eitaa logo
تعلیقات
1.3هزار دنبال‌کننده
415 عکس
60 ویدیو
29 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (حسین ایزدی _ طلبه حوزه علمیه قم) @fotros313h (📲 نشر مطالب با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻🔻 💢 4. 🔸🔹 تشرف به حضرت معصومه سلام الله علیها، جزئی از برنامه و بخش مهم زندگی طلبه ها بود. زیارت، زنگ درس پیوند ولایی بود. برخی هفته ای یکبار، برخی دوبار، برخی هرشب... هر کسی متناسب با حالش، ولی اصل‌ برنامه زیارت توی زندگی بچه ها ثابت بود. 🔸🔹 قبلا گفتم، نگاه بچه ها به حضرت معصومه سلام الله علیها، نگاه فرزند به بود. خیلی ها همه کارهای شان را با بی بی چک می کردند. حتی اگر در مسئله های کوچک به مشکل می خوردند، مشکل را با خانم درمیان می گذاشتند، فرقی نداشت مشکل انتخاب هم حجره ای خوب بود یا انتخاب استاد خوب، یا یک گره بزرگ، بعضی بچه ها واقعا حتی نمک غذای شان را از اهل بیت علیهم السلام می خواستند. 🔹🔸 تشرف به مسجد مقدس ، صبح جمعه و گاهی عصر جمعه، شب های چهارشنبه، این هم جدی بود. برخی بچه ها شب های چهارشنبه یا شب های جمعه از 12 شب تا نماز صبح جمکران بودند، هر هفته، منظم و ثابت. 🔹🔸 زیارت و زیارت شاه عبدالعظیم حسنی هم در برنامه برخی بود. بعضی ها 5 شنبه ها می رفتند تهران، ، دعای کمیل . بعضی هم چهارشنبه بعد از کلاس با قطار مشرف می شدند و جمعه عصر برمی گشتند، یک زیارت نمکی و کوچیک در حد اینکه فقط رفع شود. به این فهرست اضافه کنید اردوی مشهد که مدرسه سالانه برگزار می کرد و خودش غوغایی بود از شور و نشاط و عشق... https://eitaa.com/taalighat 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 https://eitaa.com/joinchat/4003725374Ce60d538cb7
☘ بعد از نماز از بچه ها خداحافظی کرد. ایام رسیده بود و حاج آقا مثل هر سال قرار بود به حج مشرف شود. هر سال با کاروان حجاج همراه بود و روحانی اون ها بود. ☘ بچه ها ناراحت بودند از این که یک ماه او را نمی بینند. واقعا احساس پیدا کرده بودیم. خیلی ها هم دلشان هوای مکه، مدینه کرده بود. حال عجیبی شد. خودِ حاج آقا هم لحظه خداحافظی متأثر بود. ☘ سال اول طلبگی ام بودم. ارتباط زیادی هم با حاج آقا هنوز پیدا نکرده بودم. بعد نماز که از مسجد بیرون می رفت از وسط جمعیت خودم را به حاج آقا رساندم، یک داشتم، دادم به حاج آقا، گفتم میشه اینو ببرید کنید؟ خندید و گفت نمیشه که... و رفت. خیلی دلم گرفت... نمی تونستم تصور کنم همچین درخواستی چیز زیادی باشه. یا برای این آدم با این همه سر شلوغی می تونه دردسر بشه. شرایطش رو درک نمی کردم.... ☘ هنوز یک قدم بیشتر نرفته بود، از وسط جمعیت برگشت رو به من کرد و گفت: رو بده. ☘ یکماه گذشت. از برگشته بود. من رفته بودم دفترش. تا منو دید دست کرد جیبش یه تسبیح بهم داد. گفت این هم امانتی شما، برات تبرکش کردم.... 🆔 https://eitaa.com/taalighat
من به آغوش تو ای ماه خدا محتاجم و به شب‌های مناجات و دعا محتاجم از رها بودن شیطان به خدا می‌ترسم من به امداد و عنايات شما محتاجم دست در دست ابوحمزه به معراج روم به سحرهای پر از آه و بکا محتاجم بروی باز سحر خواب مرا می‌گیرد پس سحرها به سراغم تو بیا محتاجم می‌شناسند مرا اهل کرم یک عمر است من تهی دستِ فقیرِ بن گدا... محتاجم "خواب هرگز نکند آنکه دلش بیدار است" هر سحر خواب ز چشمم بربا محتاجم ای نسیم سحری کاش مرا هم ببری من به هم‌صحبتی باد صبا محتاجم تا گره زود ز کار دل من باز شود... به هوای حرم کرب و بلا محتاجم 🔻🔻🔻🔻 🆔 @taalighat
حال و هوای وقت سحر فرق کرده است باریدن دو دیده‌ی تر فرق کرده‌ است نبودنت احساس می‌شود... حالا که نیستی چقَدَر فرق کرده است 🔻🔻🔻🔻 🆔@taalighat