تاملات
📍 یادداشت | معمار اجتماعی مقاومت «طرحی متفاوت که از دل آشوبها نظم ساخت» 🔸 در زمانهای که قهرمان،
🔹 حاج قاسم فراتر از یک فرمانده نظامی، معمار اجتماعی بود که خاکستریترین روزهای تاریخ را به صحنهای برای زایش امید و همبستگی بدل کرد. در زمانهای که خاورمیانه زیر سایهی خشونت و تفرقه دست و پا میزد، او توانست از دل آشوبها، نظمی نوین بنا کند. او پیونددهندهی جوامع مختلف بود و ساختاری از مقاومت و همبستگی اجتماعی خلق کرد که فراتر از سیاستهای کوتاهمدت، یک طرح اجتماعی را نمایان میکرد. این نظم، نه تنها به مثابهی سدّی در برابر اشغالگری، بلکه به عنوان الگویی برای همزیستی و ایستادگی در برابر نظام سلطه جهانی عمل کرد.
🔸 سلیمانی با نگاهی نافذ و بیمرز، توانست حلقههای پراکنده را به زنجیرهای از انسجام بدل کند و طرحی از همبستگی بیافریند که مرزهای ایدئولوژیکی و سیاسی را در هم بشکند. برای او، "مردم" فراتر از مرزهای تعریفشده جناحها معنا داشتند؛ او مردم را در عمق نیازهایشان، در شوقهایشان، و در رنجهایشان میدید. بینش خاص و ویژه، حاج قاسم را به نماد قهرمانی تبدیل کرد که از "ما" فراتر میرفت و به "همه" تعلق داشت.
🔹 طرح اجتماعی حاج قاسم بر مفهومی از «مقاومت» بنا شده بود. او مقاومت را از سطح یک ایدئولوژی یا یک واکنش به تهدید نظامی، به سطحی از "امکانهای هستیشناسانه" ارتقا داد؛ مقاومتی که در انتخابهای روزمره مردم، در تلاش برای بازسازی امید، و در حفظ ارزشهای انسانی متجلی میشود. و از مقاومت بهعنوان طرحی اجتماعی برای پیوند زدن مردم به یک هدف مشترک فراتر از اختلافات قومی، مذهبی و سیاسی بهره برد. حاج قاسم سلیمانی با توانایی استثناییاش در استفاده از مفهوم مقاومت برای بازسازی سرمایه اجتماعی، الگویی عملی از رهبری را ارائه کرد که فراتر از مرزهای نظامی، در زندگی روزمره مردم نفوذ کرد.
💢 در زیر چهرهای که بسیاری او را یک فرمانده مقتدر نظامی میدیدند، گوهری از لطافت، عرفان و انسانیت میدرخشید که او را به یک رهبر متفاوت تبدیل میکرد. او همانند چمران، قلبی داشت که توانست با تپشهای درد و آرزوی مردم هماهنگ شود. این لطافت روح بود که حاج قاسم را از یک فرمانده به یک معمار اجتماعی و یک قهرمان بیبدیل تبدیل کرد؛ قهرمانی که هم بر قلبها حکومت میکرد و هم مسیرها را برای نسلهای آینده روشن میساخت.
حاج قاسم قهرمانی است برای زمانه ما: زمانهای که در آن جهان، بیقهرمان شده است...
⚜️ @Taammolat74
📍 یادداشت | امر سیاسی در محاق؛
ضرورت احیای فلسفه سیاسی
▪️ وقتی به مسائل روزمره دقیق میشویم و افت ناکارآمدی و بلاتصمیمی را در سطوح مختلف مشاهده میکنیم، این گزاره جدیتر به ذهن متبادر میشود که گویی امر سیاسی به محاق رفته و دیگر ظهوری ندارد. این وضعیت، نیازمند تأملی عمیق و دقیق است، اما شاید بتوان از ایده لئو اشتراوس بهره گرفت. او بر این باور بود که بحران مدرنیته، ریشه در بحران فلسفه سیاسی دارد.
⚜️ @Taammolat74 👇👇👇
تاملات
📍 یادداشت | امر سیاسی در محاق؛ ضرورت احیای فلسفه سیاسی ▪️ وقتی به مسائل روزمره دقیق میشویم و افت
🔸 اشتراوس فلسفه سیاسی مدرن را به دلیل انحراف از جستجوی حقایق بنیادین امور سیاسی نقد میکرد. او بیان میکرد که این فلسفه دیگر به دنبال کشف حقیقت نیست، بلکه تنها بر ارائه راهحلهای موقت و ابزاری برای رسیدن به اهداف سیاسی تمرکز دارد. در نتیجه، فلسفه سیاسی به ابزاری کارکردی تقلیل یافته و از هدف اصلی خود که شناخت عمیق و پرسش از ماهیت عدالت، قدرت و خیر عمومی است، فاصله گرفته است.
🔹 اشتراوس بر این باور بود که بازگشت به تفکر متفکران بزرگ و اصیل گذشته، راه حل اصلی این بحران است. اشتراوس تأکید میکرد که تنها از طریق این بازاندیشی است که میتوان سیاست را از وضعیت ابزاری کنونی نجات داد و آن را به عرصهای برای تحقق ارزشهای اصیل انسانی تبدیل کرد. این امر، ضرورت بازاندیشی در مفهوم سیاست و بازگشت به سنتهای بومی و اصیل گذشته را مطرح میکند.
🔸 احیای امر سیاسی در جامعه ما، نیازمند دو رویکرد همزمان است: نخست، بازگشت به متفکران و روشنفکران میانداری که توانستهاند در تاریخ ما الهامبخش باشند، و دوم، تدوین طرحهایی بومی که با شرایط و نیازهای امروز ما سازگار باشند. طرحی که بهجای مدیریت صرف بحرانها، به بازتعریف بنیادین سیاست بپردازد.
💢 اگر بپذیریم که بحران کنونی ما صرفاً حاصل ناکارآمدیهای عملی نیست و ریشه در انحراف فلسفی دارد، پرسش کلیدی این است: آیا میتوان سیاست را دوباره به عرصه حقیقت بازگرداند؟ این چالشی است که فراتر از یک بازخوانی تاریخی یا فلسفی، نیازمند ارادهای جمعی و تلاشی برای بازتعریف سیاست بر اساس اصولی اصیل است. پاسخ به این پرسشها، سرنوشت آینده ما را رقم خواهد زد.
⚜️ @Taammolat74
تاملات
🔉 سخنرانی 🔶 موضوع | «تجسم اراده موسس نظم آینده» 🎙 سخنرانی دکتر علیرضا بلیغ برنامه تلویزیونی جهت
🔉 سخنرانی
🔶 موضوع | «آینده باوری و امید اجتماعی»
🎙 سخنرانی داوود پوریا طالقانی
برنامه تلویزیونی جهت
⏰ ۹ دی ماه ۱۴۰۳
⚜️ @Taammolat74 👇👇👇
4_6023605162063434838.mp3
28.41M
🔉 سخنرانی
🔶 موضوع | «#آینده باوری و #امید_اجتماعی»
🎙 سخنرانی #داوود_پوریا_طالقانی
انگارههای نادرست درباره امید اجتماعی 00:21
مکتب مقاومت در مقابل ماشین ناامیدی 3:02
اطمینان به آینده 5:00
ایمان و دعا برای ساخت آینده 7:35
تقابل ماشین و مکتب 9:45
⚜️ @Taammolat74
📍 یادداشت | به وقت سفر؛
امکانی برای گشودگی روح انسانی
▪️#سفر، چیزی فراتر از گریز از #روزمرگی است؛ فرصتی است برای بازیافتن خویشتن، مواجهه با ناشناختهها، و بازتعریف آنچه هستیم و میخواهیم باشیم. سفر، به تعبیر #هایدگر، میتواند نوعی "گشودگی" به سوی هستی باشد؛ فرصتی برای آنکه از جهان در حال گذار به سوی حقیقت خود حرکت کنیم.
⚜️ @Taammolat74 👇👇👇
تاملات
📍 یادداشت | به وقت سفر؛ امکانی برای گشودگی روح انسانی ▪️#سفر، چیزی فراتر از گریز از #روزمرگی است؛
🔸 ما انسانها در #زندگی_روزمره خود اغلب به امور سطحی و بیمعنا گرفتار میشویم و از #حقیقت هستی خود دور میافتیم. سفر اما میتواند ما را از این حالت بیرون بکشد. هنگامی که از #خانه و #شهر خود جدا میشویم، به فضایی دیگر قدم میگذاریم که در آن، عادتهای روزمره رنگ میبازند و مجالی برای #تفکر و تأمل پدیدار میشود.
🔹سفر، با ترک مکان مألوف آغاز میشود؛ خانهای که هر گوشهاش با خاطرات و عادتها گره خورده است. در لحظه #خروج، چیزی از درون به ما میگوید که دیگر همان #انسان پیشین نیستیم. در این گسست، چشمانمان به روی امکاناتی تازه گشوده میشود؛ امکاناتی که شاید پیشتر در میان دیوارهای خانه و قیدهای زندگی محو شده بودند.
🔸سفر، اما تنها بازگشت به گذشته نیست؛ بلکه نوشدن در اکنون است. کوهها، مناظر طبیعی، صحراها و حتی خیابانهای پرهیاهوی یک شهر ناشناخته، به ما میآموزند که #زندگی، چیزی جز جریان مداوم نیست که ما را به زیستن و فهمیدن فرا میخواند. در هر #ملاقات با آدمیان از سرزمینهای مختلف، دایره وجودی انسان گسترش مییابد. این برخوردها، همچون درهایی به روی اندیشههای نو، به او میآموزند که جهان نه تنها چیزی است که در #ذهن ما تصویر میشود، بلکه جهانی است که در آن، دیگران هم با تمام پیچیدگیهای خود به زندگی میپردازند.
🔹سفر، برای من فقط اینها نیست، بلکه سفری است به شهری که سابقا در آن میزیستم. این سفر به جایی است که در آن، خاطرات کودکانه و نوجوانیام همچون خطوطی نامرئی در بافتِ زمان پیچیده شدهاند. شهری که زمانی برای من چون #جهان بود و هر کوچه و هر خیابانش نماینده بخشی از رویاهای کودکیام بود. اینگونه است که سفر، برای من یک #بازگشت است، بازگشتی به جایی که در آن آغاز شدم، بازگشتی به جلای خودِ گذشته.
💢 با این همه؛ وقتی به خانه بازمیگردیم، دیگر همان آدمی نیستیم که روزی از آنجا پا به جاده گذاشت. خانه، همان خانه است، اما ما دیگر همان نیستیم. سفر، ما را تغییر داده است؛ نه فقط در ظاهر، بلکه در عمق وجود. شاید بتوان گفت که هر بازگشت، نوعی قرار دوباره با #خویشتن است؛ قراری که این بار بر مبنای فهمی تازه و زادهشده از دل جادهها و لحظههاست.
⚜️ @Taammolat74
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی حرفها و سخنها آدم را درگیر میکنند یا بهتر بگویم چرت غفلت آدمی را پاره میکنند که راه مفری نیست جز آنکه انسان یا خود را به خواب بزند یا دیگر خواب به چشمانش نیاید...!
⚜ @Taammolat74
چند روزی نیستم و خب دلیلش این نیست که از فضای مجازی خسته شدم؛ بلکه چند وقتی با متون سروکله میزنم تا یک مقاله رو به سرانجام برسونم! این روزها همدمم شده کتاب، لپ تاب و چای کرک! با این سه تایی جهان ذهنم رو ورق میزنم...
⚜️ @Taammolat74
📍 یادداشت | سایهای که هرگز دور نمیشود!
مرگ و بیداری در ناامنی بنیادین
▪️ زندگی، مسیری است که در امتداد آن همواره سایهای سنگین بر دوش ما سنگینی میکند: مرگ. این سایه، گریزناپذیر و خاموش، همواره در کنار ما حضور دارد، حتی اگر نخواهیم آن را ببینیم. مرگ، نقطهای است که همه تصورات ما از ثبات و امنیت را در هم میشکند و ما را در برابر حقیقتی عریان و گریزناپذیر قرار میدهد: ناامنی بنیادین هستی.
⚜️ @Taammolat74 👇👇👇
تاملات
📍 یادداشت | سایهای که هرگز دور نمیشود! مرگ و بیداری در ناامنی بنیادین ▪️ زندگی، مسیری است که در ا
🔸 ما عادت داریم که هر پدیدهای را توضیح دهیم و معنای آن را بفهمیم. اما مرگ، مانند یک معماست: معمایی که هیچگاه حل نمیشود. ما مرگ را نمیفهمیم، اما همواره از آن آگاهیم. این کشش میان ناشناختگی و آگاهی، مرگ را به یک نیروی متناقض تبدیل میکند: چیزی که از آن میترسیم، اما نمیتوانیم از آن روی برگردانیم
🔹شاید همین «حلناشدنی بودن» است که مرگ را چنین تأثیرگذار میکند. گویی مرگ با سکوت مطلق خود به ما یادآوری میکند که همه چیز در این جهان قابلفهم نیست؛ و شاید این ناتوانی در فهم، خود سرچشمه نوعی معنا باشد.
🔸بیشتر انسانها زندگی خود را در سایه غفلت از مرگ سپری میکنند. ما برای فرار از این واقعیت نهایی، خود را درگیر مشغلههای روزمره، روابط سطحی و لذتهای زودگذر میکنیم. اما لحظهای که با مرگ - خواه در فقدان عزیزی، خواه در مواجهه با اندیشه پایان خودمان- روبهرو میشویم، این پرده غفلت پاره میشود. اینجا جایی است که یالوم از «اضطراب وجودی» سخن میگوید؛ اضطرابی که حاصل مواجهه ما با ناامنی بنیادین مرگ است.
🔹 مرگ، با محدود کردن زمان ما، لحظهها را نایاب و ارزشمند میکند. هر تصمیم، هر نگاه و هر احساسی به واسطه آگاهی از پایان، رنگ و بویی دیگر میگیرد. اگر بدانید که فرصتی برای تکرار ندارید، آیا انتخابهایتان عمیقتر و اصیلتر نخواهد شد؟
🔸 مرگ یادآور شکنندگی بنیادین وجود ماست. ما از کنترل کامل بر زندگی خود ناتوانیم و پایان ناگزیر، هر لحظه ما را تهدید میکند. اما این ناامنی بنیادین، به جای آنکه به یأس منتهی شود، فرصتی برای بیداری است. در اینجا، مرگ به جای آنکه نابودکننده باشد، به معلمی بزرگ تبدیل میشود؛ معلمی که از ما میخواهد در لحظه اکنون زندگی کنیم و معنا را در دل همین ناامنی جستوجو کنیم.
🔹 زندگی، در همین شکنندگی و فناپذیریاش زیباست. اگر هر چیزی قطعی و دائمی بود، زندگی خلاقیت، هیجان و حتی معنا را از دست میداد. این که هر لحظه میتواند آخرین باشد، به لحظهها ارزشی بیمانند میدهد. ناامنی بنیادین، ما را به این حقیقت ساده اما ژرف هدایت میکند که زیبایی زندگی در ناپایداری آن نهفته است.
🔸 بیشتر انسانها مرگ را بهعنوان حقیقتی دور از ذهن و نامربوط انکار میکنند. آنها درگیر روزمرگی و فعالیتهایی میشوند که تنها جنبههای سطحی زندگی را پوشش میدهد، تا از روبهرو شدن با این ناامنی طفره روند، اما تنها کسی که این ناامنی را به رسمیت بشناسد، میتواند بهسوی زیستن اصیل گام بردارد.
💢 راز مرگ، حقیقتی است که هیچگاه از بین نمیرود. این راز، همان چیزی است که ما را زنده نگه میدارد: نه برای فهمیدن، بلکه برای جستجو کردن. مرگ، داستانی است که پایان آن را نمیدانیم، اما همین ندانستن، چیزی است که زندگی را به شعری بیپایان تبدیل میکند.
⚜️ @Taammolat74
🔖 نظرات خودتون رو درباره یادداشتها با بنده به اشتراک بگذارید و باب گفتگو و تاملات فراهم بشه.
@Rasoul1414
⚜️ @Taammolat74