eitaa logo
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان
612 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
577 ویدیو
10 فایل
♦️اولین کانال رسمی اطلاع رسانی آزادگان ایران اسلامی اخبار واقعی مرتبط با آزادگان، ایثارگران، سیاسی و اجتماعی، از پذیرش هرگونه آگهی، تبلیغ معذوریم. دریافت نظرات، پیشنهادات‌ و انتقادات: @takrit11pw90 @Susaraeiali1348
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ضربه هولناک به اقتصاد صهیونیست‌ها اقدام انصارالله یمن در توقیف کشتی "گلکسی لیدر" و در اختیار گرفتن آن ضربه‌ای هولناک بر اقتصاد رژیم صهیونیستی، همچنین تحقیر ناوگان دریائی آمریکا در دریای سرخ ارزیابی می‌شود. ۹۵ درصد تجارت دریائی رژیم از این مسیر انجام می‌شود و هرگونه وقفه و اختلال در آن، ضربه کاری بر اسرائیل وارد می‌کند. 🔻رسانه‌های صهیونیستی اعلام کردند: هزاران خودرو لوکس به‌دست یمنی‌ها افتاده و این یک غنیمت چند است. 🔹تحقیر آمریکا: امروز بر همگان ثابت شد که تصمیم گیرنده برای منطقه، فرمانده محور مقاومت امام خامنه‌ای است. ایشان فرمان می‌دهد: "دولت‌های اسلامی باید شریان و جریان حیاتی رژیم صهیونیستی را قطع کنند. ما به آینده امیدواریم و به وظایف خود عمل خواهیم کرد." بلافاصله انصارالله امر فرمانده را مطاع دانسته و شجاعانه کشتی اسرائیلی را توقیف می‌کند. در حالی‌که چندین ناوگان پرقدرت آمریکا در دریای سرخ و مدیترانه حضور دارند و پیش چشمان خیره مانده آمریکا، این انصارالله است که عملیات می‌کند و دستورالعمل صادر می‌نماید. این قدرت‌نمایی محور مقاومت است که با اقتدار می‌گوید: در دریای سرخ موارد زیر منهدم یا توقیف می‌شوند. 🔹کشتی‌هایی که حامل پرچم رژیم صهیونیستی یا از سوی شرکت‌های اسرائیلی بکار گرفته شوند و یا در مالکیت شرکت‌های اسرائیلی باشند. 🔸عملیات پیروز انصارالله بی‌تردید معادله جنگ غزه را تغییر خواهد داد و با رو کردن یکی از برگ‌های برنده محور مقاومت، فصل جدیدی از اضمحلال رژیم صهیونیستی را رقم خواهد زد. 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🍂 🔻 گلستان یازدهم / ۱۱ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 ساعت یازده صبح بود و در خانه ما هیچ خبری از جشن و سور و سات عروسی نبود. همه تحت تأثیر اتفاقی که برای خانواده آقای رستمی افتاده بود قرار گرفته بودیم. مادر یک پایش آنجا بود و یک پایش خانه خودمان، مشغول آشپزی بودم که نفیسه از توی حیاط فریاد زد و گفت: «فرشته جون، دایی محمود کارت داره. گاز را خاموش کردم و دویدم، دایی ایستاده بود توی حیاط مادر هم بود داشتند با هم صحبت می‌کردند دایی تا مرا دید با اوقات تلخی گفت : چرا سفره عقد ننداختین؟!» گفت: یعنی چی؟ فرشته چرا هیچ‌کاری نکردین؟ با تعجب نگاهش کردم و شانه بالا انداختم. دایی دوباره با ناراحتی گفت: «یعنی چی؟!» گفتم: «من چه می‌دونم هیچ‌کس به من چیزی نگفت.» دایی به ساعتش نگاه کرد، به من و مادر توپید. - ساعت یازده ست. مادر گفت: «محمود جان همسایه‌مان آقای رستمی، تازه دو تا شهید دادن.» دایی با عجله به طرف در حیاط رفت. زیر لب غرید. «مگه می‌خواین چکار کنین؟ ارکستر و ساز و دهل راه انداختین؟! رو به من کرد فرشته، بدو برو اتاق پذیرایی رو تمیز کن تا من بیام. دایی این جمله را گفت و رفت. مادر دستپاچه شد و تندتند از توی کمد بقچه سوزنی و سجاده ترمۀ عروسی‌اش را درآورد و توی اتاق پذیرایی رو به قبله انداخت. رحل و قرآن را به دستم داد و گفت: تو با سلیقه‌ خودت بچین، آینه و شمعدان خانه ما بود. آنها را از توی کارتن درآوردم دستمال کشیدم و آینه‌ها را تمیز کردم، برق انداختم، گذاشتم وسط سفره، رحل قرآن را گذاشتم روبروی آینه؛ طوری که عکس قرآن جلد سبز توی آینه افتاد. رؤیا با یک گلدان گل طبیعی آمد توی اتاق دور گلدان کاغذ آلومینیومی پیچیده شده بود. گفت: «این رو علی آقا داد» پرسیدم: «اومد تو؟» گفت: نه با مادر رفتن خونه آقای رستمی، گلدان را گذاشتم کنار آینه و شمعدان حالا عکس گل‌های صورتی و سفید پامچال هم توی آینه افتاده بود. فکر کردم کاش من هم همراهشان می‌رفتم و تسلیت می‌گفتم. کمی بعد دایی با کلی وسیله آمد. چیزهایی را که از سفره عقد خودشان باقی‌مانده بود گذاشت کنار سفره، سبد فندق و گردوی نقره‌ای رنگ، چند تکه نان سنگک خشک که با اکلیل نقره‌ای تزئین شده بود، دو تا صدف سفید و اکلیلی گچی که جای حلقه بود، به همراه نبات، نقل بیدمشکی و گل. دایی با آمدنش همه را به تکاپو انداخت. بابا می‌رفت بیرون و با چند جعبه شیرینی برمی‌گشت. می‌رفت و چند جعبه سیب و پرتقال می‌آورد. می‌رفت گز و شکلات می‌خرید. هر بار هم که برمی‌گشت مادر سفارش تازه‌ای می‌داد. برای ناهار مادر بزرگ هم آمد. تا مرا دید، گفت: «وجیهه، فرشته رو آرایشگاه نبردی؟» مادر نگاهی به من کرد و شانه بالا انداخت. مادر بزرگ غرغر کرد. - بلندشو! عروس این جوری ندیده بودیم. زودباش اقلا صورتش رو اصلاح کن. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
💎 در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند 💎 گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را ❇️ سلام و تحیات پروردگار بر خانواده گرامی شهدای والامقام و غریب دوران اسارت و دوستان آزاده عزیز. ✴️ گرامی می داریم ایام بزرگداشت دفاع مقدس و یاد و خاطره شهدای عزیزمان. ❇️ لطف خدا و عنایت شهدای رفیق‌مان بار دیگر شامل حال دل ما جاماندگان از قافله گردیده تا توفیق برگزاری کنگره ملی شهدای غریب در اسارت نصیب‌مان گردد. ❇️ و این مهم نمی شود، مگر با حضور شما دوستان گرامی. پس برای برپایی آن محتاج فکر و خاطر دریایی‌تان هستیم. ❇️ زیرا برخی از این شهدا عزیز را فقط به نام و با اطلاعات محدود می شناسیم، از برخی دیگر اندک تصویری در ذهن داریم. ❇️ امید داریم که شاید در میان ما، خانواده بزرگ آزادگان، باشند عزیزانی که با دیدن نام و یا عکسی، خاطره ای برایشان زنده گردد و این امر در شناساندن شهدای دوران اسارت ادای دِین باشد. ✴️ بر این اساس خواهشمندیم با حضور خود و تشویق سایر دوستان آزاده در کانال شهدای غریب در اسارت یار و پشتیبان ما باشید . 💢نَسألُ اللّه َ مَنازِلَ الشُّهَداءِ، و مُعايَشَةَ السُّعَداءِ ✍ ارادتمند شما زمردیان خادم کنگره 🚩بر‌ همان‌ عهد‌ که‌ بودیم‌ برآنیم‌ هنوز 📌 دبیرخانه کنگره ملی شهدای غریب اسارت ╔══💠 🆔@pwshahid 🌐 WWW.PWSHAHID.COM ╚══💠
اردوگاه عنبر در بارگاه جانان / ۶ حسین فرهنگ اصلاحی ┄┅┅❀┅┅┄ صبح بود و خیابان‌های بغداد ساکت و خموش. مقصدمان را نمی‌دانستیم؛ از سربازها پرسیدیم: "کربلا یا نجف؟" نجف، مقصد اولیه ما شد. از شهر خلاله و بابل گذشتیم. در طول مسیر راه، هر ساختمان و دیوار و خرابه‌ای را که می‌دیدی پر بود از عکس و نقاشی صدام، در حالت‌ها و فیگورهای متفاوت با لباس کردی، عربی، نظامی و شخصی. ساعت ده صبح بود که به کوفه رسیدیم. شهر نامردمان، حدود شهر پیمان شکنان بچه‌ها حال و هوای دیگری پیدا کردند. نخلستان‌های سرسبز اما محزون و ساکت آنجا یادآور ضجه‌ها و فریادهای امام علی (ع) از نامردمی کوفیان بود. رسیدیم به وسط شهر در طرف چپ، مسجد کوفه قرار داشت. همان مسجدی که دیوار و ستون‌هایش با ملائک آسمان هم آواز شدند: «قُتِلَ امیرالمؤمنین». در فاصله نزدیک مسجد، منزل مولا قرار داشت. قطعه‌ای از فردوس که غریب و گلین پابرجا بود. مردم در خیابان‌ها با دیدن اتوبوس‌ها می‌ایستادند و با نگاهی گرم، اما با ترس به اتوبوس‌ها چشم می‌دوختند. خیابان مستقیماً به نجف ختم می‌شد. مثل مسافت بین اندیمشک و دزفول، در سمت راست جاده منتهی به، نجف قبرستان وادی السلام قرار داشت. نجف برایمان آغوش باز کرد. گریستن‌ها آغاز شد. مناطق دور حرم مولا بوسیله نیروهای امنیتی قرق شده بود. اتوبوس‌ها جلوی حرم ایستادند. مأمورین تأکید داشتند که سر راست و مستقیم به حیاط بروید. اما بچه‌ها بی توجه به اخطارها و تهدیدها، لب بر در آستانه حرم می‌نهادند و بوسه می‌زدند. هوا سرد بود و باد سردی بر بدن‌های نحیف و لاغر بچه‌ها شلاق می‌زد. اما سوز و گداز در مقابل عشق عاشقان، از پا در می‌آمد. اشک ریزان زمزمه می‌کردند: "السلام علیک یا امین الله فی ارضه و حجته على عباده..." محوطه حرم نسبتاً بزرگ و تمیز و زیبا بود. آنجا پایتخت تشیع بود که از علم و عالمان تهی گشته بود. در فاصله کوتاهی که در حیاط بودیم بچه‌ها با چشم به دنبال حجره حضرت امام می‌گشتند و طبق آدرس‌ها و نشانی‌ها درصدد پیدا کردن حجره امام خمینی بودند. گریه و زیارت حتی مأمورین را هم تحت تأثیر قرار داده بود. ‌‌‍‌‎ ‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
♦️یادش بخیر عملیات محرم در همچنین روزهایی بود که ایران عملیات محرم را شروع کرد و فتوحات زیادی کسب نمود. جبهه شرهانی از مظلوم‌ترین جبهه‌هایی بود که تا آن روز دیده بودیم. کار را باید در زمین دشمن ادامه می‌دادیم و برای حراست از دستاوردهای عملیات روی تپه‌های ۱۷۵ و ۱۷۸ مستقر می‌شدیم. منطقه کاملاً عملیاتی بود و درگیری در حد بالایی ادامه داشت. هوای سرد پاییز، دسترسی سخت به تدارکات و امکانات بسیار ضعیف و فاصله کم با دشمن و از همه خاص‌تر، تسلط دشمن روی کانال‌ها شرایطی رقم زده بود که جز با دل ایستادن، منطقی برای مقاومت نداشت. کانال‌ها بیش از یک کیلومتر از جاده اصلی فاصله داشتند. کانال‌هایی باریک، با عرض کمتر از یک متر، که باید آنها را طی می‌کردیم تا آذوقه‌ای به نیروها برسد. حساسیت منطقه به‌ حدی بود که اگر سرت بالاتر از خط کانال می‌آمد درجا میزبان گلوله قناسه‌ای می‌شد و با یک زخم کاری در وسط پیشانی. گاهی اسلحه هم دیگر کارساز نبود و کار به بد و بیراه کلامی هم می‌کشید. دیوانه‌وار تلاش می‌کردند تا تپه‌ها را باز پس بگیرند، ولی هیچ‌گاه موفق نشدند. شهید می‌دادیم ولی پا پس نمی‌کشیدیم. یاد شهدایی که از عملیات محرم بین ما و دشمن مانده بودند بخیر ! هر صبح با دمیدن نور خورشید به آنها سلامی می‌دادیم و استمدادی می‌طلبیدیم. مظلومیت بچه‌ها، خصوصا شهدای آن روزها دل را آتش می‌زند و همت‌شان را قابل تقدیر    ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🖤🖤 انالله و اناالیه راجعون 🖤🖤 آزادگان و همسنگران آزاده شهید حسین پیراینده به اطلاع کلیه عزیزان می رساند مادر شهید حسین پیراینده بعد از تحمل چندین سال غم دوری فرزند شهیدش و یک دوره بیماری، ساعاتی پیش دعوت حق را لبیک گفته و به دیدار فرزندش شتافت. 🖤روحش شاد و یادش گرامی🖤 مراسم تشییع، تدفین و خاکسپاری صبح چهارشنبه (۱۴٠۲/۹/۱) ساعت 10:30 از مقابل سالن عروجیان بهشت زهرا سلام الله علیها برگزار می شود.
یادتان هست شرط کردیم ؛ هر کس شهید شد جاماندگان از قافله را در روز قیامت شفاعت کند یادتان هست؟!        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https//eitaa.com/taakrit11pw90
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 ویژه هفته بسیج نماهنگ | ۶ توصیه رهبر انقلاب به بسیجیان ✏️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «دشمنتان را بشناسید و اوّل هم بدانید دشمن کیست؛ دشمن را اشتباه نکنید. ثانیاً وقتی دشمن را شناختید که کیست، نقطه‌ضعف‌های دشمن را بشناسید، ناتوانی‌های دشمن را بشناسید. دشمن همیشه سعی می کند خودش را در نظر شما بزرگ و قوی جلوه بدهد. سعی کنید بشناسید دشمن در چه وضعیّتی است، چه ضعف‌هایی، چه نقطه‌ضعف‌هایی، چه ناتوانی‌هایی دارد. دشمن را بشناسید، نقشه‌های دشمن را بشناسید. خیلی‌ها در مقابل نقشه‌ دشمن غافلگیر می‌شوند؛ (مراقب باشید) غافلگیر نشوید.» ۱۴۰۱/۰۹/۰۵ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
چای قند پهلو این شکلیه دوستان 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🔴 برکناری وزیر اسپانیایی به خاطر حمایت از مردم غزه ▪️یون بلارای وزیر حقوق اجتماعی اسپانیا از سوی نخست وزیر این کشور برکنار شد. ▪️یون بلارای ۳۶ ساله، وزیر حقوق اجتماعی اسپانیا که این روزها اظهار نظرهایش در حمایت از مردم غزه و در محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی در شبکه‌های اجتماعی دست به‌ دست می‌شد، از سوی نخست وزیر این کشور برکنار شد. ▪️این سیاستمدار آزاده اسپانیایی چند روز پیش درباره فجایع غزه گفته بود: «شاهد یک نسل‌کشی زنده توسط اسرائیل در فلسطین هستیم و من نمی‌خواهم شریک جرم آن باشم. 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
♦️ دشت آزادگان در روزهای شروع جنگ ┄┅┅❀┅┅┄ 🔸عملیات شبیخون‌های طرّاح حمیدیه و مشارکت مقام معظم رهبری و شهید دکتر مصطفی چمران دشمن بعثی با نیروهای گسترده زرهی و مکانیزه‌ای که در اختیار داشت پس از عقب نشینی از ملاشیه و نورد لوله اهواز و استقرار در دب حردان توانست منطقه طراح و بسیاری از روستاهای آن را اشغال و بر اثر بمباران‌های مستمر، مناطقی را متصرف گردد. جمال حلفی یکی از ساکنین و شاهدان عینی رویدادها چنین می‌گوید: در پی تصرف کرخه کور و طراح، دشمن بی رحمانه با توپ‌های دوربرد، روستاهای ما را از میان می‌برد و باغات و مزارع‌مان را می‌سوزاند و آثار زندگی و حیات را نابود می‌کرد! برای روبرو شدن با دشمن، جنگاوران و رزمندگان بسیج عشایری به فرماندهی دلاور منطقه، شهید "عباس حلفی حیدری"، دست به عملیات و شبیخون‌هایی می‌زدند. در این شبیخون‌ها توانستیم اسلحه و مهمات و امکانات جنگی فراوانی را از دشمن از بین برده و از پیشروی به سوی حمیدیه و اشغال شهر جلوگیری کنیم. دشمن در برابر ایستادگی و عملیات متقابل سخت آسیب پذیر بود. او به اسلحه دوربرد خود متکی بود و شب‌ها که می‌شد از زمین و آسمان آتش می‌بارید. تانک و زره‌پوش و توپ زیادی را آورده و مهمات زیادی داشت و بی‌رحمانه همه چیز را هدف قرار می‌داد. اما مردم منطقه طراح، در جلوی او ایستادند. مقاومت‌های بزرگی را انجام دادند و در آن زمان مقام معظم رهبری آیت الله خامنه‌ای و شهید دکتر مصطفی چمران به منطقه آمدند و با شهید عباس حلفی آشنا گردیدند. او را فردی صبور و بی باک و توانمند یافتند و به صورت خودجوش نیروهای فداکار و توانمندی را گرد آورد و با اسلحه سبک و امکاناتی مختصر توانست ضربه‌های سختی بر دشمن وارد کند. بعد از آشنایی شهید چمران به تلاش‌های ارزشمند عباس حلفی حیدری، مقام معظم رهبری و شهید دکتر چمران ساعت دوازده شب به منزل وی می‌آمدند و به همراهی او و «صادق مروانی» و حاج احمد حلفی به سوی جبهۀ عراقی‌ها حرکت می‌کردند و به دشمن شبیخون‌هایی را می‌زدند. من بارها مقام معظم رهبری را می‌دیدم که منزل عباس حلفی حیدری می آمدند. به لباس رزم ملبس بودند و به همراهی شهید چمران و شهید عباس حلفی حیدری و دیگران به روستای "بیت غضبان منطقه" طراح می‌رفتند. البته قبل از حرکت به سوی جبهه دشمن، جلسه‌ای را در منزل عباس حلفی تشکیل می‌دادند، نقشه عملیات و راه‌های عبور و نفوذ را بررسی می‌نمودند و آنگاه با موتور حرکت می‌کردند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس حمید طرفی 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
گلستان یازدهم / ۱۲ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 از هر انگشت مادر هنر می‌ریخت. علاوه بر اینکه خیاطی ماهر بود، آرایشگری هم بلد بود. به دستور مادربزرگ، موهایم را بابلیس کشید. همانطور که مشغول موهایم بود، برای مادربزرگ تعریف می‌کرد که قبل از ظهر با علی آقا رفته اند خانه شهید رستمی و از آنها اجازه گرفته اند. علی آقا گفته بود: «ما مراسم خاصی نداریم، اما اجازه شما شرطه». وقتی موهایم درست شد، رفتم و پیراهنی را که خریده بودیم پوشیدم، اما تا وارد اتاق شدم، مادربزرگ، با اخم و تخم گفت: این چیه پوشیدی؟ مگه لباس عروس نخریدین؟!» گفتم: "همین خوبه دیگه، هم لباس عروسه هم برای احترام به علی آقا خط‌های مشکی داره." مادربزرگ سری تکان داد و باز غرغر کرد. مادر لب گزید و اشاره کرد چیزی نگویم. بعد از ناهار تا خواستیم بجنبیم، مهمان ها از راه رسیدند. عمه ها، عموها، زن عموها، دایی، زن دایی و چند نفر دیگر از فامیل‌های نزدیک که از طرف ما دعوت شده بودند. ساعت سه و نیم علی آقا و خانواده اش و چند نفری از فامیل هایش آمدند. علی آقا همان اورکت کره ای را پوشیده بود، با پیراهن قهوه ای و شلوار نوک مدادی. کیک بزرگی هم آورده بود. کیک را وسط سفره عقد گذاشتند. چادری که به سر داشتم سفید بود و گلهای ریز آبی داشت. کنار سفره نشسته بودم. خانم‌ها دور تا دور اتاق بودند. علی آقا چند دقیقه ای آمد توی اتاق سر سفره می خواست کنارم بنشیند، اما وقتی دید خانمها نشسته اند رفت توی هال که مجلس مردانه بود. عمو مهدی عکاسی می‌کرد. مریم روی سرم قند می‌سایید یک دفعه از توی هال صدای همهمه و صلوات و خنده بلند شد. مادر توی هال رفت و برگشت. به دنبالش منصوره خانم و مریم هم رفتند و آمدند. مریم گفت: دوستای علی آقا اومدن. "علی هیچ کدوم از دوستاش رو دعوت نکرده بود، نمی‌دونم خودشون از کجا خبردار شدن." منصوره خانم با خوشحالی گفت: "امیر می‌گه یکی از دوستاش همه رو خبردار کرده. ما رو تعقیب کردن. توی کوچه پشتی فهمیده و قایم شده بودن، ما که آمدیم تو، اونا هم یا الله یا الله گویان آمدن داخل." "الهی شکر که علی دوروبرش شلوغ شده و دوستاش کنارشن." صدای عموباقر می آمد که تصنیف می خواند. گر مؤمنی و صادق کوری هر منافق در آسمان فرشته با ما شوی موافق صلوات بر محمد (ص) مهرش به جان سرشته صلوات بر محمد (ص) بر عرش خوش نوشته بی شک علی ولی بود پرورده نبی بود شاه همه علی بود صلوات بر محمد (ص) با ورود دوستان علی آقا فضا تغییر کرد. صدای صلوات دسته جمعی مردها خانم‌ها را هم به صلوات گویی انداخت. کمی بعد مادر که جلوی در ایستاده بود گفت: «آقا داره خطبه عقد رو می‌خونه.» چیزی توی دلم فروریخت فکر می‌کردم ماه رمضان است، وقت سحر و فقط کمی تا اذان صبح باقی مانده. با عجله شروع کردم به دعا خواندن از خدا خواستم ما را خوشبخت کند و زیارت مکه و کربلا قسمت‌مان کند. بعد قرآن را از روی رحل برداشتم و شروع کردم به خواندن. دایی احمد وکیلم شده بود و در مجلس مردانه «بله» را به جای من گفته بود. دایی احمد آمد توی اتاق با دفتر بزرگ محضرخانه و عقدنامه؛ کلی امضاء از من گرفت. مادر گفت: «آیت الله نجفی خطبه رو جاری کردن» صدای صلوات آقایان دوباره شنیده شد. عمو باقر می‌خواند برگشا کام زبان تا که تو داری حرکات دم به دم بر گل رخسار محمد (ص) صلوات. صدای صلوات خانه را پُر کرده بود. مادر از جلوی در گفت «خانم‌ها، آقای داماد تشریف آوردن» زنهایی که چادر از سرشان افتاده بود خودشان را مرتب کردند. علی آقا و دایی محمود و بابا آمدند توی اتاق. علی آقا کنارم نشست و با حجب و حیا آهسته سلام و احوال پرسی کرد. دایی محمود دفتر بزرگی را روی پاهایم گذاشت و جاهایی را که قرار بود امضاء کنم نشانم داد. مریم صدفی را که داخلش حلقه بود گرفت جلوی علی آقا، او هم با دستپاچگی حلقه را برداشت و چون سمت راستم نشسته بود، دست راستم را گرفت و حلقه را توی انگشتم کرد. آهسته گفتم: "توی این دست نه دست چپ." دست چپم را جلو بردم علی آقا سرخ شده بود. حلقه را درآورد و این بار آن را توی انگشت دست چپم کرد. پدرم یک انگشتر نقره با نگین عقیق برای علی آقا خریده بود. آن را توی انگشت علی آقا انداخت. عید پارسال که خانوادگی به حج عمره رفته بودیم بابا یک ساعت رادوی شیک هم برای داماد اینده اش خریده بود. بعنوان کادوی عقد به علی آقا داد. یک لحظه چشمم افتاد توی آینه علی آقا داشت نگاهم می‌کرد. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🇮🇷 کانال خبری آزادگان سرافراز https://eitaa.com/taakrit11pw90
📩 | نامه شهید حاج قاسم سلیمانی درباره پایان سیطره داعش به رهبر انقلاب 📝بسم الله الرحمن الرحیم انّافَتَحنا لَکَ فتحاً مُبینا محضر مبارک رهبر عزیز و شجاع انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله‌ العظمی امام خامنه‌ای مدظله‌العالی سلام علیکم 🔹شش سال قبل فتنه‌ای خطرناک شبیه فتنه‌های زمان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که فرصت و حلاوت درک حقیقی اسلام ناب محمدی (ص) را از مسلمانان سلب نمود این بار پیچیده و آغشته به سمّ صهیونیسم و استکبار همچون طوفانی ویرانگر، عالم اسلامی را درنوردید. 🔹این فتنه‌ خطرناک و مسموم با هدف آتش‌افروزی وسیع در عالم اسلامی و درگیر نمودن مسلمانان با یکدیگر، توسط دشمنان اسلام ایجاد گردید. حرکت خبیثانه‌ای که تحت نام "حکومت اسلامی عراق و شام" در همان ماه‌های اولیه موفق شد با اغفال ده‌ها هزار جوان مسلمان، دو کشور بسیار اثرگذار و سرنوشت‌ساز عالم اسلامی "عراق" و "سوریه" را دچار بحران بسیار خطرناکی کند و صدها هزار کیلومتر مربع از اراضی این کشورها را همراه با هزاران روستا، شهر و مراکز مهم استانی به تصرف درآورد و هزاران کارگاه و کارخانه و زیرساخت‌های مهم این کشورها از جمله، راه‌ها، پل‌ها، پالایشگاه‌ها، چاه‌ها و خطوط نفت و گاز و نیروگاه‌های برق و موارد دیگری از این نوع را تخریب نمودند و شهرهای مهمی همراه با آثار گران‌بهای تاریخی و تمدن ملی آنها را با بمب‌گذاری از بین برده و یا سوزاندند. 🔹اگرچه آمار خسارت‌های وارده قابل احصاء نیست اما بررسی‌های اولیه حاکی از پانصد میلیارد دلار می‌باشد. 🔹در این حادثه، جنایات بسیار دردناکی که غیر قابل نمایش است رخ داد؛ از جمله: سربریدن کودکان یا پوست کندن زنده‌زنده‌ مردان در مقابل خانواده‌های خود، به اسارت گرفتن دختران و زن‌های بی‌گناه و تجاوز به آنان، سوزاندن زنده‌زنده‌ افراد و ذبح دسته‌جمعی صدها جوان. 🔹مردم مسلمان این کشورها متحیر از این طوفان مسموم، بخشی گرفتار خنجرهای برنده‌ی جنایتکاران تکفیری گردیدند و میلیون‌ها نفر دیگر خانه و کاشانه‌ خود را رها کرده و آواره‌ شهرها و کشورهای دیگر شدند. 🔹در این فتنه‌ سیاه، هزاران مسجد و مراکز مقدس مسلمانان تخریب و یا ویران گردید و بعضاً مسجد را به همراه امام جماعت و نمازگزاران آن با هم منفجر نمودند. 🔹بیش از شش هزار جوان فریب‌خورده‌ به نام دفاع از اسلام به‌صورت انتحاری با خودروهای پر از مواد منفجره خود را در میادین، مساجد، مدارس، حتی بیمارستان‌ها و مراکز عمومی مسلمان‌ها منفجر کردند؛ که در نتیجه‌ این اعمال جنایتکارانه ده‌ها هزار مرد، زن و کودک بی‌گناه به شهادت رسیدند. 🔹تمامی این جنایت‌ها بنا به اعتراف عالی‌ترین مقام رسمی آمریکا که هم‌اکنون ریاست جمهوری این کشور را برعهده دارد توسط رهبران و سازمان‌های مرتبط با آمریکا طراحی و اجرا گردیده است.کما اینکه همچنان این روش توسط رهبران کنونی آمریکا در حال طراحی و اجرا است. 🔹آنچه پس از لطف خداوند سبحان و عنایت خاص رسول معظم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و اهل‌بیت گرانقدرش باعث شکست این توطئه‌ی سیاه و خطرناک گردید، رهبری خردمندانه و هدایت‌های حکیمانه‌ حضرت مستطاب عالی و مرجع عالیقدر حضرت آیت‌الله‌ العظمی سیستانی بود که موجب بسیج کلیه‌ امکانات برای مقابله با این طوفان مسموم گردید. 🔹یقیناً پایداری دولت‌های عراق و سوریه و پایمردی ارتش‌ها و جوانان این دو کشور خصوصاً حشدالشعبی‌ مقدس و دیگر جوانان مسلمان سایر کشورها با حضور مقتدرانه و محوری حزب‌الله به رهبری سید پر افتخار آن، جناب سید حسن نصرالله (حفظه‌الله‌تعالی) نقش تعیین‌کننده‌ای در به شکست کشاندن این حادثه‌ خطرناک داشتند. 🔹قطعاً نقش ارزشمند ملت و دولت خدمتگزار جمهوری اسلامی خصوصاً ریاست محترم جمهوری اسلامی، مجلس، وزارت دفاع و سازمان‌های نظامی, انتظامی و امنیتی کشورمان در حمایت از دولت‌ها و ملت‌های کشورهای فوق‌الذکر قابل تقدیر است. 🔹حقیر بعنوان سرباز مکلف‌شده از جانب حضرتعالی در این میدان، با اتمام عملیات آزادسازی ابوکمال آخرین قلعه‌ داعش با پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی – صهیونیستی و برافراشتن پرچم سوریه، پایان سیطره‌ این شجره‌ خبیثه‌ ملعونه را اعلام می‌کنم و به نمایندگی از کلیه‌ فرماندهان و مجاهدین گمنام این صحنه و هزاران شهید و جانباز مدافع حرم ایرانی، عراقی، سوریه‌ای، لبنانی، افغانستانی و پاکستانی که برای دفاع از جان و نوامیس مسلمانان و مقدسات آنان جان خود را فدا کردند، این پیروزی بسیار بزرگ و سرنوشت‌ساز را به حضرتعالی و ملت بزرگوار ایران اسلامی و ملت‌های مظلوم عراق و سوریه و دیگر مسلمانان جهان تبریک و تهنیت عرض می‌نمایم و پیشانی شکر را در مقابل پیشگاه خداوند قادر متعال به شکرانه‌ این پیروزی بزرگ بر زمین می‌سایم. 🔹و ما النصرالّا من عندالله العزیز الحکیم فرزند و سربازتان قاسم سلیمانی 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
📩 | پاسخ رهبر انقلاب اسلامی به نامه شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس درباره پایان سیطره داعش 🔹بسم الله الرحمن الرحیم سردار پر افتخار اسلام و مجاهد فی سبیل‌الله آقای سرلشکر حاج قاسم سلیمانی دام توفیقه خدای بزرگ را با همه‌ وجود سپاسگزارم که به مجاهدات فداکارانه‌ی شما و خیل عظیم همکارانتان در سطوح مختلف، برکت عطا فرمود و شجره‌ خبیثه‌ئی را که به دست طواغیت جهان غرس شده بود، به دست شما بندگان صالح در کشور سوریه و عراق ریشه‌کن کرد. 🔹این تنها ضربه به گروه ستمگر و روسیاه داعش نبود، ضربه‌ سخت‌تر به سیاست خباثت‌آلودی بود که ایجاد جنگ داخلی در منطقه و نابودی مقاومت ضدّ صهیونیستی و تضعیف دولت های مستقل را به وسیله رؤسای شقیّ این گروه گمراه هدف گرفته بود. ضربه بود به دولت های قبلی و کنونی آمریکا و رژیم های وابسته به آن در این منطقه که این گروه را به وجود آوردند و همه‌گونه پشتیبانی کردند تا سلطه‌ نحس خود را در منطقه‌ غرب آسیا بگسترانند و رژیم غاصب صهیونیست را بر آن مسلط سازند. شما با متلاشی ساختن این توده‌ سرطانی و مهلک نه فقط به کشورهای منطقه و به جهان اسلام بلکه به همه‌ ملت ها و به بشریت خدمتی بزرگ کردید. این نصرتی الهی و مصداق: و ما رمیتَ اذ رمیت و لکن الله رمی بود که به‌خاطر مجاهدت شبانه‌روزی شما و همرزمانتان به شما پاداش داده شد. 🔹اینجانب صمیمانه به شما تبریک میگویم و با این حال تأکید میکنم که از کید دشمن غفلت نشود. 🔹آنهائی که با سرمایه‌گذاری سنگین این توطئه‌ شوم را تدارک دیده بودند آرام نخواهند نشست، سعی خواهند کرد آن را در بخشی دیگر از این منطقه و یا به شکلی دیگر دوباره به جریان افکنند. 🔹حفظ انگیزه، حفظ هوشیاری، حفظ وحدت، زدودن هر پسماند خطرناک، کار فرهنگی بصیرت‌افزا و خلاصه، آمادگی‌های همه‌جانبه نباید فراموش شود. شما را و همه‌ برادران مجاهد از کشورهای عراق و سوریه و دیگران را به خدای بزرگ می‌سپارم و به همه‌ شما سلام و دعا میکنم. والسلام علیکم و رحمةالله ۳۰ آبانماه ۱۳۹۶ سید علی خامنه‌ای 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
📌 صفحه اول روزنامه همشهری، چهارشنبه، یکم آذر۱۴۰۲ 🔹عزیزم شالت‌ ... ◇ حضور گروه‌های مردمی در غیاب و غفلت نهادهای مسئول/ تذکرهای مودبانه و صمیمانه در متروی تئاترشهر ◇ حجاب، حیا، غیرت سه امور مهمی که این روزها در سایه‌ بی مسئولیتی آحاد مسئولان کم رنگ شده است، باعث شده بنیان خانواده‌ها و فرهنگ جامعه متزلزل و فساد و فحشا زیاد شود. 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
♦️اردوگاه عنبر در بارگاه جانان / ۷ حسین فرهنگ اصلاحی ┄┅┅❀┅┅┄ اجاره دخول داده شد. بچه‌ها با بوسیدن زمین و در و دیوار حرم، با اشک و آه وارد حرم شدند. یک آخوند درباری که اصلیتش هم ایرانی بود، مشغول خواندن زیارت‌نامه شد اما چند لحظه بعد این‌ها بودند که از ته دل، همگی زیارت‌نامه را با هم زمزمه می‌کردند. سینه خیز خود را به ضریح رساندند. بوسه بود و اشک و سوز نیازی که از اعماق دل برمی‌خواست و بر زبان جاری می‌گشت و یا از دیدگان می غلتید و می‌چکید. بچه‌ها ضریح مبارک را در سینه گرفته بودند و مثل مادر فرزند مرده ضجه می‌زدند و می‌گریستند. در وقت کوتاهی که برای زیارت داده بودند، سریع یک دور گرد حرم مولا طواف کردیم و بعد نماز زیارت را خواندیم. خیلی زود دستور خارج شدن از حرم را دادند. بچه‌ها برای زیارت آخر، به سوی ضریح هجوم آوردند که یکی از حبیب بن مظاهرهای اردوگاه که پیرمردی نورانی بود ندا داد: «برای سلامتی فرزند شایسته امیرالمؤمنين صلوات» عراقی‌ها به لرزه افتادند. مأمورین امنیتی که با لباس شخصی بودند به دست و پا افتادند که منادی صلوات را پیدا کنند، اما زحمت‌شان بیهوده ماند. بچه‌ها همچون تشنه‌ای که آب را بوییده و بر عطش‌شان افزودن شده باشد، با زور و هول از حرم بیرون رانده شدند. کبوتران حرم دسته جمعی برفراز آسمان و بالای سر عاشقان پرواز می‌کردند. انگار شهیدان و ملائک بودند که به زیارت آقا و دوستانشان آمده بودند. کبوتران، بچه‌ها را به یاد پرواز و آزادی می‌انداختند؛ آزادی و حریت، تکه‌های نان خشک را که برای مواقع گرسنگی در جیب‌هایشان گذاشته بودند، در آوردند و خرد کردند و برروی زمین پاشیدند تا کبوترها گرسنه نمانند. گلدسته‌ها، در فاصله زمانی هر سی ثانیه بر اثر وزش باد پرچم‌ها تکان می‌خورد و صدای بسیار محزونی بر می‌خاست. شاید باد و‌ گلدسته‌ها هم در غم غربت آقا می‌گریستند و ضجه می‌زدند. سوار اتوبوس‌ها شدیم. در اطراف حرم مردم جمع شده بودند. کودکان فارغ از همه جا برایمان دست تکان می‌دادند و ابراز خوشحالی می‌کردند و اسرا هم سنگ‌های تراشیده شده به صورت قلب، ماهی و همچنین گیوه‌های کوچک سرکلیدی و ... را که خودشان ساخته بودند از شیشه اتوبوس برایشان به عنوان هدیه و یادگاری پرت می‌کردند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🔻 اعتراف دشمن به برتری جنگال ایران ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ سرهنگ نیروی هوایی آمریکا که چهارسال در اوج جنگ سوریه در مناطق تحت کنترل کردها بوده می‌گوید: برای سه روز ما همه چیزمان از دست رفته بود نه GPS داشتیم نه حتی ارتباط امن و عادی. بالاخره پس از سه روز فرمانده پایگاه به ستاد کل خبر داد و یک تیم متخصص آی تی و فاوا و .... آمدند امکان پرواز یک بالگرد را هم نداشتیم. تیم ارزیاب پس از دو روز تلاش به این نتیجه رسیدند که این اختلال از پایگاه ایرانی در فاصله ۲۰۰ کیلومتری بر پایگاه ما اعمال شده اما ۲۰۰ کیلومتر از لحاظ فنی بدون استفاده از ماهواره و یا آواکس حیرت آور بود. پس از بررسی متخصصین به این نتیجه رسیدند که قصد ایران از این جنگ الکترونیک بقول معروف آزار دادن ما نیست بلکه ایران با این اختلال در حال رصد عملکرد ماست. یعنی هر چه که ما با بی‌سیم و سیستم نامه‌نگاری الکترونیکی از مشکل می‌گفتیم را ایرانی‌ها دقیقا رصد می‌کردند. تصمیم به خاموش کردن تمام سیستم‌ها گرفته شد، چون تمام رمزها و الگوریتم‌ها را خودمان دو دستی تقدیم‌شان می‌کردیم. یک سری بی‌سیم جدید بین همه توزیع شد و تا تقریبا یک ماه به سختی می‌شد کاری را با نقطه دورتر و پایگاه دیگر انجام داد. نمی‌دانم چه شد که ایران اخلال را برداشت !؟ اما من بعنوان یک سرهنگ و دارای مدرک دانشگاهی در آی تی واقعا احساس حقارت می‌کردم. ما ابرقدرت ثروت و قدرت جهان مدتی برحسب اجباری که ایران بما تحمیل کرد وضعمان به آن شکل در آمد. یکی دیگر از موضوعات در خلیج فارس بود زمانی‌که پهپاد گلوبال هاوک ما را ایران ساقط کرد. این قسمت را هیچ جایی نگفتند. شب ساقط شدن گلوبال هاوک فقط گفته شد یک هواپیمای تجسسی ما هم در آسمان همان نقطه بود. اما ما آن روز یا آن شب از ساعات قبل با تمام توان و داشته‌هایمان جنگ الکترونیک وحشتناکی را روی منطقه اعمال کردیم. یعنی بنده می‌دانستم اپراتور پدافند ایرانی در پشت صفحه رادار گیج شده است. حداقل گلوبال هاوک را ۸ هدف می‌دید و هواپیمای دیگر هم همان ما تقریبا مطمئن بودیم پدافند ایران نخواهد توانست هدف اصلی را از بین اهداف کاذب صفحه رادار تشخیص دهد و بتواند آنرا ساقط کند. اما یک لحظه نفر هدایت گلوبال هاوک با فریاد گفت: خدای من این ممکن نیست گفتم چه شده؟! گفت: پدافند ایرانی‌ها از بین ۱۶ هدف فیک دقیقا هدف اصلی را سرنگون کردند! این موضوع آنقدر شوک به همه وارد کرد که پرزیدنت ترامپ با تمام کله شقی از ایران بخاطر هدف قرار ندادن هواپیمای سرنشین دار تشکر کرد. در واقع افراد فنی ارتش ترامپ را با واقعیت‌های فنی و عظمت آن شب آشنا کرده بودند که ترامپ آن سخنان را گفت. در زمان حضور آمریکا در افغانستان هم بارها ایران پایگاه قندهار را عملا تعطیل کرد. فی‌الواقع بنده معتقدم که ایران یک توان ناشناخته در حوزه جنگال دارد که قصد معرفی آن را هم ندارد. •┈••✾○✾••┈• 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90
🍂 🔻 گلستان یازدهم / ۱۲ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 از هر انگشت مادر هنر می‌ریخت. علاوه بر اینکه خیاطی ماهر بود، آرایشگری هم بلد بود. به دستور مادربزرگ، موهایم را بابلیس کشید. همان طور که مشغول موهایم بود، برای مادربزرگ تعریف می‌کرد که قبل از ظهر با علی آقا رفته‌اند خانه شهید رستمی و از آنها اجازه گرفته‌اند. علی آقا گفته بود: «ما مراسم خاصی نداریم، اما اجازه شما شرطه» وقتی موهایم درست شد، رفتم و پیراهنی را که خریده بودیم پوشیدم، اما تا وارد اتاق شدم، مادربزرگ، با اخم و تخم گفت: این چیه پوشیدی؟ مگه لباس عروس نخریده‌ای؟!» گفتم: "همین خوبه دیگه، هم لباس عروسه هم برای احترام به علی آقا خط‌های مشکی داره." مادربزرگ سری تکان داد و باز غرغر کرد. مادر لب گزید و اشاره کرد چیزی نگویم. بعد از ناهار تا خواستیم بجنبیم، مهمان‌ها از راه رسیدند. عمه‌ها، عموها، زن عموها، دایی و زندایی و چند نفر دیگر از فامیل‌های نزدیک که از طرف ما دعوت شده بودند. ساعت سه و نیم علی آقا و خانواده‌اش و چند نفری از فامیل‌هایش آمدند. علی آقا همان اورکت کره‌ای را پوشیده بود، با پیراهن قهوه‌ای و شلوار نوک مدادی، کیک بزرگی هم آورده بود. کیک را گذاشتند وسط سفره عقد چادری که به سر داشتم سفید بود و گلهای ریز آبی داشت. کنار سفره نشسته بودم خانم‌ها دور تا دور اتاق بودند. علی آقا چند دقیقه‌ای آمد توی اتاق سر سفره می‌خواست کنارم بنشیند، اما وقتی دید خانم‌ها نشسته‌اند رفت توی هال که مجلس مردانه بود. عمو مهدی عکاسی می‌کرد. مریم روی سرم قند می‌سایید یک دفعه از توی هال صدای همهمه و صلوات و خنده بلند شد. مادر توی هال رفت و برگشت. بدنبالش منصوره خانم و مریم هم رفتند و آمدند. مریم گفت: دوستای علی آقا اومده‌اند. "علی هیچ کدوم از دوستاش رو دعوت نکرده، نمی‌دونم خودشون از کجا خبردار شده‌اند" منصوره خانم با خوشحالی گفت: "امیر می‌گه یکی از دوستاش همه رو خبردار کرده، ما رو تعقیب کردن توی کوچه پشتی فهمیده و قایم شده بودن، ما که آمدیم تو، اونا هم یا الله یا الله گویان آمدند داخل" "الهی شکر که علی دوروبرش شلوغ شده و دوستاش کنارشن" صدای عمو باقر می آمد که تصنیف می‌خواند. گر مؤمنی و صادق کوری هر منافق در آسمان فرشته با ما شوی موافق صلوات بر محمد (ص) مهرش به جان سرشته صلوات بر محمد (ص) بر عرش خوش نوشته بی شک علی ولی بود پرورده نبی بود شاه همه علی بود صلوات بر محمد (ص) با ورود دوستان علی آقا فضا تغییر کرد. صدای صلوات دسته جمعی مردها خانم‌ها را هم به صلوات گویی انداخت. کمی بعد مادر که جلوی در ایستاده بود گفت: «آقا داره خطبه عقد رو می‌خونه» چیزی توی دلم فروریخت فکر می‌کردم ماه رمضان است و وقت سحر و فقط کمی تا اذان صبح باقی مانده با عجله شروع کردم به دعا خواندن از خدا خواستم ما را خوشبخت کند و زیارت مکه و کربلا قسمت‌مان کند. بعد قرآن را از روی رحل برداشتم و شروع کردم به خواندن دایی احمد وکیلم شده بود و در مجلس مردانه «بله» را به جای من گفته بود. دایی احمد آمد توی اتاق با دفتر بزرگ محضر خانه و عقدنامه؛ کلی امضا از من گرفت مادر گفت: «آیت الله نجفی خطبه رو جاری کردن.» صدای صلوات آقایان دوباره شنیده شد. عمو باقر می‌خواند برگشا کام زبان تا که تو داری حرکات دم به دم بر گل رخسار محمد (ص) صلوات. صدای صلوات خانه را پُر کرده بود. مادر از جلوی در گفت: «خانم‌ها، آقای داماد تشریف آوردن» زنهایی که چادر از سرشان افتاده بود خودشان را مرتب کردند. علی آقا و دایی محمود و بابا آمدند توی اتاق، علی آقا کنارم نشست و با حجب و حیا آهسته سلام و احوال پرسی کرد. دایی محمود دفتر بزرگی را روی پاهایم گذاشت و جاهایی را که قرار بود امضا کنم نشانم داد. مریم صدفی را که داخلش حلقه بود گرفت جلوی علی آقا، علی آقا با دستپاچگی حلقه را برداشت و چون سمت راستم نشسته بود، دست راستم را گرفت و حلقه را توی انگشتم کرد. آهسته گفتم: "توی این دست نه دست چپ." دست چپم را جلو بردم علی آقا سرخ شده بود. حلقه را درآورد و این بار آن را توی انگشت دست چپم کرد. پدرم یک انگشتر نقره با نگین عقیق برای علی آقا خریده بود. آن را توی انگشت علی آقا انداخت. عید پارسال که خانوادگی به حج عمره رفته بودیم بابا یک ساعت رادوی شیک هم برای داماد آینده‌اش خریده بود. به عنوان کادوی عقد به علی آقا داد. یک لحظه چشمم افتاد توی آینه علی آقا داشت نگاهم می‌کرد. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🇮🇷 پایگاه اطلاع رسانی آزادگان https://eitaa.com/taakrit11pw90