May 11
بسم الله الرحمن الرحیم،
دوستان و یاران عزیز، سلام، به کانال خاطرات آزادگان خوش آمدید.
#عباسعلی_مومن
عباسعلی مومن| ۱
شهرت: عباس نجار
▪️بهداشت در شرایط سخت
صبح تا نگهبان قفل درب باز میکرد و صدای تق توق قفل میآمد مسئول اسایشگاه برپا میداد و قبل از اینکه خارج شویم از آخر آسایشگاه دوستان با آب و تاید کف آسایشگاه شستشو میدادند. هوای سرد، پنجرهها باز، پنکه سقفی روشن، تا کف، خشک بشه! همه با لباسهای نازک خواب، ویبره میزدیم! چقدر دندانها بهم میخورد، از صدای بهم خوردن دندانها به هم میخندیدیم.
عباسعلی مومن| ۲
▪️این آمار بود یا شکنجه!
صبح زمستانی بهمن ماه تو صف آمار جلوی اسایشگاه سرپایین مینشستیم با آبریزش بینی و با شرایط سرمای زمستانی مجبور بودیم با لباس نازک تو صف آمار بنشینیم!.
🔹آزاده تکریت ۱۱
@taakrit11pw65
خسرو میرزائی| ۱
▪️این تشکهای کارساز!
یک سری تشکهای ابری با روکشهای پارچهای رنگی آوردند که استفاده شود پس از مدتی به ناچار بدلیل پاره بودن لباسها با ابتکاری که به خرج داده شد رویه پارچهای تشکها برای بیشتر شلوار، شورت و در مواقعی سجاده نماز استفاده میشد و معمولا با خط خوش و گلدوزی زیبا نیز مزين بود. البته برای خیاطی نخ مورد نیاز از داخل پتوها و سوزن نیز از سیم خاردار که بشکل سوزن ساخته میشد استفاده میکردند.
🔸خسرو میرزائی| ۲
▪️ ماست، تولیدی اسارت!
یکی از کارهای ما در اردوگاه، درست کردن ماست با شیرخشکهای نیدو و آب سرد داخل لیوانهایی که برای چای و نوشیدن آب در اختیار ما قرار گرفته بود که معمولا برای یکروز کافی بود دو قاشق شیر خشک، آب و مقداری مایه ماست که از سری قبل مانده بود درست میشد و اغلب شبها اینکار را انجام میدادیم و تا صبح لیوانها در پشت پنجره آسایشگاه چیده و در طول روز استفاده میشد.
🔸 خسرو میرزائی | ۳
▪️چه اوقات خوبی!
دوران اسارت در کنار همه سختی و ناملایماتش فرصت خوبی برای آموزش و یادگیری بود، اکثر اوقات چه در آسایشگاه و چه در محوطه زمان هواخوری اسرا در حال تعلیم و تربیت، نظافت و ... بودیم.برای آموزش زبان عربی بیشتر از کتاب قرآن که در اختیار بود و یا زبان انگلیسی از روزنامه انگلیسی که در اختیار اسرا قرار میگرفت و یا افراد باسواد به افراد کم سواد آموزشهای لازم را میدادند. اسارت خودش به نوعی یک دانشگاه بود که از این نعمت فراگیری خیلی از اسرا استفاده کردند، حالا ابزار نگارش این یادگیری نیز خیلی جالب بود ،در داخل آسایشگاه توسط یک تکه چوب که به شکل قلم ساخته شده بود و آب که بر روی کف سیمانی آسایشگاه نوشته میشد و در محوطه روی زمین خاکی اردوگاه مطالب نوشته میشد. مسئله آموزش البته در کمال احتياط که دشمن حساس نشود انجام میشد. لازم بذکر است اسرا از داشتن قلم و کاغذ محروم بودند.
🔸خسرو میرزائی| ۴
▪️زحمت کارها روی دوش یکنفر نبود
قوانین داخلی آسایشگاهها در خصوص امور جاری با هم فرق میکرد، بعضی کارها به صورت گردشی بین گروهها در ایام هفته انجام میشد یعنی هر روز اعضا یک گروه، کلیه کارها را انجام میداد، باصطلاح شهردار بودند، اما در اغلب آسایشگاهها آدمهای مؤمن واقعی بودند که داوطلبانه اغلب امور را در کلیه روزها انجام میدادند. مثل ظرف شستن،نظافت آسایشگاه و.....
🔸خسرو میرزائی| ۵
▪️روزهداری در اسارت
دوران اسارت وقت خوبی برای خودسازی و عبادت در زیر شکنجه و سختی دشمن بعثی بود، اکثرا روزهای دوشنبه و پنج شنبه و در ماههای رجب، شعبان و رمضان روزه بودند، نماز و بخصوص نماز شب رایج بود، ختم قرآن و حفظ آن با تنها قرآن موجود در آسایشگاه انجام میشد، همچنین خواندن ادعیه، ختم صلوات و اذکار وارده، خلاصه فضای معنوی خوبی در دوران جوانی همراه با سختی برای ما ایجاد شده بود، البته بعضی خیلی خوب استفاده کردند و بعضی ... بماند. در ضمن نباید نقش هدایت و تشویق عزیزان در ایجاد این فضای معنوی فراموش شود.
🔹آزاده تکریت ۱۱
https://eitaa.com/taakrit11pw65
#خسرو_میرزائی #خاطرات_آزادگان #ازادگان
#عباسعلی_مومن
عباسعلی مومن / ش۳
شهرت : عباس نجار
یک روز عصر سید مصطفی جلوی نجاری سایه شده بود آمد کمی درددل کرد. هی موقع حرف زدن فیس فیس میکرد فکر کردم نفس من بالا نمیاد اخه خیلی چاق و بدترکیب بود منم روی دلسوزی گفتم: یک گیاهی است به قول ما مشهدیها کلوچه کلاغ اگر روزی ۲۰ عدد بخوری بعد از ۶ ماه وزن کم میکنی. بیچاره باور کرد گفت: از کجا پیدا کنم؟ بردم پشت آسایشگاه بند یک، یک زمین خالی پر از علف گشتم داخل علفها تا پیدا کردم چند عدد کندم دادم خورد. گفت: چقدر خوشمزه چند روز گدشت یک روز دیدم رفته پشت آسایشگاه بند یک یواشکی رفتم بدون اینکه بفهمه نشسته بود کلوچه کلاغ جمع میکرد. چقدر این بنده خدا را سرکار گذاشتم.
🔹آزاده تکریت ۱۱
#عباسعلی_مومن
عباسعلی مومن / ۴
شهرت: عباس نجار
بند یک و دو تعداد ۱۴ آسایشگاه داشت. هر آسایشگاه ۱۲۰ یا ۱۴۰ نفر بود. موقع هواخوری بند یک تعداد نفرات کمتر از بند دو بود چون بند یک سه آسایشگاه داشت و بعد دو چهار تا. و برای سرویس بهداشتی همیشه بند دو ۱۴۰ نفر پیشتر بود.
چندین بار با گروهبان کریم صحبت شد که زمین خالی کنار سرویس بهداشتی را سرویس بسازند چون مثل آسایشگاه چهار توسط دوستان بنا ساخته میشد ولی بخاطر فشار جسمی و عصبی به بچهها موافقت نکردند. هیچ وقت به خواستههای بچهها عمل نشد.
🔹آزاده تکریت ۱۱
#عباسعلی_مومن
عباسعلی مومن /۵
شهرت: عباس نجار
هراسایشگاه ۱۲۰ یا ۱۴۰نفر جمعا ۱۰۰۰نفر میشد موقع هواخوری بند یک تعداد نفر کمتر از بند دو بود چون بند یک و دو چهاربر سه بود و برای سرویس بهداشتی همیشه بند دو ۱۴۰ نفر پیشتر بود نسبت به بند یک چندین بار با سیدکریم صحبت شد که زمین خالی کنار سرویس بهداشتی را سرویس بسازند چون مثل اسایشگاه چهار توسط دوستان بناه ساخته شد ولی بخاطر فشار جسمی وعصبی به بچهها موافقت نکردند و هیچ وقت به خواسته های بچه ها عمل نشد.
🔹آزاده تکریت ۱۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عباسعلی_مومن
عباسعلی مومن / ۶
معروفیت: عباس نجار
شبیه همین قلاف را برای دکتری که روزهای اخرآمده بود فکرکنم شیعه بود درست کردم و ایشان بجای دست مزد برای من از سوریه یک چوب مسواک حضرت محمد(ص) و یک پیراهن کرم رنک و یک دستمال نقاشی شده برای شکستگی دست که به شانه اویزان میشود اورد.
🔹آزاده تکریت ۱۱
#فیلم
#عباسعلی_مومن
عباسعلی مومن /۷
شهرت: عباس نجار
زندان الرشید علیرضا بچه تربت حیدریه از ناحیه سر تیر اسابت کرده بود و هر دو چشمش نابینا شده بود بعد از ده روز اصرار زیاد به نگهبانها منقل شد به بیمارستان و همانجا شهید شد و ساعت مچی ایشان بدست من افتاد:
تو اردوگاه ساعت کارایی زیادی داشت تحویل مسئول نظم و نوبت حمام و توالت به برادر مسلم گلستانی دادم که از بهترین دوستان فداکار و ایثارگر بود یک روز قفل بندساعت خراب شد تا اینکه علی ابلیس مسئول حانوت تحویل دادم هر وقت رفت مرخصی درست کند بعد از یک هفته رفت مرخصی زمانی که آمد یک بند پلاستیگی انداخته بود و بجای دست مزد یک شانه چوبی درست کردم که برای عیالش ببرد:مدل و شبیه همان شانه رو الان ساختم تا یادی شود از اون لحظه.
🔹آزاده تکریت ۱۱
#عباسعلی_مومن
عباسعلی مومن / ۸
شهرت: عباس نجار
نگهبانهای اردوگاه با دادن دسر پرتقال چنان با تمسخر نگاه میکردن فکر میکردن تو عمرمون پرتقال ندیدیم ویکی از بچه های شمالی به نگهبانها گفت ما در ایران و شمال و جنوب بهترین پرتقال های دنیا راداریم و به کشورهای همسایه خلیج فارس و اروپا صادر میکنیم نگهبان عراقی تعجب کرده بود😉
🔹آزاده تکریت ۱۱
#عباسعلی_مومن
عباسعلی مومن/ ۹
شهرت: عباس نجار
خوش مزه ترین پرتقالی که خوردم
بعد از مدتها از اسارتمان در اردوگاه گذشت یک روز دسر پرتقال آوردند و اگر اشتباه نکنم به هردو یا سه نفر یک پرتقال ریز میزه دادن و بوی عطر پرتقال فضای آسایشگاه رو دگرگون کرده بود و هر سه نفر نوبتی پرتقال رو چند ثانیه بو میکردیم بعد از یک سال دور از میوهجات خیلی جالب و جذاب بود. قدر نعمتهای خدا رو آنجا بود که پی بردیم. بعداز نوش جان، پوست پرتقال رو جمع کردم و داخل یک پارچه کوچک گره زدم و هر روز کمی خیس میکردم بجای عطر همیشه داخل جیبم میزاشتم تا یک ماه بوی پرتقال برمشامم میخورد 🍊
🔹آزاده تکریت ۱۱
عباسعلی مومن/ مربوط به پنج خطی شماره ۷
🔹آزاده تکریت ۱۱ #عباسعلی_مومن
#تصویر
✍ علی سوسرایی/ ۱
« سید علی » بهیار عراقی شیعه اهل کاظمین همیشه وقتی برای پانسمان بچه ها به زندان بیمارستان وارد میشد زیر وسایل پانسمانش یواشکی پودر های تقویتی پرتغالی می آورد می گفت: بخورید بدن های شما ضعیف شده و به شوخی می گفت: اینها مخصوص برادران عراقی هست برایتان آوردم.
🔹آزاده تکریت ۱۱
https://eitaa.com/taakrit11pw65
#علی_سوسرایی #خاطرات_آزادگان #ازادگان
#عباسعلی_مومن
عباسعلی مومن /۱۰
شهرت: عباس نجار
ما تکه نان، در زباله ها را می خوردیم!
یک روز نوبت سرویس بهداشتی اسایشگاه ۲ بود به سمت دستشویی ها که پشت اشپزخانه بود. کنار دستشویی ها، نگهبانهای عراقی اشغال می ریختند. محمود یک هو چشمش به تیکه نان میفته و دور از چشم نگهبان موفق میشه اون را برداره و یواشکی با اینکه روی نان تفاله چایی ریخته شده بود از شدت گرسنگی اون تکه نون تو اشغالی رو خورد! یکی از عراقیها می بینه و خیلی ناراحت میشود و محمود به باد کتک میگیرد چنان با کابل ضخیم به بدن نحیف محمود می زنه که نگو و عراقی نعره می زنه می گه مگر ما به شما نان نمی دیم که نان داخل اشغالها را می خورید اما کسی جرات نمیکرد بگه اگر نان به مقدار کافی بدهید چرا چنین کاری بچه ها انجام بدن؟ نصف نان ساندویچی در ۲۴ ساعت چطور سیر شویم!؟
🔹آزاده تکریت ۱۱