393.3K
#روضه_حضرت_کاظم
#سینهزنی_حضرت_کاظم
🏴سبک: حسین جان
رضاجان
الهی بمیرم برا غربتت که تو زندان
کفن کردی باباتو آخر با چشمای گریان آقاجان
رضاجان
تک و تنها غُسلش دادی وقتی با حال خسته
چقدر سوختی با دیدن ساق پای شکسته آقاجان
غُل و زنجیرا گریه کردن همراهت
برا خونِ زخمای تازهش یامظلوم
گمونم دیدی بین مَردُم زهرا رو
اومد واسه تشییع جنازهش یامظلوم
((رضاجان))
رضاجان
بازم شُکر خدا رو که هنگام تشییعش همرات
نبودن ببینن غُل و زنجیرا رو خواهرهات آقاجان
رضاجان
کسی هتک حُرمت نکرد از نَوامیسِت اون روز
نخندید به اشکت کسی بعد از این داغ جانسوز
آقاجان
نشد بسته دستای بیبی معصومه
نزد تازیانه کسی به این بانو
نبردن دیگه خواهراتو تو بازار
نزد هیچکی با کعب نیزه بر پهلو
((رضاجان))
کیدیده؟
تن یک امام و روی تختهپاره بیارن
بهعمد اونو یکجای پُر رفتو آمد بزارن واویلا
درسته
سهروزمونده نعش آقامون روی جسرِ بغداد(پل بغداد)
ولی رو تنش ذرهای نور آفتاب نیافتاد
یازهرا
ولی جدشون بعد از اینکه عریان شد
سه روز و دو شب رو زمین موند واویلا
بمیرم روی رمل داغ صحرا بود
حرارت تنش رو می سوزوند واویلا
((حسین جان))
محمدقاسمی
@stayashura313
#مدح_حضرت_علی
دلا باید که هر دم یا علی گفت
نه هر دم بل دمادم یا علی گفت
به صدق دل همیشه یاد او بود
به هر پیچ و به هر خم یا علی گفت
دمی که روح در آدم دمیدند
ز جا بر خاست آدم یا علی گفت
چو نوح از موج توفان ایمنی خواست
توسل جست و هر دم یا علی گفت
ز بطن حوت یونس گشت آزاد
ز بس در ظلمت یم یا علی گفت
کجا مرده به آدم زنده میشد
یقین عیسی بن مریم یا علی گفت
(نمی شد زنده جان مرده هرگز
یقین عیسی بن مریم یا علی گفت)
عصا در دست موسی اژدها شد
کلیم آنجا مسلم یا علی گفت
رسول الله شنید از پرده غیب
ندائی آمد آن هم یا علی گفت
نزول وحی چون فرمود سبحان
ملک در اولین دم یا علی گفت
که در روز ازل قالوبلا را
هر آنچه بود عالم یا علی گفت
محمد در شب معراج بشنید
ندایی آمد آنهم یا علی گفت
پیمبر در عروج از آسمانها
بقصد قرب اعظم یا علی گفت
به هنگام فرو رفتن به طوفان
نبی الله اکرم یا علی گفت
به هنگام فکندن داخل نار
خلیل الله اعظم یا علی گفت
عصا در دست موسی اژدها شد
کلیم آنجا مسلّم یا علی گفت
علی در خم به دوش آن پیمبر
قدم بنهاد و آندم یا علی گفت
ز لیلی می شنیدم یا علی گفت
به مجنون چون رسیدم یا علی گفت
مگر این وادی دار الجنون است
که هر دیوانه دیدم یا علی گفت
نسیمی غنچه ای را باز میکرد
به گوش غنچه کم کم یا علی گفت
چمن با ریزش باران رحمت
دعا میکرد او هم یا علی گفت
یقین پروردگار آفرینش
به موجودات عالم یا علی گفت
خمیر خاک آدم را سرشتند
چو بر میخواست آدم یا علی گفت
مسیحا هم دم از اعجاز میزد
ز بس بیچاره مریم یا علی گفت
علی را ضربتی کاری نمیشد
گمانم ابن ملجم یا علی گفت
مگر خیبر ز جایش کنده میشد
یقین آنجا علی هم یا علی گفت
@stayashura313
#مناجات_امام_حسین
#روضه_امام_حسین
از چشم گریه مانَد و از گریه عزتش
از جام باده مانَد و از باده لذتش
فرمود امام صادق ما روضه جنت است
دنیا جهنم است برو سمت جنتش
ما را حسین، بهر خودش انتخاب کرد
اینجا کسی نیامده الا به دعوتش
عرفان ناب چیست؟همین گریه بر حسین
صدسال فیض ریخته در نیم ساعتش!
تا زنده ای به هرنفسی یا حسین بگو
فردا میان قبر تو هستی و حسرتش
یک روز هم شبیه به حر میخرد مرا
بخشیده میشویم همه در نهایتش
آنکس که کار کرد برای عزای او
حتی عبادت است دم استراحتش
صدبار قهر کردم و دنبالم آمده
ماندم دگر چکار کنم از خجالتش
خون حسین قاطی کرببلا شده
صد مرده زنده میشود از بوی تربتش
جان داشت و به خیمه او حمله ور شدند
فابک علی الحسین! شکستند حرمتش
@stayashura313
#روضه_حضرت_زینب
#روضه_امام_حسین
#مجلس_یزید
فراق گشته مقدر ،گمان نمیکردم
رسید لحظه آخر ،گمان نمیکردم
تصورم ز اسارت طناب بود اما..
بدون چادر و معجر گمان نمیکردم!
به دست وپا وسرت بوسه ها زدم اما..
به پاره پاره حنجر گمان نمیکردم
همیشه عطر خوش سیب از تو می آمد
ولی ز چکمه لشکر گمان نمیکردم!
گمان به نیزه وشمشیر وسنگ می بردم
ولی به کندی خنجر گمان نمیکردم
قبول! بی توسفر میکنم به شام اما..
کنار شمر برادر گمان نمیکردم
تورا به رسم عرب های جاهلی کشتند
به آن طریق که دیگر گمان نمیکردم
سربریده به هرمادری نشان دادند
ولی به مادر اصغر گمان نمیکردم
به آیه خواندن تو با همان لب زخمی
که چوب خورده مکرر گمان نمیکردم
یزید ومجلس ونامحرمان همه به کنار
به میز وتخته و آن سر گمان نمیکردم
@stayashura313
#مناجات_امام_حسین
بالا نرفت آنکه به پای تو پا نشد
آقا نشد هر آنکه برایت گدا نشد
مقصود از تکلّم طور از تو گفتن است
موسی نشد هر آنکه کلیم شما نشد
روز ازل برای گلوی تو هیچ کس
غیر از خدای عزوجل خونبها نشد
در خلقش زمین و مکانهای محترم
بسیار آفرید ولی کربلا نشد
گر چه هزار سال تو را گریه کردهاند
یک گوشه از حقوق لبِ تو ادا نشد
ما گندمِ رسیدۀ شهر ری توایم
شکر خدا که نان تو از ما جدا نشد
یک گوشه میرویم و فقط گریه میکنیم
حالا که کربلای تو روزی ما نشد
داغ تو اعظم است تحمل نمیشود
در حیرتم چگونه قدِ نیزه تا نشد
@stayashura313
#مناجات_امام_زمان
من از این وضع پریشان نگرانم به خدا
از فراوانی نسیان نگرانم به خدا
پر کشیدند سحر همسفرانم، حالا
ماندهام خسته، هراسان نگرانم به خدا
بی قراری من از حال خرابم پیداست
چه کنم با دل حیران؟ نگرانم به خدا
تو بگو وسعت این فاصلهها را چه کنم ؟
ای گرفتار بیابان! نگرانم به خدا
ندبه و ناله من سود نبخشید بیا
کور شد دیده گریان، نگرانم به خدا
کوچه پس کوچه این شهر دگر ایمن نیست
از سر و وضع خیابان نگرانم به خدا
هرکه را مینگری دین خودش را دارد !
آه ای مجری قرآن نگرانم به خدا
خواهری لحظه آخر به برادر میگفت :
بی تو ای سرو خرامان نگرانم به خدا
پیرهن خواستنت لرزه به جانم انداخت !
به کجا راحتی جانم؟ نگرانم به خدا
پدرم گفت : به کوفه گذرت می افتد
من از آن کوفه ویران نگرانم به خدا
ای دعای سحر عمه سادات ، بیا
خم شد از غم کمر عمه سادات ، بیا
@stayashura313
#مدح_حضرت_زینب
#روضه_حضرت_زینب
دختر حیدر که باشی صاحب دم می شوی
بی برو برگرد پرچمدار عالم می شوی
دختر حیدر که باشی با تمام زخم ها
عصر عاشورا برای «یار» مرهم می شوی
معجرت نه، سایه اش را هم نمی بیند کسی
اینچنین الگوی صد حوّا و مریم می شوی
زینب کبری شدن کار کسی غیر از تو نیست
زینب کبری که باشی اسم اعظم می شوی
اولین گریه کن اربابی و با گریه هات
سفره دار اشکِ شب های محرم می شوی
رو به روی چشم تو هجده سرِ بر نیزه بود
سرو بی تکرار! حق داری اگر خم می شوی
تشنه ی در خاک و خون افتاده را می بینی و
بر لب خشکیده اش باران نم نم می شوی
حالِ گودالِ تو را اصلا نمی فهمد کسی
آه! وقتی خیره بر آن جسم دَرهم می شوی
احسان نرگسی
@stayashura313
#مناجات_امام_زمان
جَلد هر بامی شدن جز دردسر چیزی نداشت
بی عبورت ازگذرها هرگذر چیزی نداشت
خیر یعنی نوکری پس میتوان آسوده گفت
بی دعای عهد ما حتی سحر چیزی نداشت
چون تو آن سوی دری ما اینطرف در میزنیم
جز دراینجا، پشت درهای دگر چیزی نداشت
حرص و جوش ما برایت آبرو هم میشود
پس دل بیتاب، بی خون جگر چیزی نداشت
غصه ى بی سرپرستی کُشت ما را العجل
عمر ما بی سایه ى لطف پدر چیزی نداشت
پای ما را جمکران بستند و پابندش شدیم
سائل از وابسته بودن بیشتر چیزی نداشت
درد پای زائران داروی قلب فاطمه است
بهتر از این خیرِ روزافزون، سفر چیزی نداشت
چشم ما وقف عزای حضرت ارباب شد
سوختن جز بر حسین از هر نظر چیزی نداشت
@stayashura313
268.1K
#روضه_امام_حسین
یار نداشتی طاقت اینهمه آزار نداشتی
کاشکی پشت خیمه شیرخوار نداشتی
من بمیرم که علمدار نداشتی
یار نداشتی رمقی برای پیکار نداشتی
جز حرم غصه ای انگار نداشتی
من بمیرم که علمدار نداشتی
کار از کار گذشت مرکب از تن تو هر بار گذشت
از دل خواهرت انگار گذشت
*
یار نداشتی کفنی غیر همین خار نداشتی
حتی با زخم تنت کار نداشتی
پیروهن نداشتی دستار نداشتی
یار نداشتی ولی این غصه رو این بار نداشتی
یار بین در و دیوار نداشتی
تیر و نیزه بود و مسمار نداشتی
کار از کار گذشت قصه بین در و دیوار گذشت
روضه با داغی مسمار گذشت
*
سر نداشتی تشنه بودی و برادر نداشتی
جای سالمی تو پیکر نداشتی
من بمیرم که تو مادر نداشتی
سر نداشتی بین لشکر بودی لشکر نداشتی
بال و پر زدی ولی پر نداشتی
کاشکی تو خرابه دختر نداشتی
کار از کار گذشت زینب از میون انظار گذشت
از سر کوچه و بازار گذشت
@stayashura313
178.2K
#روضه_حضرت_زینب
#روضه_امام_حسین
#روضه_اربعین
****
نفس آخرم،یادم میاد نفس آخرت
سرتو میبرید،رو چادر خاکی مادرت( رو به روی چشای مادرت)
مذبوح دیدمت
تو رو بین قتلگاه مجروح دیدمت
عطشان دیدمت
روی خاک کربلا عریان دیدمت
بی سر دیدمت
تو رو از همیشه مظلوم تر دیدمت
تنها دیدمت
رو زمین مقطع الاعضا دیدمت
****
نفس آخرم،یادم نمیره نبودیا
ما رو میبردن،محله ی یهودیا
دشوار بردنم
غیرت الله منو بازار بردنم
دشوار بردنم
عمداً از مقابل انظار بردنم
وای از شهر شام
دختر علی کجا و بزم حرام
وای از شهر شام
ما نداشتیم توی اون مجلس احترام
@stayashura313
263.3K
#روضه_امام_حسین
#گودال
#روضه_حضرت_زینب
مسیر روضه باز به سمت گودال رفت
حسین کنار اب تشنه لب از حال رفت
به سرزنان زینب کنار مقتل گفت
از سر من دیگر سایه ی اقبال رفت
(خستگی از بدنت می ریزه
داره نیزه ز تنت می ریزه
مگه چی گفتی عدو سنگت زد
داره خون از دهنت می ریزه )
سید المظلوم سید العطشان
سید الغریب غریب غریب
در آن کشا کش ها پیروهن خونی
عبا و عمامه میانه جنجال رفت
در ان شلوغی ها برای انگشتر
ساربان انگشت و برید و خوشحال رفت
(گرد و خاک از سپرت می ریزه
العطش از جگرت می ریزه
مگه گودال چقد جا داره
یه سپاه داره سرت می ریزه )
سید المظلوم سید العطشان
سید الغریب غریب غریب
میونه اتیش ها خیمه ها می سوختن
شعله ی اتش تا دامن اطفال رفت
دست اباالفضل تا به روی خاک افتاد
دست حرومی ها به سمت خلخال رفت
(باشه من میرم دلت می گیره
داره کار قاتلت می گیره
این همونیه که گفتی خواهر.
جونم و مقابلت می گیره )
@stayashura313
#روضه_حضرت_رباب
#روضه_حضرت_علیاصغر
من یه مادرم، یه مادرِ شهید...
که شدم از داغ یاسم موسفید
گلمُ یه جوری چیدن از تو باغ
که قدِ منو حسین هردو خمید
گلِمنکِیطاقتسهشعبهداشت؟
سُرخمیشدگلوش،نمیشدبوسهکاشت!
خدا لعنت کنه این حرمله رو..
بَدجوری تیر و روی گلو گذاشت
آخ.. مِن الاذن الی الاذن.. سرت
آخ.. مِن الورید الی الورید.. پرت
هی تلظی کردی، دست و پا زدی
آخ.. بمیره از غم تو مادرت...
مگه تو ثمر نداری حرمله؟!
از دلم خبر نداری حرمله...
پسرم شیشماهه بود با تیر زدیش،
مگه تو پسر نداری حرمله؟!
حرمله خدام عذابت بکنه
الهي خونه خرابت بکنه..
هم علیمو کُشتی،هم آب ندادی
خدا توی آتیش آبت بکنه
همه ایستادن و داغمو دیدن
سر شیشماهمو با تیر بریدن
یکی سرسلامتی بهم نگفت
همهبهاشکچشاممیخندیدن
چقدر غصه و غربت کشیده...
این حسینِ که مصیبت کشیده
یهقدم میرفت، دوباره برمیگشت
خیلی از رباب خجالت کشیده
چطوری تنترو توخاک بذاریم؟
بعد تو علی دیگه غصه داریم..
یه باره دیگه بخند برای ما...
من و بابائیت مگه دل نداریم!
سر قبرت حالا هِقهِق می کنم
یادِ خاطرات سابِق می کنم
کاشکی نبش قبر نشی با نیزه ها
من از این غُصهی تو دِق می کنم
مثل زهرا تو رو بی هوا زدن
چون عمومُحسن تویِبلا زدن
با سهشعبه زدنِت، ولی دیگه..
سر تو چرا به نیزه ها زدن؟!
میونِ بلا.. دیگه نبینمت
زیرِ دستوپا..دیگه نبینمت
جای تو، تو آغوش مَنِ گُلم
روی نیزهها.. دیگه نبینمت
هیباعمهزینبازچشات میگم
دارم از خندهی رو لبات میگم
روی نیزه، عمو لالا میخونه..
پای نیزه، من لالا برات میگم
لالا لالا لالایی علی بخواب
لالا لالا لالایی.. جانِ رباب
کاش نبینم روی نیزه ای، تو هم..
نبینی دست منو بین طناب
از روی نیزه نیفتی پسرم
نیزه میلرزه نیفتی پسرم
کمی طاقت بیار اینجا پُرِ از..
..چشمایِهرزه،نیفتی پسرم
زیرِآفتابمیشینمآب نمیخوام
شبا دیگه نور مهتاب نمیخوام
وقتیکه تو خوابیدی بهزیرِخاک
مندیگهبهاینچشامخوابنمیخوام
بعد تو ربابْ هم بییاوره
بعد تو چشم رقیه هم تَره
مثل زینب که برادر نداره
بعد تو سکینه بی برادره..
چطوری خاطرههاش یادم بره؟
چطوری اشک چشاش یادم بره؟
تصویرش هنوز توی ذهنِ مَنِ...
چطوری زخم لباش یادم بره؟
تَرکِ لباش مگه یادم میره..!
بغضِتوصداشمگهیادممیره..!
هر چی از یادم بره ولی آخه..
آخریننگاش مگه یادم میره...!
مجتبی_دسترنج_ملتمس
@stayashura313
#مناجات_امام_حسین
#روضه_حضرت_علیاصغر
چون پدر که روز و شب در فکر آب و نان ماست
حضرت ارباب فکرِ حالِ روح و جانِ ماست
مادرش دلسوزِ ما بوداست، گر که نوکریم
جان ما قربان بابایش که او ایمان ماست
خط به خطِ روضه هایش معجزه در معجزه
خط به خطِ خطبه هایش آیهی قرآن ماست
نام او شاه است و ارباب است و مولا و حسین
نوکر و عبد و غلامِ شاه هم عنوان ماست
دوریِ از کربلا، یا در حرم زانو زدن
اولی درد است اما دومی درمان ماست
ای سر و سامان عالم، آه... سامانم بده
بیسر و سامانم و ایوانطلا سامان ماست
روضه های کربلا نور اَند اما بیشتر...
روضهی اصغر خروش مرثیه خوانان ماست
وای..از وقتی که برده روی دستش طفل را
گفته ای لشکر: علی بی آب هم قربان ماست..
گفت روزی عاشقی جویندهی گنجی اگر..
«ملتمس» بابالحوائج گوهر تابان ماست
مجتبی_دسترنج_ملتمس
@stayashura313
#مدح_حضرت_زهرا
چنان که قصد میسازند از الفاظ، معنا را
خدا از آفرینش قصد کرده، خلقِ زهرا را
“ولولا فاطمه” یعنی که بی زهرا نمی دیدیم
نه احمد را، نه حیدر را، نه هرگز خلق دنیا را
بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده
عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را
صفاتش آینه دارِ صفات کبریا باشد
چه برهانی از این بهتر وجود حق تعالی را
چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟!
خدایا! فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را
کجا با تار و پودِ لفظ در توصیف می آید
که ممکن نیست گنجاندن درونِ کوزه، دریا را
نشسته از الف تا یاء، حیران چنین معنا
بلی ظرفیّتِ وصفش نمی باشد الفبا را
حماسه می تراود آنقدر از خطبه هایش که
به خطبه میکَند از جای کوهِ پای بر جا را
زهی عفّت، زهی عصمت، زهی بانوی نوری که
علی نشنیده هرگز از زبان او تقاضا را
تنور خانه ی او گرم دارد جان عالم را
به رشک انداخته نورِ تنورش، طور سینا را
قناتِ جنّت از نورِ قنوتِ فاطمه جاریست
نمازش غرق رحمت کرده محراب و مصلّا را
بلی آن فاطمه که خلق عاجز مانده از درکش
که در اسمش خِرد حیران و گُم کرده مُسمّا را
بلی آن فاطمه که یک عنایت از عنایاتش
رسانده تا نبوت نوح و موسی و مسیحا را
بلی آن فاطمه که بهر کار خانه اش حتی
فرستاده خدایش “سوف یعطیک فترضی” را
بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
به ما آموخت معنای تبرّا و تولّا را
بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
بهم زد حیله ها و مکرهای شومِ اعدا را
بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
شکست آخر سپاهِ بُت پرستِ لات و عُزّا را
بلی آن فاطمه که سیره اش تفسیر قرآن است
هم آیات جهادش را و هم آیات تقوا را
بلی آن فاطمه که مادری کرده برای ما
و از ما دستگیری می کند امروز و فردا را
مسیر مدحِ شعرم را به سوی مرثیه انداخت
خدا لعنت کند آن ضرب دست بی محابا را
نمیدانم که سیلی با رُخش…اصلا چه می گویم؟!
که حتی گل اذیت میکند آن روی حورا را
دلیلش شرم از شرمِ علی بوده اگر زهرا
میان شعله ها تنها صدا زد نامِ بابا را
کنار بسترش با گریه میگفتند اطفالش :
به دامن گیر مادرجان سرِ آشفته ی ما را
گره وا میکند از کار شیعه، گریه بر مادر
مگیر از ما خدایا روضه ی امّ ابیها را
*شاعر: حجتالاسلام مقدم
@stayashura313
#روضه_امام_حسین
#روضه_حضرت_زینب
پناه عالمیان زینبت پناه ندارد
به جز تو ای شه خوبان که تکیهگاه ندارد
اگر اجازه دهی صف کشیده از پی ات آییم
که این سپاه نگوید حسین سپاه ندارد
اگر اجازه دهی من به شمر رو بزنم
که ای سیه دل بی دین، حسین گناه ندارد
@stayashura313
436.5K
#مناجات_امام_حسین
به من بی پناه پناه بده پناه عالم
نمیتونم بلند شم از زمین شکسته بالم (نمیتونم پاشم ز جا خرابه حالم)
ی کاری کن دوباره باز عوض شه حالم
چند وقته ارباب خیلی غم دارم
پای پرونده ام امضا کم دارم
همیشه بین خوبیاتون اقا کم میارم
نمیخوام هیج جایی دیگه جونمیو بزارم
خیلی به نوکری برای تو علاقه دارم
از شیر مادر میون روضه ات
قد کشیدم با چای هیئت
@stayashura313
#مرثیه_امام_کاظم 🖤
عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربَنا باب الحوائج را
روزی ما کرده خدا باب الحوائج را
از ما نگیرد کاش یا باب الحوائج را
هر کس صدایش کرد، بیچاره نخواهد شد
کارش به یک مو هم رسد، پاره نخواهد شد
یادش بخیر آن روز ها که مادر خانه
گه گاه میزد پرچمی را سر در خانه
پر میشد از همسایه ها دور و بر خانه
یک سفره نذری قد وُسعِ شوهر خانه
مادر پدر هامان همین که کم میآوردند
یک سفرهی موسی ابن جعفر نذر میکردند
عصر سه شنبه خانهی ما رو به راه میشد
یک سفره می افتاد و درد ما دوا میشد
با اشک وقتی چشم مادر آشنا میشد
آجیل های سفره هم مشکل گشا میشد
آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود
نان و پنیر سفرهی موسی ابن جعفر بود
گاهی میان روضهی ما شور میآمد
پیرِ زنی از راه خیلی دور میآمد
با دختری از هر دو چشمش کور میآمد
بهرِ شفای کودک منظور میآمد
یکبار در بین دعا مابین آمینم
برخواست از جا گفت دارم خوب میبینم
#روضه_حضرت_کاظم
قعر مطامیری و عمامه سرت نیست
یک جای سالم بر روی بال و پرت نیست
درد غل و زنجیرها هیچ است وقتی
معصومه را دلتنگی اما دخترت نیست
از جلوه ی ماهت فقط مانده هلالی
گویی که در بین عبایت، پیکرت نیست
طوری شکسته ساق پایت بین زنجیر
دیگر علاجی بر غم زجرآورت نیست
خَلّصنی یا رب، روضه ی در پرده ی توست
این ناله ها، جز یاد داغ مادرت نیست
بر خاک نمناک استخوانت نرم گشته
بی علت این آه و فغان آخرت نیست
بر روی تخته پاره جسمت رفته اما
این وزن سنگین، وزن جسم لاغرت نیست
خوبیِ تخته پاره در این است، دیگر
در زیر پا، جسم به خون غوطه ورت نیست
قعر سیهچالت کجا و قعر گودال!
کُندیِ خنجر لااقل بر حنجرت نیست
حداقل دلواپسیِ دخترانت
ساعات آخر در وجود مضطرت نیست
هر چند در این جا غریبی، باز خوب است
چشمان ساربان، پی انگشترت نیست
محمد_جواد_شیرازی
@stayashura313
#روضه_حضرت_کاظم
شبیه آينه ای که جلا نیاز ندارد
عزیز فاطمه مدح و ثنا نیاز ندارد
کسی که مرقد موسی بن جعفر است مطافش
به طوف کعبه و سعی و صفا نیاز ندارد
به ازدحام گدا نیست اعتبار کریمان
کریم دور و بر خود گدا نیاز ندارد
اگر کمی ز غبار قدوم او برسانند
شفای درد مریضان دوا نیاز ندارد
کلیم وقت غریبی ز بی کسی نهراسد
به گفتگوی کسی جز خدا نیاز ندارد
از اژدهای زنی با دعا فرشته بسازد
برای معجزه اصلا عصا نیاز ندارد
نبود در خور شأنش سیاه چال وگرنه
نفس کشیدن او که هوا نیاز ندارد
برای سفره افطار او که هست گرسنه
بس است سیلی قاتل غذا نیاز ندارد
بس است دوری از دخترش برای شکنجه
دگر شکنجه جلاد را نیاز ندارد
نظاره بر غل و زنجیر اگر که داشته باشد
به روضه خوانی شام بلا نیاز ندارد
کسی که خود ملک الموت را صدا زده یعنی
مسافر است، به زهر جفا نیاز ندارد
به تخته پاره و این چند تا غلام چه حاجت
بزرگ عرش به این چیزها نیاز ندارد
هزار شکر که چندین کفن رسید و رضا هم
زمان دفن پدر بوریا نیاز ندارد
@stayashura313
#روضه_حضرت_کاظم
رشتهی دلهای عاشق پشت این در بسته شد
بار ما از خانهی موسی ابن جعفر بسته شد
تا خبر آمد غروب از خانه بیرون میزند
با هجوم سائلان از صبح معبر بسته شد
مشت ما را وا نخواهد کرد وقتی از کرم
مشت مسکین درش با کیسهی زر بسته شد
آنکه از کار پیمبرها گره وا میکند
دست و پایش در غل و زنجیر آخر بسته شد
ای خدا آزاد بودن پیشکش این ظلم چیست؟
در قفس حتی پر و بال کبوتر بسته شد
یک نفر با تازیانه آمد و در باز شد
یک نفر با تازیانه آمد و در بسته شد
تازیانه رفت بالا چشم مادر تار گشت
تازیانه خورد بر تن چشم مادر بسته شد
آه روی تخته پاره ساق پایش بند نیست
بیش از این حرفی ندارم روضه ها سربسته شد
@stayashura313
#روضه_حضرت_کاظم
باب الحوائج هر کجا کار خودش را کرد
در پاسخ آه گدا کارخودش را کرد
با آنکه دستش بسته بود اما گره وا کرد
این حضرت مشکل گشا کار خودش را کرد
رقاصه ای را ناله هایش زیر و رو کرده
درسجده ها یا ربنا کار خودش را کرد
سادات روی مادر خود غیرتی هستند
اصلا کتک نه ، ناسزا کار خودش را کرد
وقت زمین خوردن به یاد مادرش افتاد
تاریک بود و بی حیا کار خودش را کرد
از چند جا رد کبودی بر گلویش بود
از پشت گردن حلقه ها کار خودش را کرد
سر دارد و او را کفن روی کفن کردند
آن نیمه شب هم بوریا کار خودش را کرد
هنگام دست و پا زدن زنجیر اذیت کرد
چون نیزه ها که کربلا کار خودش را کرد
خولی سنان اخنس همه تشویق میکردند
درآن میانه شمرتا کارخودش را کرد
شاعر: قاسم_نعمتی
@stayashura313
#روضه_حضرت_کاظم
آسمان را به روی تخته ی در می بردند
تاج سر بود که باید روی سر می بردند
سرو سامان همه بی سر و بی سامان بود
پا به یک سوی، سر از یک طرف آویزان بود
او درست است که یک همدم و غمخوار نداشت
بدنش روی دری بود که مسمار نداشت
جگرش پاره شده اما به دل تشت نریخت
عضو عضو بدنش هر طرف دشت نریخت
بود زندانی و در مجلس اغیار نرفت
همره اهل و عیالش سر بازار نرفت
کسی از دور به پیشانی او سنگ نزد
گرگ درنده به پیرهن او چنگ نزد
کنج زندان خبر از بزم می و جام نبود
دخترش ثانیه ای در ملاء عام نبود
سر سجاده و در حال سجودش نزدند
هر دو دستش به تنش بود و عمودش نزدند
تن او ماند روی خاک ولی چاک نشد
تیغ خونین شده با پیرهنش پاک نشد
بود مظلوم ولی هفت کفن داشت به تن
گریه میکرد به جسمی که نشد و غسل و کفن
@stayashura313
#روضه_حضرت_کاظم
عالم طفیل حضرت موسی بن جعفر است
مشهد سریر دولت موسی بن جعفر است
این جاده از بهشت خدا می رسد زمین
ایران مسیر رحمت موسی بن جعفر است
در لوح سرنوشت سپیدم ، خدا نوشت :
این بنده زاده،قسمت موسی بن جعفر است
ایوان طلا ،حرم، قم و مشهد ، نماز صبح...
اینها تمام ، برکت موسی بن جعفر است
اصلا گره به کار من و تو اگر که نیست
از لطف و جود و همت موسی بن جعفر است
امشب برای صبح قیامت دعا بخوان
آنجا که غرق منت موسی بن جعفر است
آنجا که می شویم بهشتی، به این ندا:
این خانه زاده حضرت موسی بن جعفر است
شاعر: محمد_کابلی
@stayashura313
#روضه_حضرت_کاظم
هستی غریب و با تو کسی آشنا نشد
همدم کسی به سوز دلت جز خدا نشد
خرما به زهر کینه شد آغشته وای من
جز سوز زهر،زخم دل تو دوا نشد
معصومه خوب شد که نبود و ندیده است
روح از تنت جدا شد و زنجیر وا نشد
جان دادی ای غریب،به دور از وطن ولی
اما غمی به مثل غم کربلا نشد
شکر خدا که هفت کفن داشتی به تن
دیگر برای تو کفن از بوریا نشد
بر تخته پاره جسم تو تشییع شد ولی
تشییع تو به زیر سم اسبها نشد
آویخته به تخته ی تابوت شد سرت
اما سرت به دست کسی جابجا نشد
محمود_اسدی_شائق
@stayashura313
#روضه_حضرت_کاظم
به سبک به سمت گودال از خیمه دویدم من
ته سیاه چال از غصه خمیدی تو
از هم عالم خیر ندیدی تو
دست تو در زنجیر پای در قل بود
روی لبت اما ذکر توسل بود
با دهن روزه زیر لگدهایی
با پهلوی زخمیت شبیه زهرایی
سلسله ها با تو چه کرده آقا جون؟
شده دم افطار لبانت و قربون
کنج زندان بلا افتادید
بمیرم که بی هوا افتادید
لحظه های آخر لب تشنه
یاد شاه کربلا افتادید
یه پیکر زخمی
که نیمه جون مونده
رو پیرهنت خیلی لختهی خون مونده
از نفس افتادی، زار و پریشونی
اشک چشمات میگه دیگه نمیمونی
تو دل زندون و با یه مضطر
میسوختی از غربت تو لحظه آخر
از غم تو ای وای از غم تو ای داد
تنت سه روزی موند روی پل بغدادی
داری با چشمهای تر میسوزی
شب ها تت دم سحر میسوزی
ناله هات عالم رو گریوند آقا
با یه قلب پر شرر میسوزی
اگر که در زندان تن تو پایمال شد
دلتو راهی گوشهی گودال شد
سر تن جدت قیامتی برپاست
غریب عاشورا مقطع الاعضا
نه اکبری دارم نه اصغری دارم
الان کنار تو برادری دارم
آقا دل زینب تنش شده عریان
تشنه لب افتاده سیدنا العطشان
دل زخمی تو رو آزردن
چه بلایی به سرت آوردن
نا مسلمونا میون گودال
یادگار مادرت رو بردن
@stayashura313