♥️#سیـــــدابراهیـم:↯
حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهッ
پیامبࢪاکرمﷺ↯
کسی که نماز را از وقتش تأخیر بیندازد، (فردای قیامت) به شفاعت من نخواهدرسید.
#حے_علے_صلاة📿
#التماس_دعـــــا🙏
🕊 @syed213
زندگی نامه داستانش شهید مصطفی صدرزاده
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
نزدیک مشهد باز ماشین خراب شد.بردی تعمیرگاه.تعمیرکار گفت:《آرام آرام ببرین تا نمایندگی خودش.》
بقیه راه خیلی اذیت شدیم:ماشین خرابی که باید آرام می راندی،محمدعلی که بداخلاقی میکرد،دردی که گاه در پشت و کمرت می پیچید،خستگی خودم و نق نق فاطمه.بالاخره بعد از ۲۴ ساعت رسیدیم مشهد و رفتیم خانه خانم قاسمی.ما را که دید خیلی خوشحال شد:《خداروشکر.میخواستم برای میلاد آقا امام زمان عج جشن بگیرم.خوب شد که اومدین!》
یک هفته ماندیم مشهد.خانم قاسمی دانا جشن گرفت و دوستانش و خانواده رزمندگان را هم دعوت کرد.بعد از یک هفته به تهران برگشتیم.
■■■
ماه رمضان از راه رسید و من با اینکه نمی توانستم روزه بگیرم،دوست داشتم سحرها بیدار شوم و کنار تو بنشینم.دلم میخواست لحظه لحظه بودنت را حس کنم،ولی تو نمیخواستی صدایم بزنی.بی تابی محمدعلی نمی گذاشت خواب پیوسته ای داشته باشم.دوست داشت یکی با او بازی کند و تو بیشتر وقت ها او را بغل میکردی و از کنار من میبردی تا راحت بخوابم.طبق روال همیشگی در ماه رمضان،در فامیل هر شب تفطاری منزل یکی بود.شبی که منزل عمو جعفر بودیم گفتم:《آقا مصطفی الان که همه هستند دعوت کن تا یه شبم بیان منزل ما!》
آهسته گفتی:《نمیتونم زمان مشخص کنم،هر لحظه ممکنه زنگ بزنن و مجبور بشم برم!》
اخم هایم درهم رفت.بلند گفتی:《شنبه هفته دیگه ،همگی برای افطار منزل ما!》
اما دو روز مانده به آن شب تلفن خانه زنگ خورد:《سلام عزیز،من دارم میرم!》
_کجا؟
_سوریه!
و رفتی.به همین راحتی.
اولین کاری که کردم این بود که زنگ بزنم و مهمانی را به هم بزنم و بعد نشستم و به حال خودم گریه کردم.محمدعلی نمی خوابید،او هم گریه میکرد و گریه هایش دلم را به آشوب می کشید.لابد قرار بود اتفاقی بیفتد.عرق نعنا به او دادم،جایش را عوض کردم،بغلش گرفتم و راه بردم،ولی آرام نمی گرفت.پدرم زنگ زد:《باباجون بلند شو بیا خونه ما.》
ولی من با دو تا بچه راحت تر بودم که خانه خودمان بمانم.شب های تنهایی و بی خوابی شروع شده بود.سایه ات همه جا بود،اما خودت نبودی.به خودم می گفتم:باید بزرگ بشی سمیه،باید طاقت و صبرت رو بیشتر کنی،تو حالا مادر دو تا بچه ای.
یک هفته شد دو هفته.دو هفته شد سه هفته.سه هفته شد چهار هفته.پس تو کجا بودی؟چطور مرا با گریه های سوزناک و نفس گیر محمدعلی تنها گذاشته بودی؟درست روز سی ام بود.بعد از یک شب سخت،شبی که محمدعلی نگذاشته بود خوب بخوابم،تازه پلک هایم روی هم رفته بود که فاطمه صدایم کرد:《مامان پاشو گرسنمه!》
_توی یخچال نون و پنیر هست!
_نه تو باید بهم صبحونه بدی!
_فاطمه جان بذار بخوابم،داداشی تا صبح گریه میکرد!
_من گرسنمه!
بلند شدم،اول به حال خودم و محمدعلی و فاطمه و بعد برای کل زندگی ام گریه کردم.بعد هم رفتم صبحانه فاطمه را آماده کردم گذاشتم جلویش.تا آمدم بخوابم گفت:《مامان چشماتو باز کن ،میترسم!》
_من که اینجام فاطمه،تلویزیون هم که روشنه.بذار بخوابم!
_نه تو باید بیدار باشی،نباید بخوابی!
ادامه دارد...
با ما همراه باشید...
#کپیممنوع
@syed213
voice.ogg
5.35M
🎧آخرین جلسه اثرات و عواض...
(قسمتچهارموپنجم)
📛خلاصه:
•مشکلات زناشویی
•علت زودانزالی، لاغری، #رعشه و کمحوصلگی
•آسیبهای مغزی و #عصبی
•گوشهگیری، یأس، ناامیدی، #خودکشی
• رکود فکری، از بین رفتن #ذوق هنری
•بلوغ زودرس، خرابکردن #کنکور، تحلیل رفتن #مغز و کبد
⏱حجم: ۵mb ۱۷:۵۳
(حجمکمتر⚠️)
🎙نوا:
♪ هر شب دلم دریای آتیشه...
♪کلاغ روسیاه...
#پادکست
#خودارضایی
@syed213
جمعه ها دلگیر نیست
شاید دلمان پیش کسی هست که نیست😢😢😢
#الهم_عجل_لولیک_الفرج❤
🌸 @syed213🌸
#چادرانه😉
#چادرم تاج بهشتیست که بر سر دارم
یادگاریست که از حضرت مادر دارم
تیرها بر دل دشمن زده با هر تارش
محال است که آنرا از سرم بردارم
#چادرم_را_عاشقم❤️
#حجاب_زهرایی_برای_دختران_زهرایی❤️
@syed213
♥️#سیـــــدابراهیـم:↯
حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهッ
مقام معظم رهبری حفظه الله ↯
نماز مایه آرامش دل ها و برطرف کننده ی نگرانی ها ودغدغه های روحی ، در نماز گزار است .
#حے_علے_صلاة📿
#التماس_دعـــــا🙏
🕊 @syed213
🔔 اى مردم
دنيا سراى گذرا
و آخرت خانه جاويدان است.
پس از گذرگاه خويش براى سر منزل جاودانه، توشه برگيريد
#نهج_البلاغه_خطبه_٢٠٣
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
🕊 #نهج_البلاغه ای شویم
@syed213
#خاکریز_خاطرات😉
#دانشجوی_ساده😳
خاستگارم😌
یک دانشجوی ساده بود و هیچ چیز از خودش نداشت😏اما پدر قبولش کرد.همه فامیل تعجب کرده بودند😳 ولی جواب پدر این بود (به خاطر ایمان، تقوا و بسیجی بودنش قبولش کردم)😍😉
شهید صیاد شیرازی
منبع: امیر دلاور،ص۲۴-۲۵.
❤️ @syed213
شب به شب صدايت ميزنم پس كي پا درميان كوي انتظار ما ميگذاري
"اي آئينه زيباي دل اي مهدي جان"
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
@syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گزیده بیانات رهبر انقلاب به مناسبت روز حجاب و عفاف با عنوان «هنر پوشیدگی»
♥️#سیـــــدابراهیـم:↯
حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهッ
پیامبࢪاکرمﷺ↯
تَسبیحُ فاطِمَةَ علیهاالسلام فى کُلِّ یَومٍ فى دُبُرِ کُلِّ صَلاةٍ
اَحَبُّ اِلَىَّ مِن صَلاةِ اَلفِ رَکعَةٍ فى کُلِّ یَومٍ؛
تسبیحات فاطمه زهرا علیهاالسلام در هر روز پس از هر نماز نزد من محبوب تر از هزار رکعت نماز در هر روز است.
#حے_علے_صلاة📿
#التماس_دعـــــا🙏
🕊 @syed213
زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
دیگر نتوانستم طاقت بیاورم،به خصوص که محمدعلی هم افتاده بود به گریه.زنگ زدم به تو:《مصطفی کم آوردم.کی میای مصطفی؟》
_اتفاقا میخواستم زنگ بزنم بگم دارم میام!
یک مرتبه دلشوره افتاد به جانم :《چیزی شده؟》
_نه بابا!ابوعلی مجروح شده ،میاریمش تهران!
خوشحال شدم.نگاهی به دور و بر خانه کردم.باید می افتادم به نظافت.
■■■
شروع کردم به خانه تکانی.دیگر خواب از سرم پریده بود.ملحفه ها را درآوردم و ریختم داخل ماشین لباس شویی.پرده ها را باز کردم و شستم.محمدعلی و فاطمه را گذاشتم پیش مامانم و دوان دوان رفتم خرید:قند،شکر،رب،روغن.باید همه چیز در خانه میبود تا وقتی که می آمدی یک لحظه هم از تو دور نشوم.سر راه یک ادکلن هم برایت خریدم و کادوپیچ کردم،اما یک فکر کوچولو مثل خوره افتاده بود به جانم و مدام بزرگتر میشد.
چطور مصطفی تا به حال برای هیچ یک از دوستانش که مجروح شدند نیامده و حالا برای ابوعلی میخواهد بیاید؟
پیام دادم:《آقا مصطفی نکنه خودت طوریت شده؟》
_نه بابا!فقط ابوعلی مجروح شده.
_راستش رو بگو آقا مصطفی!
_همین که گفتم!
قانع نشدم و به دوستانت پیام دادم حتی به خود ابوعلی که گفت:《فقط کمی پشت پای مصطفی آسیب دیده.》
دیگر مطمئن شده بودم که مجروح شدی.در حالی که سبزی خُرد میکردم،به مادرم و مادرت زنگ زدم:《دوباره مصطفی مجروح شده!》
به خانم قاسمی هم خبر دادم و او به یکی از کسانی که در سوریه میشناخت پیام داد.دیدم که ابوعلی از طریق تلگرام عکس خودش و تو را فرستاد.هر دو لباس بیمارستان پوشیده بودید و سرپا.
به مامان گفتم:《خداروشکر،حتی راضی ام با دست و پای قطع شده بیاد،اما باشه!》باز قیافه مادرم درهم رفت.
با تو تماس گرفتم :《چه ساعتی میرسی؟》
_خونه نمیام،مستقیم ما رو میبرن بیمارستان!
ساعت چهار عصر پروازت بود.باید خود را برای صبح فردا آماده میکردم.آیا می توانستم بخوابم؟
پرده ها را که خشک شده بودند زدم ،ملحفه ها را کشیدم و نگاه آخر را به وسایل هال و اتاق انداختم.همه چیز تمیز،منظم و سرجای خودش بود،حتی لباس هایی را که باید تن بچه ها میکردم آماده گذاشته بودم.جز انتظار چه کار دیگری می توانستم بکنم؟!بلند شدم و شروع کردم به شام درست کردن،تا صبح هنوز خیلی مانده بود.
■■■
ظرف آب میوه(سیب و هویج مخلوط)دستم بودو داخل طبقات می چرخیدم.چرا گُم شده بودم؟بالاخره بخش را پیدا کردم.بوی بیمارستان به سرگیجه ام می انداخت.فاطمه و محمدعلی را پیش مامان گذاشته بود و حالا همان جایی بودم که باید.سمت راست تو بودی،روی تخت کناری ابوعلی و تخت سوم هم یکی دیگر از دوستانت.تا مرا دیدی ملحفه را کشیدی روی پایت.آمدم جلو سلام کردم و ظرف آب میوه را گذاشتم روی میز جلوی تخت.
_سالمی آقا مصطفی؟
_آره،ببین هیچی نیست!سالمم و تندرست.
_اذیت نکن،بگو مجروحیتت چیه؟
_چند تا ترکش خورده پشت پام!
همان پایی که دفعه قبل مجروح شده بود.قبلا مچ پا،این دفعه ترکش نشسته بود پشت زانو.تعدادی ترکش را درآورده بودند و هنوز چند تایی در پایت بود.همان موقع دکتر آمد،پایت را معاینه کرد و گفت:《بعد از ظهر عملت میکنم.》
دستورات لازم را به پرستار ها داد.دکتر که رفت گفتی:《حالا برو سمیه!》
گفتم:《میمونم تا عملت کنند!》
_بچه کوچیک داری ،برو!
_بچه ها پیش مامانم هستند،برم همه فکرم اینجاست!
_برو خونه اینجا مرد هست،نمیتونی راحت باشی!
_مرد من که تو باشی هستی و راحتم!
مامان،بچه ها را آورد.زمان عمل نزدیک میشد.مامان میگفت:《منم میمونم!》
او را با اصرار فرستادم رفت.دوسه تا دوست دیگرت آمدند که یکی از آنها داخل اتاق روضه خواند و مداحی کرد،بعد تا جلوی در اتاق عمل آمدیم.
ادامه دارد...
با ما همراه باشید...
#کپیممنوع
@syed213
گناه خاموش |ع.ص - قسمت آخر.mp3
11.75M
🎧راهحلها و راهکارهای ترک
(قسمتآخـــــــــر)
📛خلاصه:
•تغذیه
•مراقبتهای روزانه
•معنویت
و...
⏱حجم: ۱۱mb ۳۰:۵۰
🎙نوا:
♪کسی که گشته گرد تو...
♪مناجات
#پادکست
#خودارضایی
@syed213
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر ...
او از ستاره دم زد و
من از تو دم زدم ...❤️
#شبتـــــون_شهدایے🌙
🕊@syed213
💝
🍃 امیرالمومنین علی (ع):
🌸 با به اوج رسيدن بلا، #گشایش حاصل مى شود.
(بحار: ۷۸/۱۲/۷۰)
التماس دعای فرج 💚
تعجیل در امر فرج صلوات 💝
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
🕊 #نهج_البلاغه ای شویم
@syed213