eitaa logo
تفسیر صوتی و متنی استاد قرائتی
1.9هزار دنبال‌کننده
94 عکس
22 ویدیو
1 فایل
انشاء الله باگوش دادن به یک آیه از قرآن در روز جزء عمل کنندگان‌به قرآن قرار گیریم🙏 ارتباط با ادمین: @S_K_ahmadi54
مشاهده در ایتا
دانلود
"تفسیر نور (محسن قرائتی) إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ «119» مگر كسى كه پروردگارت به او رحم كند، و (خداوند) براى همين (رحمت) مردم را آفريد، و فرمان پروردگارت صادر شده كه دوزخ را از جنّ و انس پر خواهد كرد. نکته ها بعضى گفته‌اند: معناى آيه اين است كه مردم دائماً اختلاف دارند، مگر كسانى كه در سايه‌ى لطف ورحمت الهى، گرفتار اختلاف نشوند و خدا براى همين وحدت كلمه، آنان را آفريد. «1» فلسفه‌ى آفرينش انسان، در آيات قرآن با عناوين مختلفى مطرح شده است: در يك جا مى‌خوانيم: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» «2» كه دليل آفرينش جنّ و انسان، عبادت آنها دانسته شده است. در جاى ديگرى مى‌فرمايد: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» «3» يعنى خداوند، مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد. و در آيه‌ى فوق نيز آمده است: «لِذلِكَ خَلَقَهُمْ» يعنى ما انسان‌ها را آفريديم تا مشمول رحمت خويش نماييم. در ظاهر به نظر مى‌رسد كه فلسفه‌ى آفرينش انسان، سه عنوان متفاوت يعنى: عبادت، آزمايش و رحمت است. امّا با كمى دقّت نظر متوجّه مى‌شويم كه هر سه موضوع داراى يك نقطه‌ى مشترك هستند و آن تكامل روحى و معنوى انسان‌هاست. در آيه‌ى قبل آمد كه انسان آزاد است و در آخر اين آيه مى‌فرمايد: ما حتماً دوزخ را از انسان‌ «1». تفسير اطيب‌البيان. «2». ذاريات، 56. «3». ملك، 2. جلد 4 - صفحه 135 و جنّ پر مى‌كنيم. آنچه از جمع بين اين دو آيه فهميده مى‌شود، اين است كه انسان در انتخاب راه آزاد است، ولى به خاطر پذيرش راه باطل، جهنّمى مى‌شود. در روايات متعدّد آمده است كه نمونه‌ى روشن اختلاف مردم، مسأله‌ى رهبرى معصوم است كه طبيعتاً به جز آن گروه كه مشمول رحمت الهى و در خط اهل‌بيت عليهم السلام و پيشوايان معصوم قرار گرفته‌اند، بقيه‌ى مردم منحرف شده‌اند. «1» امام صادق عليه السلام فرمود: خدا انسان را آفريد تا كارهايى انجام دهد و مستحقّ رحمت شود. «2» پیام ها 1- تنها راه برچيده شدن اختلافات، لطف و رحمت الهى است. «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ» 2- عامل وحدت، فقط امدادهاى الهى است و محورهاى دنيوى و مادّى، امورى فانى، مقطعى، يك بعدى و خيالى‌اند. «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ» 3- فلسفه‌ى خلقت بشر، پذيرش و دريافت رحمت الهى است. «وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ» 4- خداوند قوانين و سنّت‌هايى را بر خود لازم كرده است. «وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ» 5- قهر حتمى الهى، بعد از لطف او و فرستادن انبيا و كتب و موعظه و هشدار و مهلت دادن مطرح است. رَحِمَ رَبُّكَ‌ ... لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ‌ 6- خداوند با قرار دادن فطرت و عقل از درونِ انسان و ارسال انبيا و كتب آسمانى از بيرون، حجّت را بر مردم تمام كرده است‌ «وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ» 7- جهنّم محدوديّت دارد. «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ» 8- جنّ نيز مانند انسان، داراى تكليف و كيفر وپاداش است. «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» «1». تفسير كنزالدقائق. «2». تفسير نورالثقلين؛ توحيد صدوق، ص 403. تفسير نور(10جلدى)، ج‌4، ص: 136" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ كُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِي هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرى‌ لِلْمُؤْمِنِينَ «120» و هر يك از سرگذشت انبياى (قبلى)، كه براى تو بازگو كرديم، چيزى است كه دلت را بدان محكم گردانيم، و در اين (اخبار)، براى تو حقايق و براى اهل ايمان، پند و تذكّرى آمده است. پیام ها 1- نقل بخش‌هاى مهم تاريخ و آگاهى دادن به آن، يكى از شيوه‌هاى تربيتى است. «نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ» 2- بيان سرگذشت انبيا عليهم السلام بار تربيتى دارد و كلمه و نكته‌اى از آن بى‌دليل نيست. «كُلًّا» 3- داستان‌هاى قرآنى، برگزيده‌اى از سرگذشت زندگانى انبيا عليهم السلام است. «نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ» 4- داستان‌هاى قرآنى هدفدار است، نه وسيله سرگرمى و يا اغفال. نَقُصُّ عَلَيْكَ‌ ... ما نُثَبِّتُ‌ 5- در نقل داستان بايد آن فرازهايى مورد توجّه قرار گيرد كه داراى بار ارزشى است. «ما نُثَبِّتُ» 6- بهترين داستان آن است كه مايه‌ى آرامش خاطر باشد. «ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ» 7- آرام‌بخش دلها خداوند است. «نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ» 8- انبيا عليهم السلام نيز به تقويت روحيّه نياز دارند. «نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ» 9- هرگز با باطل آرامش واقعى و دائمى صورت نمى‌گيرد. «نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِي هذِهِ الْحَقُّ» 10- يك مُبلّغ، زمانى در تبليغ و موعظه خود موفق است كه از ثبات و اطمينان كامل برخوردار باشد. «نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ» جلد 4 - صفحه 137 11- همه‌ى داستان‌هاى قرآنى حقيقت دارد و با نوعى برهان و دليلِ قابل قبول همراه است. «الحقّ» 12- در تبليغ بايد ابتدا آرامش خاطر، بعد كلام مستدلّ و سپس موعظه باشد. «فؤادك، حق، موعظه» 13- بهترين شيوه‌هاى تربيتى، تنها در مورد انسان‌هاى آماده كارساز است. «ذِكْرى‌ لِلْمُؤْمِنِينَ»" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ قُلْ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلى‌ مَكانَتِكُمْ إِنَّا عامِلُونَ «121» و به كسانى كه ايمان نمى‌آورند بگو: هر چه در توان داريد انجام دهيد، ما نيز انجام مى‌دهيم. وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ «122» و شما در انتظار باشيد، ما هم منتظريم. پیام ها 1- ابلاغ تهديدو بشارت، وظيفه‌ى انبياست. «قُلْ» 2- انسان، آزاد است و انبيا عليهم السلام نيز بر او اجبار و تحميلى ندارند. وَ قُلْ لِلَّذِينَ‌ ... اعْمَلُوا عَلى‌ مَكانَتِكُمْ‌ 3- كسى كه موعظه پذير نيست و تذكّر به حال او سودى ندارد، بايد تهديد شود. «وَ قُلْ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلى‌ مَكانَتِكُمْ» 4- مبلّغ بايد به راه وهدف خود، ايمان كامل داشته باشد. «إِنَّا عامِلُونَ‌- إِنَّا مُنْتَظِرُونَ» 5- در تبليغ بايد با هر كسى به تناسب عقل و فهم خود او سخن گفت، با افراد لجوج و عنود، با قهر و تهديد. «انْتَظِرُوا» 6- فرجامى نيكو در انتظار پيامبر و مؤمنان است. «إِنَّا مُنْتَظِرُونَ» تفسير نور(10جلدى)، ج‌4، ص: 138" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ «123» و نهان آسمان و زمين تنها براى خداوند است و تمام امور به او باز گردانده مى‌شود، پس بنده‌ى او باش (و تنها او را پرستش كن) و بر او توكّل نماى و پروردگارت از عملكرد شما غافل نيست. نکته ها علم غيب، به طور مطلق مخصوص خداوند است، امّا به اذن و اراده‌ى الهى، پيامبران نيز از علم غيب برخوردارند. «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ» «1» پیام ها 1- آگاهى از اسرار جهان مخصوص خداوند است. «لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» 2- زمين و آسمان (تمام هستى)، علاوه بر ظاهر، داراى غيب و نهانى نيز هست. «لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» 3- مرجع همه چيز او و بازگشت هر چيزى به سوى اوست. «إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ» 4- ايمان به غيب، زمينه‌ساز عبادت وتوكّل بر خداوند است. لِلَّهِ غَيْبُ‌ ... فَاعْبُدْهُ‌ 5- هر كس به خداوند توكّل كند، مورد لطف او قرار مى‌گيرد. وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ‌ ... 6- آگاهى بر عملكرد انسان، از شئون ربوبيّت خداوند است. وَ ما رَبُّكَ‌ ... «و الحمد لله رب العالمين» «1». جنّ، 26. جلد 4 - صفحه 141" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی) سيماى سوره يوسف سوره يوسف از سوره هاى مكّى و داراى يكصد ويازده آيه است. نام حضرت يوسف، 27 مرتبه در قرآن آمده كه 25 مرتبه آن در همين سوره است. آيات اين سوره، به هم پيوسته و در چند بخش جذاب و فشرده، داستان زندگى يوسف را از كودكى تا رسيدن او به مقام خزانه دارى كشور مصر، عفت و پاكدامنى او، خنثى شدن توطئه هاى مختلف عليه او و جلوه هايى از قدرت الهى را مطرح مى كند. داستان حضرت يوسف عليه السلام فقط در همين سوره از قرآن آمده، در حالى كه داستان پيامبران ديگر در سوره هاى متعدّد نقل شده است. داستان حضرت آدم و نوح هر كدام در دوازده سوره، داستان حضرت ابراهيم در هيجده سوره، داستان حضرت صالح در يازده سوره، داستان حضرت داوود در پنج سوره، داستان حضرت هود و سليمان هر كدام در چهار سوره و داستان حضرت عيسى و زكريّا هر كدام در سه سوره ذكر شده است.«1» داستان حضرت يوسف در تورات، سِفر پيدايش از فصل 37 تا 50 نيز نقل شده است، امّا در مقايسه با آنچه در قرآن آمده، به خوبى اصالت قرآن و تحريف تورات معلوم مى گردد. در ميان آثار ادبى نيز داستان يوسف و زليخا، دلدارى «1». تفسير حدائق. تفسير نور، ج 4، ص: 144 جايگاهى برگزيده است كه از آن جمله مى توان منظومه يوسف و زليخا، از نظامى گنجوى و يوسف و زليخا منسوب به فردوسى را نام برد. قرآن در داستان يوسف عليه السلام بيشتر به شخصيّت خود او در گذر از كوران حوادث مى پردازد، در حالى كه در داستان پيامبران ديگر، بيشتر به سرنوشت مخالفان و لجاجت و هلاكت آنان اشاره نموده است. در برخى روايات، از آموزش سوره يوسف به زنان و دختران نهى شده است، ولى به نظر برخى صاحب نظران، اين روايات اسناد قابل اعتمادى ندارند.«1» و از طرفى آنچه استناد اين نهى است، طرح عشق از سوى زليخا همسر عزيز مصر است كه با بيان قرآنى، نقطه منفى در آن وجود ندارد. (1). تفسير نمونه. تفسير نور، ج 4، ص: 145 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده مهربان الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ «1» الف لام را. آن است آيات كتاب روشنگر. إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «2» همانا ما آن را قرآنى عربى نازل كرديم، باشد كه بيانديشيد. نکته ها درباره حروف مقطّعه نظرات مختلفى بيان شده است، از جمله: 1. قرآن، اين معجزه الهى از همين حروف الفبا تأليف يافته كه در اختيار همگان است. 2. نام سوره‌اى است كه با آن حروف آغاز شده است. 3. نوعى سوگند و قسم الهى است. 4. اسرار و رموزى بين خدا و پيامبر است. امّا با توجّه به اينكه از ميان 29 سوره‌اى كه با حروف مقطّعه آغاز شده، در بيست و چهار مورد پس از آن، سخن از قرآن و معجزه بودن آن است، شايد بهترين وجه، همان نظر اوّل باشد. قرآن به هر زبانى كه نازل مى‌شد، ديگران بايد با آن زبان آشنا مى‌شدند. امّا نزول قرآن به زبان عربى داراى مزايايى است، از جمله: الف: زبان عربى داراى چنان گستردگى لغات و استوارى قواعد دستورى است كه در زبان‌هاى ديگر يافت نمى‌شود. جلد 4 - صفحه 146 ب: طبق روايات زبان اهل بهشت، عربى است. ج: مردم منطقه‌اى كه قرآن در آن نازل شد، عرب زبان بودند و امكان نداشت كه كتابِ آسمانى آنها به زبان ديگرى باشد. خداوند در مورد قرآن و باران، هر دو تعبير به «نزول» نموده است، بين اين دو مشابهت‌هايى است كه ذكر مى‌كنيم: الف: هر دو از آسمان نازل مى‌شوند. «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» «1» ب: هر دو طاهر و مطهّرند. «يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ» «2»، رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا ... يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ‌ «3» ج: هر دو وسيله‌ى حياتند. «دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ» «4»، «لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً» «5» د: هر دو مبارك و مايه‌ى بركت‌اند. «وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ» «6»، «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً» «7» ه: قرآن چون باران، قطره قطره و آيه آيه نازل شده است. (نزول تدريجى) شايد تأكيد بر عربى بودن قرآن، ردّ كسانى باشد كه گفتند: قرآن را فردى عجمى به پيامبر آموخته است .... أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ‌ «8» پیام ها 1- قرآن، از همين حروف الفبا (الف، لام، را، ...)، تأليف يافته است. اگر مى‌توانيد شما هم از همين حروف، كتابى مثل قرآن بياوريد. «الر» 2- قرآن، داراى مقامى بس والا است. «تِلْكَ» 3- قرآن، مخاطب و خواننده را در آغاز، نسبت به استحكام آيات خود واقف‌ «1». مؤمنون، 18. «2». انفال، 11. «3». بقره، 129. «4». انفال، 24. «5». فرقان، 49. «6». انعام 92. «7». ق 9. «8». نحل، 103. جلد 4 - صفحه 147 ساخته، سپس به بيان مطالب ديگر مى‌پردازد. «آياتُ الْكِتابِ الْمُبِين
ِ» 4- نزول قرآن به زبان عربى از يك سو و فرمان تدّبر در آن از سوى ديگر، نشانه‌ى آن است كه مسلمانان بايد با زبان عربى آشنا شوند. «قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» 5- قرآن، تنها براى تلاوت و تبّرك نيست، بلكه وسيله‌ى تعقّل و رشد بشر است. «لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» 6- نوشته‌ها بايد روشن وروشنگر، هدفدار و هدايتگر باشد. الْكِتابِ الْمُبِينِ‌ ... لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ 7- براى رسيدن به سعادت، تنها نزول قرآن كافى نيست؛ بلكه بايد درباره‌ى آن تعقّل هم كرد. «أَنْزَلْناهُ‌ ... لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی) نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ «3» ما با اين قرآن كه به تو وحى كرديم بهترين داستان را بر تو بازگو مى‌كنيم، در حالى كه تو پيش از آن، از بى‌خبران بودى. نکته ها «قصص» هم به معناى داستان وهم به معناى نقل داستان است. قصّه و داستان در تربيت انسان سهم بسزايى دارد. زيرا داستان، تجسّم عينى زندگى يك امت و تجربه عملى يك ملّت است. تاريخ آئينه‌ى ملّت‌هاست و هر چه با تاريخ و سرگذشت پيشينيان آشنا باشيم، گويا به اندازه عمر آن مردم زندگى كرده‌ايم. حضرت على عليه السلام در نامه سى‌ويكم نهج‌البلاغه خطاب به فرزندش امام حسن عليه السلام جمله‌اى دارند كه مى‌فرمايند: فرزندم! من در سرگذشت گذشتگان چنان مطالعه كرده‌ام و به آنها آگاهم كه گويا با آنان زيسته‌ام و به اندازه‌ى آنها عمر كرده‌ام. شايد يكى از دلايل اثرگذارى قصّه و داستان بر روى انسان، تمايل قلبى او به داستان باشد. معمولًا كتاب‌هاى تاريخى و آثار داستانى در طول تاريخ فرهنگ بشرى رونق خاصى داشته‌ جلد 4 - صفحه 148 و قابل فهم و درك براى اكثر مردم بوده است، در حالى كه مباحث استدلالى و عقلانى را گروه اندكى پيگيرى مى‌كرده‌اند. در روايات، به كلّ قرآن «احسن القصص» اطلاق شده است و اين منافاتى ندارد كه در ميان كتب آسمانى، قرآن «احسن‌القصص» باشد و در ميان سوره‌هاى قرآن، اين سوره «احسن القصص» باشد. «1» تفاوت داستان‌هاى قرآن با ساير داستان‌ها: 1. قصّه‌گو خداوند است. «نَحْنُ نَقُصُّ» 2. هدفدار است. «نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ» «2» 3. حقّ است، نه خيال. «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» «3» 4. بر اساس علم است، نه گمان. «فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ» «4» 5. وسيله‌ى تفكّر است، نه تخدير. «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» «5» 6. وسيله‌ى عبرت است، نه تفريح و سرگرمى. «لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ» «6» داستان حضرت يوسف، «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» است، زيرا: 1. معتبرترين داستان‌ها است. «بِما أَوْحَيْنا» 2. در اين داستان، جهاد با نفس كه بزرگ‌ترين جهاد است، مطرح مى‌شود. 3. قهرمان داستان، نوجوانى است كه تمام كمالات انسانى را در خود دارد. (صبر، ايمان، تقوا، عفاف، امانت، حكمت، عفو و احسان) 4. تمام چهره‌هاى داستان، خوش عاقبت مى‌شوند. مثلا يوسف به حكومت مى‌رسد، برادران توبه مى‌كنند، پدر بينايى خود را بدست مى‌آورد، كشور قحطى زده نجات مى‌يابد و دلتنگى‌ها و حسادت‌ها به وصال و محبّت تبديل مى‌شود. 5. در اين داستان مجموعه‌اى از اضداد در كنار هم طرح شده‌اند: فراق و وصال، غم و شادى، قحطى و پرمحصولى، وفادارى و جفاكارى، مالك و مملوك، چاه و كاخ، فقر و غنا، بردگى و «1». تفسير كنزالدقائق. «2». هود، 120. «3». كهف، 13. «4». اعراف، 7. «5». اعراف، 176. «6». يوسف، 111. جلد 4 - صفحه 149 سلطنت، كورى و بينايى، پاكدامنى و اتهام ناروا بستن. نه فقط داستان‌هاى الهى، بلكه تمام كارهاى خداوند، «أَحْسَنَ» است. زيرا: 1. بهترين آفريدگار است. «أَحْسَنُ الْخالِقِينَ» «1» 2. بهترين كتاب را دارد. «نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ» «2» 3. بهترين دين را دارد. «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ» «3» 4. بهترين پاداش را مى‌دهد. «لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا» «4» و در برابر اين بهترين‌ها، خداوند بهترين عمل را از انسان خواسته است. «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» «5» غفلت در قرآن به سه معنى مطرح شده است: الف: غفلت بد، نظير آيه‌ى‌ «وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ» «6» همانا بسيارى مردم از آيات ما غافلند. ب: غفلت خوب، نظير آيه‌ى‌ «إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» «7» كسانى‌كه بر زنان پاكدامن و غافل از فحشا، تهمت زنا مى‌زنند در دنيا و آخرت لعنت شده‌اند. ج: غفلتِ طبيعى به معناى بى‌اطلاعى، نظير همين آيه مورد بحث؛ «وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ» كه خدا براى حفظ حرمت و احترام پيامبر نمى‌فرمايد: «كنت من قبله لمن الجاهلين» پیام ها 1- در داستان‌هاى قرآن، قصّه‌گو خداوند است. «نَحْنُ نَقُصُّ» 2- قصّه گو (و نويسنده آن)، بايد معتبر و مطمئن باشد. «نَحْنُ نَقُصُّ»* 3- از نظر روانى و تربيتى، براى تأثير بهتر، بايد مقدّمه چينى كرد. (قبل از شروع‌ «1». مؤمنون، 14. «2». زمر، 23. «3». نساء، 125. «4». نور، 38. «5». هود، 7. «6». يونس، 92. «7». نور، 23. جلد 4 - صفحه 150 قصّه، مقدّمه چينى مى‌كند كه مى‌خواهم قصه بگويم، آن هم بهترين قصّه.) «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ»*
4- بهترين سخن‌ها، در اختيار بهترين افراد است. نَحْنُ نَقُصُ‌ ... أَحْسَنَ الْقَصَصِ* 5- براى الگو دادن به ديگران، بهترين‌ها را انتخاب ومعرّفى كنيم. أَحْسَنَ‌ ... 6- قرآن بازگوكننده‌ى داستان‌ها، با بهترين وزيباترين بيان است. «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» 7- بهترين داستان، آن است كه بر اساس وحى باشد. «أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا» 8- پيامبر امّى قبل از نزول وحى، نسبت به تاريخِ گذشته بى‌خبر و ناآشنا بود. ... لَمِنَ الْغافِلِينَ‌ 9- قرآن، از ميان برنده غفلت‌ها و بى‌خبرى‌هاست. «مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ»" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As