"تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ «54»
و پادشاه گفت: يوسف را نزد من آوريد تا وى را (مشاور) مخصوص خود قرار دهم. پس چون با او گفتگو نمود، به او گفت: همانا تو امروز نزد ما داراى منزلتى بزرگ و فردى امين هستى.
نکته ها
در «لسان العرب» آمده: هرگاه انسان كسى را محرم اسرار خود قرار دهد و در امور خويش او را مداخله دهد، گفته مىشود: «أَسْتَخْلِصْهُ».
يوسف عليه السلام وقتى از زندان آزاد مىشود بر در زندان جملاتى چند مىنويسد كه سيماى زندان در آن جملات ترسيم شده است: «هذا قبور الاحياء، بيت الاحزان، تجربة الاصدقاء و شماتة الاعداء» يعنى؛ زندان گورستان زندگان، خانه غمها، محل آزمودن دوستان وشماتت دشمنان است. «1»
پادشاه وقتى پى به صداقت و امانت يوسف مىبرد و در او خيانتى نمىيابد، او را براى خود برمىگزيند. اگر خداوند از بنده خيانت نبيند چه خواهد كرد!؟ حتماً او را براى خود بر خواهد گزيد كه قرآن دربارهى پيامبران چنين تعبيرى دارد: «وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى» «2»، «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي» «3»
پادشاه با «لَدَيْنا» اعلام كرد كه يوسف در حكومت ما جايگاه دارد نه تنها در دل من، پس همه مسئولين بايد از او اطاعت كنند.
قدرت داشتن و امين بودن در كنار هم ارزشمند است، زيرا اگر امين باشد ولى امكانات نداشته باشد، قدرت انجام كارى را ندارد واگر مكين باشد امّا امين نباشد، حيف و ميل بيتالمال مىكند.
چنانكه حضرت على عليه السلام خطاب به مالك اشتر استاندار خود مىفرمايد: بعد از شناسايى و
«1». تفسير مجمعالبيان.
«2». طه، 13.
«3». طه، 41.
جلد 4 - صفحه 228
گزينش كارمندان، به آن حقوق مكفى بده. «اسبغ عليهم الارزاق» «1»
پیام ها
1- خداوند اگر بخواهد، اسير ديروز را امير امروز قرار مىدهد. «قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي»
2- در برابر خدمات افراد بايد عكس العمل نشان داد و از آنان تقدير كرد. (در برابر تعبير خواب دستور داد كه او را آزاد كنند) «ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي»*
3- افراد مشرك وكافر هم از كمالات معنوى لذّت مىبرند. فطرت كمال دوستى، در هر انسانى وجود دارد. «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي»
4- براى تصدّى اعطاى پستهاى مهم و كليدى علاوه بر تدبير و كاردانى، محبوبيّت و مقبوليّت نيز بسيار مهم است. (يوسف در اثر عفّت، تدبير، تعبير خواب و بزرگوارى، محبوبيّت خاصّى پيدا كرد، لذا عزيز مصر گفت او براى خودم باشد) «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي»*
5- پاكى، امانت، صداقت و عفاف، پادشاهان را نيز به تواضع وا مىدارد. «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي»*
6- تا مرد سخن نگفته باشد، عيب وهنرش نهفته باشد. «فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ»
7- در گزينشها، مصاحبه حضورى نيز مفيد است. «فَلَمَّا كَلَّمَهُ»
8- براى اعطاى مسئوليّتهاى بسيار مهم، گاه لازم است شخص اوّل مملكت، خود مصاحبه حضورى كند. «فَلَمَّا كَلَّمَهُ»*
9- پستهاى بزرگ و كليدى را به افراد شايسته و امتحان داده واگذار كنيد. فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ ...*
10- انسان صادق و امين حتّى در جمع كافران نيز مقبول و مورد احترام است. («لَدَيْنا» شامل همهى كارگزاران مىشود) «إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ»*
«1». نهج البلاغه، كتاب 53.
جلد 4 - صفحه 229
11- زنان مصر جمال يوسف ديدند، دل از كف دادند و دست بريدند؛ پادشاه امانت و پاكى او را ديد مُلك مصر را در اختيارش نهاد. اگر همه كمالات يوسف بر آنان آشكار مىشد چه مىكردند؟*
12- وقتى به امانت و توان و صداقت كسى اطمينان پيدا كرديد، در واگذارى مسئوليّت به او درنگ نكنيد. «إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ»*
13- مشاور خاص مسئولين كشورى، بايد اهل تقوا، تدبير، قدرت برنامهريزى و امانت باشد. أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي ... مَكِينٌ أَمِينٌ (يوسف جامع همه اينها بود.)
14- قدرت يوسف عليه السلام بدون قيد وشرط بوده است. («مَكِينٌ» بدون هيچ شرط و محدوديّتى)*
15- مكين و امين بودن، هر دو با هم لازم است. «مَكِينٌ أَمِينٌ»"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۵۴_جز۱۳
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
هدایت شده از خانه قرآنی کریمه
007.mp3
1.39M
با سلام با هدف آماده سازی همراهان قرانی جهت تلاوت روزی یک صفحه در مساجد و ادارات هر هفته یک صفحه از قرآن با صوت استاد پرهیزکار و متن همان صفحه در کانال قرار خواهد گرفت
#صفحه_۷_جز۱_بقره_پرهیزکار
#قرارگاه_جهادی_محبان_الزهرا_(س)
#خانه_قرآنی_کریمه_منطقه_۱۸ ارتباط با ادمین @S_K_ahmadi54
https://eitaa.com/kareme18
https://t.me/mohebanalzahra18
https://eitaa.com/Mohebanalzahra18
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ «55»
(يوسف) گفت: مرا بر خزانههاى اين سرزمين (مصر) بگمار، زيرا كه من نگهبانى دانا هستم.
نکته ها
سؤال: چرا يوسف پيشنهاد اعطاى مسئوليّت براى خود را مطرح كرد؟ يا به تعبير ديگر؛ چرا يوسف طلب رياست كرد؟
پاسخ: او از خواب پادشاه مصر، احساس خطر و ضرر براى مردم كرد و خود را براى جلوگيرى از پيشآمدهاى ناگوار اقتصادى، لايق مىدانست، پس براى جلوگيرى از ضرر، آمادگى خود را براى قبول چنين مسئوليّتى اعلام كرد.
سؤال: چرا يوسف از خود تعريف و تمجيد كرد، مگر نه اين است كه قرآن مىفرمايد: «فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ» «1» خود را نستاييد؟
«1». نجم، 32.
جلد 4 - صفحه 230
پاسخ: ستايش يوسف، ذكر قابليّتهاو توانايىهاى خود، براى انجام مسئوليّت بود، كه مىتوانست جلو آثار سوء قحطى و خشكسالى را بگيرد، نه به خاطر تفاخر و سوء استفاده.
سؤال: چرا يوسف با حكومت كافر همكارى كرد؟ مگر قرآن از آن نهى نكرده است. وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا ... «1»
پاسخ: يوسف، براى حمايت از ظالم اين مسئوليّت را نپذيرفت، بلكه به منظور نجات مردم از فشار دوران قحط سالى، به اين كار اقدام نمود. يوسف هرگز حتّى يك كلمه تملّق هم نگفت.
رجال سياسى، معمولًا به هنگام خطر مردم را رها كرده و فرار مىكنند، ولى يوسف بايد مردم را حفظ كند. بگذريم از اينكه اگر نمىتوان رژيم ظالمى را سرنگون كرد و تغيير داد، بايد به مقدارى كه امكان دارد از انحراف و ظلم جلوگيرى كرد و بخشى از امور را بدست گرفت و فعاليّت نمود. «2»
در تفسيرنمونه آمده است: مراعات «قانون اهم و مهم» از نظر عقل و شرع يك اصل است.
شركت در نظام حكومتى شرك، جائز نيست ولى نجات يك ملّتى از قحطى مهمتر است. به همين دليل، يوسف عليه السلام مسئوليّت سياسى نپذيرفت، تا مبادا كمك به ظالم شود، مسئوليّت نظامى نپذيرفت، تا مبادا خون به ناحقّى ريخته شود. فقط مسئوليّت اقتصادى آن هم براى نجات مردم را برعهده گرفت. «3» امام رضا عليه السلام فرمود: هنگامى كه ضرورت ايجاب كرد كه يوسف سرپرستى خزائن مصر را بپذيرد، خود پيشنهاد داد. «4»
علىبن يقطين نيز به سفارش امام كاظم عليه السلام در دستگاه بنىعباس وزير بود. وجود اينگونه مردان خدا مىتواند پناهگاه مظلومان باشد. امام صادق عليه السلام فرمود: «كفّارة عمل السلطان، قضاء حوائج الاخوان» كفارهى كار حكومتى، بر آوردن نيازمندى برادران دينى است. «5»
از امام رضا عليه السلام پرسيدند: شما چرا ولايتعهدى مأمون را پذيرفتهايد؟ در جواب فرمود: يوسف كه پيامبر بود در دستگاه مشرك رفت، من كه وصىّ پيامبرم، در دستگاه شخصى كه اظهار مسلمانى مىكند رفتهام بگذريم كه پذيرفتن من اجبارى است، در حالى كه يوسف عليه السلام با
«1». هود، 113.
«2». تفسير فىظلالالقرآن.
«3». تفسير تبيان.
«4». تفسير نورالثقلين.
«5». وسائلالشيعه، ج 12، ص 139.
جلد 4 - صفحه 231
اختيار وبه خاطر اهميّت موضوع، آن مسئوليّت را پذيرفت. «1»
هنگامى كه يوسف مقام ومنزلت پيدا كرد، تقاضاى ديدار والدين نكرد، بلكه تقاضاى مسئوليّت خزانهدارى نمود، زيرا ديدار جنبهى عاطفى داشت و نجات مردم از قحطى، رسالت اجتماعى او بود.
امام صادق عليه السلام خطاب به گروهى كه اظهار زهد كرده و مردم را دعوت مىكردند كه همانند آنان زندگى را بر خود سخت بگيرند ... فرمود: شما در بارهى يوسفِ پيامبر، چگونه فكر مىكنيد كه به پادشاه مصر گفت: «اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ» و كار يوسف به آنجا رسيد كه همهى كشور و اطراف آن تا يمن را در اختيار گرفت ... در عين حال نيافتيم كسى را كه اين كار را بر او عيب گرفته باشد. «2»
در روايتى از امام رضا عليه السلام آمده است: يوسف عليه السلام در هفت سال اوّل، گندمها را جمعآورى و ذخيره مىكرد و در هفت سال دوم كه قحطى شروع شد، آنها را به تدريج و با دقّت در اختيار مردم، براى مصارف روزمره زندگىشان قرار مىداد و با دقت و امانتدارى، كشور مصر را از بدبختى نجات داد. يوسف در هفت سال دورهى قحطى، هرگز با شكم سير زندگى نكرد، تا مبادا گرسنگان را فراموش كند. «3»
در تفسير مجمعالبيان و الميزان از نوع عملكرد يوسف عليه السلام اينگونه ياد مىشود: وقتى قحط سالى شروع شد؛ حضرت يوسف در سال اوّل، گندم را با طلا و نقره، در سال دوم، گندم را در مقابل جواهر و زيورآلات، در سال سوم، گندم را با چهارپايان، در سال چهارم، گندم را در مقابل بردهها، در سال پنجم، گندم را با خانهها، در سال ششم، گندم را با مزارع و در سال هفتم، گندم را با برده گرفتن خود مردم معامله نمود. وقتى سال هفتم به پايان رسيد، به پادشاه مصر گفت: همهى مردم و سرمايههايشان در اختيار من است، ولى خدا را شاهد مىگيرم و تو نيز گواه باش، كه همهى مردم را آزاد و همهى اموال آنان را برمىگردانم و كاخ و تخت و خاتم (مهر وا
نگشتر) ترا نيز پس مىدهم. حكومت براى من وسيلهى نجات مردم
«1». وسائلالشيعه، ج 12، ص 146.
«2». تفسير نورالثقلين.
«3». تفسير مجمع البيان.
جلد 4 - صفحه 232
بود، نه چيز ديگر، تو با آنان به عدالت رفتار كن.
پادشاه با شنيدن اين سخنان، چنان خود را در برابر عظمت معنوى يوسف كوچك و حقير يافت كه يكباره زبان به ذكر گشود و گفت: «أشهد أن لاالهالااللَّه و أنّك رسوله» من هم ايمان آوردم، ولى تو بايد حاكم باشى. «إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ»
در انتخاب و گزينش افراد، به معيارهاى قرآنى توجّه كنيم. علاوه بر «حفيظ و عليم» بودن، معيارهاى ديگرى در قرآن ذكر شده است، از آن جمله:
1. ايمان. «أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ» «1»
2. سابقه. «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» «2»
3. هجرت. «وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ» «3»
4. توان جسمى و علمى. «وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» «4»
5. اصالت خانوادگى. «ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ» «5»
6. جهاد و مبارزه. «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً» «6»
پیام ها
1- هر جا لازم باشد، بايد داوطلب مسئوليّتهاى حسّاس شد. قالَ اجْعَلْنِي ...
2- نبوّت، از حكومت و سياست جدا نيست، همچنان كه ديانت، از سياست جدا نيست. «اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ»
3- در به كارگيرى افراد لايق، علاقه شخصى او در نظر گرفته شود. اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ ...*
4- ابتدا احراز شايستگى، سپس درخواست مسئوليّت. أَسْتَخْلِصْهُ ... اجْعَلْنِي ...*
5- وقتى در كارى مهارت داريد، اعتماد به نفس داشته باشيد و خود را عرضه كنيد. «اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ»*
«1». سجده، 18.
«2». واقعه، 10- 11.
«3». انفال، 72.
«4». بقره، 247.
«5». مريم، 28.
«6». نساء، 95.
جلد 4 - صفحه 233
6- در هر موقعيّتى كه فرد قرار دارد بايد به نظرات افراد پايينتر و مشاوران امين توجّه داشته باشد. (عزيز مصر به پيشنهاد يوسف كه گفت: «اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ»، توجّه كرد و آن را پذيرفت.)*
7- تابعيّت منطقهاى، اصل نيست. يوسف مصرى نبود، ولى در حكومت مصر وارد شده و مسئوليّت گرفت. (ملّىگرايى، ممنوع) «اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ»
8- به هنگام ضرورت، بيان لياقت و شايستگى خود، منافاتى با توكلّ و زهد و اخلاص ندارد. «إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»
9- از مجموعه دو وصفى كه پادشاه از يوسف عليه السلام بيان كرد؛ «مَكِينٌ، أَمِينٌ» و دو صفتى كه يوسف براى خود بيان نمود؛ «حَفِيظٌ، عَلِيمٌ» اوصاف كارگزاران شايسته به دست مىآيد: قدرت، امانت، پاسدارى و تخصص.
10- در برنامهريزى ونظارت بر مصرف، بايد سهم نسل آينده حفظ و مراعات شود. «حَفِيظٌ عَلِيمٌ»"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۵۵_جز۱۳
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ «56»
و ما اينگونه به يوسف در آن سرزمين، مكنت وقدرت داديم كه در آن هر جا كه خواهد قرار گيرد (وتصرّف كند.) ما رحمت خود را بر هركس كه بخواهيم مىرسانيم و پاداش نيكوكاران را ضايع نمىگردانيم.
وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ «57»
و قطعاً براى كسانىكه ايمان آورده و همواره تقوا پيشه كردهاند، پاداش آخرت بهتر است.
نکته ها
در اين دو آيه حضرت يوسف به عنوان «محسن»، «مؤمن» و «متّقى» ستايش شده است.
جلد 4 - صفحه 234
در سراسر اين سوره، اراده خداوند را مىتوان با اراده و خواست مردم مقايسه كرد؛ برادرانِ يوسف اراده كردند با انداختن او در چاه و برده ساختن يوسف، او را خوار سازند، امّا عزيز مصر درباره او گفت: «أَكْرِمِي مَثْواهُ» او را گرامى بداريد. همسر عزيز قصد نمود دامن او را آلوده سازد، امّا خداوند او را پاك نگهداشت. بعضى خواستند با زندانى ساختن يوسف مقاومت او را در هم شكنند و تحقيرش كنند؛ «لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ» امّا در مقابل خداوند اراده كرد او را عزيز بدارد و حكومت مصر را به او بخشد؛ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ ...
امام صادق عليه السلام فرمودند: يوسف انسان حرّ و آزادهاى بود كه حسادت برادران، اسارت در چاه، شهوت زنان، زندان، تهمت، رياست و قدرت در او اثر نگذاشت. «1»
پاداشهاى اخروى بهتر از پاداشهاى دنيوى است، زيرا پاداشهاى اخروى:
الف: محدوديّت ندارند. «لَهُمْ ما يَشاؤُنَ» «2»
ب: از بين رفتنى نيستند. «خالِدِينَ فِيها» «3»
ج: در يك مكان محدود نيستند. «نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ» «4»
د: به محاسبه ما در نمىآيند. «أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ» «5»
ه: عوارض و آفات وامراض ندارند. «لا يُصَدَّعُونَ عَنْها» «6»
پیام ها
1- سنّت خداوند، عزّت بخشى به افراد پاكدامن وباتقوا است. «كَذلِكَ»
2- گرچه در ظاهر پادشاه مصر به يوسف گفت: «إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ» ولى در واقع خداوند به يوسف مكنت داد. «مَكَّنَّا»
3- حقّ تصرّف، از شئون حكومت است. مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ ...*
4- حكومتها در شرايط بحرانى كشور مىتوانند آزادى مردم را در تصرّف اموال و املاك خويش محدود ساخته آنان را به سمت مصالح همگانى سوق دهند.«يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ»
«1». تفسير نورالثقلين.
2». زمر، 34.
«3». فرقان، 76.
«4». زمر، 74.
«5». زمر، 10.
«6». واقعه، 19.
جلد 4 - صفحه 235
5- حوزه اختيارات يوسف گسترده بود. «حَيْثُ يَشاءُ»
6- قدرت اگر در دست اهلش باشد رحمت است وگرنه زيانبخش خواهد بود. «نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا»
7- در جهانبينى الهى، هيچ كارى بدون پاداش نمىماند. «لا نُضِيعُ»
8- تضييع حقوق مردم، يا از سر جهل است يا بخل و يا ناتوانى و يا ... كه هيچكدام درباره خداوند وجود ندارد. «لا نُضِيعُ»
9- رسيدن به حكومت و قدرت در دنيا، منافاتى با نيكوكارى و ايمان و تقوا ندارد. مَكَّنَّا لِيُوسُفَ ... أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ*
10- مشيّت الهى، نظامدار و قانونمند است. نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا ... وَ لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ
11- با آنكه همه چيز در گرو مشيّت الهى است، امّا خداوند حكيم است و بدون دليل به كسى قدرت نمىدهد. «وَ لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ»
12- نيكوكاران، علاوه بر بهرهمند شدن از پاداش در حيات دنيا از پاداشهاى برتر اخروى نيز برخوردار خواهند شد. «لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ»
13- اگر نيكوكار در اين دنيا به پاداش و مقامى نرسيد، نگران نباشد كه در جاى ديگر جبران مىشود. لا نُضِيعُ ... وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ*
14- پادشاهى و حكومت نيز در برابر اجر آخرت ناچيز است. لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ ...*
15- امكانات مادى و حكومت ظاهرى براى مردان خدا لذّتآور نيست، آنچه براى آنان مطلوب و دوست داشتنى است آخرت است. «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ»
16- اگر شما به سراغ تقوا برويد ما نيز رحمت خود را به شما نازل مىكنيم. نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا ... لِلَّذِينَ ... وَ كانُوا يَتَّقُونَ
17- ايمان، همراه با تقوا چاره ساز است وگرنه سرنوشت مؤمن گناهكار، مبهم است. «آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ»
جلد 4 - صفحه 236
18- تقوايى كه يك خصلت پايدار شده باشد، ارزشمند است. «كانُوا يَتَّقُونَ»
19- ايمان و ملازمت بر تقوا، شرط بهرهمندى از پاداشهاى اخروى است. «لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ»
20- تقوا، مرحله و مرتبهى والاترى در ايمان است. «آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ»*"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۵۶_۵۷_جز۱۳
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ «58»
(سرزمين كنعان را قحطى فراگرفت) و (در پى مواد غذايى) برادران يوسف (به مصر) آمدند و بر او وارد شدند، آنگاه (يوسف) آنان را شناخت، ولى آنها او را نشناختند.
نکته ها
طبق پيشبينى و پيشگويى يوسف، مردم هفت سال در وفور نعمت و باران بودند، ولى بعد از آن، هفت سال دوم فرا رسيد و مردم دچار قحطى و خشكسالى شدند. دامنه قحطى از مصر به فلسطين و كنعان رسيد. يعقوب به فرزندان خود گفت: براى تهيه گندم به سوى مصر روانه شوند.
آنان وارد مصر شده و درخواست خود را عرضه كردند. يوسف در ميان متقاضيان غلّه، برادران خود را ديد، امّا برادران يوسف را نشناختند و حقّ هم همين بود، زيرا از زمان انداختن يوسف به چاه تا حكومت او در سرزمين مصر، حدود بيست تا سى سال فاصله شده بود. يوسف وقتى از چاه بيرون آمد، نوجوان بود، «يا بُشْرى هذا غُلامٌ» چند سالى در خانه عزيز، خدمتكار بود و سالها نيز در زندان به سر برد و از زمان آزادى او از زندان نيز هفت سال (دوره وفور نعمت و پر آبى) گذشته بود و حال كه ساليان قحطى بود، برادران به مصر آمده بودند.
پیام ها
1- در زمان قحطى، جيرهبندى لازم است و هركس بايد براى گرفتن سهميه، خود مراجعه كند تا ديگران به نام او سوء استفاده نكنند. «إِخْوَةُ» با اينكه
جلد 4 - صفحه 237
مىتوانستند يك نفر را به نمايندگى بفرستند، همه برادران آمدند.
2- در زمان قحطى اگر منطقههاى ديگر از شما كمك خواستند، كمك كنيد. «وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ»
3- در وقت نياز و تنگدستى ساكن و راكد نباشيد و حتّى از ديگر كشورها كمك بگيريد. «وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ»*
4- گاهى ظالم محتاج مظلوم مىشود. «وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ» (كوه به كوه نمىرسد، آدم به آدم مىرسد.)*
5- ملاقات مردم حتّى غير مصريان با يوسف، امرى سهل و آسان بود. جاءَ إِخْوَةُ ... فَدَخَلُوا (سران حكومتها بايد برنامهاى اتخاذ كنند كه ملاقات مردم با آنان به آسانى صورت بگيرد.)
6- خاطرات دوران كودكى در ذهن نقش مىبندد و از بين نمىرود. «فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ»*
(برادران در بزرگى با يوسف محشور بودند؛ ولى يوسف در كودكى آنها را ديده بود، لذا يوسف آنها را شناخت ولى آنان يوسف را نشناختند).*"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۵۸_جز۱۳
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ «59»
و چون يوسف بارهاى (غذايى) آنان را آماده ساخت، گفت: برادر پدرى خود را (در نوبت آينده) نزد من آوريد. آيا نمىبينيد كه من پيمانه را كامل مىدهم و بهترين ميزبان هستم.
نکته ها
يوسف گفت: «ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ» يعنى برادرى كه شما از پدر داريد و نگفت: برادر من، از اين كلام معلوم مىشود كه يوسف در چهرهى ناشناس، باب گفتگو را با برادران باز كرد و آنها همچنان كه در تفاسير آمده گزارش دادند كه ما فرزندان يعقوب نوادهى ابراهيم مىباشيم.
جلد 4 - صفحه 238
پدر ما پيرمردى است كه به خاطر حزن و اندوه فرزندش كه گرگ او را پاره كرده، سالهاست گريان وگوشهگير است و يكى از برادرانمان را نيز به خدمت او گماردهايم، اگر ممكن است سهم آن پدر و برادر را نيز به ما بدهيد كه با خوشحالى برگرديم. يوسف دستور داد علاوه بر بار ده شتر، دو بار ديگر سهم يعقوب و برادر ديگر نيز افزوده شود.
يوسف براى جذب برادران گفت: «أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ» من بهترين ميزبانم، و آن برادران جذب شدند، ولى خداوند براى جذب مردم تعبيرات زيادى دارد:
«خَيْرُ الرَّازِقِينَ» «1» او بهترين روزى رسان است.
«خَيْرُ الْغافِرِينَ» «2» او بهترين بخشنده است.
«خَيْرُ الْفاتِحِينَ» «3» او بهترين گشايشگر است.
«خَيْرُ الْماكِرِينَ» «4» او بهترين تدبير كننده است.
«خَيْرُ الْوارِثِينَ» «5» او بهترين وارث است.
«خَيْرُ الْحاكِمِينَ» «6» او بهترين داور است.
امّا گروه بسيارى از مردم جذب نمىشوند.
پیام ها
1- يوسف برتوزيع ارزاق ذخيره شده مصر، نظارت مستقيم داشت. «جَهَّزَهُمْ»
2- مديريّت صحيح يوسف عليه السلام موجب شد در زمان قحطى نه تنها مشكلى براى مردم مصر پيش نيايد بلكه به اطراف نيز كمك كند. «جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ»*
3- هم رازدارى لازم است و هم راستگويى. يوسف گفت: «بِأَخٍ لَكُمْ» و نگفت: برادر من، تا راستگويى و رازدارى با هم رعايت شود.
4- اشخاص يا مؤسسهها و يا كشورهايى كه كمكهاى اقتصادى مىكنند، مىتوانند بعضى از شرايط را در جهت رشد و يا مصالح ديگر، مطرح كنند. ائْتُونِي بِأَخٍ ...
«1». جمعه، 11.
«2». اعراف، 155.
«3». اعراف، 89.
«4». انفال، 30.
«5». انبياء، 89.
«6». يونس، 109.
جلد 4 - صفحه 239
5- حتّى در زمان بحران و قحطى نيز بىعدالتى و كمفروشى ممنوع است. «أُوفِي الْكَيْلَ»
6- در معامله بايد مقدار جنس مشخص باشد. «الْكَيْلَ»
7- بدىها را با خوبى پاسخ دهيم. (يوسف سهم برادران را كامل داد و دربارهى ظلمى كه به او كرده بودند سخن نگفت) وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ ... أُوفِي الْكَيْلَ*
8- كمفروشى يا عدالت كارگزاران، كارگران ودستياران، به حساب مسئول اصلى و مافوق است. «أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ»
9- خريد و فروش و توزيع غلات در مصر زمان يوسف عليه السلام با پيمانه بوده است. «أُوفِي الْكَيْلَ»*
10- مسئولين توزيع امكاناتِ عمومى بايد عادل باشند. «أُوفِي الْكَيْلَ»*
11- قدرت را وسيلهى انتقام قرار ندهيم. «أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ»*
12- مهماننوازى از اخلاق انبياست. «خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ»
13- به مسافران و كاروانهايى كه وارد منطقه شما مىشوند حتّى در زمان نياز و قحطى، احترام كنيد. «خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ»"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۵۹_جز۱۳
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَ لا تَقْرَبُونِ «60»
(ولى) اگر آن برادر را نزد من نياوريد، نه پيمانهاى (از غلّه) نزد من خواهيد داشت و نه نزديك من شويد.
پیام ها
1- در مديريّت، هم محبّت لازم است و هم تهديد. اوّل مژده و محبّت؛ «أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ» بعد تهديد و اولتيماتوم. «فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي»
2- زمينههاى سوء استفاده را از بين ببريم. (اگر رسم شود كه حاضرين سهم غائبين را بگيرند بعضى سوء استفاده مىكنند.) «فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلا كَيْلَ لَكُمْ»*
جلد 4 - صفحه 240
3- در اجراى قانون، ميان برادر وخانواده وديگران نبايد تبعيض قائل شد. «فَلا كَيْلَ لَكُمْ» (هر شخصى سهم معينى داشت وبايد خود دريافت مىكرد.)
4- در تهديد لازم نيست كه مدير تصميم صد در صد بر اجرا داشته باشد. «فَلا كَيْلَ لَكُمْ» (زيرا يوسف كسى نبود كه حاضر شود برادرانش از قحطى بميرند.)
5- قاطعيّت در پيادهكردن برنامهها، شرط رهبرى است. «فَلا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَ لا تَقْرَبُونِ»"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۶٠_جز۱۳
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ «61»
(برادران به يوسف) گفتند: او را با اصرار و التماس از پدرش خواهيم خواست و حتماً اين كار را خواهيم كرد.
نکته ها
«مراودة» به مراجعه پىدرپى، همراه با التماس يا خدعه و فريب گفته مىشود.
بوى حسد از كلام برادران استشمام مىشود، به جاى «ابانا» گفتند: «أَباهُ» و در اوّل سوره نيز گفتگوى برادران اين بود كه؛ «لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى أَبِينا مِنَّا» پدر براى ماست، ولى يوسف و برادرش را بيشتر از ما دوست دارد.
پیام ها
1- سفر فرزند بايد به اذن پدر و رضايت او باشد. «سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ»*
2- برادران يوسف از عكس العمل منفى پدرشان در برابر تقاضاى همراه بردن بنيامين مطلع بودند. ( «سَنُراوِدُ» به معناى گفتگوى پى در پى همراه با نقشه و تدبير است)*
3- حضرت يعقوب پس از ماجراى يوسف بنيامين را از خود دور نمىكرده است و جدا كردن او از پدر، كار آسانى نبود. «سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ»*
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 241"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۶۱_جز۱۳
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ «62»
و (يوسف) به غلامان خود گفت: آنچه را به عنوان قيمت پرداختهاند در بارهايشان بگذاريد، تا چون به خانواده خود بازگردند آن را بازشناسند، به اميد آنكه (بار ديگر) برگردند.
نکته ها
حضرت يوسف كه در آيات قبل از او با تعابيرى چون؛ «صادق، محسن، مخلص» ياد شده، يقيناً بيت المال را به پدر وبرادران خود نمىبخشد و ممكن است كه پول غلّه را از سهم و ملك شخصى خود داده باشد.
پول را برگرداند تا بىپولى، مانع سفر دوم آنها نشود. «لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» علاوه بر آنكه برگرداندن پول، نشانه صميميّت و نداشتن سوءقصد از اصرار برآوردن برادر است و مخفيانه در بين كالا گذاردن نشانه بىمنّت بودن وحفظ از دستبرد سارقين است.
يوسف كه ديروز برده و خدمتكار بود، امروز غلام و خدمتكار دارد. «لِفِتْيانِهِ» اما در هنگام ملاقات برادران، نه انتقام گرفت و نه گلايهاى نمود و نه كينهاى داشت. بلكه با برگرداندن سرمايه آنان، به آنها توجّه داد كه من شما را دوست مىدارم.
پیام ها
1- مدير و رهبر لايق بايد طرحهايش ابتكارى باشد. «اجْعَلُوا»
2- بدىها را با خوبى جبران كنيد. «اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ»
3- صله رحم، يعنى كمك نمودن، نه معامله كردن. «اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ»
4- پول گرفتن در زمان نياز از پدر پير و برادران، با كرامت نفس سازگار نيست.
«اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ»
5- يوسف، كار گذاردن بضاعت برادران را بر عهده چند نفر گذاشت تا هر گونه زمينه را براى اتهام مسدود كند و بردهاى سوء استفاده نكند كه مبلغ را براى
جلد 4 - صفحه 242
خود بردارد و بگويد در رحال مسافران گذاشتم. «اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ»*
6- كمك به ديگران را حتّى الامكان مخفيانه انجام دهيد. «فِي رِحالِهِمْ»*
7- نه انتقام و نه كينه، بلكه هديهدادن براى ارتباط بعدى. اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ ... لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ
8- براى بازيافتن انسانها، بايد از پول گذشت. اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ ... لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ
9- خوبى كردن بهترين وسيله جذب افراد است. اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ ... يَرْجِعُونَ*
10- مسئولان، كارگزاران خود را نسبت به برنامهها و طرحها كاملًا توجيه كنند تا مديران موفقى باشند. (يوسف به همه فهماند كه هدف اين كار، بازگشت اين كاروان است) «لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»*
11- در طرحها و برنامهها، يقين صددرصد به عملى شدن آن لازم نيست. «لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»"
#تفسیر_سوره_یوسف_آیه_۶۲_جز۱۳
#سوره_مبارکه_یوسف
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As