💠حکایت خر نامرد
🍃روزی ملانصرالدین از راهی می گذشت. درختی پیدا کرد و زیر سایه آن کمی خوابید.
🍃ناغافل دزدی آمد و خرش را دزدید. ملا وقتی از خواب بیدار شد و دید خرش نیست، خورجینش را برداشت و به راه خودش ادامه داد تا اینکه چشمش به خر دیگری افتاد که بدون صاحب بود. آن را گرفت و کوله بارش را روی آن گذاشت و به راه خود ادامه داد و با خودش گفت:
🍃خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری.
🍃چند روز بعد صاحب خر پیدا شد و گفت: این خر مال من است.
🍃ملانصرالدین هم زیر بار نمی رفت و می گفت مال من است.
🍃صاحب خر پرسید: خر تو نر بود یا ماده؟
ملا گفت: نر.
🍃صاحب خر گفت: این خر ماده است. ملانصرالدین هم جواب داد: اما خر من، خر نامردی بود
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل👆
مشهور است مرحوم طبرسی سکته عارض شد و به گمان اینکه وفات کرده او را غسل داده، کفن و دفن نمودند، چون به هوش آمد خود را در میان کفن و در قبر دید، متوجه شد، سکته کرده و او را اشتباهاً دفن کردهاند، راه نجاتی نداشت تا خود را از این گرفتاری نجات دهد نذر کرد اگر خداوند قادر متعال از این بند نجاتش دهد، یک دوره تفسیر قرآن بنویسد.
اراده خداوند چنین تعلق گرفت که یک نفر دزد معروف به این فکر افتاد شب موقعی که همه خوابند و قبرستان هم خلوت است، بیاید قبر طبرسی را بشکافد و کفنش را بردارد، وقتی آمد قبر را شکافت رسید به لحد و روی لحد را برداشت کفن را باز کرد، ناگاه شیخ دست او را گرفت، آن مرد از دیدن این حال بسیار ترسید، شیخ شروع کرد به حرف زدن با او، وحشت کفن دزد زیادتر شد. شیخ فرمود: نترس من مرده نیستم، بلکه زندهام به علت سکته مرا آوردهاند دفن کردهاند، اکنون به هوش آمدهام، خداوند تو را وسیله نجات من قرار داد. آن شخص از حرفهای آن مرحوم اطمینان خاطر پیداکرده و قلبش آرام گرفت و چون شیخ از شدت ضعف نمیتوانست راه برود، مرد او را به دوش گرفته به منزل شیخ آورد. شیخ خلعت و مال زیادی به آن مرد داد کفن دزد به دست شیخ توبه کرد و آن کار قبیح را ترک نمود.
پس از آن شیخ به نوشتن مجمعالبیان مشغول شد الحق، تفسیر خوبی نوشته است،
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
•┈••✾🍃🍂🍃✾••┈•
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
📚 #داستان_کوتاه_آموزنده📚
🏔روزی روزگاری، عابد خداپرستی
بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند... و او را بدینگونه سیر نمایند.
❕بعد از ۷۰ سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم.
🌌آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد.
🔥طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد،
🍞آتش پرست ۳ قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد.
🐕سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت... مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد،
سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت،
مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد.
مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت : ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟
🐕به اذن خدای عز و جلٌ ، سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شبهابی که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم... تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
✍ #عناب
🍃 تصفیه کننده خون و مولد خون پاک است
فشار خون را پایین می آورد
درد کبد را از بین میبرد
درمان کننده یبوست است
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پندانه
اگر🔥آتش🔥می دانست که سرانجامش خاکستر است
هرگزبا اينهمه غرور زبانه نمی کشید
وقتی عصبانی هستید
مواظب حرف زدنتان باشید
عصبانیت شمافروکش خواهدکرد
ولی حرفهایتان یک جایی توذهن وقلب کسی می ماند
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🔻خانه کلنگی
🏚🏚🏚
سعید در بنگاه نشسته بود که خانهای برای ورثه و کلنگی به قیمت خوب و مناسبی برای خرید پیدا میکند.خانهای کلنگی و فرسوده در قسمت خوب شهر به قیمت 150 میلیون خریداری میکند. وراث که وضع مالی خوبی داشتند و به دنبال فروش خانه پدری و تصاحب سهمالارث خود بودند و عجله داشتند به شهر خود برگردند، سعید با مکر و ترفند از فرصت استفاده کرده خانه را در یک ساعت به قیمت ارزان معامله میکنند. یکی از وراث که برادر کوچک بود در تهران دانشجو بود که به سایر برادران وکالت فروش داده بود. سایر برادر و خواهران نیاز مالی نداشتند مگر برادر کوچک.
برادر کوچک به سعید زنگ میزند و از فروش آن سهم نارضایتی و اظهار اغفال میکند و از سعید میخواهد که مبلغ 5 میلیون به او بدهد؛ اما سعید که چشمش را مال دنیا کور کرده بود با وجود خریدار داشتن خانه کلنگی به قیمت 220 میلیون بعد از ده روز و سود 70 میلیونیِ باد آورده، راضی به راضی کردن و دادن حق برادر کوچک نمیشود. دست آخر که برادر کوچک ناامید میشود و او را نفرین و حق اش را به خدا برای گرفتن می سپارد.
جلوی خانه کلنگی سعید کارگران کارخانهای ساعت 6 صبح منتظر سرویس کارخانه میایستادند. پنجشنبه دوم آذر دو روز مانده به عاشورای حسینی، یک علم عزاداری جلوی خانه کلنگی بر بالای تیر چراغ برقی زده بودند. شب قبل بادی زده و علم را به حرکت در آورده بود. گوشه علم که با طنابهای سبزی حلقوی دوخته شده بود، یکی از این حلقهها بر دیوار خانه کلنگی خانه سعید زیر یک آجری که ملات زیر آن پوسیده بود گیر میکند. ساعت 6 صبح باد شدیدتر میشود و بر علم میزند. در این حال همان ریسمان حلقوی علم،آجر را از جا میکند و بر سر کارگری میاندازد که زیر آن آجر به دیوار تکیه داده بود و منتظر سرویس کارخانه بود و همانجا کارگر جان میدهد.
بعد از کلی شکایت خانواده مقتول، سعید به علت سفت نکردن دیوار خانهاش و عدم نصب تابلوی هشدار به رهگذران عبوری به عنوان ضامن قتل شناخته میشود و خانه کلنگی را به همراه طلاهای همسر خود میفروشد و دیه مقتول را میپردازد...
🏚🏚🏚
#پند
#داستان
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل👆
🔻آنچه را ذخیره کردهای، به دست سارق ایام مسپار
✍مردی مزرعهای آفتابگردان کاشت و محصولش را در چند گونی ریخت و در انبار خانهاش ذخیره کرد تا نزدیک عید گرانتر شود و آنها را بفروشد.
دزدی شب به انبار او زد و تمام آفتابگردانها را برد و در ته یکی از گونیها، کمی از آفتابگردانها را رها کرد.
او دست نوشتهای به این مضمون گذاشت:
«زحمت یکسالهات برای من بود. این مقدار را هم گذاشتم، یک موقع نبری مصرفشان کنی. برو کشت کن سال بعد همین موقع باز در خدمتم!»
#حکایت
#دزد
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل👆
🔻دو گوسفند
🐑 🐑
آورده اند که زاهدی از جهت قربان گوسپندی خرید، در راه قومی بدیدند، طمع کردند و با یکدیگر قرار دادند که او را بفریبند و گوسپند بِبَرند. پس یک تن از پیش درآمد و گفت: ای شیخ این سگ از کجا میآری.
دیگری بدو بگذشت و گفت: شیخ مگر عزم شکار دارد؟ سیّم بدو پیوست و گفت: این مرد در کسوهی اهل صلاح است، امّا زاهد نمینماید، که زاهد را با سگ صحبت نباشد و دست و جامهی خویش را از او صیانت واجب دارد. از این نسق هر کس چیزی گفت: تاشکّی در دل او افتاد و خود را متهم گردانید و گفت: شاید بود که فروشندهی این جادو بوده است و چشم بندی کرده؛ در حال گوسپند بگذاشت و برفت و آن جماعت بِبُردند.
حکایتهای#کلیله_دمنه
#نصرالله_منشی
#گوسفند
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل👆
🔻از خدا پاداش بخواهید
پاداش خود را از خدا بخواهيد. پيامبران، در برابر ارشاد و هدايت مردم، هيچ مزد و پاداشى از آنان نمى خواستند و اجر خويش را فقط از خدا طلب مى كردند. همه آنان مى گفتند: ما اَسئَلكُم عليهِ مِن اجر اِن اجرى الا على ربِ العالمين [ سوره ى شعراء، آيه ى 109] من پاداشى در برابر هدايت شما نمى خواهم، پاداش من بر عهده خداست.
صالحان و نيكوكاران هم در برابر نيكويى هاى خويش از خلق خدا پاداش نمى خواهند . چشم داشت آنان فقط به خداوند است و خداوند به بهترين نحو پاداش آنان را مى دهد: بلى من اَسلمَ وجههَ للهِ و هو محسن فله اجرهُ عندَ ربه [ سوره ى بقره، آيه 112] آرى چنين است كه اگر كسى سر تسليم در برابر خداوند فرود آورد و نيكوكار باشد البته پاداش او نزد خدايش محفوظ است. پاداش آنان همان است كه قرآن مى فرمايد: آنان كه ايمان آوردند و كارهاى نيك انجام دادند، ايشان را حتما در كاخهاى بهشتى جاى مى دهيم كه از زير آنها نهرها جارى است. جاودانه در آن مى مانند. چه پاداش شايسته اى نصيب اين نيكوكاران مى گردد[ سوره ى عنكبوت، آيه ى 58]
بى جهت نيست كه خداوند از اين پاداش به عنوان پاداشى بس بزرگ ياد مى كند: خداوند به مومنانى كه عمل شايسته انجام مى دهند، وعده داده است كه آمرزش و پاداشى بس بزرگ كه در انتظار آنان است. [ سوره ى مائده، آيه 9 ] آرى، اميرالمومنين فرزندان گرامى اش را سفارش مى كند كه هرچه مى كنند، جز از خدا پاداش نخواهند و فقط چشم به لطف و عنايت او داشته باشند. همانگونه كه جدشان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و خود وى در تمام دوران عمرشان چنان بودند.
📚آخرین دیدار/ص۴
#آیه
#پیامبر
#درس_زندگی
@tafakornab
#حکایاتبهلولوملانصرالدینضربالمثل👆
🔻مکافات فرعون
🌱دربارهی فرعون که مدعی خدایی شد و عمرش طولانی بود، از امیرالمؤمنین علیهالسلام روایتشده که او به دو صفت بود؛ یکی اینکه اخلاقش نیکو بود و دیگر اینکه مردم بهراحتی و بدون مانع به نزدش میرفتند. پس خدا دوست داشت به خاطر این صفات، او را پاداش دهد. (و او سالها عمر کرد.)
📚(سفینه البحار، ج 1، ص 212)
#فرعون
#امام_علی
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل👆
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
🔻مرد آزاده
همسر مرد آزاده ای به او گفت: نمی بینی که یارانت به هنگام گشایش، در کنار تو بودند و اینک که به سختی افتاده ای ، تو را ترک کرده اند؟ او گفت : از بزرگواری آنهاست که به هنگام توانایی، از احسان ما بهره می بردند و حال که ناتوان شده ایم ، ما را ترک کرده اند.
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸میخواستم خـدا را نوازش کنم
🍃ندا رسید؛ کودک یتیم را نوازش کن
🌸خواستم دستان خـدا را بگیرم
🍃ندا آمد؛ دستان افتاده ای را بگیر
🌸خواستم چهره خداوند را ببینم
🍃ندا آمد؛ به صورت مادرت بنگر
🌸خواستم رنگ خـدا را ببینم
🍃ندا آمد؛ بی رنگی عارفان را بنگر
🌸خواستم به خانه خـدا بروم
🍃ندا آمد؛ قلب انسان مومن را زیارت کن
🌸خواستم صبر خـدای را ببینم
🍃ندا آمد؛ بر زخم زبان بندگان صبر کن
♡• •♡
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
💢 #بهلولعاقل
روزي بهلول بر هارون وارد شد
هارون گفت ای بهلول مرا پندی ده
بهلول گفـت ای هـارون اگر در
بیابانی که هیچ آبی در آن نیست و تشنگی بر تو غلبه نماید و نزدیک مرگ شوی ، آیا چه میدهی که تو
را جرعه ای آب دهند که عطش خود را فرو نشانی؟
هارون گفت : صد دینار طلا
بهلول گفـت : اگـر صـاحب
آن به پول رضایت ندهد چه می دهی ؟
گفت : نصف پادشاهی خود را می دهم
بهلول گفت پس از آنکه آب را آشامیدي ، اگربه مرض حبس الیوم مبتلا گردي و رفع آن نتوانی باز چه میدهی که کسی علاج آن درد را بنماید ؟
هارون گفت نصف دیگر پادشاهی خود را
بهلول جواب داد : پس مغـرور بـه ایـن پادشـاهی مبـاش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست
آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکویی کنی ؟!
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_شبانه
شبها دستمان بہ خدا نزدیڪتر مےشود
پس بیا دعا ڪنیم
پـروردگـارا
امروزمان را باز هم بہ ڪرمت ببخش و یارے ڪن درپیشگاهت روسفید باشیم.
"شبتون در پناه خدا"
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل👆
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
هدایت شده از درمان با آیه های نور الهی وذکرهای گره گشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ازلباسهای کهنه تو کمدت خسته شدی ?😔
دوست داری لباسای نو برای خودت و بچه هات بخری؟😊
💜قیمت عالییییی👌
💜جنس و کیفییت تضمینی👌
💜تنوع بالا👌
💜ارسال رایگان👌
💜همراه با پورسانت همکاری👌
بیا اینجا بهت مشاوره میدم تا بهترین رو انتخاب کنی👇
https://eitaa.com/joinchat/4162257079C30f0504abe
برای دریافت مشاوره عدد۲ رو برام بفرست😊
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨الهی به امیدتو
💐روزتان معطر به ذکرصلوات برمحمدوآل محمد
(علیهم السلام)💐
🌺💚اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌺💚السلام علیک یابقیة الله
(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
💚🌺السلام علیک یااباعبدالله
الحسین (علیه السلام)
🌺💚السلام علیک یا علی ابن
موسی الرضا(علیه السلام)
💐السلام علیکم یا اهل البیت النبوه
جمیعا" ورحمة الله وبرکاته💐
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلامامامزمانم❤️
ای عشقِ بینشان
ای ماهِ جمکران
عجل ظهورک
یا صاحبالزمان
سالهای بدون مهدی (عج) 💔
#کلیپمهدوی 🤍🌼
🌼 اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
من سجـده به خاک جمکران میخواهم
از یـــوسـف گمگشتــه نشــــان میخواهم
فــریـاد و فغـــان، از غـــم تنهــــا بــودن
من مهــــدی صــاحب الـــزمان میخواهم
🌼 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تدبردرقرآن
🦈 این است آفرینش خدا👆
😳عظمت خدا رو با این تصاویر و این آیات ببینید و بشنوید...
🤔کجای دنیا هست که اثری از وجود خدا نداشته باشه؟!!!
سوره لقمان آیه ۱۱ (عبدالباسط)
#به_ترجمه_آیات_دقت_کنید
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
🍃 گیاهان مفید را بشناسید...👇
🍃کاسنی که گیاه بسیار مناسب برای کبد است.
🍂شاه تره یک گیاه بسیار مناسب برای الرژی هاست.
🍃عناب باعث کاهش حرارت خون و کبد میشود و خواص ضد الرژی و ضد التهاب دارد.
🍂شیرین بیان یک گیاه ضد التهاب و اثرات شبیه کورتون دارد.
🍃سرکه انگبین که ترکیبی از سرکه و عسل میباشد برای پاکسازی کبد بسیار خوب است.
🍂خاکشیر یک گیاه معتدل به سمت تری است و برای التهاب و حرارت کبد موثر است.
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
ماجرایی واقعی درباره ی ازدواج جن با انسان نقل شده که از این قرار است:
این ماجرا بر گرفته از کتاب دانستنیهایی درباره جن میباشد. تالیف حضرت حجته السلام والمسلمین حاج شیخ ابوعلی خداکرمی
ماجرایی در تاریخ ۱۳۵۹ شمسی مطابق با ۱۹۸۰ میلادی ماه آوریل بوقوع پیوست، که اهالی کشور مصر به شهرهای نزدیک و روستا های مجا ور را به خود معطوف داشت ، و آنرا نویسنده معروف ، استاد اسماعیل ، در کتاب خود به نام ((انسان و اشباح جن)) چنین می نویسد:
مرد ۳۳ ساله ای ، به نام عبدالعزیز مسلم شدید ، ملقب به <ابوکف> که در دوم راهنمایی ترک تحصیل کرده بود ، به نیروهای مسلح پیوست و در جنگ خونین جبهه ی کانال سو ئز ، به ستون فقراتش ترکش اصابت کرد واین مجروحیت او منجر به فلج شدن دو پایش گردید ، نا چار جبهه را ترک کرده به شهر خود بازگشت تا در کنار مادر و برادرانش با پای فلج به زندگی خود ادامه دهد.
در همان شب اول که از غم و اندوه رنج می برد، ناگاه زنی را دید که لباس سفید و بلندی پوشیده و سر را با پارچه سفیدی پیچیده، در اولین دیدار او همچون شبحی که بردیوار نقش بسته مشاهده کرد.زمانی نگذشت که همان شبح در نظرش مانند یک جسم جلوه نموده ، و به بستر (ابوکف) نزدیک شد و گفت:ای جوان اسم من (حاجت ) است و قادر هستم به زودی بیماری تو را درمان نمایم .
لکن به یک شرط که با دختر من ازدواج کنی. ابوکف جوابی نداد ، زیرا که وحشت ، قدرت بیان را از اوگرفته بود و اورا در عرق غوطه ورکرده بود. زن دوباره سخن خود را تکرار نمود ه اضافه کرد که من از نسل جن مومن هستم و قصد کمک به شما و به نوع انسانها را دارم ، و در همین حال از دیواریو در همین حال از دیواری که بیرون آمده بود ناپدید شد .

ابو کف این قضیه را به کسی اظهار نکرد زیرا می ترسید او را به دیوانگی متهم سازند . باز شب دوم دوباره(حاجت) آمد و تقاضای شب اول را تکرار کرد ، ابو کف نتوانست جواب قاطعی بدهد . شب سوم باز آمد و گفت: تنها کسی که میتواند خوشبختی تو را فراهم کند دختر من است ، ابو کف مهلت خواست که در این خصوص فکر کند ، بعد تصمیم گرفت که اول شب ، در اتاقش را از داخل قفل کند و به رختخواب برود تا کسی نتواند وارو شود اما یکدفعه دید ( حاجت) ودخترش از درون دیوار عبور کردند و نزد او آمدند و تا صبح با او مشغول شب نشینی بودند .
در همان شب وقتی که ابوکف به چهره ی دختر نگاه کرد ، دید چهره ی جذاب ،بدن لطیف قد کشیده ، گردن بلند و مثل نقره می درخشید.رو کرد به (حاجت ) و گفت: ((من شرط شما را پذیرفتم )) ، (حاجت) وسیله ی عروسی را فراهم کرد . شب بعد با موسیقی و ساز و دهل عروسی را انجام دادند، در حالی که کسی از انسانها آن آواز را نمی شنیدند ، عروس را با این وضع وارد خانه کردند .(حاجت)عروس و داماد را به یکدیگر سپرد و از خانه بیرون رفت هنوز داماد عروسش را در بستر به آغوش نکشیده بود که احساس کرد پاهایش جان گرفته است.
.روز بعد هنگامی که مادر و برادران متوجه شدند که (ابوکف )سلامتی خود را بازیافته و با پای خود راه می رود خوشحال شدند لیکن او سر را به کسی نگفت.این شادی بطول نینانجامید،زیرا که به زودیروش و رفتار ابوکف تغییر کرد او در اتاقش می نشست و بجز موارد محدود بیرون نمی آمد.
تمام کارهای لازم را مانند غذا خوردن و استحمام را همانجا انجام می داد ،تمام روز و شبش را در پشت در سپری کرد.آخرالامر برادران متوجه شدندکه او با کسی که قابل رویت نیست صحبت می کند. گمان کردند که عقلش را از دست داده ،اما او با عروس زیبایش در عیش و نوش و خوشبختی بود. چندی بعد حاجت به دیدار ان ها امد وگفت من می خواهم به مردم بی بضاعت کمک کنم وان ها را درمان کنم باید از خانه پدرت بروی ومستقل شوی وجوان نیز همین کار را انجام داد ودر منزلش به معالجه بیماران بی بضاعت از فلج تا نازایی و بیماری های دیگر پرداخت ولی بعد از مدتی اورا به اتهام نداشتن مدارک بازداشت کردن وجوان به تمام کارهایش اعتراف کرد واینکه مجبور بوده از حاجت اطاعت کند ودر غیر اینصورت اورا اذیت می کردن و در اخر با دیدن تشخیص درست بیماری ومعالجه ان
او را تبرئه وازاد کردند
@tafakornab
داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
✨﷽✨
🌷داستان کوتاه
پادشاهی دستور داد تا چند سگ وحشی تربیت کنند تا هر کسی که از او اشتباهی سر زد را جلوی آنها انداخته تا با درندگی تمام او را بدرند.
روزی یکی از وزرا رأیی داد که موجب پسند پادشاه نبود دستور داد که او را جلوی سگها بیندازند.
وزیر گفت : « من ده سال خدمت شما را کردهام و ده روز تا اجرای حکم از شما مهلت میخواهم.»
پادشاه گفت این هم ده روز مهلت.»
وزیر رفت پیش نگهبان سگها و گفت : «میخواهم به مدت ده روز خدمت این سگها را بکنم.»
نگهبان پرسید : «از این کار چه فایدهای میبری..؟»
وزیر گفت : « به زودی خواهی فهمید .»
نگهبان گفت : «پس چنین کن.»
وزیر شروع به فراهم کردن اسباب راحتی برای سگها کرد و دادن غذا ، شستشوی آنها و هر کاری که لازم بود را انجام داد.»
ده روز گذشت و وقت اجرای حکم فرا رسید دستور دادند که وزیر را جلوی سگها بیندازند. مطابق دستور عمل شد و خود پادشاه هم نظارهگر ماجرا بود ولی با صحنهی عجیبی روبرو شد.
همهی سگها به پای وزیر افتادند و تکان نمیخوردند..!
پادشاه پرسید : « با این سگها چه کردهای ..!؟»
وزیر پاسخ داد : « ده روز خدمت این سگها را کردم فراموش نکردند ولی ده سال خدمت شما را کردم همه را فراموش کردید.»
پادشاه سرش را پایین انداخت و دستور به آزادی وزیر داد.
احتمال دارد در زندگی شما کسانی باشند که خطای کوچکی کردهاند و مدتهاست به خود اجازه نمیدهید آنها را ببخشید ، فقط کافیاست امروز به روزهای خوبی که با آنها داشتید فکر کنید ...
مطمئن هستم آنها را خواهی بخشید.
↶【به ما بپیوندید 】↷
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مامانا بدویید که مدرسه ها باز شد👩🏻🍼😩
بازم #مدرسه و دغدغه تغذیه بچهها🤨🥤
تو هم #مامانی و نمیدونی برای #مدرسه بچت چی درست کنی؟ 🥺🥲🍱
پس بدو بیا اینجا ...
طرز تهیه انواع #نان_لقمه_مدرسه🍞🤤
https://eitaa.com/joinchat/1548943423C7bbc94968d
بیا و تو چند دقیقه یه آشپز حرفه ای شو😍❤️
هدایت شده از درمان با آیه های نور الهی وذکرهای گره گشا
یه روز دخترم از #مدرسه برگشت مثل ابر بهاری داشت گریه میکرد
ازش پرسیدم چی شده گفت که دوست صمیمیش تو مدرسه #لقمه های آماده د خوشمزه میاره و من غرورم پیشش شکسته میشه وقتی مثل اون نیست خوردنیام
دلداریش دادم و گفتم اشکال نداره مامان برات خوشمزه ترشو درست میکنه
داشتم تو ایتا دنبال یه راه چاره ای میگشتم که با این کانال آشنا شدم😍
https://eitaa.com/joinchat/1548943423C7bbc94968d
دیگه دخترم میتونه پیش دوستاش سرشو بالا بگیره 😌🍟
واقعا محشره ِ آموزش هاش🙊🍔😘
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
✨﷽✨
🔴#حجابدرآخرالزمان
✍امام علی (ع) فرمودند :
در آخر الزمان که بدترین دوران است ؛
جمعی از زنان پوشیده اند در حالیکه
برهنه اند ( لباس دارند اما آنقدر نازک و
کوتاه است که گویی هنوز برهنه اند..)
و از خانه با آرایش بیرون میآیند، اینها
از دین خارج شده اند ، و در فتنه ها وارد
شده اند و به سوی شهوات میل دارند ..
و به سوی لذات خوارکننده شتاب میکنند
و حرام ها را حلال میدانند و (اگر توبه
نکنند ) در دوزخ به عذاب ابدی گرفتار
میشوند ..
📚وسائلالشیعه ج14ص19
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh