eitaa logo
سید سلمان علوی
324 دنبال‌کننده
384 عکس
246 ویدیو
11 فایل
ارتباط با من: @ss_alavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🗓 ۹ محرّم؛ وقایع روز ؛ 🔹بخش نخست 🔸پاسخ به و قطعی شدن جنگ 🔻مقدّمه روز پنجم محرّم، عمر سعد به دروغ برای عبیدالله نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد، به راستی که خداوند آتش را فرونشاند و کلمه را جمع و امر امّت را اصلاح گردانید. اینک حسین مرا مختار کرده که یا بازگردد به آنجا که بوده، یا او را گسیل کنم به هرکدام از مرزها که خواستیم، تا همچون دیگر مسلمانان زندگی کند، یا نزد أمیرالمؤمنین برود و دست در دستش بگذارد، تا رأی یزید چه باشد. رضای شما و صلاح امّت در همین است». چون نامه برای عبیدالله خوانده شد. این شعر را زمزمه نمود: الآن اذ علقت مخالبنا به یُرجُو النجاةَ ولات حین مَناص ترجمه: اکنون که پنجه‌های ما به او بند شده است، امید رهایی دارد؛ اما دیگر وقت تکان خوردن نیز نیست» سپس برای عمر بن سعد چنین نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد؛ نامه تو به دستم رسید و مضمومن آن را دانستم؛ اینک بیعت با یزید بن معاویه را بر حسین و همراهانش عرضه بدار؛ اگر پذیرفت و چنین کرد، آنگاه در باره کار او‌ اندیشه خواهیم کرد. والستلام». آنگاه را مأمور بردن نامه کرد و به او گفت: «اگر عمر از جنگ با ایشان سر باز زد، تو امیر سپاهی، پس گردن عمر را بزن و سرش را برای من بفرست». هنگامی که شمر لعنةالله‌علیه مامور رفتن به کربلا شد و نامه را از ابن زیاد گرفت، عبدالله بن ابی مخل بن حزم که عمه‌اش‌ ، بود، به ابن زیاد گفت: «اصلح الله الأمیر، فرزندان خواهر ما همراه حسین هستند، اگر صلاح می‌دانی امانی برای آنان بنویسی». ابن زیاد با خوش‌رویی پذیرفت و به کاتب خویش دستور داد که امانی برای آنها بنویسد. 🔻رسیدن نامۀ عبیدالله به عمر سعد علیهمااللعنة أبدالآبدین شمر بن ذی الجوشن عصر پنجشنبه نهم محرم، با فرمان جدید عبیدالله به کربلا رسید و نزد عمر بن سعد رفت و نامهٔ ابن زیاد را به او داد. وقتی ابن سعد نامهٔ ابن زیاد را خواند، به شمر گفت: «وای برتو، خدا آواره‌ات کند و زشت باد فرمانی که برای من آوردی، به خدا قسم گمانم این است که تو ابن زیاد را از آنچه برای او نوشته بودم، روی گردان کرده‌ای و کاری که امید داشتیم با صلح و خوبی پایان یابد بر ما تباه ساختی؛ به خدا سوگند، حسین هرگز تسلیم نمی‌شود؛ زیرا او روحی تسلیم ناپذیر در کالبد دارد». شمر گفت: «بگو چه خواهی کرد؟ فرمان امیرت را اجرا می‌کنی و با دشمنش می جنگی؟ یا کناره می‌گیری و لشکر را به من وا می‌گذاری؟» عمر گفت: «نه، تو لیاقت چنین امری را نداری، من خود آن را به عهده می‌گیرم و تو فرمانده پیادگان باش». عمر نامۀ ابن زیاد را برای امام حسین علیه‌السّلام فرستاد. امام علیه‌السّلام به فرستادۀ او فرمود: «هرگز تقاضای ابن زیاد را نخواهم پذیرفت. مگر چیزی جز مرگ هست؟ خوشا مرگ!». سعد بن عبیده می‌گوید: با عمر بن سعد پاها را در آب گذاشته بودیم، که شخصی پیش وی آمد و آهسته او را آگاه کرد که اگر با حسین علیه‌السلام نجنگد، به دست شمر کشته خواهد شد. پس عمر فریاد برآورد: «یا خیل الله ارکبی و أبشری؛ ای لشکریان خدا، سوار شوید که شما را بشارت باد» آنان پس از نماز عصر، به سوی خیمه‌های حسینی حرکت کردند. ✍️سید سلمان علوی ادامه 🆔 @ss_alavi_ir