eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
سردار رفیعی فرمانده سپاه صاحب الامر (۱۴۰۰/۱۰/۹) : حاج قاسم در سوریه از جایی عبور می کرد، ماشینی دید که خراب شده، نزدیک رفت دید آقایی به همراه خانم حامله اش که وضع حملش هم نزدیکه داخل ماشین هستند، چراغ انداخت چهره مرد رو که دید هر دو همدیگر رو شناختند! او سردار سلیمانی را شناخت و سردار هم او را که فرمانده ی یک بخش عظیمی از بود شناخت! سردار دستور داد خانم رو به بیمارستان برسانند و ماشین را هم به تعمیرگاه... خود سردار هم دنبال کار خودش رفت! چند روز بعد به سردار خبر دادند آقایی با دسته گل آمده و می خواهد شما را ببیند! وقتی سردار آمد، دید همون فرمانده داعش هست، که به سردار میگه به ما گفتند ایرانی ها ناموس شما را ببینند سر می برند و... اما من دیدم تو به زن حامله ام و من کمک کردی.. ۶۰۰۰هزار نیروی من اسلحه را زمین گذاشتند و همه در خدمت شما هستیم! 💠نقل خاطره توسط سردار رفیعی @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔻زیارت پینه دوزان 👑 گويند كه روزى شاه عباس صفوى از وزيرش پرسيد: امسال اوضاع اقتصادی كشور چگونه است؟ 🕋 وزير گفت: الحمدالله به گونه ای است كه تمام پينه دوزان توانستند به زيارت كعبه روند. 👞👞 شاه عباس گفت:نادان اگر اوضاع مالی مردم خوب بود میبايست كفاشان به مكه میرفتند نه پينه‌دوزان، چون مردم نمیتوانند كفش بخرند ناچار به تعميرش می پردازند، بررسی كن و علت آن را پيدا نما تا كار را اصلاح كنيم. @tafakornab 👆
💠 دعای حضرت زهرا برای شیعیان 💠 🔺 سلام‌الله‌علیها می‌فرمایند: خداوندا، به حق اولیاء و مقربانی که آنها را برگزیده‌ای، و به گریه فرزندانم پس از مرگ و جدائی من با ایشان، از تو می‌خواهم گناه خطاکاران شیعیان و پیروان ما را ببخش.🤲 📖کوکب‌الدّری ج۱/ص۲۵۴📖 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔻موفقیت پیامبر(ص) در امتحان الهی 🔰شب معراج، خداوند به پیغمبر فرمود: پیامبر من سه جا می خواهم تو را امتحان کنم. 🔰پیغمبر اکرم به خدا عرض کرد: این سه تا چیست؟ 🔰فرمود: اولی گرسنگی و ایثار بر خود است. حضرت سه سال در شعب ابی طالب از گرسنگی سنگ به شکم می بست. اولی گرسنگی است. پیغمبر عرض کرد: قبول کردم، راضی و تسلیم هستم. 🔰دومین مورد؛ تکذیب می کنند، دیوانه و مجنون می گویند. کاهن و ساحر می خوانند. باز عرض کرد: توفیق را تو باید بدهی. 🔰اما سومین مورد که بسیار سخت است، خطاب شد پیامبر سومی اش حوادثی است که برای عترتش پیش می آید. برادرت امیرالمؤمنین کشته می شود. دخترت فاطمه اینطور می شود. 🔰پیامبر یک جمله اضافه کرد و فرمود: ... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕️در این عصر زیبای 🍁یکشنبہ پاییزی ☕️آرزومندم 🍁دلتون آرام ☕️تنتون سالم 🍁زندگیتون شاد ☕️و ساز دنیا کوکِ 🍁خواستہ‌های قلبی‌تون باشہ 🍁عصرتون بخیر ☕️الهے دل مهربونتون 🍁هیچ وقت غم و غصه نبینہ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
آنچه بخورى برود و آنچه بخورانى فراوان و پر بركت شود... 💎"امام على(ع)" ‌〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 🔅 : 🔹«كسى كه بداخلاق است، خانواده اش از او خسته [و بيزار] مى شوند.» 📚 الكافي : ج ٨ ص ٢٣ ح ٤ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ احکام موضوع :شکیات غسل ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 🚿شستن موهای بلند برخی از مردم در حین انجام غسل به شستن موهای بلند اهمیتی نمی دهند. در حالی که برخی از مراجع آن را احتیاط واجب می دانند. آیات عظام امام، خامنه ای، مکارم و نوری همدانی: بنابر احتیاط واجب، لازم است. آیات عظام بهجت، سیستانی، زنجانی، صافی و وحید: واجب نیست. 📖توضیح المسائل مراجع ج1 ص222 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿۲۳﴾ ❣پروردگارا! ما به خويشتن ستم كرديم و اگر ما را نبخشي و بر ما رحم نكني از زيانكاران خواهيم بود. 📚سوره مبارکه الأعراف✍آیه ۲۳ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍀 🍀 ✳️ «لئوناردو داوينچي» نقاش معروف ایتالیایی هنگام كشيدن تابلوي «شام آخر» دچار مشكل بزرگي شد؛ او مي‌بايست نيكي و خوبی را به شكل عيسي و بدي و پلشتی را به شكل يهودا (از ياران خائن مسيح كه هنگام شام تصميم گرفت به او خيانت كند) تصوير مي‌كرد. او كار را نيمه تمام رها كرد تا مدل‌هاي مناسبش را پيدا كند. 🔸روزي در يك مراسم همسُرایی کلیسا، تصوير كامل مسيح را در چهره يكي از آن جوانان گروه سرود يافت. جوان را به كارگاهش دعوت كرد و از زوایای زیبا و نورانی چهره‌اش طرح‌های اولیه الهاماتی را برداشت کرد. 🔸سه سال گذشت... تابلو شام آخر با چهره های جذاب حواریون تقريبأ تمام شده بود؛ اما داوينچي هنوز براي يهودای خائن مدل مناسبي پيدا نكرده بود. لئوناردو داوینچی پس از جستجوی فراوان، جوانی با ظاهری درهم شكسته و ژنده ‌پوش را مست و خراب در کنار جوي آبي يافت. با کمک دستيارانش او را تا كليسا آوردند. 🔸گدا را كه هنوز درست نمي‌فهميد چه خبر است، در كليسا سرپا نگه‌اش داشتند تا داوينچي از خطوط کریه و گناه آلود چهره اش که آثار خودپرستي و بی تعهدی آشکارا در آن نقش بسته بود، نسخه برداري كرد. 🔸وقتي كار نقاش تمام شد، مرد بیچاره كه ديگر كمي هشیار شده بود، چشم‌هايش را باز كرد و تابلوی نقاشي پيش رويش را ديد و با شگفتي و اندوه فراوان گفت: "من اين تابلو را قبلأ ديده‌ام!" داوينچي با تعجب پرسيد: "كي؟کجا؟!" 👈مرد کریه المنظر گفت: سه سال قبل، پيش از آن كه همه چيزم را بخاطر گناهان و اشتباهات خودم از دست بدهم. موقعي كه در يك گروه سرود کلیسا آواز مي‌خواندم، زندگي مومنانه و پر از رويايي داشتم... و نقاش هنرمندي از من دعوت كرد تا مدل نقاشي چهره عيسي شوم! (📚بر گرفته از كتاب «شما عظیمتر از آنی هستید که می اندیشید») @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🍏سیب بخورید ! 🍎اگر بیش از 8 تا 10 ساعت در روز با گوشی موبایل یا کامپیوتر کار می‌کنید ، حداقل در روز یک سیب بخورید ! سیب از آسیب به سلول‌های چشم و مغز جلوگیری می‌کنه🍎 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ اگر خدا کفیل رزق است غصه چرا؟! اگر رزق تقسیم شده است حرص چرا؟! اگر دنیا فریبنده است اعتماد به آن چرا؟! اگر بهشت حق است تظاهر به ایمان چرا؟! اگر جهنم حق است این همه ناحق چرا؟! اگر حساب حق است جمع مال حرام چرا؟! اگر قبر حق است ساختمان های مجلل !چرا؟ اگر قیامت حق است خیانت به مردم چرا؟! اگر دشمن انسان شیطان است پیروی از او چرا؟! 🔰🔰🔰🔰 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔻دوزخى كيست؟ 🪴🌻🪴🌻 🌻 🪴 جعفر بن يونس، مشهور به ((شبلى )) از عارفان نامى و پر آوازه قرن سوم و چهارم هجرى است . وى در عرفان و تصوف شاگرد جنيد بغدادى، و استاد بسيارى از عارفان پس از خود بود. در شهرى كه شبلى مى‏زيست، موافقان و مخالفان بسيارى داشت . برخى او را سخت دوست مى‏داشتند و كسانى نيز بودند كه قصد اخراج او را از شهر داشتند. در ميان خيل دوستداران او، نانوايى بود كه شبلى را هرگز نديده و فقط نامى و حكايت‏هايى از او شنيده بود. روزى شبلى از كنار دكان او مى‏گذشت. گرسنگى چنان او را ناتوان كرده بود كه چاره‏اى جز تقاضاى نان نديد. از مرد نانوا خواست كه به او گرده‏اى نان وام دهد . نانوا برآشفت و او را ناسزا گفت و شبلى رفت. در دكان نانوايى، مردى ديگر نشسته بود كه شبلى را مى‏شناخت . رو به نانوا كرد و گفت: (( اگر شبلى را ببينى، چه خواهى كرد؟ )) نانوا گفت: (( او را بسيار اكرام خواهم كرد و هر چه خواهد، بدو خواهم داد.)) دوست نانوا به او گفت: (( آن مرد كه الآن از خود راندى و لقمه‏اى نان را از او دريغ كردى، شبلى بود . )) نانوا سخت منفعل و شرمنده شد و چنان حسرت خورد كه گويى آتشى در جانش برافروخته‏اند. پريشان و شتابان، در پى شبلى افتاد و عاقبت او را در بيابان يافت . بى‏درنگ، خود را به دست و پاى شبلى انداخت و از او خواست كه بازگردد تا وى طعامى براى او فراهم آورد . شبلى پاسخى نگفت . نانوا اصرار كرد و افزود: (( منت بر من بگذار و شبى را در سراى من بگذران تا به شكرانه اين توفيق و افتخار كه نصيب من مى‏گردانى، مردم بسيارى را اطعام كنم . )) شبلى پذيرفت. شب فرا رسيد . و ميهمانى عظيمى برپا شد. صدها نفر از مردم بر سر سفره او نشستند. مرد نانوا صد دينار در آن ضيافت هزينه كرد و همگان را از حضور شبلى در خانه خود خبر داد . بر سر سفره اهل دلى روى به شبلى كرد و گفت: (( يا شيخ!نشان دوزخى و بهشتى چيست؟ )) شبلى گفت: ((دوزخى آن است كه يك گرده نان را در راه خدا نمى‏دهد؛ اما براى شبلى كه بنده ناتوان و بيچاره او است صد دينار خرج مى‏كند!بهشتى، اين گونه نباشد . )) 📚 حکایت پارسایان ،رضا بابائی @tafakornab 👆
🔻حضرت موسی(ع) و برخ الاسود هفت سال در بنى اسرائيل قحطى آمد، حضرت موسى (ع) با هفتاد هزار نفر بيرون رفتند تا دعا كنند كه باران بيايد. خداوند متعال به موسى (ع) وحى فرمود: موسى! چگونه اجابت كنم دعاى جمعيّتى را كه غرق در گناه هستند و گناهان بر ايشان سايه افكنده است و با خباثت باطن و غير يقين مرا مى خوانند و خود را از مجازات من ايمن مى دانند. اى موسى! برگرد و برو به نزد يكى از بندگانم به نام برخ كه دعا نمايد، تا دعاى او را بپذيرم. حضرت موسى عليه السلام در پى برخ رفت و او را پيدا نكرد، تا اين كه روزى حضرت در كوچه اى عبور مى كرد، ناگهان به بنده سياه پوستى برخورد كرد در پيشانيش آثار سجده نمايان بود و چادر شبى به خود پيچيده و گوشه آن را به پشت گردنش گره زده بود. حضرت به نور خدا او را شناخت و بر او سلام كرد و گفت:اسمت چيست؟ گفت: اسم من برخ است. حضرت موسى (ع) گفت: مدّتى در جستجوى تو بوديم، حال بيا برويم براى ما دعاى باران بخوان، برخ به ميان جمعيّت آمد و چنين دعا كرد: اللَّهُمَّ ما هذا مْن فِعالِكَ وَ ما هذا مِنْ حِلْمِكَ وَ مَا الَّذى بَدا لَكَ انْقَضَتْ عَلَيْكَ عُيُونُكَ أَمْ عانَدَتْ الرِّياحُ عَنْ طاعَتِكَ أَمْ نَفَدَ ما عِنْدَكَ أَمْ إِشْتَدَّ غَضَبُكَ عَلَى الْمُذْنِبينَ، الَسْتَ كُنْتَ غَفَّاراً قَبْلَ خَلْقِ الْخاطِئينَ، خَلَقْتَ الرَّحْمَةَ وَ أَمَرْتَ بِالْعَطْفِ أَمْ تَرينا أَنَّكَ مُمْتَنِعٌ أَمْ تَخْشى الفَوْتَ فَتُعَجِّلُ بِالْعُقُوبَةِ. خدايا! اين خشكى و قحطى كار تو نيست، و اين سخت گيرى بر بندگان از بردبارى تو نيست. چه آشكار شده بر تو كه چشمه هاى تو كم آب شده است؟! آيا بادها از فرمانبرى تو روگردان شده اند؟! يا آنچه نزد توست به پايان رسيده است؟! يا خشمت بر گنهكاران شدّت يافته است؟! آيا تو پيش از آفريدن معصيت كاران آمرزنده نبودى و رحمت را نيافريدى؟ مگر به مهربانى دستور ندادى؟ آيا مى خواهى با اين سخت گيرى شوكت خود را به ما نشان دهى، آيا مى ترسى فرصت از دست برود و ما نميريم، پس قبل از مردن ما در كيفر شتاب نمودى؟! هنوز برخ نرفته بود كه باران رحمت خدا سرازير شد، و بارش بنى اسرائيل را فرا گرفت. برخ در بازگشت به حضرت موسى عليه السلام گفت: ديدى چگونه با پروردگار مشاجره كردم و او چگونه با من لطف و انصاف نمود. 📚تسلیه العباد در ترجمه مسکن الفؤاد، شهید ثانی،(ترجمه حسین جناتی)، انتشارات آستانه رضویه، ص123 @tafakornab 👆
🔻خاطره‌ای از ملا احمد نراقی 🔅مرحوم ملاّ احمد نراقی،که از بزرگان علمای اسلام است، دارای ثروت زیادی بود و در بیرون شهر یک باغ میوه داشت و تشریفات زندگی او مجهز بود. 🔅یک روز به حمام رفت و اتفاقا یک درویش هم به حمام آمده بود. وقتی که آمدند لباس بپوشند، آن درویش عرض کرد حضرت آیت اللّه! شما می گویید علاقه به دنیا بد است و حال آن که این همه مال داری. من تعجب می کنم با این همه مال و ثروت چطور می خواهی بمیری؟ 🔅آقا جوابی نداد تا هر دو لباس پوشیدند و آمدند از درِ حمام بروند، حاج ملا احمد نراقی فرمود: 🔅جناب مرشد: کربلا رفته ای؟ گفت: نه. فرمود: بیا همین طور دو نفری پیاده به کربلا برویم. مرشد موافقت کرد، دو نفری حرکت کردند از نراق به طرف کربلا، مقداری راه رفتند، یک مرتبه درویش دست ها را به هم زد و گفت: آخ، قدری صبر کن. 🔅ملا احمد نراقی گفت: چی شد؟ 🔅گفت: کشکول خودم را در حمام جا گذاشتم بروم و بیاورم. 🔅فرمود: هان! مطلب همین جا است. جناب درویش به قول خودت من گاو دارم، گوسفند دارم، اسب دارم، قاطر و تشکیلات دارم، ولی در موقعی که می خواهم مسافرت بکنم، همه را سپردم به خدا و دل از آن ها کندم، ولی شما یک کشکول داری نتوانستی دل بکنی، یعنی علاقه تو به این کشکول آن قدر زیاد است که دل کندن از او خیلی مشکل است، این فرق بین من و تو است من مال دارم، ولی مالی که دلبستگی ندارم و تو یک کشکول داری و دل به او بسته ای. 📚مجله درس هایی از مکتب اسلام، فروردین 1399 @tafakornab 👆
🔻 حضرت عیسی (ع) و گناهکار ❤️❤️❤️❤️ روزی عیسی(ع) با جمعی از حواریون به راهی می گذشت ، ناگاه گنهکاری تباه روزگار که در آن زمان به فسق و فجور معروف و مشهور بود آنان را بدید ، آتش حسرت در سینه اش افروخته شد ، آب ندامت از دیده اش روان گشت ، تیرگی روزگار و تاریکی حال خود را معاینه دید ، آه جگر سوز از دل پرخون برکشید و با زبان حال گفت : یا رب که منم دست تهی چشم پرآب پس، با خود اندیشید که هر چند در همه عمر قدمی به خیر برنداشته ام و با این آلودگی و ناپاکی قابلیت همراهی با پاکان را ندارم ، اما چون این گروه دوستان خدایند ، اگر به مرافقت و موافقت ایشان دو سه گامی بروم ضایع نخواهد بود ؛ پس خود را سگ اصحاب ساخت و بدنبال آن جوانمردان فریادکنان می رفت . یکی از حواریون باز نگریست و آن شخص را که به نابکاری و بدکاری شهره شهر و مشهور دهر بود دید که به دنبال ایشان می آید ، گفت : یا روح اللّه ! ای جان پاک ! این مرده دل بی باک را کجا لیاقت همراهی با ماست و بودن این پلید ناپاک از پی ما در کدام مذهب رواست ؟ او را از ما بران تا ما را دنبال نکند و از همراهی ما جدا شود که مبادا شومی گناهانش دامن زندگی ما را بگیرد !! عیسی علیه السلام در اندیشه شد تا به آن شخص چه گوید و چگونه عذر او را بخواهد ، که ناگاه وحی الهی در رسید : یا روح اللّه ! دوست خودپسند و دچار پندار خود را بگوی تا کار از سر گیرد ، که هر عمل خیری تا امروز از او صادر شده به خاطر نظر حقارتی که به آن مفلس انداخت از دیوان و دفتر عمل او محو کردیم و آن فاسق گناهکار را بشارت ده که به آن حسرت و ندامت که به پیشگاه ما پیش آورد ، مسیر توفیق به روی او گشودیم و دلیل عنایت را در راه هدایت به حمایت او فرستادیم.✨❤️ 📚تفسیر فاتحه الکتاب : ص63 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @tafakornab 👆
🔻هدف 💠شبی، برف فراوانی آمد و همه‌جا را سفیدپوش کرد. ❄️‏دو پسر کوچک با هم شرط بستند که از روی یک خط صاف، از راهی عبور کنند که به مدرسه می‌رسید. 💠‏یکی از آنان گفت: «کار ساد‏ه‌ای است!»، بعد به زیر پای خود ‏نگریست که با دقت گام بردارد. پس از پیمودن نیمی از مسافت، سر خود ‏را بلند کرد ‏تا به ردّپاهای خود ‏نگاه کند. متوجه شد که به صورت زیگ زاگ قدم برد‏اشته است دوستش را صدا زد ‏و گفت: «سعی کن که این کار را بهتر از من انجام دهی!» ❄️‏پسرک فریاد ‏زد: «کار ساده‌ای است!»، ‏بعد سر خود ‏را بالا گرفت، به درِمدرسه چشم د‏وخت و به طرفِ هدفِ خود ‏رفت. ردّپای او کاملاً صاف بود. 📚 بال‌هایی برای پرواز @tafakornab 👆
🔻ملعون كيست 💠💠💠 💠💠 💠 راه درازى را طى كرده بود، اما سرانجام رسيد. با نشانى اى كه در دست داشت به سراغ او رفت و در زد، خدمتكار در را باز كرد. گفت : به اربابت بگو كه فلانى آمده و چند دقيقه اى قصد مزاحمت دارد. خدمتكار به داخل خانه رفت و پس از چند لحظه در آستانه در ظاهر شد و گفت : آقا مى گويد بعدا بيا، الان وقت ندارد. مرد خسته بود و كلافه ، به خدمتكار گفت : برو بگو ابوحمزه آمده و كار بسيار مهمى دارد. خدمتكار دوباره رفت و پيام او را به آقايش رساند، پس از چند لحظه آمد و گفت : آقا مى گويد الان كار دارم ، بگو فردا بيايد. مرد عرب دست هايش را از شدت ناراحتى به هم كوبيد و رفت . گره كارش ‍ به دست او باز مى شد و به هر ترتيبى بود بايد تا فردا صبر مى كرد. سنگريزه هاى وسط كوچه را با پايش پرتاب مى كرد و به اين شكل عقده و عصبانيتش را خالى مى كرد. شب شد و او تصميم گرفت شب را در كنار مسجد زير سايه بانى كه از برگ هاى درخت خرما درست شده بود بگذراند. گرماى هوا از يك سو و پشه هاى سمج از سوى ديگر ديوانه اش كرده بودند و با هر بدبختى بود آن شب را به صبح رساند. صبح دوباره به راه افتاد و به خانه همان شخص ‍ رسيد، در زد و طبق معمول خدمتكار در را باز كرد، با تمسخر گفت : آقا وقت دارند؟! خدمتكار گفت : آقا دارند صبحانه مى خورند و يك ساعتى طول مى كشد، همين جا پشت در بمان تا صدايت كنم (اين را گفت و در را بست). مرد عرب كه بسيار عصبانى شده بود زير لب چند فحش به خودش داد و روى تخته سنگى كه در كنار در بود نشست. يك ساعت تمام شد. برخاست و در زد. خوشبختانه اين بار اجازه ورود پيدا كرده بود. وارد شد و بدون سلام و عليك بر سر آن آقا فرياد زد: مرد حسابى ، تو مسلمانى ، اصلا تو آدمى؟ آقا درست صحبت كن ، اين چه طرز حرف زدن است . از ديروز بعد از ظهر مرا معطل كرده اى ، حال مى گويى درست حرف بزنم . خب بد موقع آمدى ، حال چه كار دارى ؟ كارم فعلاً بماند، هيچ مى دانى از ديروز تا اين لحظه مورد لعنت خدا بودى ؟ مرد در حالى كه قاه قاه مى خنديد گفت : چرا، چون تو از دستم عصبانى هستى ؟ نه ، چون چيزى را كه من مى دانم اگر تو هم مى دانستى اين گونه برخورد نمى كردى . بگو بدانم كه چه مى دانى . مگر نشنيده اى كه امام باقر (ع) فرموده ((هر مسلمانى كه چهره اش را از مسلمان ديگر پنهان كند و به نيازش پاسخ ندهد تا زمان ملاقات مورد لعنت خدا خواهد بود)). مرد كه خنده بر لبش خشك شده بود پرسيد: از چه كسى شنيده اى . از خود امام ، وقتى امام اين حرف را مى زد من آن جا حضور داشتم ، حتى پرسيدم كه اگر اين ملاقات چند روز طول بكشد و امام فرمود ((آرى )). او مى دانست ابوحمزه دروغ نمى گويد و از ياران امام باقر (ع) است ، شرمنده شد و گفت : به خدا قسم نمى دانستم برادر حلالم كن ، من از تو معذرت مى خواهم ، حال در خدمتم و تا كار تو را سر و سامان ندهم دست به كار ديگرى نمى زنم . كار انجام شد و موقع خداحافظى آن دو همديگر را در آغوش گرفتند. مرد به ابوحمزه گفت : برادر، خدمت امام كه رسيدى سلام مرا به او برسان . 📚حیات پاکان ،مهدی محدثی 💠 💠💠 💠💠💠 💠💠💠💠 @tafakornab 👆
کلام دلنشین امام علی(ع) : دنیا مثل ماری است که پوستش نرم است ولی دارای زهر کشنده، عاقلان از او می هراسند و جاهلان بسویش می شتابند 🆔 : 👉@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁آخرین شبهای پاییز نزدیک است 🍁چند قدم آن طرف تر 🍂رو به سوی زمستان 🍁اندوهت را به برگها بسپار 🍂که صدای آمدن یلدا 🍁آرام آرام به گوش می رسد ... 🍂 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
﷽✨الهی به امیدتو ❤️حال دلت را به خداوند بسپار؛ 🍂هر روز به قلبت بگو که آرام باش و آن را با اکسیر عشق و توکل به خداوند سیراب کن،🍂 🍂توکل یک واژه نیست و هرگز هزینه ای ندارد، توکل یعنی اعتماد بینهایت به قدرتش، به توانایی و آگاهی پروردگاری که این جهان را بدون ذره ای خطا اداره می کند و می تواند ما را به هر خواسته ای برساند.🍂 🍁شما با توکل کردن به نتایجی می رسید که فکرش هم شوقی بی اندازه در وجودتان ایجاد می کند زیرا در حالت آرامش کامل اتفاقات خوب از راه می رسد.🍁🍂 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁آخرین دوشنبه آذر ماه پر برکت 🍂با ذکر شریف صلوات 🍁بر حضرت مُحَمَّدٍ و خاندان پاک و مطهرش 🍂🍁اَللّٰهُــمَّ صَلِّ 🍂🍁عَلی ٰمُحَمَّدٍ 🍂🍁وَّ آلِ محمد 🍂🍁وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌺 🌸 وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ ️و شكرم را به جاى آريد و ناسپاسى نكنيد. •سوره بقره / آیه ۱۵۲ 🔹شكر، عبارت‌ ‌است‌ ‌از‌ شكر لساني‌ ‌که‌ به زبان‌ انسان‌ ‌خدا‌ ‌را‌ سپاس‌ كند و شكر جوارحي (بدنی)‌ ‌که‌ اعضاء و جوارح‌ ‌خود‌ و ‌هر‌ نعمتي‌ ‌که‌ ‌خدا‌ به او داده‌ ‌در‌ مورد ‌خود‌ و ‌براي‌ همان‌ غرضي‌ ‌که‌ ‌خدا‌ به او عنايت‌ فرموده‌ صرف‌ نمايد، و شكر قلبي‌ ‌که‌ همه‌ نعمت‌ها ‌را‌ ‌از‌ جانب‌ ‌خدا‌ بداند وَ ما بِكُم‌ مِن‌ نِعمَةٍ فَمِن‌َ اللّه‌ِ . 🔹 و واقعا ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ اداء شكر نعمتهاي‌ الهي‌ عاجز بداند و كفران‌ نعمت‌ اين است‌ ‌که‌ نعمت‌ الهي‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌غير‌ هدف‌ الهي‌ صرف‌ كند ‌که‌ موجب‌ عذاب‌ الهي‌ و ‌از‌ دست‌ رفتن‌ نعمت‌ اوست‌ چنانچه‌ مي‌فرمايد: لَئِن‌ شَكَرتُم‌ لَأَزِيدَنَّكُم‌ وَ لَئِن‌ كَفَرتُم‌ إِن‌َّ عَذابِي‌ لَشَدِيدٌ. شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند 🌹 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃