هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#یک_داستان_یک_پند
✍مردی برای تهیدستی خرابهنشین همیشه غذا میبرد و تهیدست همیشه به او ناسزا میگفت و مرد غذا را میداد و باز میگشت بدون اینکه ناراحت شود و سخنی بگوید؛ جز سکوت و تبسم چیزی در مقابل ناسزاهای آن مرد به او نشان نمیداد.
گاهی روزها مرد با پسر جوانش میرفت و برای اینکه او از برخورد مرد تهیدست ناراحت نشود پسرش را داخل خرابه نمیبرد. روزی پسر جوان از بیرون خرابه صدای ناسزاهای مرد تهیدست را شنید و برای اینکه پدرش ناراحت نشود سکوت کرد و فردا به خرابه رفت. از تهیدست سؤال کرد: چه کسی برای تو غذا میآورد؟ گفت: مردی میآورد که خیلی مهربان است و من او را خیلی دوستش دارم و تعجب میکنم که تا بحال در عمرم هیچ کس را به این اندازه دوست نداشتهام. پسر داستان را برای پدر تعریف کرد و گفت: چرا با کسی که به تو ناسزا میگوید مهربانی میکنی و دوستش داری؟
پدر گفت: من به خاطر ترس از خدا و محبتی که به خدای خود دارم و دوستش دارم در برابر اهانتهای آن مرد صبر و سکوت میکنم، این مرد گمان میکند من او را دوست دارم که سکوت میکنم. بدان! خداوند از هرگونه محبت و عزت بخشیدن ما بینیاز است کسی که خدا را دوست بدارد و از روی محبت خدا صبر و سکوت بر مرارت او کند با این کار دوستی و محبت خلایق را از آن خود میکند. کسی که خدا را عزیز کند و هر کار نیکی که کرد بگوید از لطف خداست، خود را در نظر بندگان با تواضع خویش عزیز کرده است.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من هر آنچه که بخواهم
💜راز آرامش درون ،
رها کردن ذهن از نگرانی هاست.
💜 قدرت بالاتری از تو وجود داردکه
حواسش به همه چیز است .
💜 به او بسپار و آرام باش...
💜خدای عزیزم بابت هدیه ای
که هر روز ، با هزاران عشق و امید
💜 به من میدهی از تو سپاسگزارم
برای هدیه ای که نامشزندگیست
🤲#الهيآمين🤲
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آخرین شنبه
💛آبان ماهتون زیبا
🌸روزی پر از شادی
💛لبخند هایی از ته دل
🌸مهربونی , عشق
💛لحظات عاشقی
🌸دل پر مهر , سلامتی و
💛سرشاراز خیر و برکت
🌸برایتان آرزومندم
💛اول هفته تون
🌸عالی و در پناه خدا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌺داستان واقعی بسیار زیبا از...🌺
امروز صبح که به حرم امیرالمومنين علیه السلام مشرٍّف شدم، قبور مطهر بعضی از بزرگان دین را هم زیارت میکردم که ناگهان به یاد داستانی فوق العاده مهم و تربیتی افتادم...
جوانی مومن، مخلص وبا ایمان از کنار باغ بسیار قشنگی گذر میکرد که میبیند از داخل باغ، جوی آب زلالی بیرون میآمد و سیب درشت و زیبایی را به همراه میآورد.
جوان آن سیب را برداشت و کمی از آن را خورد اما ناگهان با خود گفت: اگر صاحب باغ راضی نباشد خوردن آن سیب حرام یا شبهه ناک است، لذا نگران شد که پس از عمری عبادت، چطور دست به این کار زده ؟!
جوان درب آن باغ را زد که از صاحب آن بابت سیب حلالیّت بطلبد. کارگر آن باغ درب را باز کرد.
جوان جریان سیب را به او گفت.
آن کارگر، جوان را نزد اربابش هدایت کرد.
پس از عرض سلام، موضوع سیب را تعریف کرد و از آن ارباب خواست سیب را حلال کند.
ارباب گفت: حلالت نمیکنم.
مرد جوان گفت: چه کنم تا حلالم کنی؟
ارباب گفت: برای اینکه حلالت کنم یک شرط دارم!
جوان گفت: هرچه بگویی انجام خواهم داد تا حق الناسی بر گردنم نباشد و خدا از من راضی باشد.
ارباب گفت: دختری دارم هم کر هم کور و هم لال است، باید او را به عقد خود درآوری!!
جوان به فکر فرو رفت که سختی دنیا به مراتب آسان تر از عذاب های آخرت است... لذا پس از دقایقی گفت: قبول کردم...
ارباب جشن باشکوهی برگزار کرد و دخترش را به عقد آن مرد جوان درآورد.
شب عروسی که داماد نزد عروس رفت، ناگهان عروسی دید که نه کور بود نه لال نه کر، بلکه بسیار زیبا و شایسته ترین دختری است که به عمرش دیده بود...
جوان نزد ارباب رفت و گفت: دختر شما سالم است، نه کور نه کر و نه لال؟!
چرا اینگونه توصیف کردی؟
ارباب گفت: به این دلیل گفتم کور است؛ زیرا که چشمش به نامحرم نیفتاده، گفتم کر است چون غیبت نشنیده و لال است چون غیبت نکرده...
و این دختر پاکدامن فقط برازنده تو جوان پاک و درستکار است، که برای یک سیب، و ترس از خدا، حاضر شدی چنین از خودگذشتگی کنی...
و حاصل این ازدواج، فرزندی شد که تاریخ تشیّع، کمتر کسی به نبوغ و عظمت شخصیّت او به خود دیده است، و او کسی نیست به جز :
محقق و مقدس اردبیلی...
که در کنار مضجع شریف مولی الموحدین امیرالمومنين علیه السلام آرمیده است.
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
🔻مهر معصوم
بیست بار با شترش رفته بود حج، بدون اينكه حتي يك شلاق به او بزند.
بعد از شهادت، شتر بدون اينكه قبر او را ديده باشد، آمد همانجا.
زانوهایش را خم کرد، افتاد روی زمین، با همان زبانِ بسته، صیحه می کشید.
خودش را می مالید به خاک ها، سرش را به زمین می زد.
اشک چشم هایش خاک را تر کرده بود.
خبرش وقتي به امام باقر علیه السلام رسيد، آمد و از او خواست آرام باشد.
شتر از كنار قبر بلند شد و چند قدم برداشت. ولي انگار دلش آرام نگرفت.
برگشت و دوباره همان ضجه ها را شروع كرد.
امام يك بار ديگر آمد و آرامش كرد.
بار سوم كه بي قراري اش را ديد،
فرمود: رهايش كنيد.
سه روز آن جا ماند. با همان حال از دنیا رفت.
همان جا، کنار قبر زين العابدين علیه السلام.
📚(بحارالانوار، ج 46، ص 148)
#داستان
#امام_سجاد
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل👆
🔻پسر تاجر و آسیاب مادرش
پسرکی از حمص به بغداد شد و صنعت را پرسود یافت مادرش او را برای مرمت آسیاب به حمص خواند پسر بدو نوشت که گردش سرین در عراق به از چرخش دستاس به حمص باشد.
#حکایت
#عبید_زاکانی
http://eitaa.com/joinchat/3579904022Ca7da734213
#عجایب_چهارگوشه_جهان🌍👆به مابپیوندید
🔻دو گنجشک
روزی، روزگاری، دو گنجشک در سوراخی لانه داشتند. سوراخ، بالای دیوار خانهای بود و دو گنجشک به خوبی و خوشی در آن زندگی میکردند.
پس از مدتی آن دو گنجشک صاحب جوجهای شدند. آنها خوشحال و خرم بودند. یک روز که گنجشک پدر برای آوردن غذا رفته بود مار بدجنسی که در آن نزدیکیها بود به لانه آمد. گنجشک مادر پرواز کرد و روی دیوار نشست، اما جوجه گنجشک هنوز قدرت پرواز نداشت. مار به طرف جوجه گنجشک رفت. گنجشک مادر سر و صدا کرد. نزدیک مار رفت. به او نوک زد، اما فایدهای نداشت.
مار بدجنس جوجه را بلعید و همانجا روی لانه گرفت و خوابید. کمی بعد گنجشک پدر رسید. گنجشک مادر گریان و نالان قضیه را تعریف کرد. گنجشک پدر هم ناراحت شد. اما جوجه از دست رفته بود ونمی شد کاری کرد. دو گنجشک تصمیم گرفتد انتقام جوجه را از مار بگیرند.
ناگهان گنجشک پدر فکر عجیبی کرد. برای همین هم فورا ً پرید و از اجاق خانه یک تکه چوب نیم سوز برداشت. آن را به نوک گرفت و سریع پرید و توی لانه انداخت. چوب نیم سوز روی چوبهای خشک لانه افتاد ودور غلیظی بلند شد. افرادی که در خانه بودند این کار عجیب گنجشک را دیدند. آنها برای این که خانه آتش نگیرد به سرعت نردبان گذاشتند تا آتش را خاموش کنند. درست هنگامی که مار میخواست از لانه فرار کند آنها مار را دیدند.
یکی از افراد با چوبی که در دست داشت ضربه محکمی به سر مار زد. مار بدجنس کشته شد. دو گنجشک در حالی که انتقام جوجه خود را گرفته بودند، پرواز کردند تا بروند و لانه جدید بسازند.
حکایتهای #کلیله_دمنه
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل👆
🔻لحاف دنیا
در قطار، پسر جوان گفت: رفت و آمد هفتگی بین تهران و یزد برایتان سخت نیست؟
چیزی که یاد گرفته بودم را به او گفتم: «در زندگیِ هر کسی سختیهایی هست. بگذار سختی زندگی من هم همین رفتوآمد هفتگی باشد.»
گل از گلش شکفت و گفت: «راست گفتی! استادم میگفت: لحاف دنیا کوتاه است. نمیتوانی کامل خودت را با آن بپوشانی. روی پایت بکشی، سرت بیرون میماند. روی سرت بکشی، پاهایت بدون لحاف میماند. دنیا همین است.»
#پندانه
#دنیا
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل👆
🔻مهمان روزی خودش را با خودش می آورد
روزی مهمانی به کلبه محقّر مرد صاحب بصیرت وارد شد. آن مرد ، مَقدم او را گرامی داشت و با وجود تنگدستی صمیمانه از وی پذیرایی کرد و آنچه داشت در طبق اخلاص نهاد و برای او آورد. مهمان با دلی شاد و خرسند از او خداحافظی کرد و رفت ولی همین که قدم از خانه بیرون گذاشت صاحبخانه از پشت مشاهده کرد که مشتی مار و عقرب و رتیل به تن او چسبیدهاند. وحشتزده به دنبال او روان شد. چون اندکی راه پیمودند و به بیابان رسیدند دید که جانوران گزنده همه از بدن او به زمین ریختند و هر یک به گوشهای گریختند و در لابهلای سنگها و بوتههای صحرایی پنهان شدند. دانست که آنچه مهمان با خود برده و در بیابان ریخته درد و بلاهای خانه او بوده است. پس خدا را شکر کرد و به خانه بازگشت.
#ضرب_المثل
#داستان
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕
ﺗﮑﺮﺍﺭ کنیم❤️
امروز عاشقانهترین سرود زندگی را سر میدهم
و با شادمانی و سپاسگزاری به سوی خلق نابترین اندیشههایم گام بر میدارم.
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﻡ❣
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✍️ امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند:
💠 در حضور هفت گروه ، ٧ کار را مخفی کن تا #سعادتمند گردی :
1️⃣ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻘﯿﺮ، ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺎلت ﻧﺰﻥ...
2️⃣ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ازﺳﻼﻣﺘﯽﺍﺕ نگو...
3️⃣ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ، ﻗﺪﺭﺕﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ...
4️⃣ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻏﺼﻪ ﺩﺍﺭ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ نکن...
5️⃣ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ از ﺁﺯﺍﺩیت نگو...
6️⃣ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﯽﺑﭽﻪ، ﺍﺯ ﺑﭽﻪ نگو...
7️⃣ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ یتیم، ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻮ...
📚 ﺗﺤﻒ ﺍﻟﻌﻘﻮﻝ، ص ۱۶۷
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍸🥝توی این عصر قشنگ
🍧🍓در قوری دوستی
🍨🍌چـــای دم کنیــم..
🍸🥝بـا قنــد مهربانــی
🍷🍇نوش جان کنیم...
🍹🍊و بــــا عشـــــق
💖 با هم بودن رو جشن بگیریم...
#سلامعصربخیرونیکی☕️
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
✨#حضرتمحمد(ص):
🌼انسان به همان کسی واگذار می شود که
به او امید بسته است
و اگر انسان جز به خدا امید نبندد
به غیر خدا واگذار نمی شود🌼
📚کنزالعمال ، ح ٥٩٠
✨✨✨✨✨✨
🔅 #پیامبر_اکرم_(ص) :
🔸 مَن غَرَسَ في نَفسِهِ مَحَبَّةَ أنواعِ الطَّعامِ اجتَنى ثِمارَ فُنونِ الأَسقامِ .
🔹 هر كه [ نهال] دوستىِ غذاهاى رنگارنگ را در نفْس خويش بنشاند ، ميوه بيمارى هاى گونه گون مى چيند .
📚غرر الحكم : ج ٥ ص ٤٦٩ ح ٩٢١٩
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#عکس_نوشته👆 #احکام
📚 اجزای فراموش شده در نماز☝️
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
با لینک به اشتراک بگذارید👇
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
🌸لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ
🌱عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ
🌸بِالْمُؤْمِنِينَ رَئوفٌ رَحِيمٌ ﴿۱۲۸﴾
🌸قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد
🌱كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد به
🌸هدايت شما حريص و نسبت به
🌱مؤمنان دلسوز مهربان است (۱۲۸)
📚 سوره مبارکه التوبة✍آیه ۱۲۸
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حکایتیفوقالعادهوآموزنده❤
☘مردثروتمندی که زن و فرزند نداشت تمام کارگرانی که پیش او کار می کردند برای صرف شام دعوت کرد.
و جلوی آن ها یک نسخه قرآن مجید و مبلغی از پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آنها پرسید قرآن را انتخاب میکنید یا آن مبلغ پولی که همراه آن گذاشته شده است،
اول از نگهبان شروع کرد پس گفت: انتخاب کنید؟
☘نگهبان بدون اینکه خجالت بکشد جواب داد: آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم لذا مال را میگیرم چرا که فائده آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و مال را انتخاب کرد.
بعداً از کشاورزی که پیش او کار میکرد، سوال کرد. گفت اختیار کن؟
☘کشاورز گفت: زن من خیلی مریض است و نیاز به مال دارم تا او را معالجه کنم اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب میکردم ولی فعلا مال را انتخاب میکنم.
بعد از آن سوال از آشپز بود که آیا قرآن یا مال را انتخاب می کنید؟
☘پس آشپز گفت: من تلاوت را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته در کار هستم وقتی برای قرائت قرآن ندارم بنابر این پول را بر می گزینم.
و در سری آخر از پسری که مسئول حیوانات بود پرسید این پسر خیلی فقیر بود پس گفت: من به طور قطعی می دانم که تو حتما مال را انتخاب می کنید تا اینکه غذا بخری یا اینکه به جای این کفش پاره پاره خود کفش جدیدی بخری.
☘ پس آن پسر جواب داد: درسته من نیاز شدیدی دارم که کفش نو خرید کنم یا اینکه مرغی بخرم تا همراه مادرم میل کنم ولی من قرآن را انتخاب می کنم چرا که مادرم گفته است: یک کلمه از جانب الله سبحانه و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرین تر است.
☘قرآن را گرفت و بعد از اینکه قرآن را گشود در آن دو کیسه دید در اولین کیسه مبلغی ده برابری آن مبلغی بود که بر میز غذا بود، وجود داشت و کیسه دوم یک وثیقه بود که در او نوشته بود: به زودی این مرد غنی ، وارث میشود.
☘ پس آن مرد ثروتمند گفت: هر کسی گمانش نسبت به الله خوب باشد پس الله او را نا امید نمی کند.
پس گمان شما به پروردگار جهانیان چگونه است.
انسان باید تنها به پروردگار خود ایمان داشته و از رحمت خدا نامید نشود و به او گمان نیک داشته باشد ❤
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_سلامتی
🌸 پيامبر صلي الله عليه و آله:
👈 شما را سفارش مى كنم به خوردن مويز🍇
زيرا صفرا را برطرف مى كند،
بلغم را از بين مى برد،
اعصاب را قوى،
خستگى را دور،
و اخلاق را خوب مى كند،
وبه روح آرامش می بخشد،
وغم را می برد...🔸
📚خصال ص۳۴۴
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
ﻏﺮﻭﺭ..
ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺗﻨﺪﺭﺳﺘﯽ..
ﺑﺎﺍﺭﺯﺵ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺍﺳت
ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ..
ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﺁﺳﺎﯾﺶ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ..
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻌﻤﺖ ﺍست
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
راز موفقیت همسرداری ملانصرالدین😂
ملانصرالدین را گفتند : چگونه چهل بهار بدون مرافعه و جدال با عیال سر کردی ؟
او در پاسخ جماعت گفت : ما با هم عهدی بستیم و آن اینکه اگر من آتش خشمم زبانه کشید او برای انجام یک امری نیکو به جای جدل به مطبخ رود تا کشتی طوفان زده من به ساحل آرامش و سکون برسد ، و اگر رگ غضب او متورم شد، من به طویله روم و کمی ستوران را رسیدگی کنم و وارد بیت نشوم تا عیال خونش از جوش بیافتد !
و اینک من ، شکر خدا، چهل سال است که بیشتر عمر را در طویله زندگی می کنم...
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
🔻حکایت به نیکان نیکی کن و به بدان بدی مکن
🔺🔻🔺🔻🔺🔻
بخش اول:
روزی پادشاه به شکار رفت و سرراهش پیرمردی را دید که پشتهای هیزم به دوش داشت. پادشاه از او پرسید مگر زن و فرزندی نداری که در ایام پیری تو کار کنند و تو استراحت کنی؟
پیرمرد پاسخ داد من خودم باید کار کنم باید قرض خود را پرداخت کنم و مقداری هم پول به دیگران قرض دهم.
پادشاه از او پرسید به چه کسی قرض داری و به چه کسی باید قرض دهی؟
پیرمرد جواب داد پدر و مادرم هنوز زندهاند و کار میکنم که قرض خود را به ایشان ادا کنم و به بچههایم قرض میدهم تا بعدها که مثل پدر و مادرم از پا بیفتم، آنها قرض خود را به من پس بدهند.
پادشاه از سخنان پیرمرد بسیار خوشش آمد و دستور داد پیرمرد هر روز ساعتی به نزد پادشاه بیاید تا هم صحبت یکدیگر شوند و آخر روز سکهای طلا به او میداد...
📚افسانه های کوردی
#حکایت
#نیکان
#بدان
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل👆
🔻به نیکان نیکی کن و به بدان بدی مکن
بخش دوم:
وزیر پادشاه فردی بسیار مکار و حسود بود که به پیرمرد بسیار حسادت میکرد و تحمل نداشت ببیند پیرمرد نزد پادشاه بسیار عزیز شدهاست و منتظر فرصتی بود که پیرمرد را از چشم پادشاه بیاندازد.
چند ماه گذشت و روزی پیرمرد هنگام صحبت با پادشاه به او گفت ای پادشاه! همیشه به نیکان نیکی کن ولی به بدان بدی مکن.
پادشاه دلیل این سخن را از پیرمرد پرسید و او جواب داد زیرا بدی نهاد آنها، برای آنها کافی است.
پادشاه از این سخن خوشش نیامد و دیگر پیرمرد را به قصر خود دعوت نکرد.
مدتی گذشت و روزی از کشورهای همسایه پادشاهان همه گرد هم آمدند و از پادشاه سوالهای زیادی پرسیدند و پادشاه به همه آن سوالها جوابهایی خردمندانه داد و ارزش و اعتبار زیادی بین سایرین کسب کرد...
📚 افسانه های کوردی
#حکایت
#نیکان
#بدان
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل👆
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🔻من و تو نداریم، فقط تو!
عاشقی، در خانه ی معشوقش را زد. معشوق هم از آن طرف در پرسید« کیستی؟» عاشق در جواب گفت:« منم». معشوق، او را به خانه اش راه نداد و گفت« تو هنوز خامی. باید آتش فراق، تو را پخته کند. در این خانه جایی نداری. برو.»
با این که عاشق، دلش پیش معشوق بود ولی از دستور او اطاعت کرد و بمدت یکسال با حالی زار و نزار در آتش دوری سوخت و غم ندیدن معشوق را تحمل کرد، سپس بار دیگر در خانه معشوق را زد.
بار دیگر، معشوق پرسید« کیستی؟» عاشق پاسخ داد« تویی، تو. تو خودت هستی.» این دفعه معشوق در را باز کرد و او به داخل خانه آمد و گفت« اکنون تو و من یکی شده ایم.»
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
حکایتهای #مولانا
#داستان
#عشق
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
🔻عرب جوانمرد
🌺🌺🌺🌺🌺
🌺هنگامى كه عبدالله بن عباس نابينا شد، از مدينه به شام رفت و غلامى همراه او بود.
🌺روزى در اثناى راه باران گرفت. عبدالله گفت: اى غلام! ببين در ايننزديكى پناهگاهى هست و خيمهاى مىبينى!
🌺غلام گفت: خيمهاى مىبينم، و عبدالله را بدان سو برد. پيرزنى از خانهبيرون آمد و عبدالله را در گوشهاى جاى داد. وى بزكى در خيمه داشت.در اين اثنا شوهرش رسيد و بر عبدالله سلام كرد.
🌺شوهر به زن گفت: زود اين بز را بياور تا براى مهمان ذبح كنيم.
🌺زن گفت: اين بز سبب معاش ما است. اگر براى مهمان بكشيم،خواهيم مرد.
🌺پيرمرد جواب داد: مرگ نزد من از زندگانى ناجوانمردانه بهتر است،كه مهمان گرسنه در خانه من بماند. كارد را از زن گرفت و بز را ذبح كرد وبريان نمود و نزد عبدالله آورد.
🌺بامداد روز ديگر كه ابن عباس اراده رفتن نمود، به غلام گفت: آن زرهاىنقد را كه دارى، به اين پيرمرد بده!
🌺غلام گفت: اگر بهاى ده گوسفند به او بدهى، كافى است.
🌺عبدالله جواب داد: زرها را به او بده، كه هنوز از ما سخىتر است، زيرا ماغير از اين، اسباب و اموال ديگرى داريم، ولى او به جز آن بز كه براى ما كشت، چيز ديگرى ندارد.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#داستان
#پند
#ابن_عباس
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
🔻مصیبت و معصیت
پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمیشد. مدتها در آن رنجور بود و شکر خدای عزّوجل علی الدوام گفتی. پرسیدندش که شکر چه میگویی؟ گفت: شکر آن که به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی.
گر مرا زار به کشتن دهد آن یار عزیز
تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد
گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد
کاو دل آزرده شد از من غم آنم باشد
حکایتهای #سعدی
#گلستان
#شعر
@shamimrezvan
#ذڪرهاےگرـღگشا👆👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗امشب علی
🎊ولیمه به خلق جهان دهد
💗امشب زمین
🎊فروغ به هفت آسمان دهد
💗میلاد شیر دخت علی،
🎊شیر داور است
💗سر تا قدم
🎊حقیقت زهرای اطهر است
🎉ولادت حضرت زینب سلام الله علیهاوروزپرستار مبارک باد
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh