد که ادعای پیامبری کرده بود.
بعد از سرکوبی پیامبران دروغین توسط #ابوبکر، باز مسلمان شد و با خلیفه بیعت کرد.
بعد از ابوبکر، با عمر و سپس عثمان بیعت کرد.
شبث از معترضان به فساد عثمان بود و به مخالفان سیاسی خلیفه پیوست.
پس از قتل عثمان، با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بیعت کرد.
در صفین به خوارج پیوست و از امام جدا شد.
در نهروان از خوارج جدا شد و به امام پیوست.
پس از شهادت امیرمؤمنان علیهالسلام با امام حسن علیهالسلام به شرط جهاد برضد معاویه بیعت کرد.
در جنگ امام حسن علیهالسلام با #معاویه و با تطمیع معاویه از امام حسن علیهالسلام جدا شد.
علیه #حجر_بن_عدی شهادت داد که او از صبّ علی علیهالسلام خودداری کرده است. شهادتی که منجر به اعدام حجر بن عدی شد.
در زمان امام حسین علیهالسلام از کسانی بود که به امام نامه نوشت و او را به #کوفه دعوت کرد.
وقتی #عبیدالله_بن زیاد لعنهالله بر کوفه مسلط شد، به #مسلم_بن_عقیل خیانت کرد و به عبیدالله پیوست.
در کربلا جزو فرماندهان #عمر_سعد لعنهالله بود و به خیمههای امام حسین علیهالسلام حمله کرد.
پس از شهادت امام حسین علیهالسلام و به شکرانۀ کشتن ایشان مسجدی در کوفه ساخت.
با قیام #مختار، به او پیوست و به خونخواهی امام حسین علیهالسلام برخاست.
در حکومت مختار رئیس پلیس کوفه شد.
در جنگ مختار با زبیریان به #مصعب_بن_زبیر پیوست و مصعب با کمک شبث موفق به شکست و قتل مختار شد.
پس از آنکه بنیامیه به ریاست مروان، قصد حمله به زبیریان را نمود، از آل زبیر جدا شد و به #مروان_بن_حکم پیوست.
با کمک مروان، ال زبیر را در هم شکست و مصعب را گردن زد و با #حجاج_بن_یوسف ثقفی بیعت کرد.
در نهایت شبث در سن۹۰ یا ۱۱۲ سالگی از دنیا رفت.
🆔 @ss_alavi_ir
#مناسبت_روز
🗓 ۹ محرّم؛ وقایع روز #تاسوعا؛
🔹بخش نخست
🔸پاسخ #ابن_زیاد به #عمر_سعد و قطعی شدن جنگ
🔻مقدّمه
روز پنجم محرّم، عمر سعد به دروغ برای عبیدالله نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد، به راستی که خداوند آتش را فرونشاند و کلمه را جمع و امر امّت را اصلاح گردانید. اینک حسین مرا مختار کرده که یا بازگردد به آنجا که بوده، یا او را گسیل کنم به هرکدام از مرزها که خواستیم، تا همچون دیگر مسلمانان زندگی کند، یا نزد أمیرالمؤمنین #یزید برود و دست در دستش بگذارد، تا رأی یزید چه باشد. رضای شما و صلاح امّت در همین است».
چون نامه برای عبیدالله خوانده شد. این شعر را زمزمه نمود:
الآن اذ علقت مخالبنا به
یُرجُو النجاةَ ولات حین مَناص
ترجمه:
اکنون که پنجههای ما به او بند شده است،
امید رهایی دارد؛ اما دیگر وقت تکان خوردن نیز نیست»
سپس برای عمر بن سعد چنین نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد؛ نامه تو به دستم رسید و مضمومن آن را دانستم؛ اینک بیعت با یزید بن معاویه را بر حسین و همراهانش عرضه بدار؛ اگر پذیرفت و چنین کرد، آنگاه در باره کار او اندیشه خواهیم کرد. والستلام».
آنگاه #شمر را مأمور بردن نامه کرد و به او گفت:
«اگر عمر از جنگ با ایشان سر باز زد، تو امیر سپاهی، پس گردن عمر را بزن و سرش را برای من بفرست».
هنگامی که شمر لعنةاللهعلیه مامور رفتن به کربلا شد و نامه را از ابن زیاد گرفت، عبدالله بن ابی مخل بن حزم که عمهاش #ام_البنین، بود، به ابن زیاد گفت:
«اصلح الله الأمیر، فرزندان خواهر ما همراه حسین هستند، اگر صلاح میدانی امانی برای آنان بنویسی».
ابن زیاد با خوشرویی پذیرفت و به کاتب خویش دستور داد که امانی برای آنها بنویسد.
🔻رسیدن نامۀ عبیدالله به عمر سعد علیهمااللعنة أبدالآبدین
شمر بن ذی الجوشن عصر پنجشنبه نهم محرم، با فرمان جدید عبیدالله به کربلا رسید و نزد عمر بن سعد رفت و نامهٔ ابن زیاد را به او داد. وقتی ابن سعد نامهٔ ابن زیاد را خواند، به شمر گفت:
«وای برتو، خدا آوارهات کند و زشت باد فرمانی که برای من آوردی، به خدا قسم گمانم این است که تو ابن زیاد را از آنچه برای او نوشته بودم، روی گردان کردهای و کاری که امید داشتیم با صلح و خوبی پایان یابد بر ما تباه ساختی؛ به خدا سوگند، حسین هرگز تسلیم نمیشود؛ زیرا او روحی تسلیم ناپذیر در کالبد دارد».
شمر گفت:
«بگو چه خواهی کرد؟ فرمان امیرت را اجرا میکنی و با دشمنش می جنگی؟ یا کناره میگیری و لشکر را به من وا میگذاری؟»
عمر گفت:
«نه، تو لیاقت چنین امری را نداری، من خود آن را به عهده میگیرم و تو فرمانده پیادگان باش».
عمر نامۀ ابن زیاد را برای امام حسین علیهالسّلام فرستاد. امام علیهالسّلام به فرستادۀ او فرمود:
«هرگز تقاضای ابن زیاد را نخواهم پذیرفت. مگر چیزی جز مرگ هست؟ خوشا مرگ!».
سعد بن عبیده میگوید: با عمر بن سعد پاها را در آب گذاشته بودیم، که شخصی پیش وی آمد و آهسته او را آگاه کرد که اگر با حسین علیهالسلام نجنگد، به دست شمر کشته خواهد شد. پس عمر فریاد برآورد:
«یا خیل الله ارکبی و أبشری؛ ای لشکریان خدا، سوار شوید که شما را بشارت باد»
آنان پس از نماز عصر، به سوی خیمههای حسینی حرکت کردند.
✍️سید سلمان علوی
ادامه
🆔 @ss_alavi_ir