eitaa logo
کانال خاطرات آزادگان
1.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
222 ویدیو
9 فایل
کانال خاطرات آزادگان روایتگر مقاومت، ایثارگری, از خودگذشتگی و خاطرات اسرای ایرانی در اردوگاه‌‌ها (سیاهچال‌های) حزب بعث عراق در سال‌های دفاع مقدس است. از پذیرش تبلیغات معذوریم. دریافت نظرات، پیشنهادات‌ و انتقادات: @takrit11pw90 @Susaraeiali1348
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ علی سوسرایی فعالیت‌های تبلیغی ▪️حاجی! این روستا چقدر طلبه داره! دیشب بمناسبت سالگرد شهادت یکی از هم گردانی‌هایم در یکی از روستاهای جویبار دعوت شدم که آنجا از جنگ و اسارت خاطره تعریف کردم. حاجی نمی‌دونی روستای سرو کلای جویبار چقدر طلبه داره ماشاءالله! و چقدر طلبه شهید داره! بطور اتفاقی کنار یک پیرمرد نشستم که از رزمندگان قدیمی بود. 🔻بیاد آقا شیدالله هم صحبت شدیم و صحبت از اسارت و ‌۴ سال مفقودیت شد. اونم گفت: ما یک طلبه داریم ۴ سال مفقود بود و الان قم درس می‌خونه بگو کی بود حاجی: (شیدالله) صادق گلستانی خومودن! موقع خاطره‌گویی از صادق گلستانی هم ذکر خیری کردم که الان ضمن حفظ آرمان‌گرایی و انقلابی بودن و ساده زیستی و همان دلسوزی که به محرومین دارد یکی از اساتید مبرر حوزه و دانشگاه در رشته جامعه‌شناسی است. آزاده اردوگاه تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
نظرات شما (ارسالی ادمین علی سوسرایی) ✍️ بای از رامیان سلام و احترام. دفاع مقدس فرصت اوج گرفتن بسوی حق و حقیقت بود. حضور در عملیات کربلای پنج تبلور ایمان تک تک رزمندگان در دفاع مقدس بود. بابد غبطه خورد به جانبازی و آزادگی شما اگر شماها نبودید امروز در صبحگاه مدارس ناظم مدرسه یک عراقی بعثی بود و فرزندان میهن را به سوی کلاس وحشت هدایت می‌کرد. نظر شما شما همان بیان فرمانده شهید باکری است که رزم آوران را به سه گروه تقسیم می‌کرد. آنچه واقعیت است و بعد جنگ تحمیلی سایه انداختن بر زندگی ایثارگران شرایط جدید روحی است که انسان در حافظه و خاطرات خود آن سال‌ها را مرتب مرور می‌کند و با مسائل جدید تطبیق می‌دهد. گاهی خوشحال از این که شرمنده مقابل همسنگران شهید نیست چون دنبال نام و نان نبوده و به خطر افتادن ایمان اتفاق نمی‌افتد. گاهی دیگر شاهد حوادثی در جامعه می‌شود که چگونه بچه‌ها در خط و عملیات جان می‌دادند و یا زهرا (س) را صدا می‌کردند، آنان نوجوان و جوانی بودن که تمام خواسته‌های دنیوی خود را کنار گذاشتند ولی امروز بین النسلی‌ها نگاه را به سمت دگر می‌برند. اینجاست که در فکری که چرا آن ارزش‌ها منتقل نشد!؟ چرا با وجود تغییرات شرایط زندگی و خواسته های نسل جدید انتقال باورها با تاکتیک و تکنیک نو ارائه نشد؟! هرچند معتقدیم اگر همین نسل ان موقع بودن با قامت کشیده آر پی جی و تیربار‌ بر دوش بسوی خط اعزام می‌شدند. این احساس روحی شما بین ‌تمامی بچه های جنگ وجود دارد. شما بدرقه شدید بسوی میدان غیرت و شجاعت بدرقه نکردید که در خود احساس کوتاهی ببینید. باز نکته‌ای است چرا غرامت پردازان در گمنامی هستند! ولی غرامت خواهان و غنیمت خوران مدعی تر از صف اولی‌ها!!! باید افتخار کرد به آن روزها، یادها و رشادت‌ها. خدا خریدار ناز رزمندگان در خون غلطان بوده و ارج و منزلت را او خواهد داد. چکار با غنیمت دوستان نوکیسه جبهه جهاد و انقلاب ندیده!!؟؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عباسعلی مومن- نجار | ۸۱ سالگرد اسارت من امروز بیست و سوم دی ماه، سالگرد اسارت من در کربلای ۶ است. عملیات کربلای ۶ اندکی بعد از کربلای ۵ و برای کاستن فشار به منطقه عملیاتی کربلای ۵ در منطقه سومار و نفت شهر انجام شد تا ارتش عراق مجبور شود بخشی از لشگرهای خود را از منطقه کربلای ۵ به این منطقه بیاورد و کار برای کربلای ۵ راحتتر شود. عملیات نیمه موفق بود، بعضی اهداف ناموفق بود، از جمله این‌که ما شکست خوردیم. بعد از این که محاصره و اسیر شدیم عراقی‌ها دست‌های ما را از‌‌ پشت بستند و سوار کامیون کردند به سمت خطوط پشتی حرکت کردند. 🔻ما را در شهر گرداندند چند ساعتی گذشت بچه‌ها را در یک مکان نظامی پیاده کردن و همه به صورت ردیف و پشت سرهم نشستیم تا این‌که چند کامیون ایفا وارد شد و تعدادی از بچه‌های اسیر که بدون لباس بودند پیاده کردند. من با خودم گفتم شاید اسیر قدیمی است و هر روز برای بیگاری بیرون می‌برند! نگو بچه‌های ارتشی نفت شهر بودند و بعد از فیلمبرداری چادرهای کامیون‌ها را باز کردند و دوباره هر کامیون ۲۰ نفر سالم و مجروح روی هم سوار شدیم و دو نگهبان همراه شدن و شهر به شهر، دیار به دیار در هوای سرد چرخاندند، مردم با سنگ و آب دهان از ما استقبال و پذیرایی کردند. در همین ساعتی که خاطره می‌نویسم وارد مکان نظامی شدیم و از کامیون پیاده و همه را داخل سالن توالت کردند 🔻گرسنگی و تشنگی علیرضا متاسفانه برخی از مجروحین به خاطر سرمای شدید و گرسنگی و تشنگی به شهادت رسیدند و شهید «علیرضا کلاه‌ دراز» از‌ ناحیه چشم تیرخورده بود، هر دو چشمانش نابینا شده بود و همش داد می‌زد عباس کی منو می‌بری بیمارستان! گفت: عباس! گرسنه هستم، گفتم: الان شام می‌ارند کمی صبر کن! ناخودآگاه چشمم افتاد روی سرم که یک جالباسی طبقه‌ای بود و یک سمون (نان عراقی) خشک مثل سنگ روی جالباسی گذاشته بودند برداشتم رفتم کمی خیس کردم و کم کم به علیرضا دادم چون جراحت شدید بود فکش به خوبی باز نمی‌شد و به سختی چند تیکه خورد تا این‌که نزدیک صبح اتوبوس‌ها آمد و سوار بر اتوبوس بعد از چند ساعت به زندان الرشید بغداد رسیدیم. آزاده اردوگاه تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
🔰 دیدار با کربلای ۴ در سالگرد عملیات کربلای چهار گردهمایی حماسه‌سازان این عملیات ، در خیمه گلستان شهدای اصفهان با حضور بیش از هزار نفر از خانواده های معزز شهدا و رزمندگان و آزادگان برگزار شد .
8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 مشاوره های روانشناسی آزاده سرافراز ، دکتر صادق زاده عقاب و اکسیر جوانی با رویکرد عزت نفس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 محسن جامِ بزرگ | ۶۶                   ▪️جلیل از خودمان شد! با چند مورد ایستادگی که مقابل اقدامات ناصواب جلیل داشتیم جلیل که آدم پیچیده ای هم نبود بیشتر احتیاط می کرد ولی همچنان به نگهبان ها وصل بود. روزی به جلیل گفتم: این همه سیگار که از نگهبانها می گیری، لابد از تو توقعاتی هم دارند. ما خودمان سیگارت را تامین می کنیم، سراغ آنها نرو! پرسید: از کجا؟ - تو چکار داری، مگر سیگار نمی خواهی، ما جورش می کنیم. پرسیدم: روزی چقدر مصرف داری؟ - یک و نیم پاکت. - ما روزی دو پاکت می دهیم، خوبه؟ دو پاکت سیگار بغداد! - آخه! - آخه آخه نداره، ما که سیگاری نیستیم. سیگار می خریم می دهیم به آقا جلیل گل، تو فقط سراغ نگهبانها نرو. گل از گلش شکفت و قبول کرد. کم کم جلیل از خودمان شد و شرّ عراقی ها کمتر شد و در آسایشگاه آسایشی داشتیم. کار به جایی رسید که جلیل وقتی می خواست برایمان خاطره ای یا مطلبی بگوید، ابتدایش می گفت: صلواتی بفرستید! ولی یواش! زمان اجرای برنامه های مختلف خود او می ایستاد پشت پنجره و خبررسانی می کرد که نگهبان آمد، نیامد. 🔻جنگ زرگری برای دور کردن جو بدبینی با همه صحبت ها و دوستی های کما بیش ایجاد شده، جلیل و حبیب احساس خوبی به من نداشتند. آنها درصدد بودند مرا از سرشان باز کنند. از زمان آمدن من به آسایشگاه و اتفاقاتی که رخ داد، بچه ها با توجه به سن و سال من و کارهایی که انجام داده بودم، برایم احترام ویژه ای قائل بودند و حرفم خریدار داشت، اما نمی خواستم آنها فکر کنند من هدایت گر این اتفاقات هستم! بنابراین در یک تبانی مخفیانه از بچه ها خواستم که در مقابل من بایستند، بلکه آن حس از جلیل و حبیب دور شود. براساس این سناریوی از پیش طراحی شده، موضوعی مطرح شد. من نظری دادم و گفتم: شما این کار را انجام بدهید. چند نفر به اعتراض گفتند: حاجی! شما بزرگی و احترامت واجب. اما قرار نیست هر چه شما گفتی، بپذیریم. گفتم: آخه شما سرد و گرم دنیا را نچشیده اید به نفعتان هست... یکی دوید توی حرفم و گفت: نه حاجی ما هم چشیده ایم! جر و بحث بالا گرفت و من در این کشمکش حواسم به جلیل هم بود که چقدر خوشحال است! جلیل به من گفت: چه پررو، ببین یک الف بچه در برابر تو چه جور حرف می زنه؟ گفتم: عیبی نداره، بالاخره اینها هم حق دارند. ضمناً همین بچه ها بودند که جنگیدند‌. از لابلای حرف ها به جلیل تعریض هم داشتم که گوشی دستش بیاید و تک تازی نکند. به او گفتم: البته این بچه ها تا زمانی که در خط شهدا و امام شهدا باشیم با ما هستند!    آزاده اردوگاه تکریت ۱۱ https://eitaa.com/taakrit11pw65
▪️سوال کانال آیا امام دهم ما، امام هادی(ع) در سامرا اسیر بودند؟ «مخاطبین پاسخ دهند» 🏴امام هادی علیه السلام 🌷نام: علی بن محمد 🌷کنیه: ابوالحسن ثالث 🌹زادروز : ۱۵ ذی‌الحجه ، سال ۲۱۲ق ⚡️زادگاه : صریا مدینه 🍃مدت امامت: ۳۴ سال (۲۲۰ تا ۲۵۴ق) 🏴شهادت : ۳ رجب  ۲۵۴ق 🏴 دستورشهادت امام را معتز عباسی صادر 🔥 و معتمد عباسی آن را اجرا کرد 🕌مزار و حرم : سامرا عراق ☘محل زندگی: مدینه   سامرا ⚡️لقب(ها): هادی • نقی 🌹نام پدر امام جواد عليه السلام 🌷نام مادر: سمانه مغربیه 🍃همسر: حدیث 🍃فرزند(ان): حسن ،  محمد  حسین و  جعفر 🌷طول عمر: ۴۲ سال 🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهم 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا