eitaa logo
تفسیر صوتی و متنی استاد قرائتی
2.2هزار دنبال‌کننده
102 عکس
24 ویدیو
2 فایل
انشاء الله باگوش دادن به یک آیه از قرآن در روز جزء عمل کنندگان‌به قرآن قرار گیریم🙏 ارتباط با ادمین: @S_K_ahmadi54 تاریخ ایجاد کانال ۱۳۹۹/۸/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلى‌ رَبِّكَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ «50» و پادشاه گفت: او را نزد من آوريد، پس چون فرستاده‌ى شاه نزد وى آمد (يوسف) گفت: نزد آقاى خود برگرد و از او بپرس كه ماجراى آن زنانى كه دستانشان را بريدند چه بود؟ همانا پرودگار من، به حيله آنان آگاه است. نکته ها يوسف با تعبير خواب پادشاه و ارائه برنامه‌اى سنجيده، آن هم بدون توقّع و قيد و شرطى، ثابت كرد كه او يك مجرم و زندانى عادى نيست، بلكه انسانى فوق‌العاده و داناست. وقتى فرستاده‌ى شاه به سوى يوسف آمد، فوراً از خبر آزادى استقبال نكرد، بلكه درخواست كرد كه پرونده سابق دوباره بررسى شود، زيرا او نمى‌خواست مشمول عفو شاهانه شود، بلكه مى‌خواست بى‌گناهى و پاكدامنى او ثابت شود و به شاه بفهماند كه در رژيم او تا چه اندازه فساد و بى‌عدالتى حاكم شده است. در حديث مى‌خوانيم: كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: از صبر يوسف در شگفتم كه وقتى عزيز مصر نياز به تعبير خواب پيدا كرد نگفت تا از زندان آزاد نشوم نمى‌گويم، امّا زمانى كه‌ جلد 4 - صفحه 221 خواستند او را آزاد كنند، بيرون نيامد تا رفع تهمت شود. «1» شايد يوسف به خاطر رعايت احترام عزيز مصر، از همسر او نام نبرد و اشاره به مجلس ميهمانى كرد. «قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ» پیام ها 1- مغزهايى كه كشور بدانها احتياج دارد و زندانى هستند، اگر مرتكب جنايتى نشده‌اند، بايد با كمك دولت آزاد شوند. «وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ» 2- براى استفاده از مغزهاى متفكّر (بويژه در شرايط بحرانى) درنگ جايز نيست. «وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ»* 3- حاكمان، نيازمند انسان‌هاى انديشمند، با تدبير و بزرگ هستند. «وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ»* 4- اگر خدا بخواهد پادشاه را نيازمند برده زندانى مى‌كند. «قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ»* 5- يوسف عليه السلام، پادشاه مصر را ارباب خود نمى‌دانست. «ارْجِعْ إِلى‌ رَبِّكَ»* 6- احترام رهبران و حاكمان را هر چند كافر باشند نزد زيردستانشان بايد نگاهداشت. «ارْجِعْ إِلى‌ رَبِّكَ»* 7- آزادى، به هر قيمتى ارزش ندارد. اثبات بى‌گناهى مهم‌تر از آزادى است. «ارْجِعْ إِلى‌ رَبِّكَ فَسْئَلْهُ» 8- فرد زندانى كه على‌رغم آزادى، پيشنهاد بررسى پرونده را مى‌دهد، پاك است. «فَسْئَلْهُ» 9- يوسف، اول ذهن مردم را پاك كرد، بعد مسئوليّت پذيرفت. «ما بالُ النِّسْوَةِ» 10- دفاع از آبرو و حيثيّت، واجب است. «ما بالُ النِّسْوَةِ» 11- دادخواهى از حاكمان غير الهى جايز است. فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ ...* 12- در موارد حساس (مانند موقعيّت يوسف عليه السلام در برابر پادشاه) نبايستى به‌ «1». تفسير اطيب‌البيان. جلد 4 - صفحه 222 جهت حفظ آبروى برخى، حقايق را پنهان كرد. ما بالُ النِّسْوَةِ ...* 13- اشاره يوسف به‌ «قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ» شايد به اين جهت بود كه اين واقعه جنبه عمومى‌ترى داشت و قابل انكار نبود. «ما بالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ»* 14- گناهان و مسائل اخلاقى را در لفّافه و پوشش بگوييم. «إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ»* 15- گرچه كيد دشمن عظيم است، امّا خداوند نيز به همه كيدها آگاه است و دوستان خود را از كيدها حفظ مى‌كند. «إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ»*" ‏‏‏‏٠_جز۱۲ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی) قالَ ما خَطْبُكُنَّ إِذْ راوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ «51» (پادشاه به زنان) گفت: وقتى از يوسف كام مى‌خواستيد چه منظور داشتيد؟ زنان گفتند: منزه است خدا، ما هيچ بدى از او نمى‌دانيم. همسر عزيز گفت: اكنون حقيقت آشكار شد، من (بودم كه) از او كام خواستم و بى‌شك او از راستگويان است. نکته ها «خطب» دعوت شدن براى امر مهم را گويند. «خطيب» كسى است كه مردم را به هدفى بزرگ دعوت مى‌كند. «حَصْحَصَ» از «حصّه» يعنى جدا شدن حقّ از باطل است. «1» در اين ماجرا يكى از سنّت‌هاى الهى محقّق شده است، كه به خاطر تقواى الهى، گشايش ايجاد مى‌شود. «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» «2» هركس از خدا پروا كند، براى او راه خروج و گشايش قرار مى‌دهد و از جايى كه حسابش را نمى‌كند، به او روزى مى‌رساند. «1». تفسير اطيب‌البيان. «2». طلاق 2- 3. جلد 4 - صفحه 223 پیام ها 1- گاهى كه گره كور مى‌شود، شخص اوّل كشور بايد خود پرونده را بررسى و دادگاه تشكيل دهد. «قالَ ما خَطْبُكُنَّ» 2- افراد متّهم را دعوت كنيد تا از خود دفاع كنند. «ما خَطْبُكُنَّ» حتّى زليخا نيز حضور داشت. «قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ» 3- به دنبال تلخى‌ها شيرينى‌ها است. در برابر «أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً»، «ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ» آمده است. 4- زنان مصر نه تنها بر خطاكار نبودن يوسف اعتراف كردند، بلكه هر نوع بدى و انحرافى را از او نفى كردند. ( «مِنْ سُوءٍ» يعنى هيچ عيب و گناهى بر او نيست)* 5- حقّ براى هميشه، مخفى نمى‌ماند. «الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ» 6- روشن شدن برخى پرونده‌ها و حقايق نياز به زمان دارد. «الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ»* 7- وجدان‌ها، روزى بيدار شده واعتراف مى‌كنند. «أَنَا راوَدْتُهُ» چنانكه فشار جامعه و محيط، گردنكشان را به اعتراف وادار مى‌كند. (همسر عزيز همين كه ديد تمام زنان به پاكدامنى يوسف اقرار كردند، او نيز به اعتراف گردن نهاد.) 8- عزيز مصر خواست مراوده‌ى زليخا با يوسف عليه السلام مخفى بماند، ولى خداوند آن را بر همه‌ى عالميان و براى هميشه آشكار كرد تا پاكى يوسف اثبات گردد. قالَتِ‌ ... أَنَا راوَدْتُهُ* 9- آنگاه كه خدا بخواهد، دشمن، خود وسيله‌ى نجات و رفع اتّهام مى‌شود. «إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ» ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی) ذلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ «52» (يوسف گفت:) اين (اعاده حيثيّت) براى آن بود كه (عزيز) بداند من در نهان به او خيانت نكرده‌ام و قطعاً خداوند نيرنگ خائنان را به جايى نمى‌رساند. جلد 4 - صفحه 224 نکته ها در اينكه اين آيه كلام يوسف عليه السلام است و يا ادامه كلام همسر عزيز مصر، دو نظر وجود دارد؛ برخى از تفاسير «1» آن را ادامه سخن يوسف مى‌دانند و برخى ديگر، «2» ادامه سخنان همسر عزيز مصر مى‌شمارند، ولى با توجّه به محتواى آيه، نظر اوّل درست است و نمى‌تواند كلام همسر عزيز مصر باشد. زيرا چه خيانتى بالاتر از اينكه يك نفر بى‌گناه، سالها در زندان بماند. يوسف عليه السلام با اين سخن، دليل تأخير خودش را براى خروج از زندان، بررسى مجدد پرونده و اعاده‌ى حيثيّت مطرح مى‌كند. پیام ها 1- شخص كريم درصدد انتقام نيست، به دنبال اعاده‌ى حيثيّت و كشف حقيقت است. «ذلِكَ لِيَعْلَمَ» 2- سوءظن‌ها را از اذهان برطرف كنيم. ذلِكَ لِيَعْلَمَ‌ ...* 3- سوء قصد به همسر مرد، خيانت به مرد است. «لَمْ أَخُنْهُ» 4- خيانت، كارى ناپسند است، هر چند در حقّ كافر باشد. «لَمْ أَخُنْهُ»* 5- نشان ايمان واقعى، خيانت نكردن در پنهانى و خفاست. «لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ» 6- خائن براى كار خويش با توجيه خلافش، نقشه مى‌كشد. «كَيْدَ الْخائِنِينَ» 7- يوسف تلاش مى‌كرد تا پادشاه را متوجّه سازد كه اراده‌ى خداوند و سنّت الهى، نقش تعيين كننده‌اى در حوادث و رخدادها دارد. أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي‌ ... 8- خائن، به نتيجه نمى‌رسد و خوش عاقبت نيست. آرى! اگر ما پاك باشيم؛ «لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ» خداوند اجازه نمى‌دهد، ناپاكان آبروى ما را برباد دهند. «أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ» 9- از سنن الهى، عدم موفقيّت خائنان و شكست و رسوايى آنان است. «أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ»* «1». تفسير مجمع‌البيان و الميزان. «2». تفسير نمونه جزء «13». تفسير نور(10جلدى)، ج‌4، ص: 225" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ «53» و من نفس خود راتبرئه نمى‌كنم، چرا كه نفس آدمى بدون شك همواره به بدى امر مى‌كند، مگر آن كه پروردگارم رحم كند كه همانا پروردگار من آمرزنده‌ى مهربان است. نکته ها در قرآن براى نفس، حالاتى بيان شده است از جمله: 1. نفس امّاره كه انسان را به سوى زشتى‌ها سوق مى‌دهد و اگر با عقل و ايمان مهار نشود، انسان يكباره سقوط مى‌كند. 2. نفس لوّامه، حالتى است كه انسان خلافكار خود را ملامت و سرزنش مى‌كند و اقدام به توبه و عذرخواهى مى‌كند. و در سوره قيامت از آن ياد شده است. 3. نفس مطمئنّه، حالتى است كه تنها انبيا و اوليا وتربيت شدگان واقعى آنان دارند ودر هر وسوسه وحادثه‌اى، پيروزمندانه بيرون مى‌آيند و دلبسته‌ى خدايند. يوسف عليه السلام عدم خيانت و سربلندى خود را در اين آزمايش، مرهون لطف و رحم خداوند مى‌داند و به عنوان يك انسان كه داراى طبيعت انسانى است، خود را تبرئه نمى‌كند. در روايات متعدّد، خطرات نفس مطرح شده و راضى بودن از نفس را نشانه‌ى فساد عقل و بزرگ‌ترين دام شيطان دانسته‌اند. «1» امام سجاد عليه السلام در دعاى مناجات الشاكّين، براى نفس پانزده خطر بيان نموده كه توجّه به آن مفيد است. «1». غررالحكم. جلد 4 - صفحه 226 پیام ها 1- هرگز خود را به پاكى مستائيم و تبرئه نكنيم. «ما أُبَرِّئُ نَفْسِي» 2- شرط كمال آن است كه حتّى اگر همه مردم او را كامل بدانند، او خود را كامل نداند. در ماجراى حضرت يوسف، برادران، همسر عزيز مصر، شاهد، پادشاه، شيطان، زندانيان همه گواهى به كمال او مى‌دهند، ولى خودش مى‌گويد: «ما أُبَرِّئُ نَفْسِي» 3- خطر هواى نفس جدّى است، آن را ساده ننگريد. «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» در آيه، چهار نوع تأكيد بكار رفته است. (انّ، لام تأكيد، صيغه‌ى مبالغه و جمله‌ى اسميه) 4- انبيا با آنكه معصوم‌اند، اما غرائز انسانى دارند. «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» 5- هم از پاكى و عفّت خود در برابر تهمت‌ها بايد دفاع كرد و هم به شرور نفس اعتراف نمود و به خدا پناه برد. «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ»* 6- نفس، خواهش خود را تكرار مى‌كند تا انسان را گرفتار كند. «لَأَمَّارَةٌ» 7- نفس انسان به طور طبيعى وغريزى، اگر در مدار لطف حقّ قرار نگيرد، گرايش منفى دارد. «لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» 8- تنها رحمت او مايه نجات است. اگر انسان به حال خود رها شود، سقوط مى‌كند. «إِلَّا ما رَحِمَ» 9- يوسف، تحت تربيت مخصوص خداوند است. كلمه‌ «رَبِّي» تكرار شده است. 10- مربّى بايد رحمت و بخشش داشته باشد. «إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ» 11- بخشودگى، مقدّمه‌ى دريافت رحمت الهى است. اوّل مى‌فرمايد: «غَفُورٌ» بعد مى‌فرمايد: «رَحِيمٌ» 12- على‌رغم تمام خطرات، از رحمت او مأيوس نشويم. «غَفُورٌ رَحِيمٌ» تفسير نور(10جلدى)، ج‌4، ص: 227" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ «54» و پادشاه گفت: يوسف را نزد من آوريد تا وى را (مشاور) مخصوص خود قرار دهم. پس چون با او گفتگو نمود، به او گفت: همانا تو امروز نزد ما داراى منزلتى بزرگ و فردى امين هستى. نکته ها در «لسان العرب» آمده: هرگاه انسان كسى را محرم اسرار خود قرار دهد و در امور خويش او را مداخله دهد، گفته مى‌شود: «أَسْتَخْلِصْهُ». يوسف عليه السلام وقتى از زندان آزاد مى‌شود بر در زندان جملاتى چند مى‌نويسد كه سيماى زندان در آن جملات ترسيم شده است: «هذا قبور الاحياء، بيت الاحزان، تجربة الاصدقاء و شماتة الاعداء» يعنى؛ زندان گورستان زندگان، خانه غمها، محل آزمودن دوستان وشماتت دشمنان است. «1» پادشاه وقتى پى به صداقت و امانت يوسف مى‌برد و در او خيانتى نمى‌يابد، او را براى خود برمى‌گزيند. اگر خداوند از بنده خيانت نبيند چه خواهد كرد!؟ حتماً او را براى خود بر خواهد گزيد كه قرآن درباره‌ى پيامبران چنين تعبيرى دارد: «وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى‌» «2»، «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي» «3» پادشاه با «لَدَيْنا» اعلام كرد كه يوسف در حكومت ما جايگاه دارد نه تنها در دل من، پس همه مسئولين بايد از او اطاعت كنند. قدرت داشتن و امين بودن در كنار هم ارزشمند است، زيرا اگر امين باشد ولى امكانات نداشته باشد، قدرت انجام كارى را ندارد واگر مكين باشد امّا امين نباشد، حيف و ميل بيت‌المال مى‌كند. چنانكه حضرت على عليه السلام خطاب به مالك اشتر استاندار خود مى‌فرمايد: بعد از شناسايى و «1». تفسير مجمع‌البيان. «2». طه، 13. «3». طه، 41. جلد 4 - صفحه 228 گزينش كارمندان، به آن حقوق مكفى بده. «اسبغ عليهم الارزاق» «1» پیام ها 1- خداوند اگر بخواهد، اسير ديروز را امير امروز قرار مى‌دهد. «قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي» 2- در برابر خدمات افراد بايد عكس العمل نشان داد و از آنان تقدير كرد. (در برابر تعبير خواب دستور داد كه او را آزاد كنند) «ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي»* 3- افراد مشرك وكافر هم از كمالات معنوى لذّت مى‌برند. فطرت كمال دوستى، در هر انسانى وجود دارد. «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي» 4- براى تصدّى اعطاى پست‌هاى مهم و كليدى علاوه بر تدبير و كاردانى، محبوبيّت و مقبوليّت نيز بسيار مهم است. (يوسف در اثر عفّت، تدبير، تعبير خواب و بزرگوارى، محبوبيّت خاصّى پيدا كرد، لذا عزيز مصر گفت او براى خودم باشد) «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي»* 5- پاكى، امانت، صداقت و عفاف، پادشاهان را نيز به تواضع وا مى‌دارد. «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي»* 6- تا مرد سخن نگفته باشد، عيب وهنرش نهفته باشد. «فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ» 7- در گزينش‌ها، مصاحبه حضورى نيز مفيد است. «فَلَمَّا كَلَّمَهُ» 8- براى اعطاى مسئوليّت‌هاى بسيار مهم، گاه لازم است شخص اوّل مملكت، خود مصاحبه حضورى كند. «فَلَمَّا كَلَّمَهُ»* 9- پست‌هاى بزرگ و كليدى را به افراد شايسته و امتحان داده واگذار كنيد. فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ‌ ...* 10- انسان صادق و امين حتّى در جمع كافران نيز مقبول و مورد احترام است. («لَدَيْنا» شامل همه‌ى كارگزاران مى‌شود) «إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ»* «1». نهج البلاغه، كتاب 53. جلد 4 - صفحه 229 11- زنان مصر جمال يوسف ديدند، دل از كف دادند و دست بريدند؛ پادشاه امانت و پاكى او را ديد مُلك مصر را در اختيارش نهاد. اگر همه كمالات يوسف بر آنان آشكار مى‌شد چه مى‌كردند؟* 12- وقتى به امانت و توان و صداقت كسى اطمينان پيدا كرديد، در واگذارى مسئوليّت به او درنگ نكنيد. «إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ»* 13- مشاور خاص مسئولين كشورى، بايد اهل تقوا، تدبير، قدرت برنامه‌ريزى و امانت باشد. أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي‌ ... مَكِينٌ أَمِينٌ‌ (يوسف جامع همه اينها بود.) 14- قدرت يوسف عليه السلام بدون قيد وشرط بوده است. («مَكِينٌ» بدون هيچ شرط و محدوديّتى)* 15- مكين و امين بودن، هر دو با هم لازم است. «مَكِينٌ أَمِينٌ»" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از خانه قرآنی کریمه
007.mp3
1.39M
با سلام با هدف آماده سازی همراهان قرانی جهت تلاوت روزی یک صفحه در مساجد و ادارات هر هفته یک صفحه از قرآن با صوت استاد پرهیزکار و متن همان صفحه در کانال قرار خواهد گرفت (س) ارتباط با ادمین @S_K_ahmadi54 https://eitaa.com/kareme18 https://t.me/mohebanalzahra18 https://eitaa.com/Mohebanalzahra18
هدایت شده از خانه قرآنی کریمه
1000048601 (954×1440)
"تفسیر نور (محسن قرائتی) قالَ اجْعَلْنِي عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ «55» (يوسف) گفت: مرا بر خزانه‌هاى اين سرزمين (مصر) بگمار، زيرا كه من نگهبانى دانا هستم. نکته ها سؤال: چرا يوسف پيشنهاد اعطاى مسئوليّت براى خود را مطرح كرد؟ يا به تعبير ديگر؛ چرا يوسف طلب رياست كرد؟ پاسخ: او از خواب پادشاه مصر، احساس خطر و ضرر براى مردم كرد و خود را براى جلوگيرى از پيش‌آمدهاى ناگوار اقتصادى، لايق مى‌دانست، پس براى جلوگيرى از ضرر، آمادگى خود را براى قبول چنين مسئوليّتى اعلام كرد. سؤال: چرا يوسف از خود تعريف و تمجيد كرد، مگر نه اين است كه قرآن مى‌فرمايد: «فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ» «1» خود را نستاييد؟ «1». نجم، 32. جلد 4 - صفحه 230 پاسخ: ستايش يوسف، ذكر قابليّت‌هاو توانايى‌هاى خود، براى انجام مسئوليّت بود، كه مى‌توانست جلو آثار سوء قحطى و خشكسالى را بگيرد، نه به خاطر تفاخر و سوء استفاده. سؤال: چرا يوسف با حكومت كافر همكارى كرد؟ مگر قرآن از آن نهى نكرده است. وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا ... «1» پاسخ: يوسف، براى حمايت از ظالم اين مسئوليّت را نپذيرفت، بلكه به منظور نجات مردم از فشار دوران قحط سالى، به اين كار اقدام نمود. يوسف هرگز حتّى يك كلمه تملّق هم نگفت. رجال سياسى، معمولًا به هنگام خطر مردم را رها كرده و فرار مى‌كنند، ولى يوسف بايد مردم را حفظ كند. بگذريم از اينكه اگر نمى‌توان رژيم ظالمى را سرنگون كرد و تغيير داد، بايد به مقدارى كه امكان دارد از انحراف و ظلم جلوگيرى كرد و بخشى از امور را بدست گرفت و فعاليّت نمود. «2» در تفسيرنمونه آمده است: مراعات «قانون اهم و مهم» از نظر عقل و شرع يك اصل است. شركت در نظام حكومتى شرك، جائز نيست ولى نجات يك ملّتى از قحطى مهم‌تر است. به همين دليل، يوسف عليه السلام مسئوليّت سياسى نپذيرفت، تا مبادا كمك به ظالم شود، مسئوليّت نظامى نپذيرفت، تا مبادا خون به ناحقّى ريخته شود. فقط مسئوليّت اقتصادى آن هم براى نجات مردم را برعهده گرفت. «3» امام رضا عليه السلام فرمود: هنگامى كه ضرورت ايجاب كرد كه يوسف سرپرستى خزائن مصر را بپذيرد، خود پيشنهاد داد. «4» على‌بن يقطين نيز به سفارش امام كاظم عليه السلام در دستگاه بنى‌عباس وزير بود. وجود اينگونه مردان خدا مى‌تواند پناهگاه مظلومان باشد. امام صادق عليه السلام فرمود: «كفّارة عمل السلطان، قضاء حوائج الاخوان» كفاره‌ى كار حكومتى، بر آوردن نيازمندى برادران دينى است. «5» از امام رضا عليه السلام پرسيدند: شما چرا ولايتعهدى مأمون را پذيرفته‌ايد؟ در جواب فرمود: يوسف كه پيامبر بود در دستگاه مشرك رفت، من كه وصىّ پيامبرم، در دستگاه شخصى كه اظهار مسلمانى مى‌كند رفته‌ام بگذريم كه پذيرفتن من اجبارى است، در حالى كه يوسف عليه السلام با «1». هود، 113. «2». تفسير فى‌ظلال‌القرآن. «3». تفسير تبيان. «4». تفسير نورالثقلين. «5». وسائل‌الشيعه، ج 12، ص 139. جلد 4 - صفحه 231 اختيار وبه خاطر اهميّت موضوع، آن مسئوليّت را پذيرفت. «1» هنگامى كه يوسف مقام ومنزلت پيدا كرد، تقاضاى ديدار والدين نكرد، بلكه تقاضاى مسئوليّت خزانه‌دارى نمود، زيرا ديدار جنبه‌ى عاطفى داشت و نجات مردم از قحطى، رسالت اجتماعى او بود. امام صادق عليه السلام خطاب به گروهى كه اظهار زهد كرده و مردم را دعوت مى‌كردند كه همانند آنان زندگى را بر خود سخت بگيرند ... فرمود: شما در باره‌ى يوسفِ پيامبر، چگونه فكر مى‌كنيد كه به پادشاه مصر گفت: «اجْعَلْنِي عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ» و كار يوسف به آنجا رسيد كه همه‌ى كشور و اطراف آن تا يمن را در اختيار گرفت ... در عين حال نيافتيم كسى را كه اين كار را بر او عيب گرفته باشد. «2» در روايتى از امام رضا عليه السلام آمده است: يوسف عليه السلام در هفت سال اوّل، گندم‌ها را جمع‌آورى و ذخيره مى‌كرد و در هفت سال دوم كه قحطى شروع شد، آنها را به تدريج و با دقّت در اختيار مردم، براى مصارف روزمره زندگى‌شان قرار مى‌داد و با دقت و امانتدارى، كشور مصر را از بدبختى نجات داد. يوسف در هفت سال دوره‌ى قحطى، هرگز با شكم سير زندگى نكرد، تا مبادا گرسنگان را فراموش كند. «3» در تفسير مجمع‌البيان و الميزان از نوع عملكرد يوسف عليه السلام اينگونه ياد مى‌شود: وقتى قحط سالى شروع شد؛ حضرت يوسف در سال اوّل، گندم را با طلا و نقره، در سال دوم، گندم را در مقابل جواهر و زيورآلات، در سال سوم، گندم را با چهارپايان، در سال چهارم، گندم را در مقابل برده‌ها، در سال پنجم، گندم را با خانه‌ها، در سال ششم، گندم را با مزارع و در سال هفتم، گندم را با برده گرفتن خود مردم معامله نمود. وقتى سال هفتم به پايان رسيد، به پادشاه مصر گفت: همه‌ى مردم و سرمايه‌هايشان در اختيار من است، ولى خدا را شاهد مى‌گيرم و تو نيز گواه باش، كه همه‌ى مردم را آزاد و همه‌ى اموال آنان را برمى‌گردانم و كاخ و تخت و خاتم (مهر وا
نگشتر) ترا نيز پس مى‌دهم. حكومت براى من وسيله‌ى نجات مردم‌ «1». وسائل‌الشيعه، ج 12، ص 146. «2». تفسير نورالثقلين. «3». تفسير مجمع البيان. جلد 4 - صفحه 232 بود، نه چيز ديگر، تو با آنان به عدالت رفتار كن. پادشاه با شنيدن اين سخنان، چنان خود را در برابر عظمت معنوى يوسف كوچك و حقير يافت كه يكباره زبان به ذكر گشود و گفت: «أشهد أن لااله‌الااللَّه و أنّك رسوله» من هم ايمان آوردم، ولى تو بايد حاكم باشى. «إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ» در انتخاب و گزينش افراد، به معيارهاى قرآنى توجّه كنيم. علاوه بر «حفيظ و عليم» بودن، معيارهاى ديگرى در قرآن ذكر شده است، از آن جمله: 1. ايمان. «أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ» «1» 2. سابقه. «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» «2» 3. هجرت. «وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ» «3» 4. توان جسمى و علمى. «وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» «4» 5. اصالت خانوادگى. «ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ» «5» 6. جهاد و مبارزه. «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً» «6» پیام ها 1- هر جا لازم باشد، بايد داوطلب مسئوليّت‌هاى حسّاس شد. قالَ اجْعَلْنِي‌ ... 2- نبوّت، از حكومت و سياست جدا نيست، همچنان كه ديانت، از سياست جدا نيست. «اجْعَلْنِي عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ» 3- در به كارگيرى افراد لايق، علاقه شخصى او در نظر گرفته شود. اجْعَلْنِي عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ‌ ...* 4- ابتدا احراز شايستگى، سپس درخواست مسئوليّت. أَسْتَخْلِصْهُ‌ ... اجْعَلْنِي‌ ...* 5- وقتى در كارى مهارت داريد، اعتماد به نفس داشته باشيد و خود را عرضه كنيد. «اجْعَلْنِي عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ»* «1». سجده، 18. «2». واقعه، 10- 11. «3». انفال، 72. «4». بقره، 247. «5». مريم، 28. «6». نساء، 95. جلد 4 - صفحه 233 6- در هر موقعيّتى كه فرد قرار دارد بايد به نظرات افراد پايين‌تر و مشاوران امين توجّه داشته باشد. (عزيز مصر به پيشنهاد يوسف كه گفت: «اجْعَلْنِي عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ»، توجّه كرد و آن را پذيرفت.)* 7- تابعيّت منطقه‌اى، اصل نيست. يوسف مصرى نبود، ولى در حكومت مصر وارد شده و مسئوليّت گرفت. (ملّى‌گرايى، ممنوع) «اجْعَلْنِي عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ» 8- به هنگام ضرورت، بيان لياقت و شايستگى خود، منافاتى با توكلّ و زهد و اخلاص ندارد. «إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» 9- از مجموعه دو وصفى كه پادشاه از يوسف عليه السلام بيان كرد؛ «مَكِينٌ، أَمِينٌ» و دو صفتى كه يوسف براى خود بيان نمود؛ «حَفِيظٌ، عَلِيمٌ» اوصاف كارگزاران شايسته به دست مى‌آيد: قدرت، امانت، پاسدارى و تخصص. 10- در برنامه‌ريزى ونظارت بر مصرف، بايد سهم نسل آينده حفظ و مراعات شود. «حَفِيظٌ عَلِيمٌ»" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ «56» و ما اينگونه به يوسف در آن سرزمين، مكنت وقدرت داديم كه در آن هر جا كه خواهد قرار گيرد (وتصرّف كند.) ما رحمت خود را بر هركس كه بخواهيم مى‌رسانيم و پاداش نيكوكاران را ضايع نمى‌گردانيم. وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ «57» و قطعاً براى كسانى‌كه ايمان آورده و همواره تقوا پيشه كرده‌اند، پاداش آخرت بهتر است. نکته ها در اين دو آيه حضرت يوسف به عنوان «محسن»، «مؤمن» و «متّقى» ستايش شده است. جلد 4 - صفحه 234 در سراسر اين سوره، اراده خداوند را مى‌توان با اراده و خواست مردم مقايسه كرد؛ برادرانِ يوسف اراده كردند با انداختن او در چاه و برده ساختن يوسف، او را خوار سازند، امّا عزيز مصر درباره او گفت: «أَكْرِمِي مَثْواهُ» او را گرامى بداريد. همسر عزيز قصد نمود دامن او را آلوده سازد، امّا خداوند او را پاك نگهداشت. بعضى خواستند با زندانى ساختن يوسف مقاومت او را در هم شكنند و تحقيرش كنند؛ «لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ» امّا در مقابل خداوند اراده كرد او را عزيز بدارد و حكومت مصر را به او بخشد؛ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ‌ ... امام صادق عليه السلام فرمودند: يوسف انسان حرّ و آزاده‌اى بود كه حسادت برادران، اسارت در چاه، شهوت زنان، زندان، تهمت، رياست و قدرت در او اثر نگذاشت. «1» پاداش‌هاى اخروى بهتر از پاداش‌هاى دنيوى است، زيرا پاداش‌هاى اخروى: الف: محدوديّت ندارند. «لَهُمْ ما يَشاؤُنَ» «2» ب: از بين رفتنى نيستند. «خالِدِينَ فِيها» «3» ج: در يك مكان محدود نيستند. «نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ» «4» د: به محاسبه ما در نمى‌آيند. «أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ» «5» ه: عوارض و آفات وامراض ندارند. «لا يُصَدَّعُونَ عَنْها» «6» پیام ها 1- سنّت خداوند، عزّت بخشى به افراد پاكدامن وباتقوا است. «كَذلِكَ» 2- گرچه در ظاهر پادشاه مصر به يوسف گفت: «إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ» ولى در واقع خداوند به يوسف مكنت داد. «مَكَّنَّا» 3- حقّ تصرّف، از شئون حكومت است. مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ ...* 4- حكومت‌ها در شرايط بحرانى كشور مى‌توانند آزادى مردم را در تصرّف اموال و املاك خويش محدود ساخته آنان را به سمت مصالح همگانى سوق دهند.«يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ» «1». تفسير نورالثقلين. 2». زمر، 34. «3». فرقان، 76. «4». زمر، 74. «5». زمر، 10. «6». واقعه، 19. جلد 4 - صفحه 235 5- حوزه اختيارات يوسف گسترده بود. «حَيْثُ يَشاءُ» 6- قدرت اگر در دست اهلش باشد رحمت است وگرنه زيانبخش خواهد بود. «نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا» 7- در جهان‌بينى الهى، هيچ كارى بدون پاداش نمى‌ماند. «لا نُضِيعُ» 8- تضييع حقوق مردم، يا از سر جهل است يا بخل و يا ناتوانى و يا ... كه هيچكدام درباره خداوند وجود ندارد. «لا نُضِيعُ» 9- رسيدن به حكومت و قدرت در دنيا، منافاتى با نيكوكارى و ايمان و تقوا ندارد. مَكَّنَّا لِيُوسُفَ‌ ... أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ* 10- مشيّت الهى، نظام‌دار و قانون‌مند است. نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا ... وَ لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ‌ 11- با آنكه همه چيز در گرو مشيّت الهى است، امّا خداوند حكيم است و بدون دليل به كسى قدرت نمى‌دهد. «وَ لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» 12- نيكوكاران، علاوه بر بهره‌مند شدن از پاداش در حيات دنيا از پاداش‌هاى برتر اخروى نيز برخوردار خواهند شد. «لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ» 13- اگر نيكوكار در اين دنيا به پاداش و مقامى نرسيد، نگران نباشد كه در جاى ديگر جبران مى‌شود. لا نُضِيعُ‌ ... وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ* 14- پادشاهى و حكومت نيز در برابر اجر آخرت ناچيز است. لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ ...* 15- امكانات مادى و حكومت ظاهرى براى مردان خدا لذّت‌آور نيست، آنچه براى آنان مطلوب و دوست داشتنى است آخرت است. «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ» 16- اگر شما به سراغ تقوا برويد ما نيز رحمت خود را به شما نازل مى‌كنيم. نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا ... لِلَّذِينَ‌ ... وَ كانُوا يَتَّقُونَ‌ 17- ايمان، همراه با تقوا چاره ساز است وگرنه سرنوشت مؤمن گناهكار، مبهم است. «آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ» جلد 4 - صفحه 236 18- تقوايى كه يك خصلت پايدار شده باشد، ارزشمند است. «كانُوا يَتَّقُونَ» 19- ايمان و ملازمت بر تقوا، شرط بهره‌مندى از پاداش‌هاى اخروى است. «لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ» 20- تقوا، مرحله و مرتبه‌ى والاترى در ايمان است. «آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ»*" ‏‏‏‏ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As